کلبه قاصدک

آقای محمدرضا قدیر شما اولین غیر شیمیستهایی هستید که قدم به وبلاگ گذاشتید.

امیدواریم بر و بچه های با معرفت فیزیک قدم بر روی چشمان گذاشته و (هر جا) نظر بدهید.

نظرات 102 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

با تشکرات فراوان از استاد عزیزم که اجازه دادید من هم توی این وبلاگ عضو باشم
امیدوارم با اوردن مسائل روزانه ی دانشگاه و دانشجو ها مثل خبر قبولی ها و عکس های بچه ها ( به خصوص بچه های گل و دوست داشتنی فیزیک) بتونم در بهتر شدن و بالا بردن سطح این وبلاگ کمک کنم
باز هم تشکر می کنم
اگه اسم من هم کنار اسم مستعارم باشه ممنون میشم
خدا حافظ و نگهدارتون

به نام خدا
آقای قدیر و سایر بر و بچه های با معرفت فیزیک.
دوباره خوش آمدید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ق.ظ

با سلام مجدد
من میخوام اولین کلمات خودمو وارد وبلاگ کنم دیگه شما هر جا خواستید بذارید
نقل از قاصدک: (( مجروم ها ۲ دسته اند:
دسته ی اول اونهایی هستند که فرصت دوباره میخواهند.
و دسته دوم اونهایی هستند که دو بار فرصت میخواهند .
شاید پیش خودت بگی فرق این دو دسته چیه؟
دسته ی اول؛ فرصت دوباره میخوان؛که اشتباهات گذشتشون رو جبران کنن.
دسته ی دوم؛ دو بار فرصت میخوان؛که اشتباهات گذشتشون رو تکرار کنن.
پس مواظب باشیم که به چه کسی ؛ برای اشتباهی که کرده ۱ فرصت اضافه تر میدیم
چرا که هر کس لایق ۱ فرصت اضافه تر نیست. ))

به نام خدا
بچه ها! این قاصدک آدم پری است!
حرفاشو بخونید.

استاد چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

به نام خدا
مرتضی
لطفا نام محمدرضا قدیر را در تیتر با رنگ دیگر اضافه کن.
ممنون

آشنا چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام...........
سلام استاد.................
تازه امشب اینجا رو پیدا کردم............
اینجا و یه عالمه خاطره از من و ورودی های مهر ۸۳...........

به نام خدا
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

مرتضی جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ

سلام استاد
عذر تقصیر٬ اگه ازم خبری نشد واسه اینه که یه چند روزی می رم مسافرت٬ فرمایش شما رو هم عجله ای انجام دادم
تا بعد

سفر به خیر.

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام

خوب من پیش خودم خیلی فکر کردم که چه مطلبی رو توی این قسمت قرار بدم
با خودم گفتم بهتره از برو بچه های این وبلاگ کمک بگیرم تا اون مطالبی که بیشتر مورد علاقه ی بچه ها هست قرار بدم .
ممنون میشم اگه بچه ها و خود استاد کمکم کنن تا من هم مطالب درخواستی از طرف بچه ها رو در این قسمت قرار بدم.
با سپاس و تشکرات فراوان از تمامیه شما.

به نام خدا
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ق.ظ

گفتمش : دل میخری؟

گفتا چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند!

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستانش بر زمین افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود !!!

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد.



خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی.



از او خواستم فرزند معلولم را شفا دهد.



فرمود:لازم نیست، روحش سالم است. جسم هم که موقت است.



از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند.



فرمود: صبر،حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است.



گفتم مرا خوشبخت کن.



فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.



از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.



فرمود: رنج از دلبستگی های دنیا یی جدا و به من نزدیک ترت می کند.



از او خواستم روحم را رشد دهد.



فرمود: نه، تو خودت باید رشد کنی.



من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس میکنم تا بارور شوی.



از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.

این توی اینترنت به چشمم خورد گفتم قشنگه و نوشتمش


فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده ام.



از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.



خدا فرمود: آها بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد!

آشنا شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://bezanrafigh.blogfa.com/

چشم یک روز گفت" من در آن سوی دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده شده است. این زیبا نیست؟" گوش لحظه ای خوب گوش داد. سپس گفت" پس کوه کجاست؟ من که کوهی نمی شنوم." آنگاه دست در آمد و گفت"من بیهوده می کوشم آن کوه را لمس کنم. من کوهی نمی یابم." بینی گفت"کوهی در کار نیست. من او را نمی بویم." آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید و همه درباره وهم شگفت چشم گرم گفتگو شدند و گفتند " این چشم یک جای کارش خراب است....."

به نام خدا
آقای قدیر
آیا سایت لینک داده شده مال شماست؟
زیباست و عمیق.
ممنون

استاد شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ

به نام خدا
نه!
احتمالا آشنا شیمیست ۸۳ است؟
دوست دارم بشناسمش.
ممنون
استاد

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام
نه این سایت لینک مال من نیست

به نام خدا
مرسی!
خودم متوجه شدم و در نظر بعدی اصلاحکردم.
در هر حال ممنون.

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ

:D

مش غلامحسین!!!

آشنا یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ http://bezanrafigh.blogfa.com

سلام استاد
یه پیشنهاد!!
اگه میشه قالب وبلاگ رو عوض کنید......
یه پیشنهاد دیگه!!(شد دوتا)
سایت های معتبر مربوط به شیمی یا سایت های تحقیقیاتی و پژوهشی و.... رو که به درد بچه ها ی شیمی بخوره رو
تو وبلاگ لینک کنید و معرفی کنید
ممنون

به نام خدا
علیکم السلام.
بلد نیستم! در سوابق موجود است.
معرفی کنید تا لینک بدهیم. مضافا شاید غیر شیمیایی ها هم آمدند.
ممنون
استاد

مرتضی یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

من بلدم قالب وبلاگ رو عوض کنم
باشه استاد نزنید می دونم مطابق مراتب فرموده شده باید عمل کنم

به نام خدا
به نظرم منظور ایشان انتقال به فضای مجازی دیگر-با قابلیتهای بالاتر- بود.
اگر بلدی یک وبلاگ دیگر بساز تا بگویم چه کنیم.
ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ

به نام وجودی که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود آمد.
سام استاد
من هنوز جوابی از طرف شما و بچه ها نگرفتم که چه مطالبی باب طبع شما و بچه هاست
اگه نظری در این باره بدید که من چه مطلبی رو وارد این قسمت کنم ممنون میشم

به نام خدا
هر چه می خواهی.
نهایتا سانسووووور یا سانسور می کنیم!
ممنون
استاد

[ بدون نام ] دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ب.ظ

به نام او
من با خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مطالب طنز توی این وبلگ خیلی کمه
پیش خودم گفتم این قسمت رو بیشتر به مطالب طنز اختصاص بدم
میخوام نظر شما رو هم بدونم
با تشکر

به به

[ بدون نام ] دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ

قاصدک

حکایت ناصرالدین شاه و توالت فرنگی در فرانسه : طنز ایران

ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه – یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند – از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد.
سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به “موال” های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید، غرورش اجازه نمی داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا….!
حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛
این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره ایدید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ی دستمالرا با محتویات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بارآن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره ی گشوده پرتابکرد تا مدرک جرم را از صحنه ی جنایت دور کرده باشد.
گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می شود و محتویات آن به در و دیوار وسقف می پاشد.
وضع از اول هم دشوارتر می شود.
سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا میگذارد، از دستشویی بیرون می رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می دهد و می گوید این را به تو می دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی.

می گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می کند و می گوید من دوبرابر این سکه ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف برینند

یک فعلت می بایست سانسووووور می شد!

[ بدون نام ] دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ب.ظ

یک هفته پس از خلقت آدم :


چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.



پانصد سال پس از خلقت آدم:


با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار طرف.بلند داد می زنی:هاکومبازانومبا(یعنی من موقع زنمه(
بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.

دو هزار و پانصد سال بعد از اختراع آدم:


انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

ده سال قبل:


شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.

هم اکنون:


به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از”ام اس ان” یا “آی سی کیو”هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست “اد” می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد

[ بدون نام ] دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ

قاصدک

اگر قرار باشد بایستی و به هر طرف که سگی پارس می کند سنگی بیاندازی هرگز به مقصد نخواهی رسید.

----------------------


دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم میکند 1-آبی آسمان را که میبینم و میدانم که نیست.2-خدارا که نمیبینم و میدانم که هست

-----------------------------------


راه بیرون آمدن از چاه پایین کشیدن دیگران نیست بلکه صعود کردنه
-------------------------
همه نمی توانند قهرمان باشند برخی باید کنار خیابان بنشینند و قهرمانان را تشویق کنند
---------------------------
برای خندیدن منتظر خوشبختی نشو شاید بمیری و هرگز نخندیده باشی.
----------------------------
بزرگان زاده نمی شوند - ساخته می شوند
----------------------
عجیب ترین صدایی که شنیدم چک چک قطرات آب بود..... منظم و کشدار و تاثیر گذار.....مثل صدای برهم خوردن بال فرشته....
واقعا زمان چقدر زود می گذرد

به نام خدا
آفرین! آفرین.
یکی از یکی خوشگلتر.
استاد

مرتضی دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:12 ب.ظ

الحق که خدای ما راست گفته که *فتبارک الله الاحسن الخالقین*
یکی حکایت می گه
یکی خاطره می گه
یکی شعر می گه
یکی احساسیش می کنه
یکی هم مثل شما طنز می گه

جای طنز خالی است پس ازتون می خوام بیشتر از طنز برامون بگین گرچه خودم سعی کردم خاطراتم رو به زبان طنز بیان کنم ولی حس می کنم تو کارم موفق نیستم.
یاعلی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:39 ب.ظ

قاصدک

سلام
ممنونم که کار منو تایید کردی
ای کاش اینو زودتر میگفتی تا از سردرگمی در بیام
حالا که موافقت تو رو هم گرفتم این کار رو با جدیت دنبال میکنم
بازم ممنون

مرتضی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ب.ظ

از استاد جهانگیری یه حکایت جالب از ملانصرالدین شنیدم که با زبان حال خودم نقل می کنم٬ اگه عین عبارت را می دانید لطف کنید نقل کنید.
اما حکایت:

ملانصرالدین تو کوچه راه می رفت که یکی جلوشو می گیره و می گه:
مگه نمی دونی امشب عروسیه؟

ملا می گه:
به من چه که عروسیه!!

طرف می گه:
اٍ عروسیه پسرته!!

ملا می گه:
به تو چه که عروسیه پسرمه

[ بدون نام ] شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ

قاصدک

سلام مرتضی جان
راستش هنوز اون چیزی رو که گفتی پیدا نکردم ولی چند تا داستان از ملا گیر اوردم که جالبه
امیدوارم خوشتون بیاد


داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

داستان پرواز در اسمانها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

داستان دوست ملا

روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟
دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت.
بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان چگونه غذایی است!؟
دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!

به نام خدا
ممنون قاصدک
من از دم خر خیلی خوشم آمد.
استاد

[ بدون نام ] شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ

قاصدک


سلام ۱ مطلب خیلی جالب و جذاب براتون دارم از دستش ندین که...........




فواید پیژامه!


امروز قصد دارم تا یکی از مظلوم ترین و ملموس ترین مصنوعات بشری که همانا پیژامه است رو خدمتتون معرفی کنم.
پیژامه نوعی لباس راحتی هست که انواع گوناگونی هم داره، مثل گل گلی، خال خالی و راه راه! یکی از همین مدلها شاید از همین الان که من دارم مطلب می نویسم مد بشه! مثل همین مایکل جکسون که پلیس با پیژامه گل گلی اش خیلی حال نکرده! پس اگه دیدین که از فردا خلایق پیژامه پوشیدن و اومدن توی خیابون خیلی تعجب نکنین!
اما پیژامه قطعاً مزایای غیر قابل انکاری داشته که این طور توی دل مردم جا باز کرده، از جمله:
- وقتی اون رو توی مهمونی زیر شلوارتون بپوشین، دیگه خیالتون از هر جهت راحته! چون اگه صاحب خونه از دستش در رفت و بی عقلی کرد و گفت که: حالا شب تشریف داشته باشین! بلافاصله شلوار رو درمیارین و با نشان دادن پیژامه راه راه، نشون می دین که چه آدم نجیبی هستین و تعارف صاحب خونه رو زمین نمی ذارین!
- وقتی توی مسافرت اون رو زیر شلوارتون پوشیده باشین، با یه اشاره به پیژامتون، مردم شهرهای مختلف کشور متوجه میشن که شما کجایی هستین و قطعاً حساب دیگه ای روی شما باز می کنن، تازه برای گرفتن انعام و این جور چیزها هم خودشون رو خسته نمی کنن!
- توی گرمای تابستون یا کنار دریا میشه پیژامه رو تابستونیش کرد !و چه بسا زیر پیژامه بپوشین !خب به دلیل رعایت پاره ای ملاحظات اخلاقی نمیشه بیشتر توضیح داد!
پیژامه فقط زمانی بیشترین نمود رو داره که ست باشه! یعنی با زیر پوش و پیژامه لم داده باشین جلوی تلویزیون و تخمه بشکنین! اگه در حال دیدن برنامه های مهیج شبکه استانی یا فیلم هندی هم باشید که دیگه خیلی عالی میشه!

وجه تسمیه:
اما درباره علت نامگذاری پیژامه میان دانشمندان اختلاف هست، در زیر به برخی از نظریات معتبر در این باره اشاره می کنیم:
- این واژه در ابتدا «پیرجامه» (یعنی: جامه پیر، ریش سفیدِ البسه) بوده که به مرور زمان به صورت امروزی پیژامه تبدیل شده!

- در ابتدا لغت به صورت «بی جامه» (یعنی: بدون جامه، لخت!) بوده و قطعاً در اون زمانها خیلی کارشون درست بوده و به این جور چیزها لباس نمی گفتن. آثاری هم که از دوره غارنشینی به دست اومده نشون میده که موقع شنا به عنوان مایو از پیژامه استفاده می کردن که مؤید همین معنی بی جامه هست!
- این لغت رو غیر عربها اختراع کردن تا حال عربها برای تلفظ «پیژامه» گرفته بشه !در همین مورد می شه به این لغات اشاره کرد: پیچ، گنجشک، گچ، مژگان، پژمرده و..
- در واقع این لغت «پای جامه» خودمان هست که در زبانهای فرانسوی، روسی، و انگلیسی وارد شده و بعد به خودمان برگشته و فکر می کنیم که یک واژه خیلی باکلاس خارجیه !چرا می خندین؟ !خب دارم جدی می گم !از این جا می تونید ترجمه اون به زبانهای مختلف رو با تلفظهاش ببینید.
مجتبی نخعی راد

[ بدون نام ] یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ق.ظ

قاصدک
سلام
اینم جالبه
بخونید
خوندنش بهتر از نخوندنشه



فرشته و خانم میان سال

خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟




فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!

[ بدون نام ] یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ

قاصدک

اینم چند تا جک
امیدوارم تا حالا نشنیده باشید و از اینا لذت ببرید.



.سرهنگ: اسمت چیه؟ سرباز: ممد / سرهنگ: این چیه دستت؟ سرباز: تفنگ / سرهنگ: تفنگ؟ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتته, خواهرته, مادرته, و …. / سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه؟ سرباز: غضنفر / سرهنگ: این چیه دستت؟ سرباز: این خواهرومادر ممده



.................................................................................................................



.غضنفر میره دستشوئی زنونه میگیرنش میگن : مگه کوری نمیبینی زنونست؟ میگه : من چکار کنم اینجا نوشته: زنا، نه! اونطرف هم نوشته: مردا، نه

.................................................................................................................



.به یه غضنفر میگن چه وقت نه راه پس داری نه راه پیش؟؟؟؟میگه وقتی که روی اره نشسته ام



.................................................................................................................



.به غضنفر میگن لپ لپ می خری؟
میگه : آره ! میگن حالا جایزه هم توش داره؟
میگه فکر نمی کنم ،‌من لپ لپ رو واسه کیفیتش می خرم !!!



.................................................................................................................



.از یک معتاد میپرسن چطور شد که معتاد شدی؟ میگه با بچه ها قرار گزاشتیم روزهای تعطیل تفریحی بکشیم یه هویی خوردیم به عیدنوروز




به نام خدا
همگی خوب بودند غیر از اولی.
لطفا خودت (قاصدک عزیز) دفعه بعد خود سانسوووووری کن.
ممنون
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ق.ظ

قاصدک

چند تا مطلب با حال
بخونید ضرر نمیکنید


فواید سیگار کشیدن !!!


همش تو اخبار و تلویزیون و مجلات و... می گن سیگار کشیدن ضرر داره و از این حرفا!

ولی هیچ کدومشون نیمه پر لیوان را نمی بینند، همش از یک زاویه به قضیه نگاه می کنند،غافل از اینکه سیگار دارای فوایدی هم هست!




١ . سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید کسب کنید.


۲ . وقتی سیگار بکشین یه سرفه هایی میکنین. به خدا همچین سر جیگرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن، یعنی ششتون حال میاد.


۳ . اونایی که سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن که روابط عاطفی عمیقی با چای و نسکافه پیدا کردن.


۴ . اگه سیگاری بشین برای مواقع بیکاری، بیعاری، بیخوابی، بیداری، بیزاری، بیذاتی، بیماری، سیرابی، لیوانی، خیشاحی (منظور همون خوشحالیه)، نیراحی (ناراحتی) و سایر مواقع بهترین امکان رو در اختیار دارین .


۵ . اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید زیادی پیدا کنین:
• وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میکنین که از بس دوستتون دارن شما رو به شکل شیرینی میبینن.
• وقتی شما جزء مصرف کنندگان سیگار باشین دوستان مهربونتون شما رو به شکل مگس میبینن. در نوع ب دوستی از طرف شما بسیار عمیقتر خواهد بود .

۶. اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین.


۷ . وقتی سیگاری بشین ، میتونین توی مسابقه جهانی ترک سیگار شرکت کنین و کلی پول به جیب بزنین .


۸ . اگه سیگاری بشین، وقتی با اقوام و دوستان به پیک نیک میرین موقع روشن کردن آتیش میتونین روش روشن کردن کبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنید.


۹ . اگه سیگاری بشین با سوپری سر کوچتون بیشتر رفیق میشین طوری که اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه.


۱۰ . اگه مخفیانه سیگار بکشین میتونید با کوچه پس کوچه های اطراف خونه ، پشت بام، زیر زمین و دیگر جاهایی که تا حالا زیاد بهشون توجه نکردین بیشتر آشنا بشین.


۱۱ . وقتی مخفیانه سیگار میکشین با ادوکلن، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای P.K ، خروس نشان، relax و غیره آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل بشین.


۱۲ . هرچه بیشتر سیگار بکشین راحت تر میتونین از شر پولهایی که توی جیبتون سنگینی میکنه راحت بشین.


۱۳ . اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ که هوای آلوده دارن راحت تر میتونین زندگی کنین!

خوب در هر حال کمی چاشنی هم بد نیست.
حتی اگر مزه بد و بوی تندی داشته باشد.
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ق.ظ

قاصدک

درد دل تمام دانشجو ها اینجا اومده
اول بخونید
بعدش نظر بدید در مورد این مطالب

با تشکر





روز های بی ریاضی یاد باد





باز هم خواب ریاضی دیده ام

خواب خط های موازی دیده ام



خواب دیدم می خوانم اِیگرگ زِگوند

خنجر دیفرانسیل هم گشته کُند



از سر هر جایگشتی می پرم

دامن هر اتحادی می دِ رَم



دست وپای بازه ها رابسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام



شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرگ وشی را می جوم



گاه در زندان قدر مطلقم

گه اسیر زلف حد و مشتقم



گاه خط ها را موازی می کنم

با توانها نقطه بازی می کنم



لشکری تمرین دارم بی شمار

تیغی از فرمول دارم در کنار


ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط ها نقطه ها پژمرده اند



در ریاضی بحث انتگرال نیست

صحبت از تبدیل ورادیکال نیست



کاروان جذر ها کوچیده است

استخوان کسر ها پوسیده است



از لُگ وبسط و نِپر آثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست



هیچ کس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرُم هم دگر میهم نبود



آری آری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند



مردم از این ایکس وایگرگ داد داد

روز های بی ریاضی یاد باد

به نام خدا
قشنگ بود.
شاعرش شما هستی؟
استاد

مرتضی دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ق.ظ

قاصدک عزیز
یه تشکر سوپر ویژه ازت دارم
با همکلاسی هام مطالبت رو خوندیم و انقدر خندیدیم که از سایت پرتمون کردن بیرون (با یه عالمه اغراق-پرت کردن رو می گم)
دست مریزاد
دل چند جوون رو شاد کردی
انشا الله خدا دلتو شاد کنه
یا حق

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ

قاصدک


سلام مرتضی جان

از این که از این مطالب خوشتون اومده خوشحالم

امیدوارم باز هم از مطالبی که میذارم خوشتون بیاد

فعلا خداحافظ

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ

قاصدک

سلام

اینم ۱ مطلب ۱ یکه یکه یک




عمل و عکس‌العمل


بنی‌آدم اعضای یکدیگرند
که برخی از آن‌ها به باقی سرند
کمی از پزشکان از آن دسته‌اند
که بر کسب قدرت کمر بسته‌اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
در آرند از روزگارش دمار
پس از حال و احوال با دردمند
رقم‌های بالا طلب می‌‌کنند
مریضی اگر سرفه بنمود سخت
به تجویز ایشان ضروری‌ست تخت
بخوابد شبی توی دارالشفا
دو میلیون بسلفد برای دوا
به سرکیسه کردن شدند اوستاد
بدا آن‌که کارش به ایشان فتاد
اگر مشکلی بود حل می‌کنند
به هر نحو باشد عمل می‌کنند
و گر مشکلی حل شود با دوا
عمل می‌کنندش در آن راستا
به قدری بیاید به اعضا فشار
که عضو دگر را نماند قرار
شود مستمند او به انواع وام
به پایان رسید این سخن، والسلام
...
لذا، ای مدیرعامل بانک ما!
سر کیسۀ وام را شل نما
اگر شل نکردی سرش را کمی
نشاید که نامت نهند آدمی!

عالی!
کار خودت بود؟

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ب.ظ

قاصدک


چند تا مطلب جدی




عمرا اینارو بدونی...

1- توماس ادیسون از تاریکی وحشت داشت .

2- صدای اردک اکو ندارد .

3- چشمهای شتر مرغ از مغزش بزرگتر است .

4- مورچه ها نمی خوابند .

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ

قاصدک


سلام




الان که دارم اینو مینویسم خودم دارم میخندم


خیلی خیلی با حاله





اخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر: فکر می‌کنی توی این غارچیه؟
آخرین کلمات یک بند‌باز: نمی‌دونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بی‌خطره؟
آخرین کلمات یک پزشک: راستش تشخیص اولیه‌ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...
آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره
آخرین کلمات یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیرکرد...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو می‌‌شناسم،سمی نیست…

آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک خون‌آشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوعمیکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال: نه‌خیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخه سوار: نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده‌ام!
آخرین کلمات یک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟
آخرین کلمات یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان: کمک نمی‌خواهم، همهء شان سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شماهستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر: هارددیسک پاک شده است..
آخرین کلمات یک گروگان: من که می‌دونم تو عرضهء شلیک کردننداری…
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بی‌خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطعکنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان:من چه می‌دانستم که باید شنا بلدباشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بستهبخوابم...
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تاچند بشمرم؟
آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخ‌ها باز شدند یا نه؟


هرکی خوند ؛ نظر یادش نره
حتما نظر بده

ممنون

استاد دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ

به نام خدا
قاصدک عزیز!
این هم چند مطلب از تو که سانسووووور کرده بودم.
لطفا گوشی دستت بیاید!
ممنون
استاد

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ

قاصدک

چند تا مطلب جالب

اگه نخونی از دستت پریده

حتما بخونین


می گویند زن، چراغ خانه است.

......
......



با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:


.......
چراغ گرد سوز!
تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت .......می باشد.

...
...
...


...
...


...
...
...
...


همسر ایده آل:

چراغ جادو!( هردو افسانه اند)



شعر مرتبط:




با غول چراغ ، آرزویی بکنید
از او طلب فرشته خویی بکنید

یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
“در مصرف برق صرفه جویی بکنید”؟

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ

قاصدک



من واقعا متاسفم که این حرفو میخوام بزنم ولی این قسمت خیلی مهمه

هم برای آقایون و هم برای خانم ها

و به خصوص برای خانم ها

اگه این قسمت رو نخونین در آینده به مشکل بر میخورین

پس با دقت هر چه تمام تر بخونیدشون







قوانین مردانه


...:


1... ولی اینو میدونستید برای ما مردا اصلا مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ.

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ

قاصدک


سلام

این هم چندتا جک جدید

امیدوارم خوشتون بیاد و براتون قدیمی نباشه




خروسه پول نداشته ازدواج کنه میره گالینابلانکا می‌خره


یکی خبر داغ می‌شنود، گوشش می‌سوزد!


پسره از بالا درخت می افته پایین . بلند می شه می گه خوب شد نمردم وگرنه بابام می کشتم

... اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه . ... گفت سرت لای در گیر نکنه !



غضنٿر از خیابون رد میشه، از یکی می‌پرسه: ببخشید، اونور خیابون کدوم وره؟ یارو بهش میگه: خوب اونور دیگه! غضنٿر شاکی میشه و میگه: آخه چند دقیقه پیش یه پدرسگی گفت که اونور خیابون اینوره!


یه ... با یه فرانسویه راه میرفتن، فرانسویه می گه: ما ایفل رو ۱ ماهه ساختیم، فلان جا رو ۲ ماهه، خلاصه، هی گفت و گفت تا این که ... چشمش به برج آزادی افتاد، یهو گفت: ای بابا، این که الان اینجا نبود!!!


می دونی فرق پیاز با هندوانه کال چیه؟ وقتی پیاز رو قارچ می کنی چشت می سوزه هندوانه کال رو که قارچ می کنی دماغت می سوزه



رفیق غضنفر بابا ش مرده بوده هی بی تابی میکرده .دوستاش بهش میگن برو دلداریش بده.میره پیشش میگه: ناپلون رو که میشناسی؟ اینهمه جنگ و فتوحات کرد اخر مرد.انیشتنم که میشناسی؟اینهمه کشف و اختراع کرد اخرش مرد.بابای تو که هیچ ... نبود تو اینقدر براش بی تابی میکنی.



به غضنفر میگن عجب مملکت خر تو خری داریم میگه آره بابا من 3 بار رفتم سربازی هیچکی نفهمید!



مردی می ره لامپ مهتابی بخره، داخل دکونی می شه ولی چون نمی دونست چی بگه، می گه: ببخشین حاج آقا، لطفا 1 متر لامپ بدین



گرگه بعد از کلی جستجو آی دی شنگول منگول رو گیر میاره، بعد از کلی چت کردن باهاشون قرار می ذاره. وقتی می ره سر قرار می بینه چوپان دروغ گو اومد


... می ره دزدی تفنگو میذاره پشت گردن یارو می گه تکون بخوری با لگد می زنم تو سرتت

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ

قاصدک



سلام



هرکی جنبه نداره نخونه



ولی هرکی می خونه تا تهش بخونه......





می خوام چیزی بنویسم که هر کی ( چه دخترا و چه پسرا)

بخونن ممکنه بدشون بیاد ولی حقیقته


استاد ازتون میخوام این مطلب شبهه طنز رو هم بذارید تا همه

بخونن




اگه پسرا نبودن :

اگه پسرا نبودن کی مامانا رو دق می داد؟


اگه پسرا نبودن کی خونه رو می کرد باغ وحش؟

اگه پسرا نبودن تو دانشگاه استاد کیو ضایع می کرد؟

اگه پسرا نبودن دخترا به چی می خندیدن؟

اگه پسرا نبودن ...
اگه پسرا نبودن ...
اگه پسرا نبودن کی تو کلاس می رفت گچ می یاورد؟

اگه پسرا نبودن کی اشغالا رو می ذاشت جلوی در؟

.
.
.
.
.

و
و
و
و
و
و
.
.
.
.
.
...

ممنون
قاصدک

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ب.ظ

قاصدک


سلام


جک جک جک جک ......جوک جوک جوک جوک......جیک جیک





... یه مگس میگیره, بش میگه بپر.. مگسه میپره. مگس رو میگره یه بالشو میکنه, بش میگه بپر.. مگس به زور میپره . باز مگس رو میگیره اون یکی بالشم میکنه, بش میگه حالا بپر... مگسه نیمپره. بعد... میگه : حالا ما نتیجه میگیریم که وقتی بالهای مگس رو بکنیم ، مگس کر میشه !!





یه... بچش تو مشهد گم میشه، نذر می کنه و میگه : یا امام رضا ! دستم به دامنت، بچم پیدا بشه، دیگه غلط کنم بیام مشهد!





... میره خواستگاری، بابای عروس بهش میگه : اون گلی که زدی به یقت خارش اذیتت نمی کنه؟... میگه : خارش که نه، ولی گلدونش که تو شلوارمه خیلی اذیتم می کنه!






... داشتن با هم حرف می زدن:...: تو کجا به دنیا اومدی ؟ ...: تو بیمارستان !!...: آخی مریض بودی؟





شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شودمردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم





مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست




به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!




احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند



اولی: آقای دکتر، من فکر می کنم عینک لازم دارم. دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ فروشی است!





غضنفر هی نگاه به گوشیش میکرده و میخندیده ، بهش میگن اس ام اس اومده ؟ میگه آره ، میگن چیه ؟ میگه یکی هی اس ام اس میده Low Battery





مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید 5 دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه…
کشیش می گه: بگو فرزندم.
مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟






به حیف نون می گن برو استخر شیرجه بزن تو آب، بعدش بیا بالا شامپو گلرنگ رو تبلیغ کن… خلاصه میره بالا و شیرجه میزنه، ولی از بخت بد سرش می خوره به کف استخر… بعد از یه مدت بالاخره میاد بالا، رو می کنه به دوربین، می گه: می خوام سالاد درست کنم!





حیف نون داشته برای دوستانش تعریف می کرده: “رفته بودم جنگل، که ناگهان یه خرس بزرگ دنبالم گذاشت، من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد… من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد…”
دوستاش می گن: “حالا خوبه تا اینجا رسیدی خودت رو خراب نکردی!”
حیف نون می گه: “پس فکر کردید برای چی خرسه لیز می خورد؟”





یارو دم یه گربه رو گرفته بوده و می کشیده
بهش می گن : گناه داره چرا دم گربه رو می کشی؟
می گه بابا من فقط دمش رو گرفتم … خودش می کشه





یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!




غضنفر تو جاده داشته رانندگی می کرده ، یهو میبینه یه کامیون داره از روبروش میاد،
میزنه رو ترمز میبینه ترمزش نمی گیره .

رفیقشو صدا می کنه می گه : اصغر اصغر پاشو تصادفو ببین .





بچه از باباش می پرسه: بابا! تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی می کنند یا با هم هستن؟
باباهه می گه: بچه جون! اگه زنها با شوهراشون یک جا باشن که اونجا دیگه بهشت نمی شه!





حیف نون زنگ می زنه ثبت احوال، می گه: ببخشید، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خیلی خوبه، می خواستم ثبت کنم!





توی یک مهمانی، یک خانمی رو می کنه به حیف نون، می گه: به نظر شما من چند سالمه؟ حیف نون می گه: گفتنش یک خورده مشکله، اما یک کم که دقیق می شم می بینم اصلا بهتون نمی یاد!




حیف نون می ره کارخانه چوب بری استخدام بشه، آقاهه می پرسه: سابقه ای تو کار چوب بری داره؟
حیف نون می گه: من می تونم درختای گردو به قطر یک متر رو در مدت یک دقیقه با تبر قطع کنم!
آقاهه خیلی تحت تاثیر قرار می گیره، می گه: این همه تجربه رو از کجا آوردی؟
حیف نون می گه: از کویر لوت!
آقاهه می گه: مرد حسابی! کویر لوت درخت گردوش کجا بود؟!
حیف نون می گه: پس فکر کردی واسه چی دیگه اونجا درخت گردو پیدا نمی شه؟!





معلم: کی می دونه چرا هواپیما پروانه داره؟
رضا: آقا اجازه؟ برای اینکه خلبان عرق نکنه!
معلم: از کجا فهمیدی؟
رضا: آقا اجازه؟ یه دفعه که ما داشتیم فیلم تماشا می کردیم، دیدیم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبانه خیس عرق شد!






یارو می رسه به دوستش می گه: حیف نون چی شده؟ خیلی به نظر ناراحتی؟
حیف نون می گه: آخه این هفته بدترین هفته برام بود، شنبه طلبکاره اومد در خونمون، یکشنبه ماشینم رو دزدیدند، دوشنبه خونه مون آتیش گرفت، سه شنبه سکته ناقص کردم، چهارشنبه بابام فوت کرد، پنج شنبه زنم گم شد و از همه بدتر جمعه… زنم پیدا شد!






هرکی خوشش اومد بگه


ممنون

قاصدک

قاصدک دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ب.ظ

قاصدک



سلام


توضیح نمیدم


خودتون بخونید
...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:24 ب.ظ

استاد تو رو خدا اونا رو سانسوووووووووووووووووووووووووووووووورررررر
نکنید
تمام مزه ی این جک و لطیفه ها توی همون قسمت هایی هست که حذفش کردید
بچه ها میان اینجا که اونا رو بخونن
نه اینکه بشینن ۳نقطه ... بخونن
هر چند میشه حدث زد که شما چه مطالبی رو حذف میکنین



استاد من خودم تا اونجایی که مزه ی جک نره سانسورش میکنم ولی دیگه ... ( سه نقطه ) خیلی جفاست




خواهشا کمتر ۳ نقطه بذارید و سانسوووووووووررر کنید چون .....................

به نام خدا
قاصدک جان رعایت کن!
ممنون
استاد

مرتضی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

قاصدک جان سلام
استاده و قوانینش٬ دوست نداره خدای نکرده به کسی توهینی بشه٬ اگه برات مقدوره و می تونی جوکاتو بدون سانسور برام mail کن
یا علی

آفرین!

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ق.ظ

قاصدک



سلام



اینم چند تا جدید





اگر ده تا گل گرفتی دستت و رفتی جلوی آینه و 11 تا گل قشنگ دیدی اصلاً تعجّب نکن! این نشون میده هم کوری ، هم خنگی و هم

دچار توهم شدی!





سلام عزیزم! ازت یه سوال داشتم، تو میدونی چرا ناپلئون همیشه یه کمربند قرمز به کمرش میبست؟ نمی دونی؟ یه کم دیگه

فکر کن! بابا تو دیگه چه ادمی هستی خوب برای این که شلوارش نیفته!



دو تا ماشین با هم تصادف می‌کنند. افسر میاد و می‌پرسه: کدومتون مقصر بودید؟ غضنفر میگه: والله من خواب بودم، ندیدم از ایشون بپرسید .





به یارو میگن یک جمله بگو توش 6 تا بیل داشته باشه میگه: والا نمیدانم هابیل با بیل قابیلو کشت یا قابیل با بیل هابیلو کشت .



غضنفر شب عروسی اش حرفی برای گفتن نداشته به زنش میگه : خانواده می دونن اینجایی





غضنفر دره یخچالش خراب می شه واسش پرده می زنه




فرق پیر دختر با پیر پسر:
- اولی موفق نشده ازدواج کنه ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه




[ بدون نام ] چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

قاصدک



سلام



یکم الکی بخند



دمک آخر دنیاست بخند





آدمک اخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه به یادت دادیم
بر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخردنیاست بخند

قاصدک پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ق.ظ

قاصدک


سلام



من واقعا تا حدی که بشه جوک ها رو سانسوووووووور می کنم ولی اگه سانسورش بیشتر بشه جوک ها همه یخ میشه و به جای خنده باید بگریست.



من هم سعی می کنم جوک های خودم رو بیشتر سانسووووووور کنم



حالا چند تا جدید




زنه به شوهرش میگه تو زن خوشکل دوست داری یا زن با شعور

مرده میگه هیچکدوم عزیزم من تو رو دوست دارم






یه بنده خدایی میگه: من دو بار ازدواج کردم هر دو بار هم بد شانسی آوردم همسر اولم ترکم کرد دومی ترکم نمی کنه!




غضنفر کولر خونشون خراب میشه به زنش میگه چند دفعه گفتم 5 نفری جلوی این نشینید




به ...می گن عروسی پسرت کی هست؟ میگه: این دوشنبه نه، چهارشنبه بعدی




به غضنفر می گن تو نمی خوای آدم شی؟ می گه من از این قرتی بازیها خوشم نمیاد.



به ... می گن بچه کجائی ؟ میگه : بچه تهرون . . . می گن : کجای تهرون . . . می گه : کیلومتر 700 ، جاده تهران - ...




به غضنفر می گن اذون بگو: می گه همه چیز با یک نگاه شروع شد.




غافلگیری
از شخصی می پرسند «چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری؟»
پاسخ می دهد: «می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.»





دنیای گنجشکی
یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»






موهای سفید
پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می کنی، یکی از موهایم سفید می شود.»
پسر:« حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.»



طرفداری
دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش! بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟!




زنها دو وقت گریه می کنن : ?- وقتی فریب می خورن ! ?- وقتی می خوان فریب بدن



فعلا اینا بود تا بعد

قاصدک پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ق.ظ

قاصدک



سلام




از ... می پرسند: می دونی چرا غواص ها به پشت می پرن تو آب؟ می گه: چون اگه به جلو بپرن می افتن تو قایق



استاد جووووووووون من این رو دیگه حذف نکنید که یک یک برابر بشه


...




خداوند دید مرد گرسنه است نان را آفرید
دید تشنه است آب را آفرید
دید در تاریکی است نور را آفرید
دید هیچ مشکل دیگه ای نداره زن را آفرید!!!




از یارو میپرسن ساعت چنده؟ یارو بلد نبوده میگه : بدو بدو دیرت شد!




... میره مکه برعکس همه طواف میکنه... بهش میگن چرا برعکس طواف میکنی؟ میگه شما از اون ور دنبالش کنین من از این ور میگیرمش




وصیت نامه ی غضنفر رو باز میکنن میبینن نوشته همه نماز هامو خوندم فقط برام 20 سال وضو بگیری




به ...میگن: با «هندونه» جمله بساز. میگه: هند اونه که بغل پاکستانه!




میدونی حریص ترین جانور چیه؟ مگسه - و قانع ترین کدومه؟ عنکبوته - و جالبه که بدونی حریص ترین موجود همیشه خوراک قانع ترین میشه





اس ام اس بی مزه

سه مشخصه موبایل ندیده ها:
1- وقتی موبایلشون زنگ می خوره خنده شون می گیره
2- وقتی بهشون زنگ می زنن دیر جواب می دن
3- وقتی براشون SMS سرکاری میاد تا آخرش می خونن!

و ۱ جک دیگه



یارو همش دعا می کرده بچه دار شه یه شب جبرئیل میاد تو خوابش میگه عوض اینهمه دعا برو زن بگی

قاصدک پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ق.ظ

قاصدک



سلام



با حاله جالبه و از همه مهمتر .....................خنده داره









هیچ می دونین ...

[ بدون نام ] شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:11 ب.ظ

قاصدک




سلام




می خوام یک وبلاگ معرفی کنم که باید حتما بهش سر بزنید





مخصوص برو بچه های ماست




www.phy412.blogfa.com





حتما سر بزنید و نظر بدید و بگید که چه مطالبی رو بذاریم تا بهتر بشه



از وبلاگ های شما هم برای لینک کردن استقبال میشه




ممنون

به نام خدا
دانشجویان عزیز شیمی
این وبلاگ قاصدک (آقای قدیر) و بچههای خوب ترم ۲ فیزیکه.
مطالب خوبی داره.
سر بزنید.
ممنون
استاد

[ بدون نام ] شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:37 ب.ظ

قاصدک





سلام




۱ شعر قشنگ





اهل حمامم
اهل حمامم

پوستم مهتابی ست

چشمهایم آبی ست

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لنگ می اندازد

شامپو مصرف کرد

کله اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است


حرفه ام دلاکی است

هدف من پاکی ست

می نشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده ، خیلی خوش پر و پاست

کودکی را دیدم

می دود در پی صابون و لگن


ای نهان در پس در

خشک آوردم ، خشک

مشتری های عزیز

لگن خاصره تان سالم باد

رخت ها را نکنید

آبمان قطع شده





جوووووووون ممننننننن ننننظظظظظظررررررر

قاصدک شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:42 ب.ظ

قاصدک



سلام




من که هرچی مینویسم استاد میسانسوره

دیگه نمیدونم چی بنویسم که استاد نسانسوره








مینویسم ؛ به امید روزی که بی سانسور ببینم این نظر را ...









به بنده خدا میگن: بابات به «رحمت ایزدی» پیوست! بنده خدا میگه: «رحمت ایزدی» دیگه کیه؟ میگن: نه، منظورمون اینه که «به دیار باقی شتافت»! میگه: «دیار باقی» کجاست؟ میگن: یعنی «دار فانی» رو وداع گفت! میگه: «دار فانی» دیگه چه‌جور داریه؟ میگن: یعنی «رخت از این دنیا بر بست»! میگه: منظورتون رو نمی‌فهمم! میگن: الاغ! بابای خرت مرد! میگه: خر من که بابا نداشت








یارو سکه میندازه صندوق صدقات سوارش میشه








اگر روزی به یادت گریه کردم ... بدان آن روز پیازی رنده کردم









خبری تاسف بار به دستمون رسید که : دو تا ... شیرجه میزنن تو آب میگن هر کس زودتر سرش از آب اومد بیرون باید شام بده هنوز جسد هیچکدومشون رو پیدا نکردن





یارو میره پیتزایی میگه یه پیتزا میخواستم طرف میگه بنام؟ یارو میگه ببخشید بنام خدا یه پیتزا میخواستم!





دو تا بنده خدا به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر میگیری؟ راننده میگه: شما که 2 نفر هستید ! یکشون میگه: مگه خودت نمیخوای بیای






به یارو میگن: یه میوه خوشمزه، آبدار و شیرین نام ببر، میگه: خیار! بهش میگن: خیار کجاش آبدار و شیرینه؟ ... میگه: با چایی شیرین بخور، نظرت عوض میشه




از غضنفر میپرسن سخت ترین کار چیه؟ میگه نمک تو نمکدون ریختن, چون سوراخ هاش خیلی ریزه!






اگه میدونستی دستای سرد من چقدر به گرمی دستات نیازمنده اینقدر دست تو دماغت نمیکردی






می دونی اگه یه ... یه نارنجک انداخت طرفت با ید چی کار کنی؟ . . . باید ضامن شو بکشی پرت کنی طرف خودش





.... از یکی میپرسه قبله کدوم طرفه؟! یارو نشونش میده، ... میگه:‌ باید خیلی برم؟





شنگول مجری مسابقه بیست سوالی میشه، یارو ازش میپرسه، جانداره؟ میگه: نه. میپرسه: تو جیب جا میشه؟ ... کلی فکر میکنه، بعد میگه:‌ تو جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت ماستی میشه!





..... تو اتوبوس واستاده بوده، یهو میبینه بند کفشش بازه. به کنار دستیش میگه: آقا قربون دستت، ‌یک دقیقه این میله رو نگردار من بند کفشم رو ببندم!





به ..... میگن: میدونی امام حسین کجا دفن شده؟ میگه: نه. میگن: کربلا. میگه: ای خوشا به سعادتش!!!




.... میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ... میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ... میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه





غضنفر میره رستوران به گارسون می گه غذا چی داری؟ گارسون می گه غدای امروز ما کاستیدجلینیکفتیتسا با لیمو - غضنفر می گه کاستیدجلینیکفتیتسا با چی؟




یه روز آشغالی میاد دمه خونه ی .... میگه : آشغال دارین؟ .... داد میزنه: خانوم توی خونه آشغال داریم ؟ زنش میگه: آره داریم. ... میگه: آره داریم، نمی خوایم




یه .... رادیولوژیست می شه یه مریض میاد جواب عکسشو بگیره بهش می گه یه دنده سمت راست قفسه سینتون شکسته که من تو فتو شاپ واستون درستش کردم





از یارو می پرسن: "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار یعنی چی؟" میگه یعنی: این دنیا خوبه حسن، ولی آخرت خیلی خطرناکه حسن ...






از غضنفر میپرسن 12 فروردین چه روزیه؟ میگه روزیه که میریم برای سیزده به در جا میگیریم.






به یارو میگن : از مسافرت چی آوردی؟ میگه : تشریف !!






نظر یادت نره

به نام خدا
قاصدک عزیز سانسور نه-سانسووووور!
خودت کلمات نگفتنی را سانسووووور کردی.
اما برخی را از قلم انداختی که من اصلاح کردم.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد