تبریک به خانم صبوری (خبر از خانم بیضایی)

سلام
با عرض ارادت خدمت استاد و همه ی همکلاسیهای گلم.

هرچی صبر کردم این خبر خوش رو خودش بده بی نتیجه بود .
خانم صبوری ازدواجتون رو به شما وهمسر عزیزتون تبریک می گم انشاا.. خوشبخت و شاد باشید.

نظرات 14 + ارسال نظر
؟؟؟؟ شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ

وامانده ام تا به کجا می توان گریخت

از این همیشه ها که ندارند باورم

حال مرا نپرس که هنجار ها

مجبور می کنند که بگویم بهترم

( کامنت بی ربط تر از این دیده بودید؟)

سلمان رحمانی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:22 ب.ظ


سلام خدمت دوست بزرگوار سرکار خانم صبوری
منم تبریک عرض می کنم خدمت شما، ان شا الله که زندگی سرشار از سعادتمندی پیش رو داشته باشید.
موفق و موید در پناه حق

ali mahrooz یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 ق.ظ

سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

ممنون از حضورتون
ان شاا... موفق باشید.

رحیمی نژاد یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام سحر جان بازم تبریک می گم همیشه شاد باشی سلام برسون.
سلام اعظم خانم بیضایی چه عجب بالاخره اومدی تو وبلاگ چه خبر از خودت از سمنان از استادهای گرامی ؟سمنان بدون ما چطوریه ؟

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ

هوالطیف
سلام استاد
اگه میشه این کامنتو خصوصیش کنید.یا تاییدش نکنید برای نمایش عموم.
فرمایش .... البته هنوز .... ...
ممنونم ...استاد
در پناه حق

ممنون
چون تا به حال سانسور نداشته ایم این را سانسووووور کردیم!

اعظم بیضایی یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ب.ظ

سلام دوست گلم خانم رحیمی نژاد کاش می دونستی تا حالا چند بار آرزو کردم این روزها پیش هم می بودیم.امیدوارم به زودی خبر موفقیت شما وسحر ورویا و.. وهمه ی دوستایه گلمو بشنوم و از ته قلبم آرزو می کنم همه ی بچه ها شاد باشن.

؟؟؟؟؟ سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ب.ظ

شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که سرگشته نبود
نه که معشوقه نداشت
سال ها بود آن کوچه خیابان شده بود !!!!!

با کوچه های خیابان شده چیکار کنیم؟؟؟؟؟

به نام خدا
ممنون
۱-به نظر یک -که- جا افتاده است.
۲- باید با نوستالژی اش بسازیم.
استاد

۱۱۰ سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ

درد علی دو گونه ست

یک درد دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه



شبهای خاموش به دل نخلستان های اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است...



ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند.


اما این درد علی نیست...!!!
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است, تنهایی است که ما آن را نمی شناسیم.


باید این درد را بشناسیم نه آن درد را , که علی درد شمشیر را احساس نمی کند و
ما ...

درد علی را احساس نمی کنیم

اما بزرگترین مظلومیت علی این نیست!
بزرگترین مظلومیت علی آن است که در طول تاریخ معاویه صفتان با شعار دروغین علی خواهی و علی دوستی به او جفا کرده اند.
ممنون
استاد

۱۱۰ سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ب.ظ

خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت.
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند .
خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد .
و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد .
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد .
و غرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند .
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور .
اما کسی نداشت ...
و خدا آفریدگار بود .
و چگونه می توانست نیافریند .
زمین را گسترد و آسمانها را برکشید ...
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .

و با نبودن چگونه توانستن بود ؟
و خدا بود و با او عدم بود
و عدم گوش نداشت .
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .
و حرفهایی است برای نگفتن ...
حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند .
و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت .
درونش از آنها سرشار بود .
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد ؟
و خدا بود و عدم .
جز خدا هیچ نبود .
در نبودن ، نتوانستن بود .
با نبودن نتوان بودن .
و خدا تنها بود .
هر کسی گمشده ای دارد .
و خدا گمشده ای داشت ...

(علی شریعتی)

و انسان را خلق کرد
تا به خودش آفرین بگوید

اعظم بیضایی چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ق.ظ

فلک را جور بی‌اندازه گشت‌ست
جهان را رسم و آیین تازه گشت‌ست
هزار امروز هم آواز زاغ است
گل از بی‌رونقی‌ها خار باغ است
نه خندان غنچه نه سرو از غم آزاد
نه گل خرم نه بلبل خاطرش شاد
غم دیرینه گر در سینه داری
چه غم گر باده دیرینه داری
دو چیز انده برد از خاطر تنگ
نی خوش نغمه و مرغ خوش آهنگ
فلک را عادت دیرینه این است
که با آزادگان دائم به کین است

۱۱۰ پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ق.ظ

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت؛
آرایشگر گفت: «من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.»
مشتری پرسید: «چرا؟»
آرایشگر گفت: «کافیست به خیابان بروی و ببینی، مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟»
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت، به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف. با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت: «میدانی، بنظر من آرایشگر ها وجود ندارند»
مرد با تعجب گفت: «چرا این حرف را میزنی؟ من اینجا هستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم.»
مشتری با اعتراض گفت: «پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند؟»
آرایشگر گفت: «آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند.»
مشتری گفت: «دقیقا همین است، خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند. برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد.»

؟؟؟؟؟؟؟؟ پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ب.ظ

چرا آپ نمیکنید؟

چی آپ کنیم؟
ولی چشم!
استاد

رویا اسماعیل پور پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام سحر جان منم یکبار دیگه ازدواجتو تبریک می گم . ان شاا... در پناه حق خوشبخت بشی.همینطور همه ی جوونا و همکلاسیای عزیزم.ولی ای سحر!!!از قرار معلوم خیلی وقتت پره.کجاست اون وقتا که نمی شد شمارو از سایت جدا کنیم؟در ضمن از همینجا خدمت دو دوست خوبم اعظم واعظم!عرض سلام دارم.امیدوارم هر جاکه هستید سربلند و موفق باشید.

سحر صبوری سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:14 ب.ظ

با تشکر از لطف همه دوستان و آرزوی سلامتی و موفقیت برای تمامیشان
سلام مخصوص خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزم اعظم ها و رویا

به به خانم صبوری سلام
به آقا داماد سلام برسانید.
استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد