غرور
تعریف در فرهنگ لغت:
نام مؤنث. غرور از واژهی لاتین Superbia به معنای تکبر، خودبینی، نخوت، گستاخی میآید.
تعریف کلیسای کاتولیک:
...
تعریف کلیسای کاتولیک: احترام به نفسی که از حد خارج شود و بالاتر از عشق به خدا قرار گیرد. بر خلاف فرمان نخست از ده فرمان است (به جز من خدایی نخواهی داشت)، و همین احساس بود که سبب طغیان ملایک و سقوط لوسیفر (ابلیس) شد.
در حکایات ذن: استاد اعظم توفوکو متوجه شد که صومعه شلوغ است. نوآموزها این طرف و آن طرف میدویدند و کارمندها در صف ایستاده بودند تا از کسی استقبال کنند.
پرسید: «چه خبر است؟»
سربازی نزد استاد آمد و برگهای به او داد که رویش نوشته بود: «کیتاگاکی، حاکم کیوتو وارد شدهاند و مایل به ملاقات شما هستند.»
استاد گفت: «با این آدم حرفی ندارم.»
چند دقیقه بعد، حاکم آمد، عذرخواهی کرد، نوشتهی روی برگه را خط زد و دوباره آن را به استاد داد.
این بار رویش نوشته بود: «کیتاگاکی تقاضای ملاقات دارد.»
استاد ذن صومعهی توفوکو گفت: «خوش آمدهاند.»
از نظر ادین شتاینسالتز: «وقتی کسی سعی کند بفهمد شما چه کسی هستید و از امور ثانوی برای مقایسه استفاده کند، به پوستههایی خالی دست پیدا میکند که برای معنا داشتن، وابسته به هم هستند. درست نیست که خودتان را دوست فلانی، پسرِ بهمانی، مدیر فلان جا، یا شاغل به این یا آن کار تعریف کنید.
زیرا با این روش، فقط جنبههایی از خودمان را کشف میکنیم. جنبههایی که معمولاً تیره و تار و ناقص هستند، جنبههایی از کسی که سعی دارد به هزینهی دیگران، خودش را نشان بدهد.
تنها رابطهی ممکن، رابطهی ما با خداست؛ از آن به بعد، همهچیز معنا پیدا میکند و چشمهای ما به روی معنایی بزرگتر باز میشود.»
از نظر اوگوستین قدیس: غرور عظمت نیست، بادسری است. آنچه باد میکند بزرگ به نظر میرسد، اما در واقع بیمار است.
پندی از دائو دِ جینگ: بهتر است جام را لبریز نکنیم تا مجبور نشویم وزن سنگین آن را حمل کنیم.
اگر کاردی را بیش از حد تیز کنیم، تیغ آن زود کند میشود.
اگر خانه پر از زر و یشم باشد، صاحبانشان نمیتوانند آنها را امن نگه دارند.
وقتی ثروت و افتخار به تکبر بینجامد، بیتردید شر به دنبال خواهد داشت.
وقتی کاری را انجام میدهیم و ناممان کمکم پرآوازه میشود، حکمت حکم میکند که به محض انجام آن وظیفه، به درون گمنامی واپس بنشینیم.
سلام. خیلی مطلب قشنگ و مفیدی بود . الحق و والانصاف که شاگرد این استاد هستید.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
سلمان کارش درست تر از این حرفاست
سلام به دوستان عزیز
بی نام و مرتضی جان
شما لطف دارید، بهنر بود که خودت رو معرفی می کردی ولی هر جور راحتی بی نام گرامی
موفق باشید
یاعلی
فقط برای کنترل.
یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش
آب افتاد!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها بر بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُرکنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می
خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی فهمم!
خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!
سلام بی نام
جالب بود
پند گرفتم
یا علی