کلبه ی ۸۴ای ها

تازه فارغ التحصیلان به کلبه ی خودتون خوش اومدین 

نظرات 104 + ارسال نظر
استاد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ

به نام خدا
مرتضی
تاریخ پستها را جابجا نکن.
ممنون

حبیبی دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام . ممنون از اینکه برای ما هم کلبه گذاشتین

به نام خدا
خواهش می کنیم.
قابلی ندارد.

رحیمی نژاد جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ

به نام خدا
سلام
استاد قبلآ با یک نوشته ی دیگه ای تبریک گفتم فقط اسمم رو نیاورده بودم. ولی حالا که خودم رو معرفی کردم بازم به شما تبریک می گم .

- با مردم آن گونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک ریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق سوی شما آیند .
- ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.
امام علی (ع)

به نام خدا
سلام خانم رحیمی نژاد
ممنون از حضورتان و نظرتان.
باز هم سر بزنید با مطلب و خاطره و ...
از خودتان ما را بی خبر نگذارید.
ممنون

رحیمی نژاد دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ

به نام خدا
سلام
استاد این صفحه ی کم مشتری کلی حرف با خودش داره برای گفتن فقط یه استعداد خاص می خواد برای شنیدن.
می دونم شما این استعداد رو دارید .حرفاش خیلی تلخه مگه نه
بچه ها تخته سیاه است سه نقطه سر خط
گفتن اش باز گناه است سه نقطه سر خط

به نام خدا
بله خانم رحیمی نژاد
کلی حرف دارد البته من هم شنونده خوبی نیستم شما لطف دارید.
این شعر قشنگ را از یاد برده ام. اگر می شود کامل بنویسید. فکر می کنم با یک شعر دیگر خواندم؟
ممنون

رحیمی نژاد دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام
استاد فقط همین مقدارش یادم مونده .
اگه جایی به چشمم خورد چشم.
شاید یه مدت نتونم سر بزنم البته شاید

مرتضی چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام به همه بچه های ۸۴ای که تا به امروز خیلی خیلی به من لطف داشتن.
با خبر شدم بعضی از بچه های شما فقط بیننده هستن٬ پس آقای X و خانم X خوشحالمون کن و یه چیزی واسمون به یادگار بذارید.
خوب می دونید که مزاحم نیستید پس این فکر رو نکنید.
منو هم خوب می شناسید و می دونید که کیف می کنیم از خودتون نشونی واسمون به جا بذارید.
تا اسمتون رو نگفتم بجنبین ....
والا

مهدی صابریان چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ق.ظ http://www.aliamoozadeh.blogsky.com

به نام دوست که هر چه داریم از اوست
سلام استاد - خسته نباشید
راسته شو بگم وقتی رفتم برای ثبت نام ارشد تهران و سختی های غربت و راه رو دیدم نا خداگاه بد جوری دلم برای شما و دانشگاه و دوستان تنگ شد و این اولین باری بود که این احساس رو تجربه می کردم خدا رو شکر یه وبلاگ هست که آدم درد و دل کنه با آرزوی موفقیت برای شما و تمام دانشجویان دانشگاه سمنان

به نام خدا
مهدی عزیز
کسی که این حس بهش دست بده چیزهای خوبی داره که باید قدرش را بدونه.

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام
عرض ادب خدمت استاد و تمام بچه های شیمی
استاد بامعرفت تبریک چون خدا به قلبتون محبت داده
هم کلاسی های عزیز خیلی تبریک

به نام خدا
خیییییلی ممنوووووونم(!)
اما خیلی ها نظر عکسش را دارند؟!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام

بچه ها تخته سیاه است سه نقطه سرخط

گفتن اش باز گناه است سه نقطه سرخط

بچه ها دیکته تان را بنویسید شما

که خدا پشت و پناه است سه نقطه سرخط

بنویسید دراز است شب و پنجره کور

دخترک عاشق ماه است سه نقطه سرخط

بنویسید پدر در پی افسانه نان

پسرک چشم به راه است سه نقطه سرخط

بنویسید که امسال زمستان یخ یخ

مرد بی شال و کلاه است سه نقطه سرخط

بنویسید نخ وصله تباه است ، سریع

خب نوشتید تباه است، سه نقطه سرخط

بنویسید ببار ای همه ی آبی ابر

رنگ این تخته سیاه است سه نقطه سرخط


آفرین
مرتضی لطفا این شعر را آپ کن.
اگر شاعرش را هم می شناسید ذکر کنید.
ممنون
استاد

احسانی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ب.ظ

پشت جا میز خودم جا ماندم
در کلاس کوچک آمادگی
میگزارم قلب خود را بی صدا
لا بلای لحظه های سادگی
راه حل دوستی ها ساده است
جمع لبخند و گل و آیینه ها
مهربانی ضرب در چشمانمان
قلب ها منهای بخش کینه ها
یک سبد گل را تقلب می کنم
پشت گل ها می نویسم آشتی
بی هوا دستی به پشتم می خورد
صفر - اخراجی - تقلب داشتی
جزوه ی پروانه ها در دست من
شعر گل را رونویسی می کنم
ابر را از آسمان کش میروم
در خیالم پنبه ریسی می کنم

به نام خدا
زیبا بود. چنان چه نام شاعر را می‌دانید ذکر کنید.
ممنون
استاد

احسانی یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام استاد
استاد فقط میدونم شاعرش یک خانم گرمساریه
ولی اسمش رو نمیدونم.

ممنون.

محمد جعفر مومنی یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:34 ب.ظ http://http:/

سلام استاد عزیز و گرانقدر.
اول کار این دو بیت تقدیمتون:
عشق یعنی شب نشینی با خدا
گفتگو با ناله اما بیصدا
عشق پرتاب گلی از سوی دوست
هر کجا باشد دلم همراه اوست
استاد مشتاق دیدارتون هستیم ، دلمون برای حضور در کلاسهاتون و جو پرشور و شاعرانش تنگ شده .
از طرف ارادتمندان شما و دانشجویان دوره کارشناسی شما :
محمد جعفر مومنی و مهدی شهرازاد(دانشجویان کارشناسی ارشد شیمی کاربردی دانشگاه تربیت معلم تهران).

به نام خدا
سلام به محمد و مهدی عزیز
سلام.
خوشحالم که آمدید.
همواره موفق و پیروز باشید.
ممنونم از محبتهایتان. باز هم سر بزنید.
ممنون
استاد

رحیمی نژاد شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ق.ظ

سلام استاد حالتون خوبه؟ خدا قوت
به بچه های شیمی ۸۴ به خصوص ۸۴۲ هم می گیم سلام
مثل این که این پاتوق لایتچسبک می باشد
با این که دوستان من در صفحات دیگر نظر داده اند ولی اینجا را فراموش کردند
ای بابا تا وقتی که مشکل لایه ی اوزن حل نشده به مشکلات دیگه که نمی شه رسیدگی کرد! درست می گم استاد!

کاملا درست می فرمایید.

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام
دو مطلب در مورد خوشبختی:
خوشبختی جنس قسطی نیست ...
خوشبختی را نقد نقد معامله می کنند ...
با سکه های اراده ایمان کار و تلاش ...
شاعر : نادر ابراهیمی
زندگی فرصت کوتاهی است که در اندیشه خوشبختی می گذرد
غافل از آنکه همسایه دیوار به دیوار آنست ...

[ بدون نام ] دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام
کاش خودتون رو معرفی می کردید.!

حسین کیانی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ

جععععععععععفر مومنی سلااااااااااام
چه طوری؟ قربون اون صدای قشنگ مخملیت بشم
هنوزم بعضی شبا میای به خوابم میگی آقا بزار دستت ببوسم
منم میگم ببوس:)))))
سلام به شهرآرادو ممد بیگدلی برسون:)))))))

M.J.M یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:21 ب.ظ

چطوری کیانی؟
صدام الان به حدی پیشرفت کرده که شجریان شبها میاد تو خوابم میگه بذار دستت رو ببوسم.من هم دلتنگ برو بچه های سمنان هستم.مشتاق دیدار شما .علی الخصوص شما!!!سلام من رو به دکتر نعمتی برسون .در آخر هم این دو بیت تقدیمت:
من درد تورا زدست آسان ندهم دل رنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم

به نام خدا
به به جعفر عزیز!
رسیدن بخیر.
خوش آمدی.
استاد

شهرازاد یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ب.ظ

سلام خدمت آقای کیانی عزیز.( جعفر کنارم نشسته میگه عزیزش اضافه است فقط باید بنویسی کیونی)حالا من نمیدونم چه هیزم تری به این پسر فروختی که این قدر هواتو داره.
ببینم منظورت از ممد همون دکتر بیگدلی خودمونه. بابا دمت گرم . خیلی بزرگی.
بگذریم . امید وارم موفق باشی .

شهرازاد یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام استاد . امیدوارم که حالتان خوب باشد. دو مطلب از خوشبختی رو من نوشتم . خوشبختانه هم اتاقیم روانشناسه و بساط این جور شعرا و مطالب به راهه. این مطالب هم ایشون برام گفته.

سلام
الان یادم نیست. در کدام پست بود؟
در هر حال از هم اتاقی شما ممنونیم.
از ایشان استفاده کن.
باز هم مطلب بنویس.
ممنون
استاد

حسین کیانی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام. مخلصم
میخوامت جعفر مومنی:)))))))
شهر آزاد شب ساعت ۹ آشغالارو بده جعفر بزار دم در:)))))))
آره شهرآزاد منظورم دکتره.عاشقشم:)))))))
یه معلم واقعیه با تجربس نه مثه این جدیدا بچه مچه:)))))
درساتون بخونیدو شبام مسواک بزنید.
راستی جعفر تو کنسرت شرکت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رحیمی نژاد سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام استاد
استاد به نظر شما چرا این کلبه سر عدد ۲۰ مونده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۲۱۲۱۲۱۲۱۲۱۲۱۲۱۲۱

بوی فیروزه سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:32 ب.ظ

زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین
خاطراتی مغشوش
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلند
ما ز اقلیمی پاک
که بهشتش نامند
به چنین رهگذری آمده ایم
گذری دنیا نام
که ز نامش پیداست
مایه پستی هاست
ما ز اقلیم ازل
ناشناسانه به این دیر کهن آمده ایم
چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم

ما در آن روز نخست
تک و تنها بودیم
خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود
سخنی از پدر و مادر دلبند نبود
یکزمان دانستیم
پدر و مادر و معشوقه و فرزندی هست
خواهر و همسر دلبندی هست

ما همه همسفریم
کاروان میرود و میرود آهسته به راه
مقصدش سوی خداست
همه از سوی خدا آمده ایم
باز هم ره سپر کوی خداییم همه
ما همه همسفریم
لیک در راه سفر
غم و شادی به هم است
ساعتی در ره این دشت غریب
میرسد راهروی خسته به خرمکده ای
لحظه ای در دل این وادی پیر
میرسد همسفر شاد، به ماتمکده ای
یک نفر در شب کام
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم
عمرمان میگذرد
وز سر تخت مراد
پای بر تخته تابوت گذاریم همه
ما همه همسفریم
پدر خسته به راه
مادر بخت سیاه
عاشقانی که ز هم دور شدند
دخترانی که چو گل پژمردند
کودکانی که به غربت زدگی
خفته در گور شدند
همگی همسفریم
تا ببینیم کجا، باز کجا
چشممان بار دگر
سوی هم باز شود
در جهانی که در آن راه ندارد اندوه
زندگی با همه معنی خویش
از نو آغاز شود

زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین
خاطراتی مغشوش
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلند

رحیمی نژاد چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام
سلام بوی فیروزه
چطوری؟
چه عجب یاد دوستان کردی
من تا جایی که یادمه همیشه با من شاد بودی
دیگه دوستی مثل من پیدا نمی کنی درست میگم؟؟!!
دلم برات اصلا تنگ نشده ولی می دونم که دل تو کلی برام تنگه
چی کنم دیگه !!! یادش بخیر
می دونی که من حتی دلم برای شما هم تنگ میشه.
خاطره تکراری تعریف کنم کیف کنی!!یا بهتر بگم حالت گرفته شه؟!!.
خوش باشی

بوی فیروزه پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبلیو؛سه تا دبلیو می گذارند ؟ چون کار از محکم کاری عیب نمی کند!

۲- اگر? اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می شود ؟ هیچ وقت این کار را نمیکند چون جیگر ندارد!

۳- چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد!

۴- برای قطع جریان برق چه باید کرد ؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد!

۵- نصف النهار چیست ؟ همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده است!

۶- آخرین دندانی که در دهان دیده می شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی!

۷- چرا دوچرخه خودش نمی تواند به ایستد؟ چون خیلی خسته است!

۸- اگر کسی قلبش ایستاده بود چه می کنید؟ برایش صندلی می گذاریم !

۹- دارچین رو چگونه درست می شود؟ وقتی یک چینی را دار بزنند!

۱۰- چرا لک لک موقع خواب یک پایش را بالا می گیرد ؟ چون اگر هر دو تا رو بالا بگیرد ؛ می افتد!

۱۱- اگر شخصی خیلی سر شناس باشد ؛ به نظر شما چه کاره است ؟ آرایشگر!

۱۲- اگر تلویزیون روشن نشد چه می کنید ؟ آن را هل می دهیم و می زنیم کانال دو!

۱۳- شباهت دماسنج با ورقه ی امتحان در چیست؟ هر دو وقتی به صفر می رسند آدم می لرزد!

۱۴- چرا دود از دودکش بالا می رود ؟ چون ظاهرا چاره ی دیگری ندارد!

۱۵- شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیست ؟ هر دو تاشونو دیر کشیدن بیرون!

۱۶- فرق یخمک با آتروپات در چیست؟ یخمک خوشمزه تر است!

۱۷- فرق باتری با مادر زن در چیست ؟ باتری حداقل یک قطب مثبت دارد اما مادر زن هیچ چیز مثبتی ندارد!

۱۸- اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده است چیست ؟ طلاق!

۱۹- چه طوری زیر دریایی ... رو غرق می کنند؟ یه غواص میره در میزنه !

۲۰- ناف چیست؟ ناف نمره ی صفری است که طبیعت به شکم بی هنر داده است!

۲۱- خط وسط قرص برای چیه ؟ برای این که اگر با آب پایین نرفت با پیچگوشتی بره !

۲۲- چرا غضنفر ها با ....... چون فرق راست و چپشونو بلد نیستند!

۲۳- یک غضنفر چگونه یک پرنده رو می کشد؟ آن را از بالای یک صخره به پایین پرتاب می کند!

۲۴- چرا غضنفر ها همیشه ۱۸ تایی میرن سینما ؟ چون برای کمتر از ۱۸ ممنوع بوده !

۲۵- اگر در یک موسسه سطح بالا یک غضنفر ببینید به او چه می گویید؟ یک بازدید کننده!

به نام خدا
عالی بود
ممنون
از دو مورد سانسووووور کوچک عذر می خوام.
استاد

بوی فیروزه چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ

ما کوچیک شماییم اگه کلا ما رو سانسور کنی چیزی نمیگیم
از چند کلمه ی داشی عذر میخام
شاگرد

ما راخجالت زده می کنید!
ممنونم
استاد

رویا اسماعیل پور یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:11 ب.ظ

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت حیرانیم را حس نکرد
در میان آشنایان هیچ کس دیده ی بارانیم را حس نکرد








فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داریم بی فایده است
زمان به ما اثبات خواهد کرد جانشینی برایشان وجود ندارد...
سلام استاد .
خدا قوت .از شما و همه ی بچه ها واسه این وبلاگ خیلی چسبک تشکر می کنم.بخصوص این کلبه ی گرم.
یک روز ز سر غم به اندازه ی کوه یک روز ز سر خوشی به اندازه ی دشت /افسانه ی زندگی چنین است عزیز در سایه ی کوه باید از دشت گذشت...







سلام
و موفق باشید خانم اسماعیل پور
ممنون از لطفتون
سلام برسانید
استاد

رویا اسماعیل پور یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ

فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داریم بی فایده است
زمان به ما نشان خواهد داد جانشینی برایشان وجود ندارد...
سلام استاد.
نه خسته.ممنون از شما و همه ی بچه ها بخاطر این وبلاگ چسبک و بخصوص این کلبه ی overچسبک.
یک روز ز سر غم به اندازه ی کوه یک روز ز سر خوشی به اندازه ی دشت/افسانه ی زندگی چنین است عزیز در سایه ی کوه باید از دشت گذشت...

رویا اسماعیل پور یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ

فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داریم بی فایده است
زمان به ما نشان خواهد داد جانشینی برایشان وجود ندارد...
سلام استاد.
نه خسته.ممنون از شما و همه ی بچه ها بخاطر این وبلاگ چسبک و بخصوص این کلبه ی overچسبک.
یک روز ز سر غم به اندازه ی کوه یک روز ز سر خوشی به اندازه ی دشت/افسانه ی زندگی چنین است عزیز در سایه ی کوه باید از دشت گذشت...

رویا اسماعیل پور یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ

فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داریم بی فایده است
زمان به ما نشان خواهد داد جانشینی برایشان وجود ندارد...
سلام استاد.
نه خسته.ممنون از شما و همه ی بچه ها بخاطر این وبلاگ چسبک و بخصوص این کلبه ی overچسبک.
یک روز ز سر غم به اندازه ی کوه یک روز ز سر خوشی به اندازه ی دشت/افسانه ی زندگی چنین است عزیز در سایه ی کوه باید از دشت گذشت...

خوب یک نتیجه گرفتم و اون این که الان در وبلاگید!
ممنون

رویا اسماعیل پور یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:25 ب.ظ

استاد چون تازه وارد بودم خواستم جا پام سفت شه دیگه!مگه بده؟

نه کار از محکم کاری عیب نمی کنه!

رویا اسماعیل پور دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:12 ق.ظ

سلام استاد
صبح بخیر
دیروز می خواستم این شعر و بنویسم منتهی گفتم در بدو ورودم این همه موج منفی منتقل نکنم.ولی انگار قسمت بود ناخواسته دو بیتش بیاد.یک نتیجه: بهتره آدم وقتی ناراحته و دلش گرفته دست به کاری نزنه!البته من هیچ وقت دلم نمیگیره ها !همه میدونن.تصمیم گرفتم کامل شعر رو بنویسم:

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت حیرانیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من دیده ی بارانیم را حس نکرد
از میان آشنایان هیچ کس غربت پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی گریه ی طوفانیم را حس نکرد
آنکه با آغاز من مانوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد

قول میدم ازین به بعد فقط انرژی مثبت بدم.البته اگر قابل بدونین.اصلا چطوره اسمم باشه انرژی مثبت؟

به نام خدا
من که جز انرژی مثبت ار این شعر زیبا نگرفتم.
به قول دکتر شریعتی (نقل به مضمون) چرا تمام چیزهای بزرگ و با ارزش غمناکند؟
باز هم از این شعرهای زیبا بنویسید.
ممنون
استاد

بوی فیروزه یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ

گفتگو با خدا

در رؤیاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
من در پاسخ گفتم: اگر وقت دارید.
خدا خندید: وقت من بی نهایت است.
در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد: کودکیشان، اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند عجله دارند که بزرگ شوند، بعد دوباره پس از مدتها آرزو می کنند که کودک باشند، اینکه آنها سلامتی خود را ا ز دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست بیاورند، اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده، اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرندو به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
دست های خدا دستانم را گرفت.
برای مدتی سکوت کردیم.
و من دوباره پرسیدم : به عنوان یک پدر می خواهی کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
او گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، همه کاری که می توانند بکنند اینست که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند، بیاموزند که درست نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند، بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول می کشد تا این زخمها را التیام بخشیم، بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد کسی است که به کمترین ها نیاز دارد، بیاموزند که انسانهایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند، بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما آن را متفاوت ببینند، بیاموزند که کافی نیست که فقط آنها دیگران را ببخشند بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.
من با خضوع گفتم: از شما به خاطر این گفتگو متشکرم. آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟

ممنون
به نظر نتیجه گیری را برای قسمت بعد گذاشته اید؟

رحیمی نژاد شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام به استاد گرامی آقای دکتر عموزاده
استاد نگفته بودید که دارید کم کم مشکلات لایه ی اوزون رو حل می کنید.
سلام رویا جون چطوری چه خبر ؟ البته ما و دوستان دیگه درسته که از هم خبر داریم ولی می خوام بهت خوش آمد بگم یه چیزی تو ذهنم :
ما آدما همیشه برامون مرغ همسایه غازه ولی وقتی نوبت به غم ها میشه نه تنها مرغ همسایه غاز نیست بلکه مرغ خودمون شتر مرغه.
اینم جمله ای که دوست داری:خوش باشی

سلام
گفته بودم
یک بار که حواسم پرت شدداشت بدتر می شد که خدا را شکر جبران شد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ق.ظ

سلام استاد خوبم.
باید بگم خیلی دلم براتون تنگ شده با اینکه هنوزم میبینمتون آخه حس می کنم...
اگر من خطایی کردم که دلخورتون کرده معذرت می خوام وازتون خواهش می کنم برای همیشه بابای دلسوز گروه بمونید.

؟?

اعظم بیضایی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام
با عرض ارادت خدمت استاد و همه ی همکلاسیهای گلم.

هرچی صبر کردم این خبر خوش رو خودش بده بی نتیجه بود .
خانم صبوری ازدواجتون رو به شما وهمسر عزیزتون تبریک می گم انشاا.. خوشبخت و شاد باشید.
راستی از همکلاسیهام(آقایون) می خوام شعری رو که برای جشن فارغ التحصیلی در مورد خودشون گفتن اینجا بذارن و خواهان حضور بیشتر همشون هستم .
این دستور نیست یک خواهش است.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ

سلام
اعظم نیومدی نیومدی حالا هم که اومدی با این خواهش اومدی !!!!!!!
خودتو خسته نکن همین که من هستم خدارو شکر کن .
من از تابستون به این وبلاگ سر می زنم دریغ از حضوریک هم کلاسی !!ندیدی وقتی تو و رویا اومدید من چه قدر خوشحال شدم. دارم به خودم یاد میدم که آدمارو باید فراموش کرد٬ انگار چاره ای جز این نیست .نه نترس تو که فراموش شدنی نیستی حتی اگه من بخوام :-)

اعظم بیضایی چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ

سه‌پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد
عمه از قم برسد خاله ز کاشان برسد

خبر مرگ عموقلی برسد از تبریز
نامه‌ی رحلت دائی ز خراسان برسد

صاحب خانه و بقال محل از دو طرف
این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد

طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج
به سراغش زن همسایه شتابان برسد

هر بلائی به زمین می‌رسد از دور سپهر
بهر ماتم زده‌ی بی سر و سامان برسد

اکبر از مدرسه با دیده ی گریان آید
وز پی اش فاطمه با ناله و افغان برسد

این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم
آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد

کرده تعقیب زهر سوی طلبکار مرا
ترسم آخر که از این غم به لبم جان برسد

گاه از آن محکمه آید پی جلبم مامور
گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد

من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب
وسط معرکه چون غول بیابان برسد

پول خواهند زمن من که ندارم یک غاز
هرکه خواهد برسد این برسد آن برسد

من گرفتار دو صد ماتم و "روحانی" گفت
سه پلشت آید وزن زاید و مهمان برسد

امید طاهری جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام
استاد تازه بعد 6 ماه دوباره یه سری زدم دیدم که کار و کاسبی وبلاگتون حسابی گرفته تبریک می گم.

خوش آمدی
خدا را شکر
چندنفر مشتری دائمی داریم و
یک خدا؟!

رویا اسماعیل پور شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد خوبم.
خوب هستید ان شاا...؟
استاد این شعر خانم پروین اعتصامی به نظر حقیر وصف حال همه ی ما آدما خیلی وقتاست.با اجاز ه ی شما والبته با عرض پوزش از محظر خانم اعتصامی(به دلیل حذف بعضی از ابیات جهت خلاصه کردن):
(راستی از اعظم جان هم به خاطر استقبال گرمشون ممنونم).
گره گشای:
پیرمردی مفلس و برگشته بخت/روزگاری داشت ناهموارو سخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود/هم بلای فقرو هم تیمار بود
روزها می رفت بر بازار و کوی/نان طلب می کردو می برد آبروی
شب به سوی خانه می آمد زبون/قالب از نیرو تهی دل پر زخون
صبگاهی رفت و از اهل کرم/ کس ندادش نه پشیزو نه درم
رفت سوی آسیا هنگام شام/ گندمش بخشید دهقان یک دوجام
زد گره در دامن آن گندم فقیر/ شد روان و گفت: کای حی قدیر
چون کنم؟ یارب دراین فصل شتا/من علیل و کودکانم ناشتا
بس گره بگشوده ای از هر قبیل/این گره را نیز بگشا ای جلیل
این دعا می کردو می پیمود راه/ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته/وان گره بگشوده گندم ریخته
بانگ بر زد کای خدای دادگر/چون تو دانایی؟ نمی دانی مگر؟
سالها نرد خدایی باختی/ این گره را زان گره نشناختی
این چه کارست ای خدای شهروده/فرق ها بود این گره را زان گره
من تورا کی گفتم ای یار عزیز/کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
ابلهی کردم که گفتم ای خدای/گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود/این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
من خداوندی ندیدم زین نمط/ یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض برگشت مسکین دردناک/تا مگر برچیند آن گندم زخاک
چون برای جستجو خم کرد سر/دید افتاده یکی همیان زر
سجده کردوگفت: کای رب ودود/من چه دانستم توراحکمت چه بود؟
هر بلایی کز تو آید رحمتیست/هرکه را فقری دهی آن دولتیست
تو بسی زاندشه برتر بوده ای/هر چه فرمان است خودفرموده ای
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
در پناه حق...

به نام خدا
سلام خانم اسماعیل پور
متشکرم شما چطورید؟
ممنون از حسن انتخابتون
سلام برسانید.
ما را بی خبر نگذارید.
ممنون
استاد

امید طاهری شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام استاد ‏
به مشتری های دائمیتون یکی اضافه شده امیدوارم که برای کلبه 84 ها هم مطلب بزارید آخه اینجوری این ‏کلبه متروکه به نظر می رسه اگر کمک خواستید من هستم استاد.‏
بزودی براتون چند تا مطلب می فرستم بس منتظرم باشید.‏
در آخر هم به همه هم کلاسیام که به این کلبه سر می زنند عرض سلام دارم و باید بدونند من فراموشون نکردم ‏امیوارم که اونا هم ما رو فراموش نکرده باشند‏

به نام خدا
سلام امید
خوش آمدی دلمان برایت تنگ شده بود
کلبه را شما باید بچرخانید
اگر بخواهی برایت یک کلبه می سازم.
ممنون
استاد

امید طاهری یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ق.ظ

با سلام خدمت استاد خودم
من هم خیلی خوشحالم که این وبلاگ تونسته ارتباط ما رو با هم حفظ کنه برای همین چند تا پیشنهاد برای بهتر شدنش دارم که امیدوارم مورد قبول واقع بشه.
1 - برای زیبا تر شدن وبلاگتون می تونید که از قالبهای زیباتری استفاده کنید . اگر دوست دارید من چند تا از این قالب ها رو براتون می فرستم.
2 - اگر بتونید که وبلاگ های مشابه را لینک کنید ( مثلا وبلاگ شخصی بچه ها یا سایر اساتید ) می تونه به محکم تر شدن این ارتباط کمک می کند.
تا بعد و پیشنهادهای بعدی خدانگهدار

امید طاهری یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ http://mehr1384.blogfa.com/

سلام استاد
مجدد مزاحم شدم یه جدید یام اومد اون این آدرس وبلاگ زیر بود که مربوط به ورودی خدمون هست اگر دوست داشتید لینکش کند.
http://mehr1384.blogfa.com/

تا بعد خدانگهدار

ممنون امید

مرتضی پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ق.ظ

سلام امید جان٬ عزیز دلم٬ همسفر زابلم٬ یه دونه ی من، بابا دومی گروه
چه عجب نگاه ما به جمال شما منور شد ؟؟!!!
خواهشا بی خیال قالب وبلاگ شو٬ من و بعضی ها قبلا این راه رو رفته بودیم٬ جواب نمی ده!
وبلاگت با حال بود٬ من هم می تونم اونجا نظر بدم؟ یا منحصر ۸۴ای هاست؟
البته قالبش یه جوری بودم، قشنگ بود ولی رنگ و فونت نوشته ها چشم رو خیلی لذیت می کرد ...

راستی من شریکم نه مشتری دائمی٬ گفتم که یه وقت ابهامی بوجود نیاد ...

امروز وقتی می رفتمم دانشگاه احساس کردم یکی از بچه هاتون رو تو خیابون دیدم٬ اسمشون رو نمی دونم اما می دونم کم حرف ترین دختر کلاستمون بود، برعکس خودت پر حرف ترین !!!؟؟؟
حالا اینکه تهرانی هستن یا تهران بودن رو نمی دونم، شاید هم اشتباه دیدم ...

داشت یادم می رفت، امروز مهدی صابریان اومده بود دانشگاه پیشم، پسر گل و دوست داشتنی ایه، خیلی هم ساده است، وای که چقدر اذیتش کردم!!!
استاد غیبت شما رو هم کردیم.
مهدی با همکلاسی اومده بود، واسه تعریف از من به دوستش گفت:
مرتضی سر به سرت می ذاره، ضایعت می کنه، منت سرت می ذاره، کفرتو در میاره اما کارتو راه می ندازه
منم گفتم: درست مثل دکتر عموزاده

این دو عامل باعث شد بیام به کلبتون سر بزنم که ...
امید دوست دارم، گرچه بعضی مواقع کفر تو رو هم درمیارم ...!!!؟؟؟

یا علی

امید طاهری پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ

با سلام به مرتضی گل
امیدوارم که حالت خوب باشه. من خیلی دوست دارم ببینمت اگه اومدی سمنان یه ندا بده.
تا بعد خدانگهدار

امید طاهری شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ

با سلام به استاد عزیز خودم
استاد پس چی شد ؟! قول دادید یه کلبه هم برای من درست کنید. ما منتظریم
تا بعد خدانگهدار

شرمنده امید تهران بودم.
مرتضی لطفا اقدام کن
ممنون

مرتضی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

سلام امید من، غمی نیست جز دوری تو و دوستان
عجباااااااااااااااا
باور کن استاد خیلی خیلی خیلی دوست داره و هواتو داره
با اولین نظر کلبه دار شدی، بس که ناز و مهربون دوست داشتنی هستی
پدر من که به اصطلاح شریک هم هستم درومد تا کلبه دار شدم
حالا اگه می خوای کلبه ات واست بسازم یه موضوع توپ با یه متن قشنگ انتخاب کن (می تونی به کلبه درویشان 1 سلمان مراجعه کنی)
نمی گم بهت حسودیم نشده که دروغ گفتم
سمنان اومدنم که فعلا با خداست، معلوم نیست حتی بتونم واسه کمیکار بیام
تازه من سمنان کس و کاری ندارم، تو که تهان فک و فامیل داری اگه مسیرت خورد منو بی خبر نذار

یا علی

امید طاهری یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام دکتر و سلام مرتضی
تشکر برای اینکه سریع جوابمو دادید.
مرتضی من موضوع رو انتخاب کردم و اون اینه که گاهی نگاهی فکر کنم به مطالبی که می خوام توش بنویسم می خوره تا بعد خدانگهدار

رحیمی نژاد دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام آقای طاهری
من فکر می کنم شما رو نمیشناسم البته یه شخصی تو ذهنم هست ولی نمی دونم شما هستید یا نه ؟ یک بار از طرف دکتر بهزاد براتون خبر آوردم درسته؟ بگذریم
خوبه که یه ۸۴ فعال پیدا شد کلآ داشتم ناامید می شدم.
موفق باشید.

امید طاهری دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:32 ب.ظ

سلام دوست عزیز
من هم خوشحال شدم اگر دوست داشتید که با وبلاگ ما همکاری کنید با ایمیل من تماس بگیرید خوشحال میشم.
تا بعد در پناه ایزد یکتا

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
با امید نباید ناامید بود

امید فعال بود٬ امید فعال هست و امید فعال خواهد ماند
مثل کربن فعال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد