کلبه ی ۸۳ای ها

از اونجایی که حضور بچه های 83 تا امروز بیشتر بوده این تالار گفتگو رو گذاشتم تا اگه خاطره ای، حرفی، حدیثی، درد و دلی، شوخی ای و هر چیز دیگه ای که دارین؛ همینجا بگین. 

ممنون.

نظرات 39 + ارسال نظر
استاد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ق.ظ

به نام خدا
مرتضی لطفا یک کلبه ۸۲ ایها هم بساز.
بقیه عزیزان وقتی زیاد شدند برایشان کلبه می سازیم.
ان شاالله

۱۳ پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ق.ظ

به نام خدا
استاد ما چیکار کنیم پس ما باید کجا نظر بدهیم
به امید خدا هر وقت که خودش دلش خواست جنسیت ما هم معلو میشه

به نام خدا
هر جا دوست داشتید!
شاید بد نباشد برای دانشجویان فعلی نیز تالار درست کنیم؟ بگویید به تفکیک سال یا یکجا-تا ان شاالله فارغ التحصیل شوند؟
نظرات که جمع شد تصمیم می گیریم. خوب است؟
ضمنا اینجا را زنانه مردانه نکنید!

مرتضی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:42 ب.ظ

آقای ۱۳ قول بده دعوا راه نندازی چون تا روزی که به خواست خدا هویتت معلوم بشه؛ بهت می گم آقای ۱۳
ازت خوشم میاد. جون میدی واسه کل کل کردن. ببینم از اعضای انجمن علمی نبودی؟
استاد، آقای ۱۳ با راه اندازی کلبه ی محصلین موافقید؟
استاد بد نیست کلبه ی ۸۴ هم راه بندازیم؟ اجازه می دین؟

به نام خدا
بگذار ببینیم استقبال چگونه است.اگر دانشجویان ورودی خواستند چرا که نه.
ممنون

۱۳ پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ

به نام خدا
خیلی هم خوب است استاد جان
بله یک تالار هم برای دانشجویان فعلی درست کنید
چشب اینجا رو زنانه مردانه نمیکنیم اون رو فقط برای جواب دادن به اقا مرتضی نوشتم
یا حق

به نام خدا
بابا ۱۳ بالاغیرتا اون (ب) تو (م) کن! این ۲ بار!
(یا (ش) را (س)!!!

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام
منم میخوام یه خاطره از سرباز کلاس بگم! بقول خودشون آقا میثم 44! هرچند وقتی براشون این خاطره رو گفتم ایشون گفتن یادشون نیست شاید اینجوری گفتن که من زیاد خجالت نکشم!
آز تجزیه بود و بخاطر زیاد بودن جمعیت تو دوتا آزمایشگاه در حال رفت و آمد بودیم!.یادتونه که؟ باید با انبر فلزی یه بوته رو روی حرارت میگرفتیم . چون جمعیت زیاد بود و ابزار کم به من وهم گروهیم یعنی فریبا ترحمی انبر نرسید. بقیه مراحلو انجام دادیم تا رسیدیم به اون قسمتی که انبر لازم داشت.(آقای قاسمی حلال کنید!) بعد من از آقای قاسمی و آقای باسوتی خواهش کردم برای چند دقیقیه انبرشونو قرض بدن تا بوته رو روی حرارت داغ کنیم. بعد اینکه حرارتش دادیم آقای قاسمی با همون لحن خاص خودشون گفت:خانم قاسمی میشه انبر رو بدید؟ منم که اصلا حواسم نبووووووووووود فورا انبر داغو گذاشتم کف دست آقای قاسمی! واااای خدایا منو ببخش! البته تو همون لحظه اصلا به روم نیاوردن... ولی بعدش... !
آقای قاسمی هر جا هستید موفق باشید
در پناه حق

به نام خدا
طفلک میثم!
آن سفر کرده...

مرتضی جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ق.ظ

خانم قاسمی پور خاطره ی خیلی خیلی قشنگی بود. آز تجزیه 1 واسه خودش دنیایی بود، یادش بخیر.
این میثم ما داغ دار هست (کچل شدنشو میگم) شما هم داغ دلشو ببخشید ببخشید داغ دستشو تازه نکنید.
منم یه خاطره بگم از مجری جشنمون. یادم نمی یاد چه کلاسی بود اما خوب یادمه هوا تاریک بود. ته کلاس نشسته بودم . دو ردیف جلوتر خانم مضروب بود. خودکار قرمزم تموم شده بود و ازشون خودکار خواستم. تا جامدادیشون رو باز کردم اندکی بلند فریاد زدم : ووووو این جامدادیه یا مداد رنگی؟ همه رنگ خودکاری تو کیفش بود. نارنجی، بنفش، سبز، قهوه ای، زرد، آبی کمرنگ و ...
پرسید کدوم رو می خوام؟
یادمه اول نارنجی رو برداشتم بعد پشیمون شدم زرد و گرفتم، دوباره سبز بازم قهوه ای انقدر شل کن سفت کن کردم تا خانم مضروب کلافه شد و خودکار بنفش رو با عصبانیت بهم دادم.
یادمه وسط کلاس بود که صداشون زدم و گفتم: خانم مضروب می شه یه خودکار قرمز به من بدین؟

حسین دهقان جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام دوستان
بچه ها یه مسابقه:
هر کی جواب صحیحتری بده از خجالتش در میایم:
به برنده این مسابقات جوایز نفیسی تعلق میگیرد

۱- یکی...بر کوه بنشست و خاست
بر آن کوه چه افزود و از آن چه کاست

۱)پرنده
۲)خزنده
۳)پشه
۴)دانشجویی که پاشو از گلیمش درازتر بکنه


۲ - عبارت ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی اصولآ در چه مواقعی به کار میرود؟

۱)گاه و بی گاه
۲)وقتی طرفت توقس باشه
۳)هر کی که صداشو بالا ببره
۴)وقتی استاد کم میاره(با ارز پوزش)


3- معمولآ استاد در دفترش چه چیزی برای پزیرایی دارد؟

1)نخود
2)نخودچی
3)نخود با کیشمیش
4)کیشمیش با نخود اضافی

۴- نام یکی از غذاهای معروف سمنانی به همراه ماده تشکیل دهنده آن را نام ببرید.
1)کوفنه برنجی-لوبیا
2)باقالاقاتوق-باقالی
3)شفته پلو-شفتالو
4)پیتزا سمنانی-جزقاله(دنبه گوسفند)


این مسابقه ادامه دارد

حسین شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ

مرتضی مثل اینکه روت کم نشده.
چون با نظر استاد که گفت شوخی نصفش جدیه مخالف بودم جوابتو دادم.البته این شوخی کاملا شوخی بود.
به خاطر همین اومدم نشون بدم جدی و شوخی وقتی قاطی میشه چی میشه.در ضمن خیلی به خودت مینازی.پا تو کفش بزرگترت نکن.یادت باشه منو تهدید به افشاگری کردی.با رعایت اصول اخلاقی بهت میگم هر کاری از دستت بر میاد انجام بده ولی با مدرک و شاهد .

استاد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

به نام خدا
مرتضی
تاریخ پستها را جابجا نکن.
ممنون

مرتضی شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ

حسین جان این کلبه جای خاطره گفتنه جای از خوبی ها گفتنه نه جای دعواهای شخصی (اصلاح می کنم شوخی های دو نفره)
واسه پیدا کردن جواب هات کل وبلاگ رو باید زیر و رو کنم تا شاید بتونم پیداشون کنم. البته اگه گیج نشم.
حالا از استاد خواهش میکنم یه سر به mailشون بزنن

زدن!!!

حسین یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

تو این قسمت یکی دو تا خاطره بیشتر نیست.

تو بگو کجا حالتو بگیرم بیام اونجا.
از همون وقت که میشناختمت گیج میزدی.حالا که جای خود داره.
راستی یادته: پیشدانشگاهی /معلم زمین شناسی/ دعوا .
خجالت نکشیدی؟

مرتضی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

اگه از این به بعد کرایه سمنان تهران رو ۱۳۰۰۰ تومان گرفتن تعجب نکنین چون یه آقای عاشق نه نه یه آقای بی جنبه بازم نه یه آقای ذوق زده ی از نوع خفن ساعت ثبت نام ارشدشو به جای ۸ صبح ۱۶ بعداز ظهر دیده و وقتی فهمیده که هیچ دانشگاهی تو ماه رمضان تا ساعت ۱۶ باز نیست حول کرده و به همه ثابت کرد که سمنانی ها خسیس نیستن تازه ساعته ۱۶:۳۰ دانشگاه رسیده و با کلی پارتی بازی (چاکر خودمم هستم) تونسته ثبت نامشو بکنه.
محسن جون ۱۳۰۰۰ تومان رو به خودم می دادی به جای افسریه می یودم سمنان دنبالت.
خلاصه مسئول تحصیلات تکمیلی دانشگاه به محسن محقق قول داد دو هفته نشده اخراجش کنه.

به نام خدا
البته منظور نویسنده دانشگاه مقصد است. صد البته.

حسین دهقان یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام دوستان
بچه ها ادامه مسابقه:

5- تاریخ تولد پارسا (پسر استاد) در چه روز و ماهی است؟
1) دوم اردیبهشت
2) سوم خرداد
3) دوم خرداد
4) قابل محاسبه نیست

6- نام حسین را چه کسی برای فرزند دوم استاد انتخاب کرد؟
1) پدر
2) مادر
3) گزینه1و2 با هم
4) شورای حل اختلاف (مادر بزرگ "البته مادری")

به برنده این مسابقات جوایز نفیسی تعلق میگیرد.
این مسابقه ادامه دارد.

به نام خدا
مسابقه ات داره جالب می شه ها!!!

محمد باسوتی چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

دلم برای میثم تنگ شده. وقتی میثم نیست انگار نصف ایوانکی خالیه.

محمد باسوتی شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:47 ق.ظ

سلام
می خواستم بگم میثم قاسمی الان ۲۰ روزه رفته آموزشی
پادگان مرزن آباد نزدیک چالوس
یادش بخیر
یک سوال داشتم.
ترم ۱ فوق لیسانس انتخاب واحد داره؟

به نام خدا
بله اما معمولا گروه انتخاب می کند. حتما با گروه تماس بگیرید (وبا سال بالایی ها مشورت کنید تا اگر قدرت انتخابی دارید استفاده کنید).

مرتضی شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

پس میثم رفته شمال !!!
هر وقت کهمی خوام فیلم جشنمون رو نگاه کنم اول می رم خاطره ای که میثم تعریف کرد رو می بینم
کلا یادش بخیر
یاد همه روزایی که گذشت بخیر

حسین دهقان شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ب.ظ

این مسابقه صرفا شوخیست و هیچ سوء نیتی مد نظر نیست و فقط برای مزاح و بیان خاطرات است.

5- تاریخ تولد پارسا (پسر استاد) در چه روز و ماهی است؟
1) دوم اردیبهشت
2) سوم خرداد
3) دوم خرداد
4) قابل محاسبه نیست

6- نام حسین را چه کسی برای فرزند دوم استاد انتخاب کرد؟
1) پدر
2) مادر
3) گزینه1و2 با هم
4) شورای حل اختلاف (مادر بزرگ "البته مادری")

7- شرح وظایف خانم کرکه آبادی کدامیک از موارد زیر است (یا بهتر بگم"بود")؟
1) مسئول آزمایشگاه
2) مسئول دفتر گروه
3) هر جا استادا کم میاوردن و نمیاوردن بود
4) لپ کلام" آچار فرانسه گروه"

8- دانشگاه سمنان در کیلومتر چند جاده سمنان-دامغان قرار دارد؟
1) کیلوتر5
2) کیلومتر3
3) خیلی نزدیک
4) سازمان نقشه برداری هنوز به نتیجه قطعی نرسیده

به نام خدا
بابا یکی به سوالات این حسین دهقان جواب بده! خودشو کشت!!

حسین دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ

اشکال نداره
فکر میکنم سطح سوالها خیلی بالاست
سعی میکنم سوالات بعدی رو آسون تر طرح کنم.
راستی استاد خودتونم میتونید جواب بدید

محمد باسوتی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ق.ظ

توصیه ی یک آدم با تجربه به بچه های شیمی ۸۳

ازدواج اصولا چیز خوبی هست به شرط اینکه:
۱-ماهیانه یک میلیون در آمد داشته باشید.
۲-سربازی رفته باشید.
۳-درستون تموم شده باشه.
۴-قدرت گفتن ( چشم ) هم داشته باشید.

به نام خدا
بچه ها! نمی دونم که می دونید محمد آقا به جرگه متاهلین پیوسته است.
از طرف خودم و البته شماها براش آرزوی خوشبختی می کنم.
و امیدوارم باز هم از نصایح گران بارش استفاده ببریم!
ممنون

مرتضی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:30 ب.ظ

محمد جان کشته مرده ی نصیحت هاتم.
فکر کنم در مورد خودت فعلا گزینه ۴ صادقه البته با یک تفاوت جزئی (قدرت گفتن اطاعت قربان)٬ درسته؟
اختصاصی هم نصیحت می کنی؟

محمد باسوتی چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ق.ظ

با تشکر از استاد و دوستان.
امشب می خوام یک شعر تقدیم کنم. حدس بزنید از کدوم شاعر؟
پادشاهی پسر به مکتب داد --- لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته بزر --- جور استاد به که مهر پدر

به نام خدا
محمد عزیز
خییییییییلی مممممممممنووووووووونم!
استاد.

محمد باسوتی شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام
بوی جوی مولیان آید همی --- بوی یار مهربان آید همی

یاد سمنان و درشتی های او --- زیر پایم پرنیان آید همی

به نام خدا
خدا را شکر که دو سالی دیگر در خدمتیم. اگر عمری باشد.

محمد منسوبی فرد جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام
خاطرات ونصایح جالبی بود.
دوستان خوب مثل ستاره اند ممکن بعضی وقتها دیده نشوند اما همیشه هستند.

به نام خدا
ممنون محمد.
بیشتر سر بزن.
ممنون
استاد

سلمان رحمانی یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ

دلیل بودن تو




هر کسی دوتاست .

و خدا یکی بود .

و یکی چگونه می توانست باشد ؟

هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .

و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .

عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند .

خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد .

و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد .

و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد .

و غرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند .

و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور .

اما کسی نداشت ...

و خدا آفریدگار بود .

و چگونه می توانست نیافریند .

زمین را گسترد و آسمانها را برکشید ...

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .

و با نبودن چگونه توانستن بود ؟

و خدا بود و با او عدم بود .

و عدم گوش نداشت .

حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .

و حرفهایی است برای نگفتن ...

حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند .

و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...

و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت .

درونش از آنها سرشار بود .

و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد ؟

و خدا بود و عدم .

جز خدا هیچ نبود .

در نبودن ، نتوانستن بود .

با نبودن نتوان بودن .

و خدا تنها بود .

هر کسی گمشده ای دارد .

و خدا گمشده ای داشت ...

محمد منسوبی فرد دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ

کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگرگاه کمی لطف بهم میکردیم
مختصربود ولی ساده وپنهانی بود

عمرانی سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.love30t.com

اول سلام
دوم چرا ما 85 یا پاتوق نداریییییییییییییییییییییییم؟
خوب من عقده ای شدم اومدم اینجاااااااااا
چه همه شاعرننننننننن
ایول
اقا به مام سر بزنین
البته سایت من نیستاااااا
ولی خوب منم اونجا پاتوقمه

به نام خدا
سلام.
با معذرت از دیرکرد.
مسافرت بودم.
و اما پاسخ:
مرتضای عزیز یک کلبه برای ۸۵ی ها لطفا بساز.
ممنون
استاد

عمرانی یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.love30t.com

مرسی استاد از توجهتون
خداییش وبلاگ خوبیه وبلاگتون

به نام خدا
شما لطف دارید.
از لطف خدا و توجه دانشجویان عزیزم وشریک خوبم (و اعوان و انصار) است.
باز هم ممنون
استاد

حسین کیانی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ب.ظ

سلام به همگی
چه طوری مرتض؟
ایشالا زودتر خو شی.
بقیه ام که خوبن ملالی نیس جز دوری ما :))))))))))))

مرتضی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:45 ب.ظ

مرسی حسین

اون حسین درب و داغون رو نگفتم حسین مهندسه رو گفتم
خوبی آقا مهندس؟

چند وقتیه که خبری از بچه های ما نیست
اگه محمد باسوتی رو دیدی بهش بگو دلم واسش یه ریزه شده

راستی اومدی تهرون هماهنگ کنیم با بچه های ۸۳ ساکن تهرون بریم یه جا بترکونیم
اوکی؟

حسین کیانی چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام
باشه حاجی حتما بش میگم.
قربون هر چی بچه ی تهرون و ساکن تهرون بشم:))))
aslan farsi nemishe lope kalamo resund
ok dada

مرتضی صفردوست و محمد منسوبی فرد سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ب.ظ

دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره
دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره
وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار
وقتی ای دل به چشمون پریشون می رسی خودتو نگه دار

مرتضی چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام بچه ها
کجائید؟
نیتستید؟
دلم برای همتون تنگ شده!!!

محمد باسوتی چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام به همه.
مرتضی جان دل من هم برای شما تنگ شده.

میثم برای امتحان کنکور سراسری میاد سمنان (۳۰/۱۲/۱۳۸۸).

اگه دوست داشتید با بچه ها بیاید تا یه بار دیگه دور هم باشیم.

یحتمل 30/11/1388 است.

محمد باسوتی جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ

سلام.
ممنون استاد که تاریخ رو اصلاح کردید. (۳۰/۱۱/۱۳۸۸)

بهنام جعفرطاری دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام استاد.ببخشید دیر به دیر نظر ارسال میکنم.ولی خیلی زود به زود سر میزنم ومطالب را مطالعه میکنم.غرض از مزاحمت این بود که شما دکتر سعید سوزنگر زاده رو میشناسید.کمی به من اطلاعات بدهید.صرفا بیوگرافی باشه.چون اسمش رو کتاب ریموند چنگ بود پرسیدم.ممنون

به نام خدا
سلام بهنام عزیز
آری و نه
لطفا تماس بگیر ۰۹۱۲۳۳۱۴۷۲۴
ممنون
استاد

محمد باسوتی دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.mohammadbasouti.blogfa.com

سلام.
استاد سالنامه به دستتون رسید.

ممنون
آره
بخشیدمش!

محسن دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام استاد
امکانش هست میلتون رو چک کنید.

سلام محسن
چشم
یک روز اینتر نت قطع بود
چشم بلافاصله بعد از این امور به میل سر می کشم.
ممنون
استاد

میثم قاسمی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام استاد عزیز .خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که هنوز اون دوستی و رفاقت بچه ها بینشون باقی مونده و از صمیمیتشون چیزی کم نشده دلم واسه همتون تنگ شده.راستی خانوم قاسمی پور هر اتفاقی که افتاد توی اون سالها چه خوب چه بد خوش گذشت و همه ی اون سالها الان واسم خاطرست دلم واسه محمد باسوتی عزیز هم خونه ایه خوب خودم که خیلی دوران خوبی با هم داشتیم تنگ شده.از همتون ممنونم خلاصه من هستم.

سلام میثم
این وبلاگ دیگه از رونق افتاده!
سلامتو به محمد می رسونم.

استاد یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ق.ظ

سلام
محسن خبر داد منسوبی عزیز دارد مزدوج می شود.
از صمیم قلب به او همسر عزیزش و خاندانهای گرامی تبریک می گوییم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد