یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟
خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم..
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامه ات چی هست؟
خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم.
روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.
گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟
خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.
در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ
پایان
------------ --------- -
نتیجه:
هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد
هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید
آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟!!!!
این هم یک داستان بدون نتیجه گیری:::::(!)
ماجرای یک خانم و قورباغه آرزوها
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ
به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت
که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛
اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی
شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم،
۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود
و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من
نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت
شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند دشد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!
نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.
قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً صفحه را
ببندید و برید حالشو ببرید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد.
--
ممنون
سلام بر استاد عزیزم
خیلی با حال بود ممنونیم
ارادتمند
به نام خدا
راستش کسی که این داستان رو نوشته حتما از اونهایی بوده که
با این درد دانشجوها اشنا بوده
هو الطیف
سلام استاد
سلام به همگی
به روزم با یک غزل
در پناه حق
سلام
فقط دو تا سوال:
1- چه تظمینی هست که وقتی روباهه یا گرگه حوس کردن خرگوش رو بخورن، آقا شیره ازش حمایت و حفاظت کنه؟
2- آیا موضوع پایان نامه فقط بایستی به نفع آقا شیره باشه؟ خرگوش و جنگل و بقیه حیوون ها نبایستی نفعی ببرن؟
البته سوال 2، دوتا سوال شد!
سلام
هیچ کسی نبود که جواب سوال هامو بده؟
یعنی انقدر دو تا سوالم سخت بود؟
سلام مرتضی
سوالاتت که سخت نیستن!!
۱- هیچ تضمینی نیست ولی اگه یکم خوشبینانه تر نگاه کنیم شاید بشه اینطوری گفت که خرگوش ما مسئله رو با آقا شیره در میون گذاشته و چون یه تعامل دو طرفه بود شیر هم از خرگوش پذیرفت.
در واقع چون به نفع آقا شیره تموم می شد با خرگوش تعامل کرد، شاید توی جنگل از دست خرگوشه کاری بر نیاد که بتونه شیر رو زمین گیر کنه(البته اون حکایت شیر و خرگوش و چاه آب یادمون هست) ولی توی زمونه ما از دست خرگوش ها کارهای زیادی بر میاد که انجام دادن اونها منوط بر اینه که خرگوشها باورش کنن که شیرهای جامعه تا ما خرگوشها ازونها پیروی می کنن شیرن و خرگوشها می تونن که.......
2- جواب این سوالت رو هم توی سوال قبل گفتم؛
یه تعامل بود بین شیر و خرگوش، دلیلی نیست که بقیه حیوونها نیز نفعی ببرن(البته حیوونهایی که مرتبط هستند ولی مابقی که دورتر از ماجرا هستند مطمئنن نفع می برند)، حال اگه گرگه و روباهه هم به این تعامل می رسیدند و طمع نداشتند، همچنین اگه واقع بینانه به قضیه نگاه می کردند و به تواناییهای خرگوش ایمان داشتند و ضعف خودشون رو می پذیرفتند می تونستند توی این پایان نامه شریک باشند ولی با غرور و گمراهی طعمه ی شیر شدند.
توی جامعه هم همینطوره دوست عزیز،
بین استاد راهنما و دانشجو هم چنین رابطه و تعاملی است که فقط به نفع استاد نیست بلکه دانشجو هم سود می بره مهم انتظارات دانشجو که به نظر من نبایستی زیاده خواهی باشه و انتظار در این حد باشه که دانشجو و استاد به یک اندازه سود ببرن، اصلاً در یک سطح قرار ندارند که به یک اندازه سود ببرن و اونها رو با هم مقایسه کرد، البته برخی اساتید با جهان بینی و طرز تفکر خودشان به صور مختلف با این مسئله برخورد می کنن،
یا سود رو بطور یکسان تقسیم می کنن و یا اینکه خود سود بیشتری می برند.
موفق و موید در پناه حق