افطاری

به نام خدا 

این خاطره را مرتضی صفردوست فرستاده است. 

تنها فرق من با اون موقع اینه که اون وقت می تونستم برای تا ۲۰ نفر یکجا آشپزی کنم-الان تا ۴۰ نفر. اگر آشپز می شدم... 

آنوقت این همه دانشجوی خوب نداشتم! 

خاطره را در ادامه مطلب بخوانید:(بدون هیچ ویرایشی) 

.  

اوایل ماه رمضون سال 1385 طی جلسه دو نفری با بهنام جعفرطاری تصمیم گرفتیم یه روز اساتید رو افطاری دعوت کنیم اما در حد یه حرف بود تا اینکه روز صبح شنبه 29 مهرماه مصادف با 27 ماه مبارک رسما آستینامون رو بالا زدیم و همه بچه ها دنگ گذاشتیم و افتادیم دنبال کارای افطاری. نیما میوه خرید، من و محسن رفیم پی سفارش غذا، بهنام خونه رو آب و جارو کرد و خلاصه هر کی یه کاری می کرد.

شانسی که آوردیم دکتر عموزاده و دکتر اصغری مثل دکتر موسوی و دکتر فضلی افطاری جایی دعوت نبودن و اون شب اومدن. دکتر اصغری یه مهمون ویژه هم با خودش آورد که کسی نبود جز دکتر سعادت جو. تا اون جایی که یادم میاد دکتر سعادت جو گفته بود که برای اولین باره به سمنان اومده و این اولین بار مصادف شده بود با مهمونی ما.

یادش بخیر چه شبی بود، چه قدر خوش گذشت. با اینکه نیما هنوز فیلمشو دستمون نرسونده اما جزئیات اون شب یادمه...

فردا صبح که رفتیم دانشگاه همه از مهمونیمون خبر داشتن. استاد سر کلاس 82ای ها از مهمونی شب قبل گفته بود اما تا به من می رسید می گفت "50هزار تومن خرج کردی به هرکی می رس می گی؟"

این هم چند تا از عکسای اون شب:

    

1. http://ample.se/image-24FA_4AA997E0.jpg

2. http://ample.se/image-0D03_4AA997E0.jpg

3. http://ample.se/image-CF06_4AA997E0.jpg

4. http://ample.se/image-64B4_4AA997E0.jpg

 

 

یه سال گذشت. اون سال خودمو واسه کنکور آماده می کردم واسه همین از استاد خواستم تا اجازه بدن سر کلاس آلی پیشرفته برم. سر یکی از کلاس ها استاد گفتن "تا 20 نفر رو می تونم ساپورت کنم، دست 20 تا از بچه ها رو بگیر روز 27 ماه مبارک (17 مهرماه) بیار خونه ام افطاری". یادمه مهمونی سه شنبه بود و اسناد شنبه صبح بهم گفت من هم به هرکی رسیدم گفتم. تقریبا همه بچه های 83 اومدن. 2-3 نفر از 82ای ها، 3-4 نفر از 84ای ها، حسین بیدقی و سعید عبدالشا رو هم که خود استاد دعوت کرده بود. خلاصه 17-18 نفری شدیم و عجب غذایی، محشر بود، میگن مردا آشپزهای قابل تری هستن.

اون شب از ورودمون (که واسه خودش یه دنیا ماجارا داشت) تا خروجمون همش خاطره شد.

این هم چند تا عکس از اون شب به یاد ماندنی:

 

5. http://ample.se/image-FB63_4AA99D65.jpg

6. http://ample.se/image-4538_4AA99D65.jpg

7. http://ample.se/image-E651_4AA99D65.jpg

8. http://ample.se/image-2BA6_4AA99D65.jpg

9. http://ample.se/image-726C_4AA99D65.jpg

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ

hameye matalebesh jalebe manam kamkam matalebe beruz ro miyaram ta 1 khorde in webloge updait beshe chekonim dige eshghe ostad chemikon

Merci beaucoup,
Allez y!

۱۳ سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ق.ظ

به نام خدا
واقعا عکس های جالبی بود

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام
قاصدک می خواد عضو بشه چی کار کنه

به نام خدا
سلام قاصدک (آقای قدیر)! خوش آمدی.
کارم را راحت کردی!
چون امروز در دانشکده نامه تو و دست نوشته آقای عالمی را دیدم و با خود گفتم خبر را چگونه اعلام کنم تا جوابش را بدهم وبگویم که شما بر و بچه های با معرفت فیزیک قدمتان روی چشم ماست.
ان شاالله کلبه ای برای شما می سازیم و اگر خواستید آن جا (و هر جا) نظر بدهید.
شما اولین غیر شیمیستهایی هستید که قدم به وبلاگ می گذارید (با نظر).
البته اسم مستعار غیر شیمیست داریم.
ممنون
استاد

رحیمی نژاد شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ب.ظ

به نام خدا
سلام
اگه ادامه تحصیل می دادم اگه استاد می شدم اگه آقا متولد می شدم حتمآ مثل استاد استادی می کردم .
برای بابام هم جالب بود.

به نام خدا
ممنون.
به پدر سلام برسانید.

مرتضی شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ب.ظ

خانم رحیمی نژاد
سلام
اگرها را بذارید کنار٬ ادامه تحصیل بدین و استاد شوید و مثل استاد استادی کنید.
من به شخصه چندتا استاد خانوم داشتم که دسته کمی از استاد نداشتن٬ مثل خانم دکتر نعمتی
اگه از این ور استاد واسم پدری کرد از اون ور خانم دکتر برام مادری کرد.
دلم برای کلاس شیمی عمومی٬۱ شیمی آلی٬ سنتز استاد و جداسازی و طیف خانم دکتر تنگ شده

استاد شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ

به نام خدا
مرتضی
لطفا یک کلبه برای آقای قدیر بساز.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد