کلبه ۱۳ شماره ۲

سلام ۱۳ عزیز  

سال نو مبارک 

کم پیدایی؟ 

منتظرت هستیم. 

ممنون 

استاد

نظرات 53 + ارسال نظر
مرتضی جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ

سلام ۱۳
استاد راست می گوید
کم پیدا شده ای؟
نکنه از دست من ناراحتی؟
خودم رو واسه یه سری بحث های توپ آماده کرده بودم اما هرچه صبر کردم نیامدی که نیامدی!!!

حالا هروقت آمدی منو هم خبر کن!

۱۳ شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ

به نام خدا
نمیدونم شاید از کم توفیقی من است که کم خدمت عزیزان میرسم.نمیدونم چرا وضعیت اینجوری شده
ولی از دست هیچ کس ناراحت یا دلخور نیستم راستش یکمی اندیکاسیون بحث کردن ما ضعیف شده.خوب چکار کنیم گاهی دچار افراط میشم گاهی دچار تفریط

مرتضی شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ

سخنان اندیشمندان درمورد قران

قرآن کتابی است که در ابعاد مختلف زندگی، آدمی را رهنمون است و همچون خورشیدی فروزنده، کس یارای انکار خصائص و ویژگیهای گوناگون وجودی آنرا ندارد و هر کس به سهم خویش و به اندازه ظرف درونیش از بحرلایزال آن رفع عطش می‌کند. در این قسمت آرای مختلف از بزرگان و اندیشمندان غیر مسلمان را در خصوص آن بررسی می‌نماییم که به نوبه خود بیانگر فراگیر شدن تعالیم آسمانی این کتاب الهی است و البته یادآوری این نکته ضروری است که هر اندیشمند، از زاویه دید خود به قرآن نگریسته است و بدیهی است که قادر به کشف تمام ابعاد و ویژگیها و همچنین عمق معارف آن نبوده باشد.

۱- آلبرت انیشتین :
"قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه‌ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگترین فلاسفه دنیا از تعیین و تعریف آن عاجزند، هدایت می‌کند."

۲- ویل دورانت :
"رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه امور آن از جانب خدا و به طریق وحی آمده است. قرآن شامل مقرراتی دربرگیرنده: ادب، تندرستی، ازدواج، طلاق، رفتار با فرزندان و حیوانات و بردگان، تجارت، سیاست، ربا، دین، عقود، وصایا، امور صناعت، مال، جریمه و مجازات و جنگ و صلح است. قرآن در جانهای ساده، عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می‌آورد که از رسوم و تشریفات ناروا و از قید بت‌پرستی و کاهنی آزاد است. قرآن اصول نظم جمعی و وحدت اجتماعی را در بین مسلمانان استوار کرده است."

۳- ناپلئون بناپارت :
"قرآن به تنهایی عهده‌دار سعادت بشر است. امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان و تحصیل‌کردگان تمامی کشورها را با یکدیگر متحد کنم و نظامی یکنواخت، فقط بر‌اساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و مردم را به سعادت رهبری می‌کند، تشکیل دهم."

۴- مهاتما گاندی:
"از راه آموختن دانش‌ قرآن، هر کس به اسرار وحی و حکمتهای دین بدون داشتن خصوصیات مصنوعی، نایل می‌شود. در قرآن چیزی دیده نمی‌شود که اعمال زور را جهت برگرداندن مذهب اشخاص تجویز کند. این کتاب مقدس به ساده‌ترین وضع ممکن می‌گوید: اکراه در دین وجود ندارد."

۵- گوته (شاعر آلمانی) در سال۱۸۳۲گفت:
"سالیان دراز کشیشان از خدا بی‌خبر، ما را از پی‌بردن به حقائق قرآن و عظمت آورنده آن محروم و دور نگه‌داشتند، لیکن بر اثر پیشرفت علم، عن قریب این کتاب توجه افراد بشر را به خود جلب می‌کند و محور افکار همگان می‌گردد."

۶- لئون تولستوی (فیلسوف روسی):
"قرآن مشتمل بر تعلیمات و حقایق روشن است. و عموم افراد بشر می‌توانند از آن بهره‌مند شوند."

۷- برنارد شاو (فیلسوف انگلیسی)
پیش ‌بینی می‌کند که اروپا در آینده، دین و کتاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول خواهد کرد.

۸- دکتر مارکس :
"قرآن شامل تمام پیامهای خدایی است که در تمام کتب مقدسه، عموماً، برای جمیع ملل آمده است. در قرآن آیاتی موجود است که اختصاص به طلب علم و دانش و تفکر و بحث و تدریس دارد و چاره‌ای جز این اعتراف ندارم که این کتاب محکم، بسیاری از اشتباهات بشر را تصحیح کرد."

۹- دکتر شبلی شمیل (شاگرد ویژه داروین):
"رسول و پیامبر اسلام با بلاغت قرآن، عقول بشری را متوجه خویش ساخت و آنها را در برابر کتاب خویش از خود بی خود کرد."

۱۰- شارلس فرانسیز (استاد آمریکایی):
"انجیل کتابی است که در آمریکا کسی آن را نمی‌شناسد ولی قرآن کتابی است که هر مسلمان با آن آشناست؛ و این ادعا گزاف نیست. ولی باید گفت که نشناختن انجیل، از خوش‌شانسی مذهب مسیحیت است."

۱۱- پروفسورهانری کربن (اسلام شناس معاصر فرانسوی):
"اگر اندیشه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خرافی بود و اگر قرآن او وحی نبود، هرگز جرأت نمی‌کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ طرز فکری و هیچ بشری به اندازه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن، آدمی را به دانش دعوت نکرده است. تا آنجا که در قرآن 95 بار از علم و فکر و عقل سخن به میان آمده است."

۱۳ شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

به نام خدا
خیلی ممنون اقای صفر دوست

مرتضی سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام ۱۳
غیبتت به خاطر تفریطی است که گفتی یا بخاطر افراط؟

۱۳ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ

به نام خدا
ببخشید استاد عزیز که کم به شما سر میزنم ولی میدونم که بقیه عزیزان با قدرت به کارشون ادامه می دن.امیدوارم من هم از دست این مشکلات خلاص بشم و بتونم در خدمت شما باشم
اقا مرتضی منظور از افراط و تفریطی که من گفته بودم این بود که افراط در زیاد سر زدن و گاهی مطلب نوشتن و تفریط هم به خاطر کم رنگ بودن حضورم در این صندوقچه بود

التماس دعا

ان شاا... مشکلاتتان حل شوند.
ما هم دعا می کنیم.

۱۳ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد من تازه توی این وبلاگ خوندم که شما دانشایر شدید
من هم به نوبه خودم به شما تبریک میگم.موفق باشید

ممنون

رحیمی نژاد شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام ۱۳
کلبتو دوست دارم
خدا پشتو پناهتون باشه.

۱۳ یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ

به نام خدا

ممنون خانم رحیمی نژاد.امیدوارم خدا پشت و پناه هممون باشه

۱۳ یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ

به نام خدا

سلام.راستش کتاب نهج البلاغه جنبه های عالی زیاد داره.امیدوارم توفیق داشته باشیم تا با این کتاب بیشتر اشنا بشیم و به ان عمل کنیم

خطبه۱۷۶ نهج البلاغه:

از سخن خداى سود برید و از مواعظش پند گیرید. اندرز خدا را بپذیرید. خداوند با دلایل واضح خود، براى شما جاى عذرى باقى نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برایتان بیان فرموده که چه کارهایى را خوش دارد و چه کارهایى را ناخوش ، تا از آنچه خوش دارد، پیروى کنید و از آنچه ناخوش دارد، اعراض نمایید.
رسول الله (صلى الله علیه و آله ) مى فرمود (که بهشت در سختیها احاطه شده و آتش در خواهشهاى نفسانى .) بدانید که اطاعت خداوند با سختى و درشتى همراه است و معصیت او با لذت و خوشى . پس ، خداوند رحمت کناد کسى را که از خواهشهاى نفس و لذتهاى خود دل بر کند و هواى نفس را سرکوب نماید.
دشوارترین کارها، دور داشتن نفس است و از هوا و هوسهایش ، زیرا نفس همواره خواهان معصیت و هوسرانى است .
بدانید، اى بندگان خداى ، مؤ من شب را به روز و روز را به شب نمى آورد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است و پیوسته بر او عیب مى گیرد و از طاعت حق ، افزونتر از آنچه به جاى آورده ، از او مى طلبد. پس ، همانند کسانى باشید که پیش از شما بوده اند و آنان که در برابر شما مردند و چون مسافران خیمه برکندند و رخت به جاى دیگر بردند و دنیا را چون کسى که منازل را طى مى کند طى کردند.
بدانید که این قرآن اندرزدهنده اى است که در اندرزش رنگ فریب نیست و راهنماینده اى است که گمراه نمى کند و سخنگویى است که دروغ نمى گوید. هر کس با قرآن همنشینى کند، چون برخیزد، چیزى بر او افزوده شده و چیزى از او کاسته گشته . به هدایتش افزوده شده و از کوردلیش کاسته گشته . بدانید، آنکه با قرآن است ، نیازمند نباشد و کس را بدون قرآن بى نیازى حاصل نگردد. شفاى دردهاى خود را از قرآن بجویید، چون سختى پیش آید از قرآن یارى خواهید. قرآن شفادهنده بزرگترین دردهاست ، یعنى درد کفر و نفاق و تباهى و گمراهى . به قرآن از خدا حاجت خواهید و با عشق به قرآن روى به خدا آورید و قرآن را وسیله خواهش از مردم قرار مدهید.
بندگان خدا، براى روى آوردن به خدا، قرآن را نیکوترین وسیله یافته اند. بدانید که قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته آید و گوینده اى است که سخنش به تصدیق مقرون باشد. هر که را که در روز قیامت قرآن شفاعت کند، بپذیرندش و، هر که را در روز قیامت قرآن تقبیح کند، سخنش به زیان او گردد.
در روز محشر آواز دهنده اى آواز دهد که (هر عمل کننده اى در دنیا، در این جهان گرفتار عاقبت عمل خویش است ، مگر عمل کنندگان به قرآن ) پس از عمل کنندگان به قرآن باشید و از پیروان قرآن و قرآن را دلیل شناخت پروردگار خویش گیرید و اندرز دهنده خود شمارید و هر اندیشه که بر خلاف قرآن در دل دارید، صوابش مشمرید و هواهاى نفسانى خود را در برابر آن خیانتکار انگارید.
کارى کنید، کارى کنید. کار به پایان برید، کار به پایان برید. پایدارى ورزید، پایدارى ورزید شکیبایى کنید، شکیبایى کنید. پارسا باشید، پارسا باشید. هر آینه شما را سرانجامى است . به سوى سرانجام خویش ‍ روید تا بدان برسید. شما را نشانه اى است ، به نشانه خود راه جویید. اسلام را هدفى است ، به هدف اسلام بگرایید. به سوى خدا روید و حق او را در آنچه بر شما واجب ساخته و احکامى که برایتان مقرر داشته است ، بگزارید. من گواه شمایم و در روز قیامت از سوى شما حجت مى آورم .
بدانید، که هر چه زین پیش مقدر شده بود واقع شده ، و آنچه قضاى الهى بر آن تعلق گرفته بود، اندک اندک ، پدیدار گشته . من از وعده خدا و حجت او سخن مى گویم . خداى تعالى فرماید: (آنان که گفتند: پروردگار ما الله است و پایدارى ورزیدند، فرشتگان بر آنها فرود مى آیند که مترسید و غمگین مباشید، شما را به بهشتى که به شما وعده داده شده است بشارت است .)(56)
شما گفته اید که پروردگار ما الله است . پس استقامت ورزید بر کتاب او و به راه او، راهى که شما را بدان فرمان داده ، به استوارى گام نهید و بر طریقه شایسته عبادت او پایدار مانید. و از آن راه ، که در پیش پاى شما گشاده است ، بیرون مروید و در دین بدعت مگذارید و با دین مخالفت منمایید. زیرا آنان که از آن راه پاى بیرون نهند، روز قیامت از آوردن حجت در نزد خدا مانده شوند.
نیز شما را برحذر مى دارم از دگرگونى در خلق و خوى و از نفاق . همواره زبان را یکى کنید. هرکس باید که زبان خود نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشى کند. به خدا سوگند، ندیده ام بنده اى را که پرهیزگارى کند و پرهیزگاریش او را سودمند افتد، مگر آنکه زبان خود نگه دارد. هر آینه زبان مؤ من در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او. زیرا، مؤ من هنگامى که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه بر زیان او.
رسول الله (صلى الله علیه و آله ) فرمود: (ایمان هیچ بنده اى استقامت نپذیرد مگر آنگاه که دلش استقامت پذیرد و دلش استقامت نپذیرد، مگر آنگاه که زبانش استقامت پذیرد.) هر یک شما بتواند خداى تعالى را دیدار کند، در حالى که ، دستش از خون و مال مسلمانان پاک باشد و زبانش به عرض و آبروى کسى زیان نرسانیده باشد، باید چنان کند.
بدانید، اى بندگان خدا، که مؤ من حلال مى شمارد، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حلال مى شمرد و حرام مى داند، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حرام مى دانست . بدعتهایى که مردم در دین نهاده اند، حرامى را بر شما حلال نمى کند، بلکه ، حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام کرده است .
شما کارها را آزموده اید و تدبیر آنها کرده اید، از پیشینیان خود پند گرفته اید، براى شما مثلها زده شده و شما را به حقیقتى ، که روشن و آشکار بود، فرا خواندند. پس ، کران اند که آن را نمى شنوند و کوران اند که آن را نمى بینند. هر کس را که خداوند از تجربه ها و آزمایشها سود نرساند از هیچ اندرزى سود نخواهد برد و هر روز بر ضلالت او بیفزاید، تا آنجا که ، معروف را منکر شناسد و منکر را معروف انگارد.
مردم دو دسته اند: یکى آنکه از شریعت پیروى کند، دیگر آنکه در دین بدعت آورد، در حالى که ، از سوى خداى سبحان او را نه از سنت برهانى است و نه از حجت پرتوى . خداى تعالى ، هیچکس را پندى نداده همانند این قرآن . قرآن ریسمان محکم خداست و وسیله اى است از سوى او عارى از هر خطا، بهار دلهاست و چشمه دانش است و دلها را جز آن صیقلى نیست . با آنکه عمل کنندگان به اندرزها، رفته اند و فراموشکاران یا کسانى که خود را به فراموشى مى زنند، برجاى مانده اند، اگر خیرى دیدید آن را یارى دهید و اگر شرّى دیدید از آن احتراز جویید. زیرا، رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمود که اى فرزند آدم ، خیر را به جاى آور و شر را واگذار که اگر چنین کنى خوش رفتار و میانه رفتار باشى .
(بدانید که ظلم را سه گونه است : ظلمى که هرگز آمرزیده نشود و ظلمى که بازخواست گردد و ظلمى که بخشوده است و بازخواست نشود. ظلمى که هرگز آمرزیده نشود، شرک به خداست . خداى تعالى گوید: (خدا نمى آمرزد کسى را که به او شرک آورده باشد)(57) و ظلمى که آمرزیده شود، ظلم بنده است به خود به ارتکاب برخى کارهاى ناشایست و ظلمى که بازخواست مى شود، ظلم کردن بندگان خداست به یکدیگر.) قصاص در آنجا سخت است و آن زخم زدن به کارد یا به تازیانه نیست ، چیزى است که اینها در برابر آن خرد نمایند.
زنهار، از دورنگى در دین خدا، زیرا همراه جماعت بودن ، در کار حقى که آن را ناخوش مى دارید بهتر است از پراکندگى در امر باطلى که آن را خوش مى دارید. زیرا خداى سبحان به هیچکس از گذشتگان و برجاى ماندگان ، که جدایى گزیند، خیرى عطا ننموده است .
اى مردم ، خوشا کسى که پرداختن به عیب خود او را از عیب دیگر مردم بازمى دارد و خوشا کسى که در خانه اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگرید. چنین کسى ، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده اند.

۱۳ یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:44 ب.ظ

به نام خدا
این هم مطالبی برای اینکه جو این کلبه یکم عوض بشه

۱: از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن!!

۲:یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!


۳:اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که
محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه
به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده !
تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره !
خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره.
خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟
آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !

۴: طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !

۵:واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!

۶:آمده ایم تا زندگی کنیم که قیمتی پیدا کنیم، نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. (حضرت آیت الله بهجت)


اما یک حدیث:ا
مام هادی علیه السلام می فرماید:

مسخرگی تفریح ابلهان است







آفرین ۱۳
منتظر فتوای بعدی هستیم!

۱۳ دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ

به نام خدا
ممنون استاد.ببخشید منظور شما رو از فتوای بعدی متوجه نمیشم.لطفا میگین منظورتون چیه؟

با تشکر

به نام خدا
سلام
یک داستان واقعی تاریخی است که در وبلاگ نمی توان گفت.
مختصر این که منتظر لطیفه های دیگر از تو هستیم.
ممنون
استاد

۱۳ دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ

به نام خدا

ممنون استاد

منممنونم!

مرتضی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام ۱۳
جالب بود وقتی آمار نظرات کلبه ات را دیدم (( ۱۳ )) شده بود

از استاد خواسته بودم یه تالار گفتگویی بسازد که جوابم را نداد
و فکر نکنم جوابی هم بدهد
الان هم از دست استاد گله مندم
بابت سانسووور پستی که گذاشته بودم
کاش جوری سانسور می کردن که دیگران به خودشون اجازه توهین به شخصیتم را نمی دادن
خلاصه اگه خواستی به بحثمون ادامه بدی کلبه ی خودم آمادگی اش را اعلام می کند
یه سوالی مطرح کردم که مشتاقم نظر تو رو هم بدونم

به نام خدا
سلام مرتضی
بدون این که این پست را ببینم جواب پست بالا را دادم
باز هم معذرت می خوام
تو کار بدی نکردی که به تو خرده بگیرند
ما هر دو وظیفه مان را انجام دادیم
من عمدا تمامش را حذف نکردم که
۱-قسممان راست باشه
۲-از سوالات خوانندگان تقریبا روشن بشه که موضوع چی بوده
و اما یک خواهش از همه
اگه سوالی دارید لطفا صریح در همین وبلاگ مطرحش کنید.
ممنون
استاد

۱۳ پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
استاد یک سوال داشتم و خود شما در پست بالا گفتین که خیلی صریح سوالاتون رو بپرسید من هم به حرف شما گوش میدم و سوالمو میپرسم شما هم لطف کنید و خیلی صریح وجواب بدهید.با تشکر

استاد چرا کلبه مخصوص بحث رو را نمیندازین؟

به نام خدا
سلام ۱۳ عزیز
به نظرم در همین کلبه های شما بحث بشود بهتر است.
بحث خوب است اما باید چهارچوبی داشته باشد.
و در کلبه ها تقریبا چهارچوب فکری صاحبان کلبه ها مشخص است.
دیگر این که ماها (کلا ایرانی ها و در درجه بعدی خاورمیانه ای ها) کلا ظرفیت بحثمان پایین است.
به هر حال اگر تو چهار پنج موضوع خوب پیشنهاد کنی شاید کلبه اش را راه انداختیم.
ممنون
استاد

منتظر عزیز اگر این پیام را می خوانی بگو چرا نیستی؟ دلمان برایت تنگ شده است.

مرتضی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام به همه

برای کلبه مجنون پرسش های بسیاری پیش اومده و دنبال جواب می گردد و از همگی در هر سنی و با هر تجربه ای در زندگی برای یافتن پاسخش کمک می خواهد

منتظر جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام استاد
سلام ۱۳عزیز
مطلبی مناسب کلبه ی شما پیدا نکردم اما این ماجرا که اوردم به نظرم خیلی زیبا بود و فقط به همین خاطر نوشتم بازم ببخشید که زیاد ربطی به کلبه ی شما نداره

منظره فضای سبز ضلع شمالی مسجد دانشگاه تهران به‌قدری زیباست که در تمام فصلها به‌ویژه بهار سعی می‌کنم حتما تنگ غروب دقایقی رو محوش باشم. وقتی یک ساعت مونده به غروب آفتاب تمام این محوطه تبدیل به یک پرنده‌زار می‌شه دلم گر می‌گیره برای پرواز. اونوقت گاهی با نگاه به کتیبه‌های حاشیه بیرونی مسجد مخصوصا وقتی به «ما خلقت هذا باطلا» می‌رسم توحید دلم گل می‌کنه.
هنوز اسم اون درختی که در کنار این محوطه زندگی می‌کنه و هر سال موقع شکوفایی گلهاش که می‌رسه مثل یک چلچراغ بزرگ می‌شه بلد نیستم. چه فرقی می‌کنه، مهم اینه که سرتا سر سال رو چشم براه شکوفایی این شعله‌ها بر سر این شاخه‌ها می‌مونم.گلهایی که کمی مثل قاصدک می‌مونند، اما به رنگ تیره هلو با عطر خنک شبیه به همون میوه.
این درخت هفته‌های آخر اردیبهشت و اول خرداد نور افشانی می‌کنه و در طی این دو هفته هرروز غروب منو به مهمونی آیه نور می‌بره.
یه چرخی دور حوض زدم و روی نیمکت مقابل حوض نشستم. قامت سترگ دانشکده فنی از بالای درختا سردرآورده بود و تکنولوژی رو به رخ طبیعت می‌کشید. اگرچه من هم دوستدار دانشکده فنی و درسای این تیپی‌ام ولی از دست این ساختمون کلافه‌ام، چون زودتر از همه خورشید رو از پرنده‌های غروب من می‌گیره!
از اون بالا جوونی که تیشرت قرمز شادابی پوشیده بود و شلوار راسته‌ای به‌پا داشت و البته یه پاکت چیپس هم تو دستش بود ملچ و ملوچ‌کنان نزدیک می‌شد. وقتی به‌ من رسید سلام و علیک گرمی کردیم. گفتم: دانشجوی چه رشته‌ای هستی؟ گفت: فیزیک. خواستم سر حرفو بازکنم؛ گفتم: از اون چیپست به من تعارف نمی‌کنی؟ از خداخواسته فوری اومد جلو و با یه دنیا خوشحالی خم شدو پاکت چیپسش را که حالا کم‌کم داشت پاره‌تر می‌شد جلو آورد. یه خورده که برداشتم خواستم سرمو بالا بیارم تا ازش تشکر کنم، چشمم افتاد به زنجیر گردنش. عجب! از همون زنجیرایی بود که توی جبهه گردنمون بود.
زنجیری که از گلوله‌های فلزی ریز و درشت بهم پیوسته تشکیل شده. به روم نیاوردم. بعد از تشکر خوشمزگیم گل کرد. گفتم: ببین من یه سئوال دارم، بالاخره معلوم شد نور موج هست یا ذره، یا بقول شماها «فتون»؟ همونطور که وایستاده بود گفت: والا حاج‌آقا هنوز هیچ‌کدوم از این دو فرضیه نه رد شده نه اثبات. یه خورده که کل‌کل کردیم. گفتم: ببین راستی من یه سئوال دیگه دارم که از همون سالهای اول دبیرستان تا حالا جوابشو درست و حسابی نفهمیدم. گفت: اختیار دارید حاج‌آقا! گفتم: نه دیگه، شاید بتونی کمکم کنی.جدی میگم! بپرسم؟ گفت: خواهش می‌کنم. گفتم: می‌ خوام بدونم وقتی توی یه رسانا جریان الکتریسیته برقرار میشه، چه اتفاقی می‌افته؟ الکترونا از سطح نهایی هر اتم به اتم دیگه می‌رن یا حرکت موجیه؟ یعنی یه تنه به هم میزنن یا… ؟! اصلا زنجیرت رو بده تا توضیح بدم. مودبانه خم شد تا با کمک هم زنجیرشو در بیاریم. کم‌کم یه پلاک جبهه از پشت یقه تیشرت قرمزش بیرون اومد. اول فکر کردم از این پلاکهایی که دعا یا اسم عزیزی روش حک شده، اما نه، پلاک جبهه بود.
وقتی پلاک رو تو دست گرفتم گفت: حاج‌آقا خیلی مواظب باشین. این یادگاری عموی شهیدمه که به من رسیده. سالهای ساله که نیگرش داشتم. حالا بی‌اختیار اشک تو چشام حلقه زده. یا اون چیزی نمی‌گه یامن هیچی نمی‌شنوم. توی یه لحظه همه اون سالها از نظرم گذشت. با خودم گفتم: ما رو باش امثال ما نمی‌تونیم یه‌ماه یه‌انگشتر رو تو دستمون نیگر داریم، اونوقت این جوون که شاید وقت شهادت عموش هنوز به‌دنیا نیومده بوده، امروز پلاکی رو که حدود بیست سال از عمرش می‌گذره رو سینش نیگر داشته. روی قلبش! روی جیگرش!
هنوز به‌دنیا نیومده بوده، امروز پلاکی رو که حدود بیست سال از عمرش می‌گذره رو سینش نیگر داشته. روی قلبش! روی جیگرش!
یه خبرایی هست! اونایی که شامه‌شون کار می‌کنه میگن هنوز بویی از نسیمهای بهشت که گاهی هم پی‌درپی و توهم‌توهم‌اند از دوکوهستون ملکوت و شلمچه‌زار لاهوت به جانهای عاشق می‌رسه.
توی نسل جدید کم نیستن آدمایی که نه‌تنها عاشق شهیدا هستن، بلکه شهدا هم به اونا غبطه می‌خورند. حتما یه خبرای دیگه‌ای سوای این همه فساد و تباهی و… هست.
قدیما گاهی فصل تا فصل یه یادواره شهدا برگزار نمی‌شد، اما حالا روزبه‌روز از همه‌جا، از شهرستونها و روستاها برای دعوت سراغ امثال ما می‌آن. بی‌پرده میگم و تو هم این درد دلمو خودستایی تلقی نکن که این تلقی دردآور منو از نوشتن بازمی‌داره. بی‌پرده میگم انگار شهدا به دیدار این جوونا می‌آن.
بخدا احساس می‌کنم گاهی اوقات این جوونا شهدا رو به محفل ما می‌کشونن. توی این آشفته بازار، کالای این جوونا یوسف دلشونه، که با کوهی از طلا و جواهر قابل مقایسه نیست.
نوجوونای شهرستونا و روستاها حالا دنبال شناسایی عکسهایی هستن که بر سر مزار شهدا بهشون لبخند میزنن. عکسهایی که حالا هم‌سن و سالشون‌شدن.
یه رستاخیز! یه قیامت! مگر نه اینکه قیامت یعنی بپاخاستن و حرکت بسوی بهترین مقصد.
یه خبرایی هست! که فطرت پاک این نسل، اونارو به جستجو وا‌داشته.
بزرگی میگفت: جوونا که دنبال حضرت هستن، به پیرا باید سفارش کرد!
یه خبرایی هست که تو و امثال تو روزبه‌روز برای تبلیغ و ترویج حال و هوای شهدا مصمم‌تر میشین.
یه خبرایی هست که وقتی جوونایی که بیست سال از خودم کوچیکترن رو می‌بینم احساس می‌کنم بیشتر از من و امثال من تو جبهه‌ها بودن. جذبه شهدا داره روزبه‌روز بیشتر میشه.
در راهند نویسنده‌های جوونی که حساسیتهای خاص خودشون، سئوالهای تر و تازه‌شون، بابهای بکری رو در ادبیات دفاع مقدس باز خواهند کرد.
قبول کن که یه خبرایی هست!
دوهفته نامه دانشجویی « خط »



به نام خدا
سلام منتظر
قلم زیبایی داری.

می شه بگی چند سال داری؟
نخواستی هم نگو چون سوالهای دیگه بعدش می پرسم!
ممنون
استاد

منتظر شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ

هوالحی
سلام استاد عزیز
خوبید انشاا...؟
سلام ۱۳عزیز
سلام به همه.

استاد این ماجرا از زبان حاج سعید حدادیانه ومتاسفانه من نه شعر می گم نه متن ادبی مینویسم تنها چیزی که می تونم بنویسم درد دل هامه که اصلا در اونها قواعد ادبی رو هم به کار نمی برم( نمی دونم شاید ریا باشه شایدم نباشه نمی دونم اما کار لذت بخشیه و خیلی ادمو اروم می کنه) . اما از خوندن مطالبی مثل این داستان لذت میبرم و دوست دارم دیگران رو هم در این لذت شریک کنم البته اگر لذت ببرن.
من تا به حال کلا ۲۱ سال از خدا عمر گرفتم اما عمر مفیدم رو نمی دونم فکر کنم خیلی کمتر از این حرفاست. می دونم الان خیلی ها از این طرز بیان من بدشون می یاد و می گن چه حرفهای تکراری و کلیشه ای می زنه یا چه قدر ریاکاره! همون حرفی که خود من هم قبلا به بعضی افراد می گفتم اما از وقتی اومدم دانشگاه وبا اولین سفرم به مناطق جنگی نظرم عوض شد.
نمی دونم این حرف من درسته یا نه اما استاد یه سوال: شما تا حالا هیچ درخواستی از شهدا کردین یا حاجتی داشتین که برای اجابتش دست به دامن شهدا شده باشید ؟ این سوال از بقیه دوستان هم میپرسم. اگه تا حالا این کار رو نکردین و یا حتی اگه از این حرف ها هم خوشتون نمیاد یکبار فقط یکبار از ته دلتون یه حاجتی رو ازشون بخواهید ببینید چی میشه. من امتحان کردم و یکی از مهمترین خواسته های دنیام رو ازشون خواستم و بهش رسیدم.
ببخشید خیلی حرف زدم شما فقط پرسیدین چند سالمه و من این همه حرف زدم. ببخشید.
کلام اخرم: میگن در روز قیامت هر کس با اون کسی که عاشقانه دوسش داره محشور میشه شما با کی محشور می شید؟
اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی
یا علی

به نام خدا
سلام منتظر عزیز
بعدا خودم که فکر کردم حدس زدم.
ممنون از این که هستی
اگر تو از صمیم قلب حتی از یک تکه چوب هم حاجت بخواهی بهت می دهد (در حقیقت این خدای آن تکه چوب است که حاجتت را روا می کند) اولیا و شهدای واقعی که جای خود دارند.

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

ایضا

در آتشم بیفکن و نام گنه مپرس
کاتش به گرمی عرق انفعال نیست

ایضا

آنان که خاک را به نظر کیمیا منند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

۱۳ یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ب.ظ

به نام خدا
سلام منتظر
خیلی ممنون که این داستان های عالی رو مطرح میکنی.راستش خوش به حال شهدا و واقعا خوش به حالشون من که به شخصه خیلی افسوس میخورم که جزو شهدا نیستم واقعا که مقام بالایی دارن
منتظر من باز هم منتظر داستان های خوب از طرف شما هستم

یا حق

منتظر سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

بادبادک را بلند مى کنى و بالاتر از قامت کوتاهت نگه مى دارى، و در حالى که مى خندى، به نقاشى ات مى نگرى؛ به عکس پدر و به شقایق هاى خشکیده اى که کنار آن، روى بادبادک چسبانده اى... باد مى آ ید و تو نخ را آرام آرام باز مى کنى و روى دوش پدر بالاو بالاتر مى روى... مادرت آن پائین ترها، میان حیاط قدیمى، سنگفرش هاى خاکسترى را جارو مى زند. غبارى فضاى حیاط را مى پوشاند و مادر، میان غبار، تار و تارتر به نظرت مى رسد. گربه اى سیاه آن سوتر، روى دیوار خانه کشیک کبوترهاى همسایه را مى کشد، که بالاتر از پدر و تو که روى دوشش سوار هستى، پرواز مى کنند. کبوترها دایره وار بر روى بام خانه ها چرخ مى زنند، بالا مى روند، اوج مى گیرند، به سوى پائین سرازیر مى شوند و گاه سایه هاشان از روى خانه شما مى گذرد. مرد همسایه به روى بام مى آید؛ کبوترى طوقى در دست دارد. مرد به بال هاى طوقى اش نگاهى مى اندازد و ناگهان رهایش مى کند. او شما را مى بیند؛ تو و پدرت را که بالاتر، توى هوا تاب مى خورید و مرتب بالا و بالاتر مى روید، و کبوترهایش را مى بیند که پائین آمده اند. مرد شما را مى بیند و بالا رفتن تان را که حتى کبوترهایش نیز به شما نمى رسند، فریاد مى زند و دلت را مى لرزاند: «هى ، بچه! بادبادکت رو بیار پائین. کفترها مى ترسن!» مادرت آن پائین لباس هاى سیاه را توى تشت مشت مى کند. از صداى مرد سر بلند مى کند تا شما را ببیند که توى آسمان بالا مى روید، ولى تو و پدرت را آن بالاها نمى بیند و تنها به تو نگاه مى کند که روى بام ایستاده اى و نخ ها در دست هایت گره خورده اند. گربه سیاه پیش مى رود؛ آرام آرام تا قفس کبوترها! ملحفه هاى سفید روى بند بال بال مى زنند. مادرت لباسى سیاه را به بند مى آویزد... دیگر میان حیاط ، پدر را نمى بینى که مى خندید و تو را بر دوشش مى گذاشت و دست ها را باز مى کرد و میان ملحفه هاى سفیدى که روى بندبال بال مى زدند، به پرواز درمى آمد. باد مى آید و تو نخ را بیشتر باز مى کنى و کاغذ بالا و بالاتر مى رود. باد تندتر مى آید و ناگهان در ملحفه ها مى پیچد و ملحفه ها به پرواز درمى آیند و ... بادبادک تو... بادبادک تو دیگر در آسمان نیست؛ نقاشى ات را هم باد با خود برده است. باد مى آید و چادر مادرت پیچ و تاب مى خورد. چادر او را محکم تر مى گیرى. مادرت تند و تند پیش مى رود و تو به دنبالش مى دوى... از کنار سنگ هاى به ردیف چیده شده، مى گذرید. زیر لب، روى سنگ ها را مى خوانى: شهید على اکبر... شهید... زنى کنار سنگى که عکس جوانى روى آن حک شده، نشسته و خمیدگى قامتش زیر سیاهى چادر مى لرزد... تو و مادر کنار سنگى مى نشینید. مادرت با دست، غبار سنگ را کنار مى زند و روى آن گلاب مى پاشد؛ عطر گل هاى محمدى فضا را پر مى کند. باد مى آید و بادبادکى در هوا تاب مى خورد. نقاشى ات را مى بینى و شقایق هاى خشکیده روى بادبادک و عکس پدر را و مى خندى؛ تو از روى دوش پدر آرام آرام پائین مى آیى؛ پائین تر، تا کنار مادرت...


۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

بسم رب الشهدا و الصدیقین

خدا را شکر میکنم در این وبلاگ و در این کلبه حرف از شهدا زده میشه. تشکر ویژه دارم از منتظر عزیز به خاطر باز کردن این بحث.راستش حالا که حرف از شهدا شده دلم نمیاد کرامتی رو که خودم حداقل دوبار اونو دیدم بگم.این کرامت از شهیدیی است به نام سید احمد پلارک.این شهد در قطعه شهدا بهشت زهرا تهران دفنه.موضوع از این قراره که اگر سر مزاز این شهد عزیز بری کمی که صبر کنی (در حد چند ثانیه) میبینی که روی قبر این شهید گلاب جمع میشه.

۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد گرامی
اول میخواستم یک تشکر ویژه کنم اون هم به خاطر اینکه نام کلبه از اقای ۱۳ به ۱۳ تغییر کرده البته چند روزی هست میخواستم این کارو کنم ولی یادم رفت.شرمنده
استاد میخواستم از شما حلالیت بطلبم به خاطر اینکه ممکنه در مطالبم از اول اشنایی با شما تا اکنون شما رو ناراحت کرده باشم خیلی این حدیث حضرت علی {ع} رو دوست دارم که میگه اگر کسی به من مطلبی رو یاد{اموزش} بده بندگیش رو میکنم.استاد ما رو نوکر خوتون حساب کنید

به نام خدا
سلام
از همان موقع که مرتضی کلبه اول شما را به نام آقای ۱۳ نوشت من حدس می زدم که صحیح نباشد.
هر چند هنوز هم مشخص نیست آقایید یا خانم ولی چون خودتان خواسته بودید این گونه شد.
خواهش می کنم. لطف دارید.
ممنون
استاد

۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ب.ظ

به نام خدا

اسلام علیک یا صدیقه الشهده

دوای مردمان خسته، هیزم
کلیدِ خانه‌های بسته، هیزم
چگونه، تسلیت دادند او را
به جای دسته گل با دسته هیزم؟

آفرین

۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ

به نام خدا

اسلام علیک یا صدیقه الشهده


عشق یعنی...


عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی


عشق بر دلها شهامت می دهد
عشق بر تن ها حلاوت می دهد


عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد


عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی انقلاب فاطمه
از کبودی چشم خواب فاطمه


عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان خراب فاطمه


عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر دربند پیش فاطمه


عشق یعنی غسل زیر پیرهن
دست بیرون کردن از زیر کفن


عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم


عشق یعنی قلب چون آئینه ای
جای میخ در به روی سینه ای


عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در


عشق یعنی گریه های حیدری
دختری دنبال نعش مادری...

{راستی منبع این اشعار که رد مورد حضرت زهرا بود وبلاگ زیر است
http://www.ansaralreza.blogsky.com

مرتضی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام ۱۳
این شعری زیبایی رو که آوردی ۱۰-۱۲ سال پیش حاج محمود کریمی دهه فاطمیه خونده بود.
مداحی جانسوزیه
نمی دونم گوش دادی یا نه اما اگه خواستی دارمش و می تونم توی کلبه ات بذارمش

عشق یعنی انتظار منتظر

یا علی

مرتضی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:09 ب.ظ

راستی ۱۳ مگه فراموش کردی که می خواستم اسم کلبه ات رو صحیح کنم اما نشد؟
گرچه هنوز سر حرف خودم هستم که شما آقا هستید نه خانم و صبر کردم تا روزی که هویت اصلیت رو فاش کنی

یه جوابی هم در رابطه با نوشته های منتظر دارم می نویسم که هر وقت تکمیل شد تو کلبه ات می ذارمش

۱۳ دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همگی عزیزان
سلام استاد عزیز میخواستم من حقیر هم روز معلم را خدمت شما تبریک بگم.امیدوارم که همیشه موفق و سربلند باشید
استاد شرمنده که اینقدر دست خالی به شما تبریک گفتم ولی از خداون قهار خواستارم که بهترین نعمتش رو به شما ارزانی بدارد
یا حق

سلام
ممنونم
این که هستید یعنی دست پر
باز هم ممنون

۱۳ دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ق.ظ

به نام خدا
ممنونم اقای صفر دوست که تشریف میارین و نظر میدین
بله منم یادم هست که شما میخواستین اسم کلبه رو تغییر بدین و لی نشد
راستش اون شعر مذکور هم حق با شماست من خودم حاج محمود کریمی رو با این شعر شناختم عجب شعریه واقعا خیلی قشنگه.
منتظر پاسخ شما هستم

عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم

عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در


عشق یعنی گریه های حیدری
دختری دنبال نعش مادری...

موفق باشید

۱۳ دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

به نام خدا

به نام خدا

از روز ازل دلم برای زهراست

غمگین شده از سوز صدای زهراست

بیماری بهتر از سلامت عشق است

خوشبخت کسی که مبتلای زهراست

تکلیف مرا خدای من روشن کرد

چون حنجره ام نذر عزای زهراست

در کشور عشق فاطمه ، مرزی نیست

سرحد محبت ، ابتدای زهراست

۱۳ دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
یک سوال: میخواستم بدونم که ایا شما اماده ای که بحثی که برای قبلا بود(خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، ......) رو ادامه بدیم؟

۱۳ دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ

به نام خدا

سلام متن زیز رو از وبلاگ تلنگر انتخاب کردم تمیدوارم بخونید ونظر هم بدید

بسم رب الحسین (ع)

با تمام احترامی که برای نظرات مقام معظم رهبری (دامت برکاته) قائلم، از آنجائی که خود ایشان نسبت به ایجاد کرسیهای آزاد اندیشی در حوزه تاکید و توصیه فرموده اند، به خود اجازه دادم تا درباره قضیه ی قمه زنی نظری متفاوت را عرضه بدارم . بدیهی است خوانندگان گرامی میتوانند با نظراتشان نظر حقیر را اصلاح یا تکمیل فرمایند

فعلا در صدد بررسی حکم شرعی این موضوع نیستم ، البته اگر نظر تمام فقها بر حرمت بود طبعا به خود اجازه ی ابراز نظر نمیدادم ولی از آنجائی که حتی بعد از فرمایشات رهبری مراجعی هستند که نظرشان بر جواز است ، جا برای بحث وجود دارد. همین جا بگویم : با کسانی که اساسا با عزاداری مخالفند یا بر این باور غلطند که :( در روز عاشورا باید جشن گرفت چرا که سید الشهدا به فوز شهادت و لقاءالله نائل شده است! ) کاری ندارم که بحث با آنها مجال دیگری را میطلبد . روی سخن من با شیعیانی است که اصل عزاداری و حداقل برخی مصادیق آن مانند به راه افتادن دسته جات سینه زنی در روز عاشورا را قبول دارند.تمام کارهائی که شیعیان در ایام محرّم مخصوصا روز عاشورا به عنوان عزاداری انجام میدهند در راستای اظهار حزن و تداعی صحنه های روز عاشوراست ، در حقیقت خطیبان و مرثیه سرایان به ذکر وقایع جانسوز عاشورا اکتفا نمیکنند بلکه سعی میکنند در حد توان حوادث عاشورا به تصویر بکشند و چشمها نیز همچون گوشها از مصائب سید الشهدا سوگوار گردند. در بر سر و سینه زدن که بحمدلله کسی اشکال نگرفته که مصداق عزاداری نباشد ! زنجیر بر پشت زدن نیز درحقیقت تداعی و به تصویر کشیدن تازیانه خوردن اسرای کربلاست؛ زبان حال زنجیر زن این است که : ای کاش ما در کربلا بودیم و به جای اسرا تازیانه ها را به جان میخریدیم . یکی از کارهائی که قدیم بیشتر رسم بود و حتی برخی از علماء مقیّد به انجام آن بودند، پابرهنه بودن در روز عاشورا بود؛ ای کاش این رسم در بین هیئتهائی که در روز عاشورا بیرون میایند، جا بیفتد. پابرهنه شدن نیز ترسیم پابرهنه بودن اسرای کربلاست ؛ کودکانی که از آتش خیمه ها به بیابانها فرار کردند و در آن تاریکی شب اگر در حال دویدن خاری به پایشان میرفت از ترس رسیدن دشمن به آنها نمیتوانستند آن را دربیاورند و خار به پا به فرار ادامه میدادند . در بسیاری از مناطق و حتی شهرها رسم است که روز عاشورا به سر و پیشانی گل میمالند ، این نیز مصداق بارز عزادار بودن است چرا مادر جوان مرده ای که بر سر قبر عزیزش میاید از شدت مصیبت خاک بر سرو صورت میریزد علاوه بر این نشان دهنده خاک آلود بودن لباس اسیران است ، در لرستان در روز عاشورا به تمام بدن درگل میروند ، که ظاهرا برای تشبه به خاک و خون غلطیدن شهدا باشد. در برخی مناطق عصر عاشورا مراسم خیمه سوزی برپا میگردد که یاد آور سوختن خیمه های آل الله در عصر عاشورا است و هر کس از نزدیک شاهد این صحنه بوده، میفهمد که دیدن آن چه تاثیر عجیبی در روح انسان دارد. باز تاکید میکنم همه این کارها در راستای تشبّه به آن مصیبت دیدگان حقیقی است . یکی از اعمال روز عاشورا که در مفاتیح وارد شده آن است که : انسان از صبح تا عصر عاشورا لب به آب و غذا نزند و هنگام عصر قدری تربت تناول کند. شما این دستور را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا مفهومی غیر از شبیه سازی خود با اصحاب و اطفال را میرساند ؟ با ذکر این مقدمه به اصل بحث یعنی توجیه عقلانی عمل قمه زنی میپردازیم . آیا در عاشورا خونی ریخته نشد؟ آیا بدن و لباس کسی به خون فرقش آغشته نگردید؟ مگر در تعبیر از حماسه کربلا نمیگوئیم ( پیروزی خون بر شمشیر )؟ حال اگر من به عنوان یک عزادار و کسی که میخواهد هم صحنه های عاشورا را تداعی کند و هم اعلام دارد که : ( یا لیتنی کنت معهم ) شمشیر بر فرقم بزنم ، کار من غیر عقلانی است یا اعتراض معترضین؟! بله کسی که علت و حکمت این کار را نمیداند، در اعتراض بر من معذور است . او ممکن است اصل عزاداریها را هم زیر سوال ببرد و بگوید : اینها دیوانه اند که به خاطر حسینی که 1400 سال قبل که در بیابانهای کربلا کشته شده ، هرساله عزاداری میکنند! یا به قول ملای رومی ( چقدر خبرها دیر به اینها میرسد! ). گفتم : چنین شخصی در اعتراضش معذور است.ولی حرفم را پس میگیرم. چرا که هیچ عاقلی با دیدن کار عجیبی از شخصی حق ندارد قبل از تحقیق درباره علت آن ، قضاوت کند. اگر ببینیم زنی در حال جیغ کشیدن و مو کندن و صورت خراشیدن است ممکن است اول به عقل او شک کنیم و او را دیوانه یا روانی تصور کنیم ولی آیا اگر بفهمیم فرزند دلبند او را جلویش تکه تکه کرده اند ، آیا باز هم به خود اجازه میدهیم او را روانی خطاب کنیم ؟ هرگز. آیا اگر بشنویم زنی سوار بر محمل شتر بود و ناگهان پیشانیش را بر چوبه ی محمل کوبید به حدی که خون از آن جاری شد، میتوانیم کار او را غیر عقلائی بدانیم یا باید بپرسیم : دیدن چه صحنه ای او را که عقیله عقلاءبود به انجام این کار وادار نمود؟ اشتباه نشود من نمیخواهم بگویم: این روایت قطعی الصدور است . بلکه منظورم این است که بر فرض صحت، توجیه عقلانی دارد . حال اگر صبح عاشورا عده ای از داغداران و عزاداران سیدالشهدا(ع) با پوشیدن لباس سفید و بلندی همچون کفن ، به یاد فرق شکافته قمر بنی هاشم واعلام آمادگی برای خون دادن و سر باختن در راه امام حسین (ع) بر سر قمه بزنند تا خون بر صورت و لباسشان جاری گردد، مستحق ملامتند؟ لازم به ذکر است که در فتوای فقها جواز این کار منوط بر عدم اضرار گردیده است؛ لذا اگر کسی دراین کار مهارت ندارد یا ممکن است از شدت جزع بر خود آسیب جدی وارد سازد، نباید به این عمل مبادرت نماید. البته تا کنون دیده یا شنیده نشده که کسی بر اثر قمه زدن دچار عفونت یا مرگ شود بلکه زخم آن نیز به نحو عجیبی به سرعت بهبود میابد و همه ی اینها حاکی از عنایات سید الشهدا(ع) به عزادارانش میباشد. از برخی پزشکان نیز فوائدی طبی نیز برای اینکار ادعا شده که چون در این امر تخصص ندارم به آن نمیپردازم.

ممکن است گفته شود که انجام این عمل در ملا عام دستاویزی برای دشمنان شیعه و موجب وهن مذهب میگردد. در پاسخ به این اشکال باید گفت: مگر اصل عزاداری را مسخره نکرده اند و نمیکنند؟ مگر حج ما را مسخره نمیکنند؟ مگر طواف دور کعبه را به استهزاء نمیگیرند؟ مگر سر تراشیدن حاجیان را به سخریه نمیگیرند؟ مگر این آیه را نشنیده اید که :( لن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملّتهم ) ؟ اگر هم کسی بگوید: ما از تمسخر باکی نداریم، ولی این کار باعث میشود دیگر کسی رغبت به شیعه شدن ننماید و مردم از تشیع متنفر و زده شوند. جواب این ایراد هم این است که : مگر حجاب مانع اسلام آوردن دخترانی که تا دیروز عریان در ملأ عام ظاهر میشدند، نمیشود؟ پس حجاب را حذف کنیم تا گرایشات به اسلام بیشتر گردد! مگر قطع دست دزد و سنگسار زانی و قتل لواط کار مردم را از اسلام متنفر و فراری نمیکند؟ پس اینها را هم از دین برداریم. مگر سایتهای ضد دینی پر نیست از این امور؟ آیا به صِرف سوء استفاده دشمن میتوان این احکام را مصداق وهن دین و مذهب به حساب آورد؟ چرا عادت داریم همیشه در برابر تهاجم دشمن منفعلانه برخورد کنیم؟ چرا نمی آئیم با ابزار تبلیغاتی که در دست داریم چهره ای عقلانی از دین و احکام آن به مردم دنیا نشان دهیم؟ آنها عمل پست و کثیف و نفرت انگیزهمجنسبازی را آنقدر زیبا و انسانی نشان دهند که سیاستمداران دنیا به عضویت در انجمن همجنسبازان افتخار کنند! ولی ما از توجیه عزاداری خود عاجز بمانیم؟! اگر آنها این اعمال را خشونت و قساوت جلوه میدهند، چرا ما جنایات آنها در زندانهای مخفیشان را بر ملا نکنیم و عکسهای آن را در سایتها منتشرنسازیم؟ اگر عزاداری وهن دین است، جنایات آنها وهن انسانیت است! در پایان اجازه میخواهم کمی به خط قرمز نزدیک شوم ؛ آیا ساز و آوازهای رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی موجب وهن تشیع است یا عزت آن؟! آیا وضعیت حجاب بانوان در پایتخت که حاصل عملکرد دستگاههای فرهنگی در سی سال گذشته است موجب وهن مذهب است یا سرفرازی آن؟! آیا سینمای ما مایه ی آبروی حکومت شیعه است یا شرمندگی؟! از یادنمیبرم که جناب حسن رحیم پور در یکی از سخنرانیهای خود میگفت: شخصی لبنانی که با کلی آمال و آرزو برای اولین بار به ایران آمده بود، وقتی با وضع ظاهری تهران مواجه شد،به من گفت: امام فرمودند که انقلاب را صادر کنید؛ ولی نگفتندکه همه اش را صادر کنید و چیزی برای خودتان باقی نگذارید!!!

به نام خدا
بحثت جالب بود ولی نمی خواهم فعلا به آن بپردازم
اما جمله آخرمعرکه بود!
استاد

مرتضی دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام منتظر
یه هفته ای هست که کامپیوترم مشکل دار شده اما بالاخره امروز حالشو گرفتم. این متن رو هم هفته ی پیش آماده کرده بودم که دیر کردش رو بذار به پای سرکشی کامپیوترم

از حاج سعید حدادیان گفتی، از شهدا گفتی، از لذت هایی که می بری گفتی من هم اومدم یه چیزایی بگم
اول از حاج سعید
متاسفانه همه فکر می کنن حاج سعید فقط یه مداحه در حالیکه یه بسیجی مخلص، یه رزمنده پیرو خط امام، سخنران و سخندان، عالم به دین و ... هست. دوران بچگی اش تو جبهه ها هم می جنگیده هم مداحی می کرده.
هیئت حاج سعید خیلی به خونمون دوره و معمولا می رم هیئت محمد طاهری و حسین سیب سرخی. حاج سعید هم زیاد اینجاها میاد، هروقت پا منبر می ره و سخنرانی می کنه، آدم درس چگونه زندگی کردن رو ازش می گیره.
شب 6 محرم پارسال ساعت 12:30 اومد هیئت حاج حسین و یک ساعتی فقط سخنرانی کرد. با اینکه نصف شب بود و فرداش همه باید می رفتن سر کار اما با این حال همه نشسته بودن، حتی یک نفر هم از جاش تکون نمی خورد. انقدر قشنگ لزوم ولایت فقیه رو توضیح داد که تمام اونایی که به اصل ولایت قفیه شک داشتن، شکشون برطرف شد.
و این شعر معروفش واقعا زیباست، یادش بخیر وقتی که تو راه کربلا بودیم چقدر اینو می خوندیم
یاد امام و شهدا، دلو می بره کرببلا
دایی من شهید دوران انقلابه، شب 22 بهمن سر کوچمون (میدان شهدا -ژاله سابق- خیابان 17شهریور) شهیدش کردن، دایی من جزء اون بسیجی هایی بود که تسلیحات ارتش رو از ساواکی ها پس گرفتن، نامردها یه گوله زدن به قلبش و شهیدش کردن
پدر خودم هم که سال 64 فکه جانباز شده، چشم چپش رو بالکل تخلیه کردن
خلاصه ما تو خانوادمون هم شهید مرده داریم و هم شهید زنده و از دایی ام خیلی خیلی حاجت گرفتیم
راستی 13 قبر دایی ام نزدیک قبر شهید پلارکی و 72 تنه. قطعه 22 بهشت زهرا
شهید محمد جواد ناصر شریعتی
کوچمون هم به همین اسم مزین شده
قبر شهید پلارکی آدم رو مست می کنه. اگه دستمال روی سنگ قبرش بذاری چند دقیقه بعد میبینی که خیس شده و وقتی بوش می کنی، بوی خوش گلاب می ده.
منتظر عزیز قطعه شهدا هم دست کمی از مناطق جنگی نداره
و فقط یه بار وقتی دوم دبیرستان بودم به مناطق جنگی رفتم
13 و منتظر، روحیه خوبی دارین، قدر دانی شما از شهیدان جای بسی تقدیر داره اما از جانبازان هم قافل نشین.
چندبار به آسایشگاه جانبازان سر زدین؟
به عیادت چندتا جانباز رفتین؟
شاید این حرف من رو قبول نداشته باشید اما زندگی بچه شهیدها خیلی راحت تر از امثال منه. من اینو به چشم دیدم. چهار سال تو دبیرستانی درس خوندم که دور و برم یا بچه شهید بود یا بچه جانباز و متاسفانه تو جامعه ما به تنها کسی که ارزنی بها نمی دن همین جانبازان هاست
کاش اینها هم شهید می شن تا کمتر زجر می کشیدن و حداقل از اونها هم نامی برده می شد
بچه شهید باید در آسایش زندگی کنه چون سایه ی پدر بالا سرش نیست اما خود جانباز حتی حق اینو نداره که مداوا بشه.
می دونید اگه نصف پولی رو که برای رفتن ماها به این مناطق جنگی خرج خانبازان می کردن چندتا از جانبازامون شب ها بدون درد به بالشت می رفتن؟
مشکل ما که یکی دو تا نیست، دست به هرجا می ذاریم همش نا عدالتی می بینیم و نا عدالتی ...
ببخشید گویا ناراحتیمو به شما هم منتقل کردم
یا علی

راستی منتظر یه جا گفتی که این یا علی گفتن رو از من یاد گرفتی
یادت باشه نباید راحت از کنارش بگذری، یا علی فقط یه اسم یا یه ذکر نیست، یه مسئولیته، یه مسئولیت سنگین، می تونی از پسش برآیی؟
من که نتونستم اما مطمئنا تو می تونی (( منتظر ))

یه یا علی بگو تا مرد شی، تا کوه آه و غم و درد شی
یه یا علی بگو تو خشمت، تا که ز آتیش خشم سرد شی
یه یا علی بگو با حیدر، تو هم در خیبر رو وا کن
یه یا علی بگو چون عباس، پوزه ی دشمن رو خاک مال کن

مرتضی دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام 13

جالبه آخه همین الان دارم یکی دیگه از نوحه های حاج محمود رو گوش می دم، نمی دونم گوش دادی یا نه

عشق یعنی یه پلاک، که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید، با لبای تشنه زیر خاک
...
عشق یعنی یه جوون، یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز، با وضو گرفتن توی خون
...
عشق یعنی یه پدر، که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقودالاثر
...
عشق یعنی یه پیام، تا بقیه الله و قیام
عشق یعنی یه کلام، پا به پای فرزند امام
...
عشق یعنی یه پلاک، که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید، با لبای تشنه زیر خاک
...

این هم پاسخ من که فکر نکنید به خاطر حرف هایی که تو نظر قبل زدم کلا جدا از شهدا هستم
من بهشت زهرا که می رم اول از همه می رم قطعه شهدا

راستی اون بحث ناتموم مونده بود
هستم تا تموم بشه
یعنی بزن بریم
البته اگه جواب سوال کلبه ام رو هم بدی ممنون می شم٬ یعنی مشتاقم نظرت رو بدونم

فعلا خدانگهدار
یا علی

۱۳ سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همه عزیزان
راستش یک مدتی بود این بحث (قمه زنی) خیلی ذهن منو درگیر کرده بود از یک طرف بعضی از مراجع حکم حرمت و بعضی دیگر حکم جواز رو داده بودن.تا اینکه مطلب بالا رو پیدا کردم من میشه گفت با صد در صد مطلب بالا موافقم البته با دلایل گوناگون.از عزیزانی که به این کلبه میان مخصوصا جناب مجنون و منتظر عزیز خواستارم بعد از مطالعه دقیق مطلب وبلاگ تلنگر نظرشون را بفرمایین.
راستی استاد بحث با بودن شما به نتایج بهتری میرسه اگر وقت دارین منتظرتون هستم.
یا حق

۱۳ سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

به نام خدا
سلام
دو مطلب در مورد حضرت صدیقه کبری عیله السلام را رد زیر میاورم که اولی بر گرفته از وبلاگ ایلیا است و ودمی از سایت ایت ا.... العظمی اقای وحید خراسانی است

۱: امام صادق علیه السلام فرمودند«فاطمه سلام الله علیها را از این رو فاطمه سلام الله علیها نامیدند که آدمیان از معرفت و شناخت او عاجزند»

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمودند:«ای سلمان! کسی که دخترم فاطمه سلام الله علیها را دوست بدارد، در بهشت با من است و کسی که فاطمه سلام الله علیها را دشمن بدارد، در جهنم است. ای سلمان! محبت فاطمه سلام الله علیها در صد موضع نفع می بخشد که آسان ترین آن ها عبارتند از: مرگ، قبر، میزان اعمال، حشر، پل صراط و محاسبه اعمال. پس کسی که دخترم فاطمه سلام الله علیها از او راضی باشد، من از او راضی هستم و کسی که من از او راضی باشم، خدا از او راضی است. و کسی که دخترم فاطمه سلام الله علیها بر او غضب کند، من بر او غضبناک می شوم و کسی که من بر او غضب کنم، خداوند بر او غضب نماید. ای سلمان! وای بر کسی که به فاطمه سلام الله علیها و همسرش امیر المومنان علیه السلام و فرزندان و شیعیانش ظلم کند.» مقتل خوارزمی،ج1، ص60

۲:
بسم الله الرحمن الرحیم


آنچه گفته شد: [که شما خدام حضرت زهرا سلام الله علیها هستید... ]، اما از من غیر از قصور و تقصیر هیچ نیست. ما کاری نکردیم، اما شما یا باید از پدرتان تشکر کنید، یا از مادرتان، یا یک سابقه حُسنائی و عمل صالحی داشتید که به این توفیق رسیدید. در بین این کلمات گفتند: اینها خدّام و نوکران حضرت زهرا هستند، این کلمه کلمه ای است بهت انگیز.

قطب الدین راوندی از اعلام علما و فقها و محدثین متقدمین، او این روایت را نقل می کند، که امّ ایمن بعد از شهادت حضرت زهرا، قسم خورد که در مدینه نمی ماند. سر به بیابان گذاشت. [قضیه]چه بوده؟ چه شده؟ [حضرت زهرا]چه کسی بوده؟ او[ام ایمن] می داند. "حلفت" قسم خورد که در مدینه نماند. رفت به صحرا، در آن بیابان عربستان تشنه شد، به حد مرگ رسید، یک جمله گفت، گفت: "یا رب انا خادمة فاطمة"، من خدمتگزار فاطمه ام. تا این جمله را گفت: از عطش کشته می شوم، دلوی از آسمان سرازیر شد، شربتی نوشید. این مهم است، شرح این کلمات مفصل است.[از آن] شربتی نوشید [که] هفت سال نه طعامی، نه شرابی، نه آب، نه نان، نه غذا، نه آب، به این بدن دیگر نرسید[و احتیاج نداشت]. یعنی چه؟ یک کلمه گفت من خادمه فاطمه ام - خدمت مقبوله این است- در این نشئه جوابش دادند، آن هم آب از کجا بود؟ کسی خبر ندارد، منقلب کرد این بدن مادی را، نوامیس طبیعت را خنثی کرد. خدمت او اکسیری است که هر فلزی را منقلب می کند.

اسم، علامت مسمّی است. اسماء ما اسماء زمینی است. یک عده اسمهاست آسمانی است، اما آنی که محیّر العقول است این است: "لفاطمة تسعة أسماء" او 9 اسم دارد، اما این 9 اسم نه زمینی است، نه آسمانی. کسی که اسمش این است، خودش چیست؟ آن وقت این اسمها چیست؟ هیچ مقامی بالاتر تصور نمی شود از مقام عند اللهی. عندیّت عزیز مقتدر. "عند ملیک مقتدر" آسمان دیگر آنجا محو است، عرش و کرسی و لوح و قلم نابود است، مقام عندیّت است. روایت این است: فاطمه 9 اسم دارد من عند الله. اگر اسم او عند الربّ است، خود او چیست؟

شیخ المحدثین صدوق نقل می کند از جابر، سؤال کرد از امام ششم: چرا فاطمة الزهراء، زهرا نامیده شد؟ فاطمه چه شده توأم با کلمه زهرا شده؟

ما حدیثی داریم، فقه حدیثی. روایتی داریم، درایت روایتی. روایت یک باب است، درایت روایت باب دیگر است. حدیث بابی است، فقه الحدیث بابی. اشارات و لطائف و حقائقی که در کلمات اهل بیت است، اینها در دسترس هر کسی نیست.

پرسید: چرا زهرا نامیده شده؟ جوابی که در این روایت است - من مختصر می گویم، شرحش یک کتاب است - فرمود: سرّ لقب زهرا... ، در سرّ لقب زهرا بیان امام، قریب به این مضمون است که از نور عظمت خدا خلق شد،... از نور عظمت. این درخشندگی منشأش این است، وقتی خدا او را از نور عظمت خودش آفرید، " اشرقت" تابید بر سماوات و ارض. باطن همچو باطنی است، روح، جوهره انیّت از نور عظمت است. بعد که اشرقت... . میدان اشراق - عجب این است - دائره اشراق، دائره نور آفتاب با این عظمت فقط منظومه شمسی است. هر یک از این شموس دائره ای برای اشراق دارد. او چه خورشیدی بود که دائره اشراقش تمام سماوات و ارضین را نور باران کرد. ملائکه ای که امیرالمؤمنین در وصف آنها می فرماید: "من ملائکة اسکنتهم سماواتک ورفعتهم عن ارضک هم اعلم خلقک بک "، [بعد که اشرقت] همچو ملائکه ای "خرّت الملائکة ساجدین" تمام یکسر به سجده افتادند، گفتند: بارالها این چه نوری بود؟ جواب عجیب است. این نوری بود که "خلقته من عظمتی" او را از عظمت خودم آفریدم. این مبدأ خلقت[او]. بعد فرمود: "اخرجه" این نور را خارج می کنم از نبی ای از انبیاء خودم، که فضّـلته علی جمیع انبیاء. نوری که از عظمت [او]است ریشه خلقتش، بعد در آن مقام، در مرتبه و مقام عندیّت ملیک مقتدر است، بعد التنزل در عالم طبیعت، ظرف وجودی او صلب اشرف انبیا است. همه اینها دقائقی دارد، ظرف وجودی او صلب اشرف انبیا و مرسلین باید باشد، غیر از این نمی شود. کفو او، بعد کیست؟ آن کسی که اگر نبود آدم و من دونه کفو او نبود. آنچه مهم است این کلمه است: این همان نوری است که در صلب او قرار می دهم و از این نور همه خلفاء خودم را به وجود می آورم. آن خلفائی که بعد از انقضاء وحی من، آنها هر یک خلیفة الله در عالم امکان هستند، از حلم حسنی، شجاعت حسینیه، عبادت سجادیه، مآثر باقریه، آثار جعفریه، علوم کاظمیه، حجج رضویه، جود تَقََوی، نقاوت نقویه، هیبت عسکریه، غیبت الهیه، همه مستخرج از این نور است. این است سرّ اینکه فاطمه شده زهراء.

گوهر همچو گوهری بود، دیگر نمی شود گفت. یک کلمه برای کسی که بفهمد بس است، آن کلمه این است:

امیرالمؤمنین که بود؟ علی بن ابی طالب چه کسی بود؟ آن کسی که جبرئیل بین زمین و آسمان گفت: لا فتی الاّ علی. آن کسی که یک ضربتش،- یک ضربت [که] به اتفاق عامه و خاصه، آنهائی که اهل درک هستند-، یک ضربت او "افضل من عبادة الثقلین"، همچو کسی لیلة المبیت به جای پیغمبر خوابید که همه ملکوت را متحیّر کرد "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله"، در غزوه احد کاری کرد که انبیا و مرسلین متحیّر شدند، بدنش سوراخ سوراخ شد، که فتیله می گذاشتند در این جراحات از این طرف، از این طرف بیرون می آوردند، پیغمبر اشک می ریخت، او خنده می کرد،[و] می گفت: یا رسول الله به رضای خدا هست؟ همچو کسی کنار بدن او گفت: ای کاش علی مرده بود، "نفسی علی زفراتها محبوسة ـ یا لیتها خرجت مع الزفرات" او شناخت چه گوهری بود؟ چگونه زندگی کرد؟ چگونه از دنیا رفت؟ اصلا ً عقل مبهوت است.

این قضیه ای است...، خوب دقت کنید، ببینید چه منصبی نصیبتان شده، کاری کنید که اسمتان قلم نخورد. اعیان علماء عامه نوشته اند این قضیه را: پیغمبر وارد شد، دید دخترش وضع زندگی اش این است، "علیها کساء" کسائی که پوشیده از پشم شتر است، به یک دست دستاس می کند، سید الشهداء را هم شیر می دهد، تا پیغمبر وضع آن خانه را دید، دمعت عیناه. خاتم، قلب عالم است، وقتی او منقلب بشود، ملک و ملکوت منقلب می شود، چه وضعی دید که اشک در چشمها حلقه زد. تا دید چشم پدر گریان است، جمله ای گفت [که] جبرئیل مبهوت است، نه من و تو. در مقابل پیغمبر عکس العمل اش این بود، گفت: "یا رسول الله، الحمد لله علی نعمائه، و الشکر لله علی آلائه". نعمتها را یک طرف، آلاء را یک طرف، حمد بر آن، شکر بر این. جبرئیل نازل شد گفت: یا رسول الله خدا می فرماید: "ولسوف یعطیک ربک فترضی". این است، این آیه در همچو وقتی نازل شد، خلاصه آن قدر به تو خواهیم داد تا راضی بشوی، بعد چه خواهد داد؟ گفتنی نیست، مبدأ این بود، اما منتها چیست؟ منتها این است - این جمله بس است- اول کسی که قدم بر بساط قرب خدا می گذارد فاطمه زهرا است، اول کس او است، حتی بر خاتم در این جهت مقدّم است. اول او وارد می شود، بعد پدرش. این مطالب عقل هر حکیمی را مبهوت می کند، مهم این است نه تنها شیعه نوشته، عامه اعتراف کرده اند "اول من یدخل الجنة فاطمة" بعد چه خبر است؟ [بعد که وارد بهشت] می شود تا مستقر می شود زارها آدم ومن دونه من النبیین. اول برنامه بهشت این است، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به زیارت او می آیند، حالا همچو کسی چه جور زندگی کرد؟ چه جور از دنیا رفت؟ ما چه وظیفه داریم؟

اجر همه شما با خود اوست. کسی که خدا جواب خدمت آن زن را در آن بیابان این جور می دهد، آیا خدمات شما در آن پیشگاه محو می شود؟ کاری کنید که فردا حسرت نخورید. اگر یک هیئت بماند [و] روز سوم [جمادی الثانیه] بیرون نیاید، حسرتی که خواهد خورد ابدی است و دیگر علاج ندارد،[و آن حسرت این است] که من می توانستم به این وسیله مرهمی بر زخم دل زینب کبری بگذارم[و] نگذاشتم، می توانستم با آن سینه زدن، یا زهرا گفتن، تسلیت به ولیّ عصر بگویم و نگفتم. مبادا این فرصت از دست برود. مبادا در [این]مملکت هیئتی بماند که امسال بیرون نیاید، "وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر"، ما گفتیم که فردا کسی گله نکند.

می دانید این هیئات اثرش چیست؟ هیئتهائی که بیرون می آید، این به سر و سینه زدنها یک دفتر ندارد. در دفتر خدا ثبت است، اول در کتاب او، لوح محفوظ او، چون یگانه کنیز او فاطمه زهرا است. دوم در دفتر خاتم ثبت است، برای اینکه این شور و نوای شما مرهمی به جراحت قلب خاتم انبیاء است، "قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی". در دفتر امیرالمؤمنین ثبت است، در دفتر حسن بن علی ثبت است، در دفتر سیدالشهداء که آن شب با پای برهنه پای آن جنازه دویده ثبت است. وقتی بروید به مشهد امام هشتم جور دیگر به شما نظر می کند، که این همان است که گوشه آن شهر برای مادر پهلوی شکسته من این قدم را برداشته. کاری کنید که امسال ان شاء الله[در این عزاداری ها] غیر از سالهای گذشته باشد، و امسال در هر شهری همت کنید شام غریبان حتماً باید دسته سادات بالخصوص علاوه بر بقیه هیئات بیرون بیاید، و در آن هیئت سادات، غیر[از] سید نباید وارد بشود. غیر سادات در هر مقامی پشت سر آنها باشند. آن هیئت سادات –حتماً- در همه بلاد، قصبات، دهات بیرون بیاید. برای چه؟ برای اینکه آن شب، شب دفن اوست، در آن شب آن جنازه رفت زیر خاک، کنار جنازه اش هم امیرالمؤمنین یک نامه ای پیدا کرد، در آن نامه نوشته بود: به فرزندان من... به فرزندان من تا قیامت سلام برسان. آن شام غریبان باید جواب این سلام داده بشود.

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیاً وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا

به نام خدا
سلام به همه
از کرامات ایشان که برای خودم حادث شده این که دو مرتبه (که یک مرتبه آن خوب یادم هست و. شاهد هم دارم) اسم ایشان را بردم و قفل بسته باز شد.

مرتضی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام ۱۳

پیغامتو وقتی دادی که خیلی قبل ترش به کلبه ات اومده بودم

راستی من مجنون نیستم من مرتضی هستم

یکی اومده که نامش مجنونه اما اون من نیستم

من همیشه مرتضی بودم و هستم

ببینم تو آخر می خوای درباره ی قمه زنی بحث کنیم یا شعر دکتر علی شریعتی؟

باشه چون خواستی نظرم رو می دم (( تو پست بعدی )) اما یادت باشه که جواب سوال کلبه ام رو ندادی!!!
می خواهم نظر تو رو هم بدونم چون دارم نتیجه می کنم

۱۳ سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقا مرتضی
ببخشید خیلی شرمنده شدم من فکر کردم جناب مجنون شمایید.باز هم معذرت.راستی در مورد هر دو مورد دوست دارم بحث کنیم هم قمه زنی و هم در مورد شعر مذکور

۱۳ سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقا مرتضی
بله اون نوحه که شما فرمودیین رو هم گوش دادم خیلی قشنگه.راستی که شما به قطعه شهدا میری سر مزار شهید پلارک هم تا حالا رفتی؟

عشق یعنی یه جوون، یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز، با وضو گرفتن توی خون
...
عشق یعنی یه پدر، که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقودالاثر

یا حق

مرتضی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام 13
وقتی مباحث مردونه مطرح می کنی حق ندارم صدات بزنم آقای 13
قمه زنی عملی است رایج بین آقایون و راستش رو بخوای خانمی رو سراغ ندارم که قمه زده باشه
حالا چی شده انقدر موضوع قمه زنی واست جالب شده؟ نکنه قمه زدی و می خوای بدونی کارت گناه بوده یا نه؟
خوب حاشیه بسه بذار نظرم رو بدم
بعنوان مقدمه لازمه یه توضیح کوچولو بدم که من جزو بچه هیئتی ها هستم، جزو اونایی که مثلا ولادت امام علی هیئت همه ی مداح ها می ره. همه نوع هیئتی هم رفتم و همه نوع عزاداری رو تجربه کردم از خدا بیامرز سید جواد ذاکر گرفته تا نذار قطری و تا اینجا تنها هیئتی که سبک عزاداری و نظمش با روحیاتم سازگار بوده هیئت حاج حسین سیب سرخی هست جوری که هیئت هفتگی هاش ( شنبه شب ها ) رو هم می رم پس با اینگونه مجالس بیگانه نیستم و نظرم از روی فقر اطلاعاتی نیست.
13 عزیز روز عاشورا مصیبت خیلی خیلی بزرگی به زینب (س) وارد شده که از قوه درک من و تو و امثال ما خارجه. از دست دادن چند تا برادر و برادر زاده و فرزند و اصحاب برادر که همچون برادر یار و یاور زینب کبری بودند اون هم در کمتر از نصف روز مصیبتی است که نمونه اش رو تاریخ به خودش سراغ نداره و اینو قبول کن که کسایی که قمه می زنن نصفش بیشترشون، هدفشون واسه ادا درآوردنه نه واسه همدردی. واسه اینکه بگن که " من هم قمه زدم، به عشق فرق شکافته ی عباس (ع) من هم قمه زدم "
آخه این چجور عشقیه؟
من نمونه ی این آدم ها رو زیاد سراغ دارم حتی اونهایی که در خفا قمه می زنن. از دوستان نزدیک خودم. جالبه که وقتی ازشون می پرسم فلسفه اینکه چرا قمه می زنی و چه سود و حاصلی برات داره، هاج و واج زل می زنن تو چشام و می گن " حال می ده " یا اینکه " تو عاشق نیستی و این چیزها رو نمی فهمی "
می بینی زینب مصیبت دید تا یه عده ( از اون خفن هیئتی هاش ) حال کنن و فقط خودشون رو عاشق بدونن.
عاشق واقعی کسی است مثل مادرم که تا می گه " امام هشتم بطلب" کمتر از چند روز موجبات سفرش ردیف می شه.
ما حالا حالاها که موندم تا به این درجه از کمال برسم.
قبول داری که عزاداری باید عاقلانه باشه؟ قبول داری که عزاداری یعنی زنده نگه داشتن مظلومیت حسین (ع)؟
اما متاسفانه مجالس ما از فرم عاقلانه به فرم احساسات تغییر فاز دادن و هدف اینه که فرد احساسی بشه و انقدر خودش رو بزنه تا جون بده.
آیا این ها پسندیده ی زهرا (س) است؟
نمی گم قمه زنی رو قبول دارم یا ندارم اما برای من قمه زنی کار عاقلانه ای نیست. من می گم امام حسین خون خودش رو داد تا خون مسلمونی الکی رو زمین ریخته نشه و این منطق مسخره ایست که ما هم باید خون خودمون رو بریزیم چه با خودزنی و چه با قمه زنی. مگر خود حضرت عباس راضی است که من و امثال من موقع عزاداری خونمون رو بریزیم؟
من نفرت دارم از اونهایی که قلاده به گردن می زنن و خودشون رو سگ امام حسین می خونن. امام برای عذت من و امثال من جنگید و خون داد حالا بیام خودم رو در ردیف حیوونی نجس، خوار و ذلیل کنم.
یه جا گفتی که منظورت از سگ، با وفا بودنشه، اونجا سکوت کردم اما حالا ازت یه سوال دارم آیا با وفاتر از حضرت عباس (ع) سراغ داری؟
چرا ما خودمون رو به وفای ابالفضل تشبیه نمی کنیم؟
آب دریا دهد بوی گل یاس ، بس که در آن چکیده اشک عباس
بعضی ها برای توجیه کار خودشون می گن اینا کاره دله اما کدوم کار دلی که وقتی از هیئت میان بیرون می رن دوباره سراغ همون کارای قبلیشون، دروغگویی و چشم چرونی و ...
13 ماها عادت کردیم که برای سرپوش گذاشتن رو عادات بد خودمون، بدی های دیگران رو به رخ بکشیم ( اینو کلی گفتم ) کسی حق داره از وضع بد حجاب توی جامعه گله کنه که چشماش رو درویش کنه و به ناموس مردم نگاه نکنه. من همیشه به خانوادم گفتم اول جلو آیینه برو خوب خودت رو نگاه کن بعد بشین انقدر راحت از بدی دیگران بگو. من وقتی دروغ میگم حق ندارم بچه ام رو کتک بزنم که چرا دروغ گفته
به نظر من قمه زنی که نوعی خود زنی هم هست توی دستگاه امام حسین کار بدی است چون اینو یه جور جنایت به نفس می دونم (حق النفس) و این جنایت چیزی کمتر از جنایت زندان های غرب نداره
هیئتی که به جای خوندن قرآن و زیارت عاشورا، می رن سراغ قمه زنی، بدون که اون هیئت نیست. هیئت مکانی جهت تفکر، تفکر به اینکه چرا امام حسین متحمل این همه بلا و مصیبت شده، چرا حاضر شد ناموسش رو به اسارت ببرند؟
آیا برای این بوده که من و امثال من امروز قمه زنی کنیم یا قضیه چیز دیگری است؟
بیاین با خودمون، با وجدان خودمون رو راست باشیم و خودمون رو گول نزنینم، دلیل اصلی این که قمه می زنیم چی است؟
دلیل تراشی و توجیه کردن کار راحتی است، شعار دادن هم از اون راحت تر و حرف آخرم اینکه اگه قمه زنی خوب بود رهبر عزیزمون اون رو نهی نمی کرد.
من این روزها حتی زنجیر زنی رو هم قبول ندارم چون زنجیر زنی نیست، بستری است برای چشم چرونی و رد و بدل کردن انواع شماره. تو تهران که بیشتر جاها اینجوریه
ببخشید که اینو می گم اما تو بعضی از هیئت ها بجای عزاداری، وحشی بازی می کنن، قمه زنی اگه خوب هم باشه بعضی ها اونو به افراط و تفریط کشیدن
مجلس امام حسین (ع) باید به گونه ای که اگه شخص غریبی (مثل همون لبنانیه) وارد اونجا شد با کشتارگاه اشتباه نگیره!

راستی حرفای تلنگر در نگاه اول منطقی به نظر می یومد اما حقیق امر اینه که بیشتر حرفاش از روی احساس بوده و این روزها ما عادت کرده ایم که احساسی عزاداری کنیم
13 یکبار دیگه اون حرف ها رو بخون و با عقل و احساست مقایسه اش کن
چون خواسته بودی نظرم رو دادم
اگه آسمون زمین بیاد و زمین بره آسمون من قمه نمی زنم که نمی زنم که و تا وقتی که دچار افراط و تفریط نشم به عزاداری ام ادامه می دم.
با خودمون که تعارف نداریم، هممون بهتر می دونیم که کجاها داریم افراط و تفریط می کنیم!!!

یا علی

۱۳ چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
متن شما رو که در دوشنبه ۱۳ فروردین نوشتین رو نخوندم ببخشید به خاطر همین دچار اشتباه شدم.
در مورد عزیزان جانباز حق با شماست.راستش من زیاد با این عزیزان ارتباط مستقیم نداشتم ولی یکی از دوستان پدرم رو میشناسمش که اون هم جانبازی شیمیایی هست و کم و بیش از مشکلاتشون با خبرم .راسشت خیلی به گردن ماهها حق دارن زبونم بند اومده و چیز دیگه ای نمی وتنم بگم.در جواب عزیزان جانباز من فقط میتونم بگم شرمنده تونم

بحث قمه زنی برای من بیشتر از این بابت جالب بود که چجوری میشه که یک مرجع حکم جواز میده و مرجع دیگه حکم حرمت
.راستش البته که شما درست میگی خیلی ها نیت خالصی در مراسم سید الشهدا ندارن ولی باز هم حضورشون به نظر من برای خودشون ممکنه موثر باشه.در مورد هیت های عزاداری خیلی اطلاعات دقیق ندارم ونظری در مورد هیئتی ها ندارم
امیدوارم که همه در راه مستقیم قرار داشته باشیم(یا اگه قرار نداریم قرار بگیریم).بحث قمه زنی یک بحث مردونست ولی سوالی که من برام پیش اومده بود ربطی به دختر یا پسر بودن نداره.
راستی نمیدونم چقدر ایت ا... وحید رو میشناسی.ایشون حکم جواز دادن وخیلی از مراجع قبل از ایشون هم حکم جواز دادن.البته خود اقا هم اینطوری که من خوندم گفتن در ملا عام این کارو نکنین.به هر حال که این کار از نظر من اشتباه نیست من با نیت افرادی که این کارو میکنند کاری ندارم ولی اصل کار به نظر این حقیر عیبی نداره.ممکنه خیلی از اقایون و خانم ها به دلایل دیگه در روضه ها و سینه زنی ها و زنجیر زنی ها شرکت کنند. ولی نمی شه که اصل این کارو زیر سوال برد.به نظر من مراسم عزاداری سید الشهدا همیشه باید پر رونق باشه.هرکاری یک فلسفه ای داره و قمه زنی هم فلسفه خودش رو داره. برای اطلاع بشتر به سایت تطبیر برو ید

راستش من به یک مشکل تقریبا اساسی خوردم.و مشکل من اینه که اختیارات حکومت فعلی و مقدار مجاز دخالت این حکومت اسلامی در زندگی مردم چقدر است.ایا این حکومت (ولی فقیه} هر حکمی داد باید اجرا کرد؟ ایا این حکومت از طرف امام عصر تایید شده است؟ به نظر من همان مقداری که بقیه مراجع نایب عام اما عصر (عج) هستند ولی فقیه هم هست.
چرا در جامعه حاضر بعضی ها ولی فقیه را میپرستند؟
اما باید یک چیز رو بگم من خودم با اصل ولایت فقیه مشکلی ندارم و خودم جناب اقا رو دوست دارم .ولی سوال اصلی من اینه که قدرت این ولی فقیه چقدره؟ شنیدم که میگن ولایت اقا مثل ولایت یعسوب الدین حضرت علیه؟ اخه این چه معنی میده
مگه غیر از اینه که حضرت امیر رو خدا برای ما تعیین کرد ولی اقا رو خودمون تعیین کردیم. لفظ امام خامنه ای چه معنیی میده؟ اصلا منظور از ولایتی که اقا بر گردن ماهها دارن چیه؟
راستی یک سوال دیگه ایا مردم میتونند برای خودشون امام تعیین کنند؟خدا وکیلی من نمی دونم این چه مشکلی که ما توش افتادیم.تمام بدبختی هامون به خاطر غیبت امام عصره.
کی میشه که اقامون یباد و ما رو از این بدبختی نجات بده.
اقای صفر دوست خیلی دوست دارم در این سوال هایی که برام پیش اومده کمکم کنی ولی بدون وقتی جواب میدی مواظب باش که جوابت از هر نظر کامل باشه.راستی برای اثبات اختیارات ولی فقیه برای من فقط حرف قران و ائمه سند محسوب میشه.خیلی ممنون

۱۳ چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ

به نام خدا
سفارش استاذ الفقهاء والمجتهدین الشیخ النایینی به شاگردانش در خصوص شعائر حسینی

در موسوعه عزاداری سنتی شیعیان نوشته علامه جلیل القدر آیة الله سید حسین معتمدی کاشانی در جلد اول صفحه 795 آمده است که:

مرحوم آیة الله العظمی شیخ محمد غروی کاشانی که از تلامذه مرحوم آیة الله العظمی نایینی بودند مکررا در مجلس و محضر درس خود میفرمودند که استاد ما مرحوم نایینی، چند روز مانده به محرم در خاتمه درس خود به ما چنین میگفت:

من میبینم که شما آقایان به زودی در شهرها و بلاد مصدر امور شرعیه مردم قرار خواهید گرفت، لذا تقاضای من از شما این است که هر گاه از شما درباره مسائل عزاداری امام حسین علیه السلام همچون سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و شبیه خوانی و... سوال کردند، شما مخالفتی نکنید که در این امور حق چون و چرا ندارید.....

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ

به نام خدا
سلام به تمامی عزیزان
امروز به طور اتفاقی به یک وبلاگ برخوردم که درباره امام زمان (عج) بود و نشانه های ظهور این منجی الهی. اگر دوست داشتید حتما به این وبلاگ سر بزنید.باز هم تاکید وخواهش میکنم که به این وبلاگ سر بزنید

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

به نام خدا
از تمامی منتظران و علاقمندان به حضزت ولی عصر(عج) خواستارم حتما به وبلاگ زیر سر بزنید

http://u313.blogfa.com

سلام به همه
لطفا توجه داشته باشید
که البته این بحث ظریفی است که متخصص خودش را طلب می کند.

مرتضی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام ۱۳
سر جدت بگو دختری یا پسر؟
سرگیجه گرفتم. یه دفعه پسرونه حرف می زنی دفعه ی دیگه دخترونه!!!
با این نظر آخرت (و با استناط به نظرهای کلبه ی آقای ۱۳) به این نتیجه می رسم که خانم ۱۳ هستی!
کمتر پسری پیدا می شه که با محیط هیئت آشنا نباشه
۱۳ عزیز فرق حکم جواز و حکم حرمت رو می شه واسم توضیح بدی؟ تا به حال این اصطلاحات رو نشنیده بودم
گفتی با نیت افراد کاری نداری ولی اصل کار به نظرم عیبی نداره٬ مگر نیت کارها اولین شرط نیست؟
پس چرا موقع وضو٬ نماز٬ روزه٬ غسل٬ صدقه و ... اول باید ( تاکید می کنم باید ) نیت کنیم؟
۱۳ تو کدوم یکی از این ها را می پسندی؟
۱- به نیت سلامتی آقا امام زمان نماز بخونم
۲- به نیت اینکه مثلا تو یا استاد بگین نمازخون هستم٬ نماز بخونم
همه چیز رو بردی زیر سوال
نیت رو بی خیال٬ اصل کار رو بچسب؟
اگه من به نیت گناه به اون دختر کمک می کردم شما فقط به اصل کارم نگاه می کردین؟
گفتی سوالت اینه که چرا مراجع حکم های مختلفی دادن؟
خوب عزیز من فقط تو این یک مورد نبوده. تو خیلی از زمینه ها نظرات متفاوتی دادند. مثل حکم اجازه پدر برای صیغه دختر خانم ها٬ که بعضی مراجع واجب نمی دونند و بعضی دیگر واجب. این وسط چند تن هم احتیاط واجب دونسته اند.
یه حرف خودمونی:
چیکار به بقیه مراجع داری٬ ببین مرجع خودت چی گفته همون رو انجام بده

در باره ی جانبازان کاش فقط آخر این همه بزرگ داشت و دعاها و غیره یه کوچولو جانبازان رو هم دعا کنیم
ای کاش ...
خدا بیامرزه شهیدان مون رو اما ای کاش فقط یکمی به جانبازان هم توجه می کردن. ای کاش پول یه دونه از ماشین ۲۰۶ ای که به بچه شهیدها می دادن خرج مداوای همون جانباز شیمیایی می کردن.
پدر من و امثال پدرم که در اولویت های بعدی قرار دارن
خدا وکیلی حق اون بچه شهیده یا حق این جانبازان؟

13 گفتم که قبر شهید پلارکی نزدیک قبر دایی ام هست، پیاده 2-3 دقیقه راهه
آره می رم، هر دفعه که بهشت زهرا برم، می رم
همیشه قبرش شلوغه، نصف شب برو می بینی چه بوی گلابی فضا رو برداشته
شهید پلارکی یه نمونه ی کوچیکه، از این نمونه ها دور و برمون زیاده

۱۳ عزیز تو مصاحبه ی دانشگاه مالک اشتر سوالات عقیدتی رو مثل بلبل جواب دادم اما سوالای سیاسی رو به زور امداد های غیبی جواب دادم
دور من یکی رو فاکتور بگیر
همین قدر می یادمه که تو کتاب قانون اساسی وظایف رهبری رو ذکر کرده بود و اگه در هر کدوم از این وظایف کوتاهی کنه او رو هم عزل می کنن.
من فقط بلدم عقیدتی بحث کنم. از سیاست هم متنفر هستم. من شیمیست هستم نه سیاست مدار!!!
نمی شه که اصل ولایت فقیه رو قبول داشته باشی اما ولی فقیه را قبول نداشته باشی مثل این می مونه که امامت رو بپذیری اما علی(ع) را بعنوان امام نپذیری.
نظرم اعتقادی شد یا سیاسی؟

یا علی

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ

به نام خدا
استاد منظور شما از اینکه بحث ظریفی است و متخصص خودش رو طلب میکند چیست؟
ممنون

منتظر جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

هوالحی
سلام استاد
سلام 13 عزیز
سلام اقای صفر دوست
در خانواده ی من هم جانباز هست. پدرم از ناحیه ی پا جانبازه. یکی از اقوام نزدیکم جانباز شیمیایی بود و از سال 70 تا 87 دائما شیمی درمانی می کرد. تو فامیلهای نزدیکم هم شهید است هم مفقودالجسد.
بله حق با شماست من زجر کشیدن یه جانباز به خصوص جانباز شیمیایی رو دیدم. دیدم که ذره ذره جلوی چشم بچه هاش اب میشه. دختر این شهید سال 72 متولد شد از همون اول شاهد سرفه های باباش بود. دید که باباش یه شبه تمام موهاش میریزه. او میدید که بقیه ی دخترا با باباهاشون میرن کوه اما او با باباش به زور میتونه تو خیابان راه بره. شنیده بودم اوائل که بچه تر بود بعد از شیمی درمانی از باباش میترسید و اصلا نمیشناختش.
جانباز موجی هم دیدم. دیدم و شنیدم که موقعی که موج میگیرتشون بی اختیار زن و بچه هاشون رو تا حد مرگ میزنن اما بعدش گوشه ای میشینن و شروع به گریه می کنن.
حالا از دختر یه شهید یا بهتره بگم مفقودالجسد بگم.شهیدی که از سال 65 رفته و برنگشته. چند مرتبه از معراج شهدا بهشون زنگ زدن که بیایید جنازه ی شهیدتون رو تحویل بگیرید اما هیچ کدوم جنازه ی شهید اونها نبود.این کارشون باعث بروز یه ناراحتی روانی و تشنج در خواهر این دختر خانم شد برادرشم به دلیل برخورد شایسته ی!!! بعضی از این مسئولین کلا از مملکت و نظام بیزار شده. تا زمانی که میدونستن تو زندانهای عراق اسیر هست امیدوار بودن که شاید برگرده اما بعداز اینکه گفتن دیگه اسیری نمونده تمام شد.مادر شهید چند سال پیش مرحوم شد. هنوزم که هنوزه اون دختر خبری از باباش نداره. 3سال پیش تشییع جنازه ی نمادین براش گرفتن الان هم قبر نمادینش تو بهشت رضای مشهده. من امسال عید با این دختر رفتم مناطق عملیاتی. تا حالا با یه فرزند شهید مفقودالجسد رفتین سر مزار شهید گمنام( مزار شهیدی که ممکنه پدرش باشه) یا وارد منطقه ای بشید که پدرش رفت و دیگه برنگشت؟ تا حالا چشمهای منتظرشون رو دیدید. باور کنید گاهی اونجا حالم از خودم بهم میخورد. به خدا میگفتم میشه یه چیزی یه نشونی از باباش اینجا ببینه؟ اما نشد.
اقای صفردوست اگه از خود جانبازها بپرسید با تمام وجود از این دردها راضی هستن این رو من از زبان خودشون تو اسایشگاه جانبازان ساری شنیدم. اما قبول دارم اونهایی که شهید شدن راحت شدن لا اقا الان نیستن که از یک طرف درد جسمی رو تحمل کنن از یک طرف درد و فشارهای روحی. ببینن چطوری من و امثال من خون اونها و رفقاشون رو پایمال میکنیم.
اما در مورد فرزندانشون، به نظر من بودن پدر در خانه حالا جانباز شیمیایی باشه یا موجی یا روشن دل یا ... هزاران مرتبه بهتر از نبودن اوست.من دارم مبینم برادر اون دختر داره چطوری زندگی میکنهاگه پدرش بود هرگز این طوری نمیشد چون او مبینه پدرش برای من و امثال من جون داده اما ما با اونها چطوری برخورد میکنیم؟! حالا شما به این خانواده 206 بده( که به خدا قسم من ندیدم چنین چیزی رو . اونها برای یک وام کلی منت میکشن). ببخشید این رو میگم اما شما حاضرید پدرتون شهید میشد و به شما ماشین اخرین سیستم میدادن؟
به نظر من پدر به هر شکلی که تو زندگی باشه غنیمته. یعنی همین که بدونی پدری تو خونه داری وسایش بالا سرته خودش خیلیه. نمیدونم شاید این حرف من رو دختر ها بهتر درک کنن.
اون جانباز شیمیایی که شهید شد سه تا پسر داشت و یه دختر. روز تشییع پیکرش پسرهاش گریه می کردن ولی دخترش گریه نمیکرد. انقدر حالش بد بود که دائم رو دستای داییش بود.
اگه چند لحظه خودمون رو جای این بچه هابذاریم شاید بتونیم بفهمیم درد اونها چیه.حاضرن تمام زندگیشون رو بدن تا یکبار دیگه پدرشون رو در اغوش بگیرن.
اما از کم لطفی های مسئولین نگید که دلمون خونه. همین رو بدونید که این جانباز شیمیاییی رو شهید حساب نکردن و درصد جانبازیشون زیر 25 درصده.
خدایا سایه ی تمام پدر ها و مادرها روی سر بچه هاشون باشه و روح تمام پدرها و مادرها که الان میون ما نیستن رو شاد کن.
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی

به نام خدا
منتظر
نبودی نبودی حالا هم که آمدی ماسک هامونو کنار زدی تا خودمونو بشناسیم؟
مگه نمی دونی ما می خوایم فراموش کنیم
تا خوش باشیم
و بی درد
مگه نمی دونی.
از اون طرف هم...

اگر نه باده غم دل زیاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد

راستی بچه ها
امسال بهترین تبریک روز معلم را بابای منتظر بهم گفت
تلفنی
آخرش هم گفت
من پدر منتظرم!

منتظر با بابا سلام برسون
بگو خواهش می کنیم لااقل اون یکی حقشو به ما ببخشه
ممنون
استاد

راستی نه منتظر نه باباشو-هیچ کدومو نمی شناسم

۱۳ جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقا مرتضی
بابا اصلا قصد عزیت شما یا کسه دیگه رو ندارم لطفا فعلنه از من نخواه که جنسیتم رو بگم
فکر کنم منظورم رو خوب نفهمیدین .بله صد در دصد نیت مهمه ولی با تمام فرضیات ممکن باید قبول کنید که شرکت کردن در مراسم عزاداری سید الشهدا به هر صورت ممکنه موثر باشه.
اقا مرتضی حرف شما رو در مورد نیت کاملا قبول دارم وبه قولی العمال به النیات
اصلا اشتباه فکر نکن.من هم اقا رو خیلی قبول دارم و به ایشون اعتقاد دارم موضوع بحث من بیشتر سر یکسری افراط هایی بود که بعضی ها انجام میدن و یکسری چیزهای دیگه.
ممنون

۱۳ شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفردوست
یادم رفت جواب یک سوال شما رو بدم.اینم جواب اون سوال البته کاملا دقیق نیست
حرمت: یعنی تقربیا همان حرام.یا اینکه انجام نشود
جواز:معلومه دیگه.یعنی قابل انجام است

البته استاد خیلی از ما بهتر اینها رو میدونه

رویااسماعیل پور جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ

*به نام خدا*

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد ، موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

*************
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به عاشق خدا برگردیم
در عرش صدای ارجعی پیچیده است
یا ایتها النفس بیا برگردیم

*************
خود را به خلوتی رساند خورشید
از داغ ، دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده ، اما انگار
رفته است نماز شب بخواند ، خورشید

***************
پاییز اگرچه سیلی ا ش سنگین است
تا عشق تو هست، زندگی شیرین است
در خاک بهار خویش را می جویند
افتادن برگ ما ، دلیلش این است

میلاد عرفان پور

خدایا چقدر زیباست!
رفته است نماز شب بخواند ، خورشید

۱۳ شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

به نام خدا
ممنون خانم اسماعیل پورخیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد