کلبه قاصدک ۳-محمد رضا قدیر

به نام خدا 

لطفا وقتی از مطالب قاصدک عزیز لبخند به لبانتان می نشیند با هدیه نظراتتان به او و بقیه-او را تشویق کنید. 

قاصدک جان قهر که نیستی؟ هستی؟! 

ممنون 

استاد

نظرات 102 + ارسال نظر
قاصدک یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ

قاصدک


سلام


سعید تو هم آره

بابا بیا با هم اینجا رو بچرخونیم دیگه

حال میده

خداییش وقتی میری دنبال جک بگردی چند تا جک با حال میخونی ؟


همونا خیلی حال میده




خوب بریم سراغ جک های جدید










از یارو میپرسن شراب زندگی یعنی چه ؟
میگه : نمیدونم ، من فقط دوغ میخورم !!!







از کجا می فهمی که خانمی قصد دارد یک حرف هوشمندانه بزند؟
وقتی جمله اش را با "روزی از یک مرد شنیدم " شروع کند!










معلم همچو شمعی است که میسوزد و هوا را آلوده میکند پس بیاییم دست به دست هم دهیم و معلم ها یمان را گازسوز کنیم!









این یکی به اون یکی دوتا انگشت نشون میده، میگه: این چند تاست؟

اون یکی میگه: کدوم یکی!؟










یه افسر به یکی از سربازاش می گه امشب از اول این کوچه تا اون چراغ قرمز کشیک بده و فردا صبج هم بیا پاسگاه.

خلاصه فردا و پس فردا از سربازه خبری نیست روز سوم سربازه پریشون میاد پاسگاه.

افسر ازش می پرسه: چرا اینقدر دیر اومدی؟

سرباز می گه: آخه اون کامیون از تهران می رفت قم. چراغ قرمزی که گفتید، چراغ ترمز اون کامیون بود.









این خیلی باحاله

حتما بخونید



سه نفر میرن دزدی! صابخونه بیدار میشه و دزدا میرن هر کدوم تو یه گونی قایم میشن! صابخونه میاد و به گونی اول لگد میزنه... صدای نون خشک در میاره! به دومی لگد میزنه ... صدای گردو در میاره! به گونی سوم لگد میزنه ... هیچ صدایی در نمیاد ... دویاره محکمتر لگد میزنه ... باز صدا نمیده!؟ دفعه سوم که لگد میزنه یارو با عصبانیت میاد بیرون میگه بابا ... آرده ، آرد ... آرد صدا نداره! میفهمی؟












هر کاری میکردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم!










غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟












یارو میره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی.
یارو میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار میکنه؟
فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن












غضنفر به رفیقش میگه: هیشکی ولخرجتر از زن من نیست! همیشه اِز من پول میخواد!

رفیقش: با اینهمه پول چه کار میکنه؟

غضنفر: مطمئنم کاری نمی کنه! ... آخه هیچوقت بهش نمیدم!











یه دختر مسیحی میره پیش کشیش که به گناهاش اعتراف کنه.
میگه: من هر دفعه از جلوی آینه رد میشم، به خودم میگم من چقدر خوشگلم،
من گناه میکنم؟
کشیشه میگه: نه دخترم شما گناه نمیکنی، اشتباه میکنی










محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!








از غضنفر می پرسن: شهر شما چند ماه از سال سرده؟
میگه: چهارده ماه!
می گن: چطوریه، سال که دوازده ما بیشتر نیست!؟
می گه: آخه تا دو ماه بعد ازعیدم اینجا سرده!











یه پیرزن خودشو تو آینه نگاه می کنه می گه آینه هم آینه های قدیم!










غضنفر می ره امتحان رانندگی، افسر بهش می گه حرکت کن.
غضنفرمی زنه دنده عقب!
افسر میپرسه چرا دنده عقب می ری؟
می گه می خوام خیز بگیرم!










یه پیکان با پلاک تهران ص از چراغ قرمز ردمی شه. پلیس آژیر کشان دنبالش می افته و پشت سرهم داد می زنه:
تهران صلی الله علیه و آله بزن کنار!











یارو میره خواستگاری. بعد که دختره رو می‌بینه ازش می‌پرسن: خوب چطوره؟ پسندیدی؟
میگه: اینجوری نمیشه. یه محرمیتی چیزی بخونین، درست و حسابی ببینمش.
اونا رو محرم می کنن و یارو حسابی می‌بینش.
ازش می‌پرسن: خوب بالاخره پسندیدی؟
جواب میده: نه! دماغش خیلی بزرگه!



پیرو حرف استاد چند قسمتش کردم

ادامه در قسمت بعد

قاصدک یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ

قاصدک



سلام



ادامه ی جک ها







یه سوسک میفته تو دستشوی میگه منو این همه خوشبختی محاله!












یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میکنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوکباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میکنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!










غضنفر تو مسابقات رالی سراسری شرکت میکنه .... توی راه مسافر می زنه












پشت کنکوریه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ، ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا











بچگی : مامان ذلیل
جوانی: دوست دختر ذلیل
میان سالی: زن ذلیل
پیری: بچه ذلیل
مرگ: ذلیل مرده










سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!









هواشناسی اعلام کرد از فردا موج جدیدی از تعطیلات وارد کشور خواهد شد!









گفتم غم تو دارم / گفتا سی چه برارم / گفتم که مال من شو / گفتا بوات درارم / گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز / گفتا بالنک کاله چشیات درمیارم










از غضنفر پرسیدن که : به کدام یک از شاهان ایران لقب (عادل) دادن ؟
جواب داد : به دو نفرشون ، حداد عادل و عادل فردوسی پور !












یه برره ای عینک دودی میزنه میره از خونه بیرون بعد پسرشو میبینه میزنه تو گوشش. پسره میگه بابا چرا میزنی؟ میگه تو این وقت شب بیرون چی کار میکنی؟ پسره میگه بابا شب نیست عینکتو بردار. عینکشو بر میداره دوباره میزنه زیر گوش پسره. پسرش میپرسه بابا واسه چی میزنی؟ میگه تو از دیشب تا حالا اینجا چه کار میکردی؟










یه یارو میگن اینجا چی کار میکنی میگه پس کجا چی کار کنم!









روزی از میلتون، شاعر معروف انگلیسی پرسیدند: چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟

گفت: بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن بمراتب آسانتر است!














غضنفر ماشینشو میبره تعمیرگاه و به مکانیک میگه: میشه بوقشو درست کنی!؟
مکانیکه یه نگاهی به ماشین میکنه، به غضنفر میگه: اینجوری که من فهمیدم ترمزهای ماشین شما خرابه!
غضنفر میگه: خب واسه همینه که میخوام بوقشو درست کنم!











معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت: بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود.

بچه‌ها گفتند: بله

معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟

یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.











اولی: روز تولد زنت چه هدیه ای بهش دادی؟

دومی: گردنبند الماس.

اولی: یک چیز می خریدی که به درد خودت هم می خورد. مثلاً موتور …

دومی: شوخی می کنی، مگه موتور مصنوعی هم میشه پیدا کرد؟











عزیزم، سال نو نزدیکه، چه هدیه یی برایت بخرم؟
- آخ، عزیزم، تشکر، نمی دونم چی انتخاب کنم…
- خوب، پس یک سال وقت می دهم تا خوب خوب فکر کنی…









می دونی شباهت پسر مجرد با ماشین لباسشویی چیه ؟ هر دو تاشون تو کفن










توی کلاس آموزشی ارتش، فرمانده می پرسه کی میدونه فرق ترس با احتیاط چیه؟

سرباز میگه: وقتی یک فرمانده عقب نشینی کنه عملش احتیاط محسوب میشه. ولی اگر همین کار رو یک سرباز بکنه، عملش ترس حساب میشه!












«نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع). بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.» همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود. علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده.» همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود.»











یارو تو انتخابات کاندید میشه، بعد که رایها رو می شمرن، میبینه سه تا رای آورده. شب که میره خونه، خانومش در جا یکی می‌خوابونه تو گوشش، میگه: میدونستم پای یک زنه دیگه هم وسطه!











زن و شوهری داشتن با هم دعوا میکردند، شوهر میگه: من فقط به خاطر اینکه بابات پولدار بود باهات ازدواج کردم.
زنه میگه: باز تو یه دلیلی داشتی، من بدبخت چی؟











معلم: کی می دونه چرا هواپیما، پروانه داره؟
بهرام: آقا اجازه، برای اینکه خلبان عرق نکنه!
معلم: از کجا فهمیدی؟
بهرام: آقا اجازه، یه دفعه که ما داشتیم فیلم تماشا میکردیم، دیدیم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبانه خیس عرق شد!!!












اولی: دکتر بهم گفته موقع کار کردن سیگار نکشم.
دومی: خوب شد، پس حالا دیگه سیگار نمی کشی.
اولی: نه حالا دیگه کار نمیکنم









هزار شاخه گل رز ... یه بغل پیچک سبز ... یه سبد سیب و انار... همش رو می سپارم به تو ... ببر سر چهارراه بفروش... سودش هم نصف نصف!









گر یمنی چو با منی پیش منی

گر پیش منی چو با منی در یمنی !



من با چنانم ای نگار یمنی

خود در عجبم ، که من توام یا تو منی!















یارو می گفته عجیبه ؟
می گن چی عجیبه !
می گه ۱۰۰ هزار تا تماشاچی ۲۲ تا بازیکن ۳ تا داور !
مگن خوب چیش عجیبه ؟
می گه گنجیشکه هم ول کرده ریده رو من!!!









((((((((((((حرف های قاصدکی)))))))))))


زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف

زندگی یعنی جنگ ، تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز







نتوان ترک تو ای قبله دلها کردن

که محال است دگر مثل تو پیدا کردن









عاشقی مقدور هر عاشق نیست / غم کشیدن کار هر نقاش نیست





نظر یادت نره

بارون و آسمون یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ

قاصدک شعر مرا از بر کن برو آن گوشه ی باغ سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش وبگو باور کن یک نفر یاد تورا دمی از دل نبرد.

مادر بچه‌ها دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام قاصدک
خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوب بود. ممنون
ولی دلم برای جوجه‌تیغیه خیلی سوخت!

قاصدک سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ

قاصدک



سلام



سلام بارون و آسمون

شعرت خیلی قشنگ بود

خیلی خوشم اومد

بیشتر به ما سر بزن و ما رو به فیض برسون





و سلام به مادر بچه ها

نظر لطفتونه

خوبی از خودتونه




حالا میریم سراغ جک جدیدا








از حیف نون می پرسن: شما همیشه لکنت زبان دارین؟
حیف نون می گه: ن ن نه... ف ف ق ق ط و و ق ق قتی حرف می زنم








دیوانه اولی: «من خواب دیدم رفته ام مسافرت.»دیوانه دومی: «من هم خواب دیدم که یک غذای خوشمزه خورده ام.»دیوانه اولی: «تنهایی؟ پس چرا من را دعوت نکردی؟»دیوانه دومی: «می خواستم دعوتت کنم، ولی گفتند رفته ای مسافرت.»








حیف نون می ره ختم، ازش می پرسن شما؟ می گه من سایر بستگان هستم









از حیف نون می پرسن تحصیلاتت چیه؟ می گه PHD. می گن یعنی چی؟ می گه یعنی:
Passed Highschool with Difficulties










یارو یه 50تومنی پیدا میکنه میبینه وسطش سوراخه میگه بخشکی شانس وسطش گوشه نداره










یه جوجه با مامانش دعواش میشه میره سر کوچه میگه
پیشی بیا منو بوخور










مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!











غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن (پره های هلی کوپتر!)











یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!







یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند. موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند. به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت!








ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه ... ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!





اگه گفتی این چیه؟ >-->0 این توئی که از دوری من مردی حالا اگه گفتی این چیه؟ 0<--< این منم که چون ازت دورم راهت خوابیدم









این خیلی با حاله
خودم خیلی خندیدم




فال حافظ، نیت کن!
...
...
...
...
به جهنم گر غمت پایان ندارد

به درک گر سرت سامان ندارد

بخندم من به این دنیای فانی

که ضایع تر از این امکان ندارد

حافظ می خواد بگه تو خوشبخت می شی، یه کم عصبانیه! منظوری نداره!














مراجع حوزه علمیه قم برای روبرو شدن با گرانی پودر شوینده نظافت را یک پنجم ایمان نامیدند.





و به نقلی دیگر


به خاطر گرانی تاید، حوزه یعلمیه ی قم اعلام کرد: نظافت ربطی به ایمان ندارد











طبق قانون بقایای شادی، هیچ شادی از بین نمیره.فقط از دلی به دل دیگر جابجا می شود










دو سه مثقال خریت ز خران چیزی نیست ! ادمی است که الحق دو سه خروار خر است!! خر نه تنها به نشان جل و افسار خراست!!! تن خر گر چه بود در کت و شلوار خراست!!!!











به خره میگن چرا گوشات درازه؟ میگه هر خوشکلی یه عیبی داره.









به غضنفر میگن تو با چه ارزی از مملکت خارج میشی میگه با عرض معذرت







تنها یادگاری (( ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ )) این آخرین چیزیه که از تو برام مونده، جای پاهات رو دیوار اطاقم، یادت به خیر، عجب مارمولکی بودی









غضنفر به زنش میگه بیا حرفهای عاشقونه بزنیم،زنش میگه باشه اول تو شروع کن غضنفر میگه: عروسکت خوبه عزیزم؟








سوال امتحان تیز هوشان یکی از استان‌ها: «15 آبان چه روزی است؟» الف: 10 خرداد ب: 23 تیر ج: آغاز سال 1386 د: هر سه مورد صحیح است!










از غضنفر می پرسن چرا مشکی پوشیدی ؟

میگه آخه بابام مرده ,

دوباره میپرسن پس چرا اینقدر لباسهایت پاره پوره شده ؟

میگه آخه خدابیامرز نمیزاشت خاکش کنیم.












بچه از باباش می پرسه: بابا! تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی می کنند یا با هم هستن؟
باباهه می گه: بچه جون! اگه زنها با شوهراشون یک جا باشن که اونجا دیگه بهشت نمی شه!













غضنفر با زنش میره انگلیس.

صبح پامیشن میرن بیرون .

یه مرد از کنارشون رد میشه و میگه :گود مورنینگ سر».

غضنفر جواب میده : «سر مورنینگ گود»!

زن غضنفر می پرسه : اوا آقا گضنفر چی گفت؟

غضنفر میگه : هیچی! این یارو انگلیسیه گفت: «سلام علیکم»

منم بهش گفتم: «علیکم سلام»










بر در ورودى کلیسائى نوشته شده است: اگر از گناه خسته شده اى وارد کلیسا شو! رندى زیر آن نوشت: اگر نه، با شماره زیر تماس بگیر!









یه نفر داشته برای مردم صحبت می کرده، می گه: اگه سگ بهتون حمله کرد باید این آیه قرآن را بخوانید.
حیف نون می گه: اما خوبه که آدم یک چوب هم با خودش داشته باشه، چون ممکنه همه سگها عربی بلد نباشند!









مگسه نامزدش رو می گیره تو بغلش، میگه: عزیزم! من تو را با هیچ گهى عوض نمی کنم!








زن حیف نون بهش می گه شوهر همسایه، هر روز صبح که می خواد از خونه بره بیرون زنش رو بوس می کنه، تو چرا این کار رو نمی کنی؟
حیف نون می گه: آخه من که زن همسایه رو خوب نمی شناسم!












به حیف نون می گن برو استخر شیرجه بزن تو آب، بعدش بیا بالا شامپو گلرنگ رو تبلیغ کن... خلاصه میره بالا و شیرجه میزنه، ولی از بخت بد سرش می خوره به کف استخر... بعد از یه مدت بالاخره میاد بالا، رو می کنه به دوربین، می گه: می خوام سالاد درست کنم!













افسر از سرباز پرسید: چه موقع یک سرباز مى‏تواند بدون اجازه از پادگان بیرون برود؟
سرباز: وقتى که مطمئن باشد گیر نمى‏افتد






طبق گفته استاد

بقیشو در پست بعد بخونید


to be continue

این جک ها ادامه دارد
........

قاصدک سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ق.ظ

قاصدک



سلام



حالا ادامه جک های باحال









پیرزنى در کوپه قطار نشسته بود و مردى روبروى او بود که دائماً آدامس مى‏جوید. پیرزن رو کرد به مرد و گفت: شما خیلى لطف دارید که مى‏خواهید با من حرف بزنید تا حوصله‏مان سر نرود، ولى متأسفانه من کاملاً کر هستم.











پدر:« پسر جان! وقتی من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمی گفتم.»
پسر:« پدرجان! ممکن است بفرمایید که دروغگویی را از چه سنی شروع کردید؟»











اولی:« به نظر تو، هویج باعث تقویت بینایی می شود؟»
دومی: «حتما، چون تا به حال هیچ خرگوشی را ندیده ام که عینک زده باشد.»












سه نفر رو می خواستند اعدام کنند.
نفر اول رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: زلزله!!! همه سربازان فرار می کنند و خودشون رو روی زمین می اندازند و اعدامی فرار می کنه.
نفر دوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: طوفان!!! همه سربازان فرار می کنند و تا در محل امنی پناه بگیرن و اعدامی فرار می کنه.
نفر سوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: آتش!!!












خبرنگار: برای محرم امسال چه برنامه ای دارید ؟
حیف نون: ما امسال 10 تا کتل اضافه می کنیم، 15 تا پرچم، 150 تا زنجیر، 12 تا قمه، با 40 نفر زنجیرزن جدید. در مجموع انشاالله امسال دیگه پدر یزید در میاد!











صبح زود مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه. پسر: 1- همه بچه ها از من بدشون می یاد. 2- همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که چرا من باید برم مدرسه؟ مادر: 1- تو الآن پنجاه و دو سالته. 2- تو مدیر مدرسه هستی!












حیف نون رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز می شه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر. حیف نون می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو می زنه چتر باز نمی شه، می گه: "اگه شانس ماست، حالا وقتی برسیم پایین جیپه هم رفته!"











حیف نون یه پول سیاهی می اندازه تو تلفن، می گه: الو آفریقا؟
حیف نون 25 تومنی می اندازه توی صندوق صدقات، سوارش می شه!
حیف نون بچه اش می ره بالای دیوار می گه بچه بیا پائین می افتی مریض می شی!










شب اول قبر حیف نون ازش می پرسن من ربک؟ می گه می تونم از فرصت مقایسه استفاده کنم؟!








به حیف نون می گن: بابات مرد.
حیف نون می گه: دروغ می گین! یه اتفاقی افتاده، شما می خواین به من نگین!










به حیف نون می گن صبحانه چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد
می گن ظهر ناهار چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد.
می گن شام چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد.
می گن اصلا ولش کن... اوقات فراغتت رو چی کار می کنی؟ می گه نون خورد می کنم واسه تـیـلـیـد!











از حیف نون می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟
می گه به من اطلاع ندادن. هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله!










به حیف نون می گن: نفت، طلای سیاه است. حیف نون فرداش یه 5 لیتری می اندازه گردنش!










حیف نون مست می کنه، شنگول می شه، گرگه میاد می خورتش









جعبه سیاه سی130 پیدا شد: توش حیف نون به خلبان می گه آقا سه راه آذری پیاده می شم!










ازدواج مثل رفتن به رستوران به همراه دوستانه. شما اول هر چی دوست دارید سفارش می دید، ولی بعد که غذای دوستانتون رو می بینید می گید کاش من هم اون غذا رو سفارش داده بودم











مردی با اسلحه وارد بانک شد و تقاضای پول کرد. وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: بله قربان من دیدم. سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت. سپس مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!
نکته اخلاقی: وقتی شانس در خونه شما را می زنه... ازش استفاده کنید!










جیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!










ترکه داشت واسه دوستش تعریف می کرد: وقتی من جوون بودم، دوست نداشتم برم جشن های عروسی، چون تمام عمه ها و خاله های پیرم می آمدند پیش من و بهم سیخونک می زدند و می خندیدند و می گفتند «تو نفر بعدی هستی!»، البته بعداً همه شون از این کار دست کشیدن و این درست از وقتی بود که منم همین کار رو عیناً با اونا می کردم، البته در مجالس ختم!










زن جوانی که اولین بچه اش را به دنیا آورده بود، به شوهرش می گه خوبه پوشک عوض کردن بچه رو امتحان کنه!
مرد می گه: من الآن کار دارم، بعدی رو من انجام می دم.
دفعه بعد که بچه خیس می کنه، زنه به شوهرش می گه: الآن می خوای پوشک عوض کردن بچه رو یاد بگیری؟
مرده یه خورده نگاه می کنه بعد به زنش می گه: منظورم پوشک بعدی نبود، منظور بچه بعدی بود!!!











حیف نون می ره اداره پلیس، می گه: اومدم بهتون بگم طوطی ام گم شده.
ماموره با تعجب می گه: ولی فکر نکنم ما بتوانیم طوطی شما را پیدا کنیم.
حیف نون می گه: نه اصلاً دنبالش هم نباشین. من فقط اومدم بهتون بگم که اگر تصادفاً اونو پیدا کردین، بدونین که من با عقاید سیاسیش موافق نیستم!!! به هر کسی که فحش بده، نظر شخصی خودشه!











در مجلس سالگرد ازدواج، شوهر رو کرد به میهمانان و با افتخار گفت: من به جرأت می توانم بگویم که من و همسرم 24 سال با خوشبختی کامل زندگی کردیم.
یکی از میهمانان گفت ولی شما که 4 سال است که با هم ازدواج کرده اید!
مرد گفت: خوب منظور من اون سالهایی است که هر دو مجرد بودیم.










کلفتی که تازه به استخدام آقا و خانم مسنی درآمده بود، می گفت: من آدم خیلی سخت کاری هستم، توی دهمون که بودم هر روز از هشت تا اسب و الاغی که داشتیم نگهداری می کردم، هیچ هم خسته نمی شدم، تازه شما که فقط دو نفرین!









غضنفر میره مشهد بچه اش گم میشه.
دعا میکنه و میگه یا امام رضا اگه بچه ام پیدا بشه غلط کنم دوباره بیام مشهد.










پدر یک دانش اموز میره پیشه معلم پسرش.
میگه اقا معلم ایا من گاوم.
معلم میگه نه اقا این چه حرفیه که می زنید.
پدر میگه پس چرا به پسرم گفتی گوساله.











یارو رو میبرن معدن.............بقیش رو میزارم برای بعدن






((((((((((((۰حرف های قاصدکی))))))))))))))



غلط است هر که گوید دل به دل راه دارددل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد.








پروانه شکمو گفت : کیک تولد را بیشتر از شمع های رویش دوست دارم.








یه گنج یه دوست همیشگی نیست، ولی یه دوست یه گنج همیشگیه.







هر رهگذری محرم اسرار نگردد

صحرای نمکزار چمن زار نگردد


هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست

هر بی سر و پا یار وفادار نگردد . .










گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
هم معنی یک زندگی است .





اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادن اندیشه ای را بالا ببری











و به عنوان پایان کلام امروز

سوال دل قاصدک رو بخونید



زندگی چیست ؟ اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا

خنده میکنیم ؟ اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا

می میریم ؟ اگرعشق است چرا به آن نمی رسیم ؟ اگرعشق نیست چرا عاشقیم؟:-؟؟



بدرود تا سلامی دیگر

و به قول سلمان




یا حق



نظر یادتون نره هااااااا

به نام خدا
سلام قاصدک جان
بالایی یک اشکال داشت
این یکی هم یک اشکال دارد
به خاطر آپ بعدی
با تساهل و تسامح و به یاری خدا تایید شد.

زخمی سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.



(( صادق سرمد

قاصدک سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ

قاصدک


سلام


با عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) تا پایان دهه فاطمیه در این قسمت منتظر جک جدید نباشید.


یا حق

ممنون
من هم این ایام را تسلیت عرض می کنم.

سید... (پت و مت) پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ

خیلی باحال بود حال دادی
دل مارو شاد کردی خدا دلتو شاد کنه و...
کلی خندیدیم و...
دمت گرم!!!

ممنون سید

قاصدک پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ب.ظ

قاصدک



سلام



سلام به زخمی

شعرت خیلی قشنگ بود



و




سلام به سید
چه عجب از این طرفا
راه گم کردی

استاد من میشناسمش
از بچه های دانشگاه آزاده
خیلی با حاله

خودشم کمپانی جکه



خوب به هر حال من قول دادم که تا پایان دهه فاطمیه اینجا جک ننویسم



پس خدا حافظ

سلام قاصدک
سلام مجدد سید عزیز
قاصدک را و ما را کمک کن
ممنون
استاد

رویااسماعیل پور شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ق.ظ

*به نام خدا*

سلام

دانشجویان در ملل مختلف !!!

ژاپن: بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!

مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجرا های عاشقانه و اکشنی پیش می آید و سرانجام آن دو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی میدهدودر صورت زنده ماندن درس میخواند!

چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازدو با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!

اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادر زادی اقتصاددان به دنیا می آید!

گینه : او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز،به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تاپایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سرکلاس اختصاصی جزوه مینویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند!
عاشق عبارت آ« خسته نباشیدآ» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود .در یک کلام عشق و حال می کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان درخطر انقراض است!



قاصدک شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ

قاصدک


سلام



سلام به رویا خانوم
از شما حسابی تشکر میکنم


ولی همونطور که میدونید من قول دادم تا پایان ایام فاطمیه جک ننویسم


ولی قول میدم که وقتی این ایام تموم شد از خنده منفجر بشید



سلمان ببینم چطوری میخواهی حال استاد رو روی صندلی داغ بگیری


اگه سوال کم آوردی بیا پیش خودم

یک سری سوال های مشت و با حال جور کردم

میتونم بهت بدم از استاد بپرسی




مثلا این ها رو بخون هر کدوم به دردت خورد بردار



بازم هست ها








...........................................................




نام، جنس، سن، قد، وزن، خصوصیات کلی اخلاقی و رفتاری ( حداکثر در سه سطر)

اهل ورزش هستین؟ ورزشکارین یا طرفدار؟ کدوم تیم؟ چقدر از ورزش می دونید؟

فکر میکنین کدوم خصوصیت شما باعث جلب نظر دیگران میشود؟

اگر دوباره متولد بشین (یه فرصت دوباره) چه کار خواهید کرد؟

لطفا با خوندن این کلمات اولین برداشت ذهنیتون رو بنویسین.
بی وفائی:
بد قولی:
بدگوئی:
بدزبانی:
برداشت بد:
بد ذاتی:
بد نامی:

اهل کل کل هستید؟چرا؟

نظرشما راجع به تبعیض بین زن و مرد چیه؟

علم بهتر است یا ثروت؟چرا؟

نظرتون درباره مهریه و مقدار اون چیه؟

پنج تا چــــرا که توی زندگیتون که هنوز جوابی براشون پیدا نکردین.

حالا پنج تا آرزوی مهم خودتون رو بنویسین.

دوست داری به سن میانسالی برسین یا دوران جوانی بهتره؟ چرا؟

به نظرشما چرا بعضی از خانومها عادت دارن سنشون رو کمتر از اون چیزی که هست بگن؟

لطفا با خوندن هر کدوم از کلمه های زیر اولین چیزی به ذهنتون میرسه رو سریع بنویسید.
فداکاری:
عشق:
پاییز:
زندگی:
ایمان:
بهار:
ایثار:
انسان:
حیوان:
مهمان:
ایران:

کدومش وحشتناکتره و چرا؟ سوسک، موش، گربه، سگ، مار، زنبور، عقرب، مارمولک، مگس، پشه، اژدها؟

کدوم یک بدتره؟
- خیانت
- طلاق
- سوختن و ساختن
- سرد شدن تو زندگی

از چه تیپ آدمی خوشت میاد و چرا؟

بهترین و بدترین خاطره ای که تو این فروم داشتین ( خلاصه )

کدوم یک رو بیشتر دوست داری؟
- طلا و جواهر زیاد
- خانه بزرگ و ماشن شیک
- مزارع و باغهای بزرگ و سرسبز
- کلی پول و دارائی تو بانک

اگر الان شما مصاحبه کننده بودین دوست داشتین چه کسی رو دعوت کنید و ازش سوال بپرسین؟

شماره پات چنده؟ چه کفشی میپوشی؟


شماره و سایز لباسات چنده و چه تیپ لباسی دوست داری و میپوشی؟

الان ساعت چنده؟ ناهار چی داشتین؟ واسه چی تو آش کشک میریزن؟ چرا تو قرمه سبزی ماهی نمیریزن؟

تا حالا بیف استروگانف خوردی؟ چندبار؟ چه مزه ای میده؟

دستور طبخ پیتزا و ماکارونی و اسپاگتی رو بلدین؟ ( اگه نه چرا؟)


جلوی آینه با خودتون حرف میزنین؟ چرا؟

یه جوک خیلی توپ و باحال بگو:

بهترین همدم تنهایی ات؟ بدترین دوستی که تا حالا داشتی؟

جمع کن و حسابگری یا ولخرجی؟ چرا؟

یه بیت شعر بگو که توش کلمه "میخ" به کار رفته باشه:

نظرت در مورد خواستگاری خانمها از آقایون چیه؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

فرض کن آینده است و الان همه چیز عالی و روبراهه ، الان دامادت رو بیشتر دوست داری یا عروست رو؟

مادر زن خوبی میشی یا مادر شوهر خوبی!!

یه آرزو کن که محال نباشه ولی زیاد دم دست هم نباشه:

تاحالا شده خواب بد ببینی؟ بعدش چی شد؟ چرا؟

آدم خوشبینی هستی یا آدم بد بینی؟

رشته تحصیلی دبیرستانت چی بود؟ دانشگاه چی؟ چرا؟

بهترین تفریحت چیه؟ چرا؟

تا حالا خلاف کردی؟ از خلاف خوشت میاد؟

چرا توپ گرده؟

زمین چرا گرده؟

چرا وقتی سیب تو سر نیوتن خورد تعجب کرد؟

چرا مارمولک شبیه سوسماره ولی بهش میگن مار+ مولک؟

چندتا میوه که دوست داری نام ببر:

غذا چی دوست داری؟ شکمو هستی یا نه؟

خیلی اساسی و فنی اما خلاصه بزغاله رو توصیف و تشریح کن:

تا حالا برق گرفتگی رو تجربه کردی؟ توضیح بده:

بلدی بندری برقصی؟ فکر میکنی میشه روزی برسه که با تکنولوژی نانو ریز تراشه رقص بندری مدل 3000 واسه مغز انسان بسازند؟

تا حالا دعوا و کتک کاری داشتی؟ شیری یا روباه؟

گریه کردی؟ آخرین بار؟ اولین بار؟ وسطاش رو هم بگو دیگه:

عشق رو تو نیم خط تعریف کن:

اگه صد میلیون بهت بدیم چیکار میکنی؟

اگه سیصد میلیون دیگه هم بهت بدیم چیکار میکنی؟

حالا اگه همشو ازت بگیریم بهت یه بیست و پنج تومنی بدیم چیکار میکنی؟

حالا اگه اون بیست و پنج تومنی رو ازت نگیریم و بهت ببخشیم چیکار میکنی؟

به چه رنگی علاقه داری؟ چرا؟

به کدوم هنر پیشه علاقه داری و چرا؟ از کدوم هنر پیشه خوشت نمیاد و چرا؟

یه جوک دیگه هم بگو ولی ایندفعه باید بامزه تر باشه ها اون یکی زیاد خوب نبود:

نظرت در مورد فرهنگ و تاریخ ایران چیه؟ از گذشتگان کیا رو بیشتر دوست داری؟

دلت واسه کسی تنگ میشه؟ چرا؟

نظرت راجع به کله و پاچه چیه؟ سیرابی دوست داری؟ حلیم چی؟ نون و پنیر بهتره یا کباب بره؟

تا بحال ضایع شدی؟ تعریف کن ( خلاصه)
اگر الان تو مصاحبه گر بودی دوست داشتی چه کسی رو دعوت کنی و ازش سوال بپرسی؟

از بین زیبایی و ثروت کدوم رو انتخاب میکنی ؟ البته فرض بر این است که با ثروت زیبایی رو نمیشه خرید( فقط یک انتخاب)


نظرت درباره طراح این سوالات چیه؟

و در پایان هرچه می خواهد دل تنگت بگو:


......................................................








به امید دیدار دوباره ی شما د این قسمت

بدرود تا سلامی دیگر

مرتضی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ

ضررهای عاشقی دیر شناختن !!
روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم Iq اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه مبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!
نکات مهم:
1ـ چقدر چیز میشه بعداْ فهمید!!
2ـ آدم منگل هم دل داره!!
سوال هوش هفته: این دختره چه جوری این همه چیز رو بعداً فهمید!

مرتضی جان
شما از تخصص خودت بیشتر ما را مستفیض کن

مرتضی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ

چگونه جای مناسبی برای کارمند جدید تعیین کنیم؟



1. 400 آجر را در اتاقی بسته بگذار.
2. کارمندان جدید را در اتاق بگذار و در را ببند.
3- آنها را ترک کن و بعد از 6 ساعت برگرد.

سپس موقعیت ها را تجزیه تحلیل کن:

الف: اگر آنها در حال شمردن آجرها هستند، آنها را در بخش حسابداری بگذار.

ب: اگر آنها برای دومین بار در حال شمردن آجرها هستند، آنها را در بخش ممیزی بگذار.

پ: اگر آنها همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند،(گند زده اند) آنها را در بخش مهندسی بگذار.

ت: اگر آنها آجرها را به طرز فوق العاده ای مرتب کرده اند آنها را در بخش برنامه ریزی بگذار.

ث: اگر آنها آجرها را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند آنها را در بخش اداری بگذار.

ج: اگر خواب هستند، آنها را در بخش حراست بگذار.

چ: اگر آنها آجرها را تکه تکه کرده اند آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذار.

ح: اگر آنها بی کار نشسته اند، آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذار.

خ:اگر آنها سعی می کنند با آجرها ترکیب های مختلفی ایجاد کنند و مدام جستجوی بیشتری می کنند ولی هنوز یک آجر را هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذار.

د: اگر آنها اتاق را ترک کرده اند آنها را در قسمت بازاریابی بگذار.

ذ: اگر آنها به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذار.

ر: اگر آنها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند، بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها، به آنها تبریک بگو و آنها را در قسمت مدیریت ارشد قرار بده!

قاصدک یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ

قاصدک


سلام


سلام مستر مرتضی


چطوری؟

ببین خیلی با مزه بود

راستی جواب اون سوالی که توی دانشگاه ازم پرسیدی رو پیدا کردم
(چرا رنگین کمان به شکل کمانه ؟ )

جوابش رو گذاشتم توی وبلاگ خودمون

www.phy412.blogfa.com

حتما به وبلاگ بچه های فیزیک سر بزن و اون رو بخون و نظر بده


بازم ممنون

به امید دیدار

بای بای

مرتضی یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ

سلام

هرکول قاصدک

سه شنبه من سمنان نیستم٬ حسابی باید جامو خالی کنی٬ یعنی هم نقش قاصدکی داری و هم نقش مجنونی

همونجور تو کلبه ی سلمان گفتی دلم می خواد صندلی داغ استاد را یه تنه بترکونی

صندلی داغ قبلی استاد نبودی٬ یه سوال از استاد پرسیدم که کاریه کاری بود

نمی دونم استاد یادش هست یا نه

خلاصه رو سفیدم کن

فقط مواظب اون بلایی که سر اون دانشجوی صندلی داغ قبلی اومد سر تو نیاد

درباره ی سوال اون روزم:

فرداش توی کلبه ی خودم پیغام گذاشتی

دانشگاه بودم و واسه همکلاسی های ارشدم هم خوندم و همه خوششون اومد

فکر کنم واست پیغام تشکر گذاشته بودم٬ نگذاشته بودم؟

بچه ها یه سر بزنید خیلی جالبه

اینکه چرا رنگین کمان به شکل کمانه
دلیلش گردی زمین نیست
یه دلیل کاملا فیزیکیه

قاصدک سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

قاصدک


سلام


سلام مخصوص به مجنون قصه ما


بابا وظیفه بود

تشکر لازم نیست


اگه استاد و برو بچه های شیمی بذارن که من خودم سوالا رو از استاد بپرسم

قول میدم که بترکونم


یک سوالای با حالی ردیف کردم

بیا و ببین

البته سلمان گفته که اگه نذاشتن بیایی بالا سوالا رو بدم بهش تا او بپرسه

ولی



خوب خودت میدونی دیگه نحوه ی اجرای سوالات طنز با سوالات معمولی از زمین تا آسمون فرق میکنه



به هر حال من اگه برم بالا قول میدم زیاد وقتشون رو نگیرم

ولی توی همون فرصت کم بترکونم


راستی استاد بالای سن از بچه های فیزیک ۸۷ شبانه هم حتما یاد بکنید


به مامیگن گنگ فیزیک ( gange physic )


به اسم مستعار هم ما رو صدا کنید

همون
gange physic

یا حق

مرتضی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام قاصدک
بابا چه کردی
اون تست ازدواج رو تازه خوندم، واسه خانواده هم خوندمش، ترکیدیم از خنده
حالا نوبت منه، یه داستان جالب اوردم
البته به گرد داستان ها و جک های تو نمی رسه

داستان بد و بدتر

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.
یک پاکت هم روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر»
با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم، با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دختر رویاهام فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با استیسی پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. استیسی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. استیسی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائین ها و اکستازی هایی که می خوایم می فرستیم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و استیسی بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
جان

پاورقی :
پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه تامی. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن

مرتضی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام قاصدک شجاع

بگو ببینم شیری یا روباه

سوالاتو پرسیدی یا مثل من ضایع شدی؟

راستی من مجنون نیستم
من همون مرتضی هستم
یعنی هنوز تا لیلی ما بخواد پیدا بشه کلی زمان می بره

یکی اومده به نام مجنون که اون من نیستم
من همیشه مرتضی بودم و هستم

قاصدک چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ق.ظ

قاصدک


سلام



سلام به مرتضی و سلام به مجنونی که مرتضی فکر میکنه اون اونه و مرتضی اون نیست و...


هیچی بابا


آقا دمت گرم

خیلی با حال بود

چه رکب با حالی

ای کاش ما هم توی دوران دانش آموزیمون از حیله ها بلد بودیم و اینقدر ...


بیخیال

توی صندلیه داغ ما هر چی اشاره و چشمک و نور بالا و بوق و..
به استاد و سلمان و تمام دوستان دادیم هیچکی ما رو ندید


آخرشم که سوالا رو داد به یکی از دانشجو ها که برسونه دست سلمان سوالا رو خوند وکلی خندید

بعدش هم به من گفت تو نمیتونی بری بالا

بعدش هم که سوالا رو گذاشت توی جیبش و ( د واقع انا رو خورد و ۱ پارچ آب هم روش ) رفت پشت صحنه با دوستاش کلی خندیدن


ولی اگه ۱ دونه از اون سوالا رو میخوندم کل بچه ها از خنده میترکیدن استاد هم حتما حتما حتما در حالت آچمز گیر میکرد


ولی دست های پشت پرده نذاشت که من این کار رو انجام بدم


به هر حال تا اونور ایام فاطمیه من جک نمینویسم ولی باز هم ممنون که اینجا اومدی و اینا رو نوشتی

تنکس

فعلا بای بای

به نام خدا
سلام قاصدک
آن قسمتش که رجز است
جواب من
ماییم و نوای بی نوایی
بسم ا... اگر حریف مایی
است!
باقی اش هم که به من مربوط نیست و دیگران باید جوابش را بدهند.
همین قدر بدان که ظلم کرده بودند بعضی ها را راه داده بودند و بعضی را نه!
ممنون
استاد

مادر بچه‌ها چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام به همه
اگر مطلبی که می‌خوانید تکراری یا بی‌مزه است یا هر عیب و ایراد دیگری دارد ببخشید! تجربه‌ی مطالب این مدلی را نداشتم:

با کلاسی:
اگر شما ذاتا" انسان با کلاسی هستید که هیچ !!! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید . شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید فقط کافیست جواب های زیر را با اندکی قیافه موجه بیان کنید:

اگر شست پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : "موقع تکان دادن پیانوی بابام پام مونده زیرش"

اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : "از اسکی آخر هفته نمی توانم بگذرم"

اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین خورده اید در جواب باید بگویید : "با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کردیم"

اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیاز داغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید : "دیشب با قهوه جوش اینجوری شد"

اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته باید بگویید : "به سیم گیتارم گیر گیر کرده"

اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد : "چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد"

اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: "که خواهرتان از هلند شکلات زیادی اورده است"

اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید : "الکی می گویند زانتیا ایربگ داره "

اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید:"حواسم نبود میله ی شومینه زیادی داغ شد"

اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:"بچه همسایه را از میان شعله های آتش بیرون کشیدم!


ببینم شما اینقدر بیکلاس بودی که همه اینو خوندی ؟

منبع؟

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

به نام خدا
از تمامی منتظران و علاقمندان به حضزت ولی عصر(عج) خواستارم حتما به وبلاگ زیر سر بزنید

http://u313.blogfa.com

سلام به همه
لطفا توجه داشته باشید
که البته این بحث ظریفی است که متخصص خودش را طلب می کند.

امین ابراهیمیان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ

وقتی ریزعلی فردین نبود!!!
________________________________________
گاو ما ما می کرد...
گوسفند بع بع می کرد...
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی?
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بودحسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.....................

سلام امین
همه مطالبت عالی بودند فقط چون سرعت افتضاح است نمی توانم برای همه کامنت بگذارم.
برای تایید ساده نیز مشکل دارم.
ممنون
استاد

امین ابراهیمیان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ

چه غم انگیز نشاطی داریم
در بساطی همه خون آلوده
راستی را به تبسم چه بگویم اگر جلوه نمود
راستی را اصلا گریه با خنده چه فرقی دارد
من که سرگشته ام از این همه هیچ
وفقط میدانم
که به دستور زبانهای جدید
خنده ‌‍‌‹ ماضی بعید › است بعید
گریه ‹ استمراری › است
شادمانی ‹ حرف › است
‹ حرف ربطی › است که مربوط به این سامان نیست
آرزو هم که ‹ ضمیری › است که در ‹ اول شخص › خواه ‹ مفرد یا جمع ›
هیچ هنگام برآورده نخواهد گردید .
مرگ را هم که دگر میدانم
‹ پیشوندی › است که با ‹ قید زمان › می آید .
زندگی هم که دگر ‹ معلوم › است .

[ بدون نام ] جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ب.ظ

{{ یک شب نفسی غافل از آن ماه نباشیم
شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم }}
سلام استاد از اینکه کامنتهامو می خونین یه دنیا ممنون همین از سرم زیاده تو رو خدا راضی به زحمت نیستم
اگر چه در حاصل جمع سکوتها هنوز غرق شنیدن صدای تایپتان هستم اما نه به قیمت زحمت دادن شما
الهی دلخوشی باشه پناهتون
گلهای رازقی تن پوش راهتون
الهی خوش خبر باشه اقاقی
بخونه تا خروس خون چشم به راهت

به نام خدا
سلام ناشناس آشنا
این حد اقل کاری است که می توانم (و باید انجام بدهم)
ممنون از لطفت
استاد

امین ابراهیمیان جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ب.ظ

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

ای دبستانی ترین احساس م.........ن
بازگرد این مشق ها را خط بز.........ن

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ق.ظ

قاصدک


سلام


من من من واقعا من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم



سلام مخصوص به مادر بچه ها و تشکر فراوان بابت مطلب زیباشون

راستی شما هم استعداد طنز بالایی داری ها

بیشتر از اینا بنویس





و سلامی ویژه استثنایی و ارجینال خدمت آقا امین



آقا امین ابراهیمیان


راه گم کردی


تازه اینجا رو پیدا کردی؟



ممنون بابت مطالب قشنگت

و رسیدیم به مبحث جک


توی پست بعد بخونیدش

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ق.ظ

قاصدک


سلام



من حرف اضافه نمیزنم


فقط جک







میدوی اگه تو باک ماشین به جای بنزین ماست بریزی چی میشه نه نمیدونم
هیچی ، فقط به جای بق بوق میگه دوغ دوغ





میدونید چرا زلزله اومد؟

یکی جواب پی ام خدا رو نمیده،خدا بوزش

میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!










به غضنفر می‌گن : برای چی زدی زنتو با چاقو کشتی غضنفر می‌گه : آخه وضع مالیم اونقدر خوب نبود که بتونم تفنگ بخرم






زن و شوهری به سینما رفتنددر اواخر فیلم، زن، شوهرش را صدا زد و گفت: اینکسی که بغل دست من نشسته از اول فیلم تا حالا خواب استمرد با ناراحتی جواب داد: به درک که خواب است حالا چرا منو از خواب بیدار کردی؟













اولی : میدونی نگهبان قبرستون رو گرفتن دومی : نه برای چی اولی : آخه میگن سوالای شب اول قبر رو فروخته بود







شخصی وارد مغازه خیاطی شد و گفت : آقا از این پارچه لباسی برای من بدوزید خیاط پارچه رو متر کرد و گفت این پارچه نیم متر کم است و یک لباس کامل برای شما نخواهد شد آن شخص جواب داد : عجیب است این خیاط بغل دستی شما میگفت که پارچه کاملا" اندازه است خیاط گفت : خوب حرف او صحیح است جون بچه اش بیشتر از یک سال ندارد ولی پسر من شش ساله است











غضنفر توی مسابقه دو دوپینگ میکنه و برای اینکه کسی نفهمه از قصد خودش رو نفر آخر مسابقه میکنه







یه بابایی میره زیر غلطک، غضنفر میره خبر مرگش رو به خانوادش بده میره در خونشون به پسر یارو میگه : بابات چه جوری بود میگه: دراز وباریک غضنفر میگه : حالا دیگه صاف وپهنه








یه روز یه خانومی میره دامپزشکی میگه : آقای دکتر من حالم خوب نیست دکتر میگه : میدونم خانوم ولی شما باید برید پیش پزشک اینجا دامپزشکیه زنه میگه می دونم آقای دکتر ولی ، آخه من صبحا که بیدار میشم مثل سگ میمونم تا ظهر مثل خر کار می کنم ظهر مثل گاو می خورم بعد از ظهر مثل خرس می خوابم تا شب مثل مار نیش میزنم شبم که شوهرم میاد خونه میگه موش موشی من









بنده خدایی میمیره و مجلس ترحیمی ترتیب میدند موقع خداحافظی هر کسی چیزی میگفت غضنفر هم بود و خودش رو حسابی گم کرده بود که چی بگه دید که جلوی گفت «غم آخرتون باشه نوبت که به غضنفر رسید و چون نمی دونست چی بگه گفت : ببخشید که مرد









غضنفر رفت پیش چشم پزشک تا وارد شد ، دکتر گفت : اوه اوه اوه ، چقدر چشمات سرخ شده غضنفر پرسید : ببینم دکتر ، درد هم میکنه؟









یه جاهلی میره توالت عمومی همه توالتها درهاشون بسته بود شروع میکنه به یکی یکی در زدن اولی با صدای کلفتی میگه : اهن دومی و سومی هم همینطور در چهارمی رو که میزنه ، یکی با صدای خیلی نازک میگه اهن جاهله میگه پاشو بیا بیرون تو اینکاره نیستی









خواهر زاده : خاله جان دستت درد نکنه که به من عیدی دادی خاله : خواهش میکنم عزیزم ، اون که قابلی نداشت
خواهر زاده : منم میدونم که قابلی نداشت ولی مادرم دعوام میکنه میگه برو از خالت تشکر کن









مامانه داشته واسه بچه اش لالایی میخونده بعد از یه ربع ، بچهه میگه : خوب مامان ساکت شو میخوام بخوابم











یک روز یک کور ، یک شل ، یک کچل و کر با هم میرن دزدی کور میگه یک نفر داره میاد کر مگه من صداش را میشنوم شله مگه بلند شیم در بریم کچل میگه یک مو از سر من کم بشه پدرتان را در میارم












یکی گفت بابام هفته قبل مرد گفتن چی شد که مرد گفت یک کامیون از روی انگشتش رّد شد گفتن کامیون از روی انگشت کسی رّد بشه که نمی میره گفت آخه در اون لحظه انگشت بابام توی دماغش بود












بقیشو بعدا میفرستم

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ

قاصدک



ادامه




همه اش به خاطر یک تکه پنیر


چند روزی بود که کلاغ گلویش درد می کرد.مدتی هم بود که قالب پنیری به منقارگرفته بود و نمی توانست آن را قورت بدهد.گلویش مثل لولای یک در قدیمی خشک بود و به سختی باز می شد.پس دفترچه ی بیمه اش را برداشت و رفت پیش دکتر.عجبا!دکتر کسی نبود جز آقا روباهه!کلاغ جا خورد،خواست برگردد،اما دلش را به دریا زد و نشست روی صندلی.دکتر روباه با لبخندی تاریخی و معنی دار نگاهش کرد و گفت:((به به!دوست قدیمی، کمی تا قسمتی صمیمی،بد نباشد!از این طرف ها!))کلاغ به گلویش اشاره کرد و به جای قارقار،قد قد کرد.آخر می ترسید دهان باز کند و روباه پنیرش را بالا بکشد.روباه دستی به پرهای گردن کلاغ کشید و گفت:((طفلک،گلویت درد می کند؟))کلاغ کله اش را تکان داد،یعنی((بله.))روباه باز دوباره همان لبخند تاریخی و معنی دارش را بر لب آورد و چراغ قوه را برداشت،روشنش کرد و به کلاغ گفت:((دهانت را باز کن و بگو آآآآ...!))کلاغ همان طور که پنیر را محکم گرفته بود،کله ی سیاهش را بالا انداخت و گفت:...(())فکر می کنید چیزی گفت؟نه،او عاقل شده بود،می دانست اگر دهانش را باز کند تاریخ تکرار می شود.پس هیچی نگفت.روباه عصبانی شد:_مسخره بازی در نیاور !زود باش دهانت را باز کن!_... ._زود باش کلاغک!من کار دارم.بقیه ی مریض ها پشت در منتظرند.باز هم کلاغ از باز کردن منقارش خودداری کرد تا از تکرار تاریخ خودداری کرده باشد و کجکی به او خیره شد،یعنی کور خوانده ای!روباه که عصبانی تر می شد واز شدت عصبانیت فشار خونش بالا می رفت،صدایش را بلند کرد وگفت:((الاغ جان!ببخشید کلاغ جان!آن قصه دیگر قدیمی شده.پس آن منقار بی خاصیتت را باز کن تا گلویت را معاینه کنم،و گرنه آن چنان آمپولی توی دمبت بزنم که از کلاغ بودنت پشیمان بشوی!!))کلاغ فکر کرد شاید حق با این آقا دکتر باشد.آن قصه قدیمی شده و اگر می خواهد حالش خوب شود،باید چند لحظه،فقط چند لحظه به دکتر روباه اعتماد کند.وانگهی(بین خودمان بماند!)از آمپول هم می ترسید.پس تسلیم شد و منقارش را باز کرد.روباه با لبخندی رضایت آمیز پنیر را آرام از منقارش در آورد و گذاشت روی میز،کنار تکه های نان._آفرین کلاغ خوب!حالا زبانت را بیرون بیاور! با چراغ قوه اعماق گلوی کلاغ را وارسی کرد.گوش هایش را هم همین طور،اما هر چه کرد نتوانست چشمش را معاینه کند.چون کلاغ چشم از قالب پنیر بر نمی داشت و مدام کله اش را می چرخاند.روباه که از اداهای او خسته شده بود،گفت:((دیگر حوصله ام را سر بردی،برایت دارو می نویسم.بخور،اگر خوب نشدی،هفته ی دیگر دوباره بیا،البته بدون پنیر !))بعد دفترچه ی بیمه اش را گرفت و برایش قرص سرما خوردگی،شربت سینه و یک واشر جهت جلوگیری از آب ریزش بینی نوشت.کلاغ که باورش نمی شد دکتر روباه این قدر مهربان باشد،به حرف آمد.در حالی که صدایش مثل یک ویلن کوک نشده ی ما قبل تاریخی بود،گفت:((من نمی دانم با چه زبانی از شما تشکر کنم.))روباه گفت:((با زبان بین المللی،یعنی پول.از وقتی فنیقی ها پول را اختراع کرده اند مشکلات زیادی از سر راه برداشته شد.))کلاغ گفت:((پول؟!))طوری گفت پول،که انگار برای اولین بار است که این واژه را می شنود و ادامه داد:((من که دفتر چه ی بیمه دارم.))روباه با لبخندی موذیانه گفت:((ولی من با بیمه قرار داد ندارم.فقط می توانم داروهایت را در دفتر چه بنویسم.))کلاغ به زحمت آب دهانش را قورت داد و گفت:((ولی من برای دادن حق ویزیت پولی ندارم.من فکر کردم شما... .))روباه حرف او را قیچی کرد:((البته بنده دکتر پول دوستی نیستم و اصولا پول چیز چرک و کثیفی است؛ولی حالا به خاطر این که وجدانم راحت باشد،قالب پنیرت را بر می دارم تا با این نان بربری خاش خاشی که صبح از خروس گرفته ام،صبحانه ام را کامل کنم.))کلاغ نگاه ذلت باری به روباه کرد و با همان صدایی که مثل ویلن کوک نشده بود،گفت:((حالا نمی شود تخفیف بدهی!))روباه کمی به پنیر ناخنک زد و گفت:((نه جانم مثل این که تقدیر تو این است که هیچ وقت این پنیر از گلویت پایین نرود.بفرما برو بیرون!))کلاغ با بی نوایی هر چه تمام تر دفترچه اش را زد زیر بالش،آب دماغش را بالا کشید و لخ لخ کنان از مطب بیرون آمد.در حالی که اصلا که رمق نداشت قارقار کند و بگوید:((الهی کوفتت بشود!))نیازی به نفرین کلاغ نبود.آن پنیر آلوده به ویروس،به دهان روباه کوفت شد.بدجور هم کوفت شد.هفته ی بعد در حالی که یواش یواش حال کلاغ خوب می شد،حال روباه وخیم می شد و جانش بالا می آمد.


نتیجه ی بهداشتی:قبل از خوردن پنیر آلوده ی ویروسی،باید آن را جوشاند،با صابون شست ،یا با الکل ضد عفونی کرد!


نتیجه ی اخلاقی:هر کس حق کسی را بخورد،عاقبت کوفتش می شود.


نتیجه ی کلاغی:تاریخ تکرار می شود،اما یک جور دیگر














این داستانی که میخوام بگم برای بار بینهایتم هوش ایرانی رو تصدیق میکنه





3 آمریکایی و 3 ایرانی

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل

کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!



حال کردین










این هم ۱ داستان عبرت آموز برای ...



داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت کرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت کن . دوتا فوت کرد . گفتم اگه زشتی یه فوت کن اگه خوشگلی دوتا فوت کن دوتا فوت کرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دوتا فوت کن دوتا فوت کرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت کن اگه میتونی بیای دوتا فوت کن دوباره دوتا فوت کرد . با خوشحالی گوشی رو قطع کردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم فکرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت کن اگه میای دوتا فوت کن.














برنامه هفتگی خانم های ایرانی

توجه: خواندن این متن اصلا به خانم ها توصیه نمی شود!
1- نخونید!
2- اگر خوندید فحش ندید!
3- اگر فحش دادید به نویسنده ندید!



شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم ''فال قهوه روسی یخ زده'' بگیریم. میگن خیلی جالبه، همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر نازی گفته ''شوهرت واست یه انگشتر می خره'' خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!


یکشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم کلاسهای "روش خود اتکایی بر اعتماد به نفس" ثبت نام کنیم. هم خیلی جالبه هم اثرات خیلی خوبی در زندگی زناشویی داره. تا برگردم دیر شده، سر راه یه چیزی بگیر بیار!


دوشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم شوی "ظروف عتیقه". می گن خیلی جالبه. ممکنه طول بکشه. سر راه از بیرون یه چیزی بگیر و بیار!


سه شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز من و نازی قراره با هم بریم برای لباس مامانم که می خواد برای عروسی خواهر نازی بدوزه دگمه بخریم. تو که می دونی فامیل مامانم اینا چقدر روی دگمه حساسند! ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!


چهارشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم برای کلاس "بدن سازی" و "آموزش ترومپت" ثبت نام کنیم. همسایه نازی رفته میگه خیلی جالبه. ترومپت هم که میگن خیلی کلاس داره مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله. سر راه یه چیزی بگیر بیار!


پنج شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم خونه همسایه خاله نازی که تازه از کانادا اومده. می خوایم شرایط اقامت رو ازش بپرسیم. من واقعاً از این زندگی ''خسته '' شدم! چیه همش مثل کلفتها کنج خونه! به هر حال چون ممکنه طول بکشه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!


جمعه
مرد: عزیزم! امروز چی ناهار داریم؟
زن: ببینم تو واقعاً خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم؟ واقعاً نمی دونم به شما مردای ایرونی چی باید گفت! نه! واقعاً این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بارشوهرم من رو برای ناهار بیرون ببره؟!






به من فحش ندینا








ادامه در پست بعد

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

قاصدک



سلام



ادامه





یک روز غضنفر با دوستش میره استادیوم فوتبال د استادیوم خیلی شلوغ بود و وضعیت بدی داشتد یکهو غضنفر به دوستش میگه : من در عجبم دوستش میگه : چرا غضنفر میگه یک دروازه اینور ، یک دروازه اونور ، دوستش میگه خوب اینکه تعجبی نداره غضنفر دوباره میگه من در عجبم دوستش میگه چرا غضنفر میگه یک دروازه اینور ، یک دروازه اونور ، یک دروازه بان اینور ، یک دروازه بان اونور خلاصه غضنفر همین جور هی میگه من در عجبم و به حرفش یک کلمه اضافه می کنه تا آخر که میگه : یازده نفر اینور یازده نفر اونور یک توپ وسط یک داور اون گوشه یه کمک داور اینور یه کمک داور اونور یک زمین به این بزرگی این همه علف این همه درخت صد بیست هزار نفر جمعیت ، بعد این پرنده همه رو ول میکنه و درست اومد رو سر من کار خرابی کرد











غضنفر به نامزدش گفت دوست داری فردا شب با هم غذا بخوریم نامزدش با اشتیاق فراوان گفت : البته ، با کمال میلغضنفر : خوب به مادرت بگو غذا درست کنه من فردا شب میام خونتون !




شما هم زرنگ باشید

از غضنفر یاد بگیرید











خانمی بچه به بغل در پارک شهر برای آقایی دردل میکرد که دیروز راننده اتوبوس بمن گفت : که بچه شما زشترین و بد ترکیب ترین موجود عالم است از دیروز تا حالا می خواهم بروم به اداره اتوبوس رانی و از او شکایت کنم اتفاقا یک آقایی که کنار خانم نشسته بود،گفت : حتما اینکار را بکنید اتفاقا اداره اتوبوس رانی همین نزدیکیها ست، همین حالا بروید و شکایت کنید تا شما برگردید من مواظب این میمون کوچولو هستم











پاداش نیکی


بچه : مادر جون امروز معلم منو کتک زد
مادر : حتما" کار بدی کرده بودی
بچه : من کاری نکرده بودم، رفیقم یک سوزن روی صندلی معلم گذاشته بود بطوریکه اگر می نشست در ران او فرو می رفت من برای اینکه آسیبی نبیند هنگام نشستن صندلی را از زیر پایش کشیدم آن وقت معلم بزمین خورد و منو کتک زد




پس به این نتیجه میرسیم که کلا به استاد هامون نیکی نکنیم









اگه گفتی فرق ژیان با ماشینهای دیگه چیه ماشینهای دیگه فقط آدم را می‌برند ، اما ژیان، هم آدم را می‌بره و هم آبروی آدم رو









یک روز غضنفر میره مسجد، برگشتنی میبینه که کفشاش نیست با خودش
میگه : من کی رفتم







از یک دختر می پرسند اسمت چیست می گوید: مریم ولی صدایم می کنند مری
بعد از یک اقایی می پرسند :اسم شما چیستمگوید:چراغ علی ولی صدایم می کنند لوستر








دوتا پسربچه در خیابان به شدت با هم کتک‌کاری می‌کردند و پسربچه بزرگتری کنار ایستاده بود و آنها را تماشا می‌کردد زنی از آنجا می‌گذشت به پسربچه‌ای که ناظر دعوا بود گفت: پسر تو که بزرگتری چرا آنها را از هم جدا نمی‌کنید پسربچه با اوقات تلخی گفت: برو پی کارت، من دو ساعت زحمت کشیدم تا دعواشان انداختم











برای یه بچه پرستار جوان و خوشگلی میارن خانم به شوهرش میگه : پرستاره تازه قدغن کرده کسی بچه رو ماچ کنه ، تو هم رعایت کن شوهر میگه : چشم خانوم ، تا این پرستار هست ، من بچه را ماچ نمیکنم


ایهام داشت

شما فکر بد نکنید

















تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند،موبایل یکی از آنها زنگ می زند،مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند،همه ساکت می شوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند.
مرد: بله بفرمایید.
زن: سلام عزیزم باشگاه هستی؟
مرد: سلام بله باشگاه هستم.
زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر.
زن: می دونی از کنار نمایشگاه ماشین هم که رد می شدم دیدم اون مرسدس بنزی که خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یکی از اون ها رو داشته باشم.
مرد: چنده؟
زن: شصت هزار دلار.
مرد: باشه اما با این قیمتی که داره باید مطمئن بشی که همه چیزش رو به راهه.
زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای که پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره.
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش.
زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوستت دارم.
مرد: خداحافظ
مرد گوشی را قطع می کند مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره می شوند.
بعد مرد می پرسد: این گوشی مال کیه؟؟؟





پس یادتون باشه یا باشگاه گلف نرین یا گوشی رو اونجا تنها نذارین چون میافتین تو خرج












و باز به قسمت حرفهای قاصدکی رسیدیم


(((((((((((((حرفهای قــــــــاصــــدکـــــی)))))))))))))




ما فقط یکبار به دنیا می آییم و تو جاده زندگی نوشته "دور زدن ممنوع"

یه جایی خوندم که نوشته بود قلبها از حرفهای ناگفته بیشتر می شکنه تا حرفهای

گفته.این روزها هوا بهاریه و هنوز بوی عید می آید،تو هم دلت رو بهاری کن.پس بیا از

همین شروع سال نو نگذاریم حرفی ناگفته تو دلمون بمونه.اگه کسی رو دوست داری یا

حرفی تو دلته که باید بگی نگهش ندار،بگو بذار بدونه که دوسش داری.چرا هی خودت

رو سانسور می کنی.بعضی ها به همسر و مادر و پدر و حتی بچه هاشون هم نمی گن که

دوسشون دارن.اونا حاضرن از صبح تا شب صد مدل ویتامین و غذا و سرویس های

مختلف به بچه هاشون بدن ولی باور کن اگر یک نوازش،یک آغوش گرم،و یک جمله

دوستت دارم رو به اون ها بگن با تمام کارهایی که تا حالا براشون انجام دادن برابری می

کنه. فرقی نمی کنه اون شخص بچه باشه یا یک آدم 90 ساله.

ما آدم ها تشنه محبتیم و اینکه طرف مقابل بگه دارم می بینمت!تو دیده می شی!من

می فهممت!قدرت رو می


حالا قلم رو بردار و دو خط برای اونی که دوسش داری بنویس حتی غلط یا کودکانه.اگر

نمی توونی بنویسی یک شاخه گل براش بخر.اگر این کار هم نتوونستی انجام

بدی،برای اونی که دوسش داری دعا کن و موج مثبت بفرست این کم خرج ترین و

زیباترین راه ابراز عشقه



مطمئن باش موقع دعا،فرشته ها این موج های مثبت رو به ساحل دلش می رسونن.باور

نداری؟!امتحان کن!



تا بعد

بدرود تا سلامی دیگر

با تک ماده ایهام
تایید شد!

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

قاصدک



سلام




یه خورده هم وارد شعر بشم

یه شعر خوندم از حافظ

بعد دوتا جواب شعر براش خوندم

به نظرم قشنگ آمد

امیدوارم خوشتون بیاد












دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم سترو عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید غرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شغله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند



************

در میخانه نبد بسته چرا حافظ گفت

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

***********

در میخانه نبد بسته ولی حرمت می

واجب آمد که ملائک در میخانه زدند

امین پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام مرا پذیرا باشید
میگن مهمون حبیب خداست ناخوانش بیشتر محمد رضا جان نظرت در این مورد چیه؟

یکی از مسئولان: زن برای کار های سخت آفریده نشده است


زن لطیف است غنیمت شمریدش لطفاً
که گل خلقتش آمیخته با یاسمن است
جای او گوشۀ دنجی است به دوراز همه کار
آشپز خانه مگر جای زن سیمتن است؟
کار عیب است برای زن و باید نکند
گرچه زن می کند وآدم پیمان شکن است
کار زن نیست فقط پخت و پز و شستن ظرف
کار او خواندن آواز به دشت و دمن است
مرد باید که زند باد ِ زنش را شب و روز
چون که زن شمع فروزندۀ هر انجمن است
کلفتی گر که بگیرد همه مشکل حل است
چه غلط گفته ام این حرف که او نیز زن است
کار زن باید از این پس بشود خوردن و خواب
زن خوش منظره آن است که سنگین بدن است
نیست کاری به جهان سخت تر از زاییدن
جور زن مرد کشد چون که در آن اهل فن است
بچه هم مثل هویج است خودش می رشدد
چه نیازی به زن و آن همه درد و محن است؟
حال با این همه اوصاف بگو جان داداش
جای یک همچو زن نابغه ای این وطن است؟
فلذا می دهم هشدار از این لحظه به بعد
جای کار است در خانه و یا جای زن است

قاصدک شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ

قاصدک


سلام


سلامی مخصوص خدمت مهمون ناخوانده ی این کلبه حقیرانه

قدم تمام مهمونا روی چشمای ماست

خونده یا نا خونده

شما که صاحب اختیاری



با خودم گفتم حالا که نمیتونم جک بنویسم بهتر حرف های قاصدکی رو بنویسم



امیدوارم خوشتون بیاد





((((((((((حرف هـــــای قـــــاصـــــــدکـــــــی))))))))





یه چشم همیشه باید توش اشک باشه ، وگرنه میسوزه .

یه دل همیشه باید توش غم باشه ، وگرنه می شکنه .

یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه اسیر میشه .

یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه .

یه لب همیشه باید توش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه .

یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ کس نمی چسبه .

یه دفتر نقاشی باید خط خطی باشه وگرنه با کاغذ سفید فرقی نداره .

یه جاده باید انتها داشته باشه وگرنه مثل یه کلاف سردرگمه .

یه قلب پاک همیشه باید به یه نفر ایمان داشته باشه وگرنه فاسد میشه .

یه دیوار باید به یه تیر تکیه کنه وگرنه میریزه











تو یعنی مهربان با قاصدکها


تو یعنی رقص خوب شاپرکها


تو یعنی یک بغل عطر اقاقی


تو یعنی مستی و محراب و ساقی


تو یعنی هدیه ای از بهترین یار


تو یعنی بوسه ای با تن تبدار


تو یعنی گم شدن پیدا شدن باز


تو یعنی رفتن و شیدا شدن باز


تو یعنی عشق و مستی شور هستی


تو یعنی قبله گاه و بت پرستی


تو یعنی هر نفس هر جا که بودن


به یاد عشق تو لبها گشودن












با یک نگاه عاشق می شدیم و با یک اشاره دل می باختیم

وقتی به دل بستن خود فکر می کنم ؛ از همه آن سادگی ها به خنده می افتم...

ولی نه! اگر چه دل ها پاک بودند و بی آلایش ؛ اما زندگی مسیری به همان سادگی نداشت .

من به یک نگاه دل باختم و به صد اشاره آن را پاک کردم. می دانم آنچه باید ؛ اتفاق میافتد

من به تقدیر نوشته شده ایمان دارم و فکر می کنم آنچه باید؛ رخ خواهد داد.

پس خود را به سرنوشت می سپارم و ایمان دارم دل های پاک و بی گناه تقدیری زیبا دارند........











با آرزوی موفقیت و بهروزی برای همه شما


باز هم ایام فاطمیه رو تسلیت میگم

تا بعد


بدرود

مادر بچه‌ها سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام خدا قوت قاصدک

سید پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام کجایی وقت کردی ابدیت کن.........
خیلی دوست دارییم

به به سلام سید خودمانی؟

بوی فیروزه پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ب.ظ

سلامعلکم
قدم رو چشه ما بذاریدو خود تو نو بشناسید.
کلبه ی رحیمی نژاد

قاصدک شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

قاصدک


سلام


سلام به همیشگی های این قسمت

سلام مخصوص به مادر بچه ها سید و بوی فیروزه که قلم رنجه کردن و نوشتن


واقعا شرمنده که اینقدر دیر شد

مشکل از سایت دانشگاه بود که حل شد

الوعده وفا



بی حرف پیش میریم سراغ اصل کاری یعنی جوک جک یا jok و
اس ام اس طنز و زیبا








می دونی فرق منشی خوب با منشی خیلی خیلی خوب چیه؟

منشی خوب می گه:صبح بخیر رئیس

منشی خیلی خیلی خوب می گه:...











مرا هر جور خواهی در به در کن جفایت را از این هم بیشتر کن بزن با عشق خود آتش به جانم ولی آتش نشانی را خبر کن









میدونی تو مثل چی هستی مثل یک تصادف وحشتناک که کشته و مُرده زیاد داری










اگه یه روز چشمات پر از اشک شد و نیاز به شونه ی کسی داشتی ، اصلا رو من حساب نکن! چون شونه مثل مسواک یه وسیله شخصیه













میگن وقتی یه خوشگل به آسمون نگاه میکنه ستاره ها چشمک میزنن و حال میکنن یه وقت به آسمون نگاه نکنی حالشون رو بگیری











اون چیه که از گل بهتره از حوری قشنگ تره از دنیا با ارزش تره از فرشته پاک تره . . . واقعا که!!! تو هنوز منو نشناختی












...










غضنفرپول نداشته بره حمام قرص چرک خشک کن می خوره








غضنفر پیتزا میخوره شب بربری میاد تو خوابش!!! میگه آهااااااااای بی وفا دیگه دوسم نداری؟؟؟













مهم نیست که دلت برکه باشه یا دریا .................... مهم اینه که نذاری کسی توش جوراباشو بشوره.










غضنفر نذر میکنه آخر اسم بچه هاشو بذاره الله اولی رو میذاره فتح الله دومی میذاره ید الله سومی دختر میشه می ذاره سیندرالله.










غضنفر گاوداری داشته مامور بهداشت میاد, به گاوات چی میدی؟
میگه,اشغال,کاغذ پاره!
ماموره جریمش میکنه و بعد از چندوقت دوباره ماموره میاد میپرسه حالا چی بهشون میدی؟
او ترسیده بود میگه چلوکباب,جوجه,نوشابه
دوباره جریمه میده,دفعه سوم که میاد, میگه بابا من حوصله ندارم,بهشون پول میدم خودشون هرچی خواستن بخورن!!!

( تکراری بود ولی قشنگ )









دو تا غضنفر داشتن تو یه ماشین بمب کار میذاشتن یکیشون به اون یکی میگه: اگه این بمب الان منفجر شه چی کار کنیم؟ اون یکی میگه نگران نباش من یکی دیگه دارم.





تو یه عروسی اقوام داماد میگن نون و پنیر و نعنا مادر عروس شد تنها پدر عروس میشنوه وبلند میگه نون و پنیر و پونه پس من چیم تو خونه؟








طرف بچه اش گم میشه میره درخواست المثنی میکنه










تو+عشق=زندگی...زندگی+تو=آرامش...من-تو=دیوونگی...عشق+دیوونگی=تو...زندگی-تو=مرگ...(تو=بنزین!)












یارو داشته دعا می کرده، میگفته: خدایا مرا نیامرز... میگن: بابا این چه جور دعا کردنه!؟ میگه: آخه دارم شکسته نفسی می کنم!









ای کسانی که اس ام اس نمی دهید بدانید و آگاه باشید خداوند شما را به دلیل خساست مجازات و در آخرت سیم کارت داغ بر پیشانیتان می گذارد!













میدونی پر بیننده ترین سایت تو ایران چه سایتیه؟
جواب:مشترک گرامی دسترسی به این سایت امکان پذیر نمی باشد!












تو را از سمیم غلب دوصت دارم...چیه؟مگه بی صوادا دل ندارن؟










من سر راه تو دامی از عشق پهن کردم اما تو به سرعت از کنار آن رد شدی و گفتی Mig Mig!










خر بالدار تا حالا دیدی؟
صد در صد نه،پس بی خیال!
پرواز رو از سرت بیرون کن!








تورو به قیمت جوون/به همین یه لقمه نون/تورو به ماه آسمون به عاشقای بی نشون/تورو به حرمت چشات/به همه مقدسات/به حق حق شبونه هات/تورو به خدا قسم ات میدم جوراباتو بشور خفمون کردی....!











میدونی چرا من هیچوقت صدقه نمیدم؟
چون میگن صدقه بلارو از آدم دور میکنه،طاقت دوریت رو ندارم بلا









(جواد ترین اس ام اس LOVE تهدید!)

بند تنبونتیم ولمون کنی هم ما میریم هم آبروت رو میبریم









غضنفر مربی فوتبال میشه شماره 10 رو میاره بیرون دو تا 5 می فرسته تو بازی











ستاد مبارزه با فساد و بد حجابی اعلام کرد : از این به بعد کسی حق ندارد عسل و میرزا قاسمی را تو یخچال با هم نگه دارد مگر اینکه در یخچال باز باشد .









....










کمک خلبان: خلبان نگاه کن از این بالا آدما مثه مورچه دیده میشن . خلبان: عزیزم چیزی که تومیبینی همان مورچه ست ما هنوز پرواز نکرده ایم.










میدونی بدترین زده حال برای ایرانی ها روزه جمعه چیه ؟

اینکه به دلیل پاره ای از مشکلات در چشم باد پخش نشه








اگر دیدی جوانی به درختی تکیه کرده بدان بنزین نداره سکته کرده ( مثل دیروز خود من )











...










مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو ، فصلی کوچ کن ، اما هدفمند ، مثل پروانه بمیر ، دردناک اما با عشق ، مثل خر عرعر کن ، بلند اما شمرده و خوانا!!!!










تایتانیک با تمام مسافراش فدای تو .................نشدن که ................به کوه یخ خوردن










میدونی سردره مطب جراحی پلاستیک چی نوشته؟؟؟؟؟؟......
نوشته لولو تهویل میگیریم هلو تحویل میدهیم











و ...









خوب برای امروز بسه دیگه


امیدوارم کلی خندیده باشین


از حرفهای قاصدکی هم ایندفه فاکتور گرفتم


اگه برای سایت مشکلی پیش نیاد میبینمتون


فعلا یا حق

سلام قاصدک عزیز
برای وبلاک از نظر خدای ناکرده بسته شدن به خاطر عدم رعایت قانون مشکلی پیش نمی آد (ان شاا...)
اما این وبلاگ و شخص عموزاده دشمن هم کم نداره.
ممنون
استاد

سید یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ

سلام قاصدک
ممنونم که جوکای باحال میزاری.....کلی خندیدیم

مادر بچه‌ها یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام قاصدک عالی بود به‌خصوص سیندرلا!

مرتضی یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

سوال‌های کنکور امسال را دیده‌اید؟
بعضی سوال‌هایش واقعاً خیلی باحالند!
منظورم چیست؟
الان خدمتتان عرض می‌کنم:
انگار یک سری سوالات کنکور امسال در دروس ادبیات و معارف، برای آی‌کیوی در حد ...! طراحی شده است، در حدی که قشنگ آدم را به خنده می‌اندازد.
باور نمی‌کنید؟
پس سوال‌ها را بخوانید:


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«به نام خدای ............
بیانداخت شمشیر را شاه دین»
1) جهان آفرین
2) مهربان
3) کریم
4) رحیم
یعنی گزینه‌ها آن‌قدر تابلوست که طرف اگر شعر را در عمرش هم نشنیده باشد، به‌راحتی و با توجه به وزن شعر،
می‌تواند گزینه‌ی درست را پیدا کند. اما این سوال تازه خوب است! صبر کنید برسیم به جالب‌ترهایش!


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چه‌گونه گور ............ گرفت»
1) شهرام
2) مهرام
3) بهرام
4) آرام
به خدا این سوال‌های کنکور امسال بوده است ها!
فکر نکنید من این‌ها را از خودم درآورده‌ام.
باور نمی‌کنید، خودتان بروید سایت سازمان سنجش را ببینید.
توی این سوال فقط کم مانده بود یکی از گزینه‌ها را هم می‌گذاشت "دل‌پذیر" یا "تبرک"!
تست بعدی را داشته باشید:


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«که گوید برو ...... رستم ببند
نبندد مرا دست، چرخ بلند»
1) دست
2) پا
3) کمر
4) چشم‌های
دقت دارید که، طراح محترم گزینه‌ی 2 را «پای» ننوشته که خدای نکرده داوطلبین عزیز کوچک‌ترین شکی نکنند.
آن گزینه‌ی 4 هم که آخرش است.
اما سوال بعدی:


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

« ............ پرده‌ی پندار دریدند
یعنی همه‌جا غیر خدا هیچ ندیدند»
1) مردان خدا
2) مردم همه‌جا
3) مردم همیشه
4) مردان و زنان
باز این سوال نسبت به قبلی‌ها خوب است! گزینه‌ی 3 را دارید که!

خُب دیگر وقتش است برویم سراغ شاه‌کارها!


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«گل همی پنج روز و ....... باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد»
1) هفت
2) چهار
3) شش
4) هشت
یعنی من عاشق طراح این سوال هستم!
خدایی دل خجسته‌ای داشته! فکر کنید!
مثلاً یکی با خودش بگوید: گل همین پنج روز و هفت باشد! ای جان!

اما حالا که با سوالات ادبیات آشنا شدید، بد نیست یک نگاهی هم به دو سوال از درس معارف بیاندازیم:


جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«ارزش هر کس به درک و ......... وی از حقیقت هستی و جای‌گاه انسانی در کاردانی آفرینش دارد.»
1) فهم
2) پرهیز
3) دوری
4) جدایی


و اما به نظر من در میان همه‌ی این سوالات نبوغ‌آمیز، جایزه‌ی ویژه تعلق می‌گیرد به سوال درخشان، بی‌نظیر
و شگفت‌انگیز زیر:

جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید.

«رویاهای صادقانه: هر کدام از ما هنگام .......... رویاهایی را مشاهده می‌کنیم. این رویاها انواع مختلف دارند.»
1) دویدن
2) ایستادن
3) خواب
4) نشستن
آقا من همیشه هنگام دویدن رویا می‌بینم! آن‌قدر خوب است

عالی بود.

سید دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام قاصدک
مرتضی حرفهای قشنگو خوبی زدی دمه خودت و قاصدک گرم...................
بای!

مادر بچه‌ها سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ

واقعا آقای صفردوست؟!حیف که نمی‌شه شکل دود و کله را اینجا کشید.

؟؟!!!

سید سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ



پیغام گیر حافظ:



رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ زحافظ گر که بگذاری پیام
آن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !


پیغام گیر سعدی:

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم


پیغام گیر فردوسی :

نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب


پیغام گیر خیام:

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


پیغام گیر منوچهری :

از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!


پیغام گیر مولانا :

بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم!
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!


پیغام گیر بابا طاهر:

تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت!


وپیغام گیر نیما :

چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش


پیغام گیر شاملو :

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمی
تا آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویمت
آنگاه که توانستن سرودی است


پیغام گیر سایه :

ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان


پیغام گیر فروغ :

نیستم.. نیستم..
اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد

به نام خدا
ممنون سید
بابا طاهر محشر بود.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ

حرف های زن ومرد درمواقع مختلف زندگی(طنز)

--------------------------------------------------------------------------------

حرف های زن ومرد درمواقع مختلف زندگی



سفره عقد

زن: عزیزم امیدوارم همیشه عاشق هم بمونیم و شمع زندگیمون نورانی باشه
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن

زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم)

روز مرد

زن : وای عزیزم اصلا" قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری برات بگیرم
مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران میکنی(بوی غذا میاد)

روز بعد از تولد بچه

زن :وای مامانی بازم گرسنه هستی،(عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر (نه عزیزم ،راستی شیر خشک چرا ایقد خوشمزه است)

چهل سال بعد

زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ می شه،ما پیرشدیم
مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم؟

دو ثانیه قبل از مرگ

زن: عزیزم هیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه!

وصیت نامه

زن : کاش مجال بیشتری بود تا در میان عزیزانم می بودم و نثارشان میکردم تمام زندگی ام رو
مرد: شب هفتم قرمه سبزی بدید

اون دنیا

زن خطاب به فرشته مسئول:خواهش می کنم مارو از هم جدا نکنید،نه نه ،خدایا بخاطر من.و سرانجام موافقت می شه که مرد از جهنم بره بهشت.
مرد خطاب به دربان جهنم: حالا تو بهشت شام چی میدن؟











پست بعدی رو از دست نده که خیلی باحاله

قاصدک چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ق.ظ

قاصدک


سلام


بابا دمت گرم مرتضی

چه چیزایی پیدا کردی ها

یعنی واقعا...



راستی سلامی ویژه خدمت مرتضی و سید و مادر بچه ها

که همیشه لطفشون شامل حال ما میشه و اینجا نظر مینویسن



خوب منتظر جدیدهاشین دیگه هاااااان



میریبم که داشته باشیم














بکن نکن های زندگی ! (طنز)







1- شش سال اوّل زندگی:
• گریه نکن
• شیطونی نکن
• دست تو دماغت نکن
• تو شلوارت پیپی نکن
• مامانت رو اذیّت نکن
• روی دیوار نقاشی نکن
• انگشتت رو تو پریز برق نکن
• دمپایی بابا رو پات نکن
• به خورشید نگاه نکن
• شبها تو جات جیش نکن
• تو کمد مامان فضولی نکن
• با اون پسر بیتربیته بازی نکن
• اسباببازیها رو تو دهنت نکن
• ......
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن



- دوره دبستان:


• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
• پات رو تو جامیزی نکن
• ورقهای دفترت رو پاره نکن
• مدادت رو تو دهنت نکن
• به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن
• تخته پاککن رو خیس نکن
• حیاط مدرسه رو کثیف نکن
• ....................
• دست تو کیف بغل دستیت نکن
• تختهسیاه رو خطخطی نکن
• گچ رو پرت نکن
• تو راهرو سرو صدا نکن
• تو کلاس پچپچ نکن
• ATARIبازی نکن





- دوره راهنمایی:
• ترقّه بازی نکن
• SEGAبازی نکن
• جاهای بدبد فیلمها رو نگاه نکن
• موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن
• تو کوچه فوتبال بازی نکن
• دست تو جیبت نکن
• با مامانت کلکل نکن
• تو کلاس صحبت نکن
• بعد از ظهر سروصدا نکن
• با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن
• اتاقت رو شلوغ نکن
• روی میز بابات کتابهات رو ولو نکن
• .................
• با بچّه های بی ادب رفت و آمد نکن
• جرّ و بحث نکن





- دوره دبیرستان:
• با کامپیوتر بازی نکن
• ................
• تقلّب نکن
• با دوستات موتورسواری نکن
• عصرها دیر نکن
• با دختر شمسی خانوم صحبت نکن
• با بابات دعوا نکن
• تو کلاس معلّمتون رو مسخره نکن
• تو خیابون دنبال دخترها نکن
• مردمآزاری نکن
• نصف شب سرو صدا نکن
• ...............
• وقتت رو با مجله تلف نکن
• چشمچرونی نکن





- دوره دانشگاه:
• رشته ای رو که دوست داری انتخاب نکن
• ?? ساعته چت نکن
• سر کلاس درس غیبت نکن
• با دختر شمسیخانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن
• خیابونها رو متر نکن
• تو سیاست دخالت نکن
• ......................
• شب برای شام دیر نکن
• با مأمور پلیس کلکل نکن
• چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
• موبایلت رو Reject نکن
• حذف پزشکی نکن
• آستین کوتاه تنت نکن
• همه رو دودره نکن






- دوره سربازی:
• موهات رو بلند نکن
• روت رو زیاد نکن
• از اوامر سرپیچی نکن
• فرار نکن
• با اسلحه شوخی نکن
• غیبت نکن
• به آینده فکر نکن
• درگیری ایجاد نکن
• به فرمانده بی احترامی نکن
• غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن
• با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن
• اعتراض نکن
• با دختر شمسی خانوم نامهنگاری نکن
• از تلف شدن وقتت ناله نکن
• از آشپزخونه دزدی نکن






- دوره شوهر بودن:
• با زنت شوخی نکن
• زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
• به زنت خیانت نکن
• با دوستانت الواتی نکن
•..............
• به زنهای دیگه نگاه نکن
• موبایلت رو قایم نکن
• از عکسهای قبل از ازدواجت نگهداری نکن
• پولت رو خرج دوستات نکن
• رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن
• غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن
• ریسک نکن
• بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن







- دوره پدر بودن:
• بچّه رو تنبیه نکن
• به بچّه بیتوجّهی نکن
• بچّهت رو با بچّههای دیگه مقایسه نکن
• به بچّه توهین نکن
• بچّه رو از بازی منع نکن
• بچّهت رو به کتک زدن بچّه دختر شمسی خانوم تشویق نکن
• با بچّه کلکل نکن
• بچّه رو محدود نکن
• بچّه رو از جنس مخالف دور نکن
• به مادر بچّه بیتوجّهی نکن
• بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن
• آزادی بچّه رو محدود نکن
• ..................
• از خواستهای بچّه چشمپوشی نکن






- دوره پیری:
• برای بچّههات مزاحمت ایجاد نکن
• نوههات رو لوس نکن
• با پیرزنهای دیگه معاشرت نکن
• به خاطراتت فکر نکن
• پولت رو خرج نکن
• هوس جوونی نکن
• غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن
• با زنت بیوفایی نکن
• از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
• لباس شاد تنت نکن
• به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن
• تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
• از گذشته ناله نکن
• به هر کی رسیدی، نصیحت نکن
• به آینده فکر نکن






- دوره پس از مرگ !
• حالا دیگه دوره نکن تموم شد! حالا هر غلطی دلت میخواد بکن....
• .....................






بقیش در پست بعدی

نظر یادتون نره وا

مادر بچه‌ها شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام
ممنون قاصدک هر روز صبح در این هوای هنوز گرم نشده! و دلچسب بهاری سری به کلبه‌ی شاد شما می‌زنم. خدا دلتان را شاد کند.

قاصدک شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ق.ظ

قاصدک


سلام


در پی ساعتی شدن سایت دانشگاه منم مجبورم در ساعات خاصی که پسوردم کار میکنه اینجا رو آپ کنم


پس از این به بعد من از جانب مسول سایت از شما طلب بخشش میکنم






حالا ادامه










مربوط به دوران امتحانات


فرق درس خوندن پسرا و دخترا
دخترها:
بعضی از اونا واقعاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...
یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد برای هم قصه بی بی چساره تعریف می کنند.

و اما پسر ها:
یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ...
یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند
و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه
حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی.













آموزش خود کشی تضمینی
اصولا واژه خودکشی به معنی خود کشتنه. یعنی در این عمل فرد اونقدر خودشو می کشه که میمیره و این خود کشتن به علت وارد آمدن مصایب و رنج های فراوان یا بالعکس صورت می گیره.به نظر من خودکشی کار چندان جذابی نیست و اما…
اول از همه اون کسایی که می خوان خودکشی کنن رو دسته بندی می کنیم:
1- کسی که در عشقش شکست خورده
2- کسی که ور شکست شده
3- کسی که قاط زده.
4- کسی که از زندگی خیر ندیده.
5- کسی که بدجوری روش فشار اومده.
6- کسی که کنجکاوه زودتر جهنمو ببینه.
7- …و خلاصه هر کسی که یه جورایی به آخر خط رسیده.
افراد بالا، به هرحال مستقیم به جهنم می رن، ولی خدا همشون رو رحمت کنه.
شما جزو کدامیک از دسته های بالا هستید؟
اگه هستید ادامه مطلب رو بخونید و گرنه یه دسته جدید برای خودتون ببازید و بعد بقیه شو بخونید.
حالا فرض می کنیم: طرف تنها میاد توی یه اتاق و در رو قفل می کنه و عزمشو برای خودکش جزم می کنه. به دور برش نگاه می کنه و این وسایل رو می بینه:
1- طناب.
2- سیخ کباب.
3- کبریت آغشته به بنزین .
4- قرض دیاز پام.
5- آمپول هوای تهران.
6- دندون مصنوعی حاج خانمشون.
7- لوله گاز.
8- پاکت نایلون.
9- چاقوی میوه بری.
10- نخ کاموایی.
11- سوزن لحاف دوزی.
12- تیغ ریش تراشی مصرف شده.
13- مرگ موش.
خب… برای شروع بد نیست.
ولی نظرتون رو به یه موضوع مهم ولی پیش پا افتاده، جلب می کنم: «تصویر و قیافه و دیسیپلین شما بعد از مردن خیلی مهمه»!
فرض کنید درب اتاق شما رو می شکنن و شما رو در حالتی پیدا می کنن که از یه طناب از سقف آویزونید و دارید مثل پاندول ساعت تاب می خورید و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ آقای پتیول از دهنتون آویزونه و صورتتون سیاه و ورم کرده و احتمالا در اثر فعل و انفعالات شیمیایی شلوارتون هم خیسه.
نه… خودتون جای تماشاگرا باشین، حالتون بهم نمی خوره؟ احساس انزجار بهتون دست نمی ده؟
قیافه شما بعد از خودکشی باید از همیشه معصومانه تر… از همیشه زیباتر و از همیشه دوست داشتنی تر باشه تا دل همه حسابی بسوزه.

با این حساب، دور حلق آویز کردن… خودسوزی… و خفه گی با گاز رو خط بگیرید.
یه بنده خدایی از دوستان، خیلی جالب خودکشی کرده که در نوع خودش یه ابتکاره.
ایشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو کرد توی سوراخای دماغش و با انگشتای دیگرش هم دهنشو محکم گرفت و اونقدر خودشو خفه کرد تا مرد!
فقط بدی کارش این بود که هیچکس بعد از مرگش انگشتای شصتشو از توی دماغش بیرون نکشید… چون به هر حال کار کثیفیه. حالا خودتون قضاوت کنید. این خودکشی ترحم کسی رو بر می انگیزه؟
یا اونایی که روی سرشون نایلون می کشن و دور گردنشون روی نایلون رو با طناب می بندن و یا اونایی که خودشون رو جلوی ماشین میندازن و له می شن… اینا همشون دیوونه ان.
خودکشی ایده آل خودکشی است که بدون درد، بدون عوارض جانبی، بدون تاثیرات بد و منفی روی صورت و اندام، بدون صدا، بدون کثافتکاری و… باشه .
ژاپونی ها یه جور خودکشی جالب رو ابداع کردن به این صورت که یه سوزن جوالدوز رو برداشته و از روی سینه فرو می کنن توی قلبشون. البته این کار یه کم درد داره. یه جورایی حس می کنید که توی سینه تون آب جوش داره قل می زنه. ولی حداقل، عوارض ظاهری نداره. ولی بدیش اینه که حتما می میرید.
در صورتی که خودکشی وقتی خوبه که شما نمیرید.
یه جور خودکشی که بیشتر بین شکمو ها رواج داره استفاده از خوراکی برای مردنه. این نوع خودکشی خیلی حال داره… چون حداقل گشنه نمیمیری! و خوبی مهم ترش اینه که به سر منزل مقصود هم نمی رسی و معمولا زنده می مونی. نمونه اش اینکه: یه بنده خدایی که با سی تا قرص دیازپام خودکشی کرد و دور و بری ها به هوای اینکه مرده خاکش کردند و یارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز کرد و دید: ای دل غافل… همه جا سیاهه و یه موش هم داره انگشت پاشو می جوه. زنده بگوری خداییش وحشتناکه….
اول خوب فکراتونو بکنین بعد خودتونو بکشید:
یه موضوع مهم توی خودکشی، پشیمونی دیرهنگامه. هشتاد و نه درصد کسایی که خودشون رو می کشن، وسط یا آخر کار پشیمون می شن و این در حالیه که هیچ راهی برای برگشت نیست. یه یارویی برای خودکشی یه تیکه پارچه رو گلوله می کنه و فرو می کنه توی حلقش و با ته گوشکوب میده بره پایین ولی همون لحظه پشیمون می شه و این درحالیه که داره خفه می شه… یارو می دوه بیرون و از شدت عجله از روی پله های آپارتمان پرت می شه پایین و می میره… و جالب اینکه مرگش به علت ضربه مغزی اعلام شد نه خفگی!
نکته مهم دیگه اینه که مدت خود کشی نباید زیاد طولانی باشه:
مثلا فرض کنید در نوع رگ زدن خیلی طول می کشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگی خون روی زمین و لباساتون رو هم در نظر بگیرید.
یا استفاده از گاز شهری امکان داره باعث بشه نه تنها خودتون بمیرید بلکه خونه و بقیه رو هم بفرستید روی هوا !
پس عاقلانه تر رفتار کنید.
تا حالا به چند نتیجه مهم رسیدیم که سعی کنید در خودکشی حتما این نکات را مدنظر قرار دهید:
1- زمان خودکشی رو درست انتخاب کنید. (بهترین موقع بعد از ظهر ساعت شش)
2- مبادا بعد از خودکشی از ریخت و قیافه بیفتید.
3- بهترین لباستونو تنتون کنید.
4- حتما یه یادداشت بذارید و علت خودکشی رو شرح بدید و انگشت هم بزنید.
5- خواهشا زیاد کثیف کاری نکنید.
6- موقع خودکشی لبخند بزنید تا لبخند روی لبتون باقی بمونه.
7- لطفا چشاتونو باز نذارید چون خیلی وحشتناکه.
8- یه بسته دستمال کاغذی حتما روی میزتون باشه.
9- اتاقتونو قبل از خودکشی مرتب کنید. (پلیسا ببینن خوب نیست.)
رد انگشتتونو همه جا بمالید تا بفهمن خودتون، خودتونو کشتید.
10- یه جوری خودکشی کنید که دوباره بشه زنده تون کرد.
11- دلیلتون برای خودکشی قانع کننده باشه.
12- برای مسایل عشقی خودکشی کردن کار الاغاست… بلانسبت شما.
13- قبل از خودکشی حتما یه فال حافظ بگیرید.
14- قبل از خودکشی استفاده از ادکلن و دئودرانت و زدن مسواک یادتون نره.
15- بهتره بعد از مرگ… مثلا مرگ… در حالت دراز کش باشید.
16- اگه توی دستتون یه گل سرخ باشه صحنه خیلی رمانتیکتر و رویایی تر به نظر میاد و اشک آور تره.
17- در اتاق رو حتما قفل کنید که جریان هیجان انگیزتر باشه.
18- قبل از خودکشی حتما گریه کنید . صورتتون اشک آلود باشه.
19- خودتونو برای رفتن به جهنم آماده کنید.
حالا جدید ترین و راحت ترین روشهای خودکشی:
برای جنس نرینه:
»استفاده از جوراب«
تخت خواب رو آماده کنید.
تمام تن و سرتونو ببرید زیر پتو .
خیلی آروم نوک انگشتاتونو از زیر پتو بیرون بیارید و جوراباتونو ببرید زیر پتو .
هیچ راه نفوذی برای هوا نذارید.
یک ساعت بعد… شما مردید.
خدا رحمتتون کنه.
برای جنس مادینه:
« سوء استفاده از موش»
تخت خواب رو مرتب کنید.
برید زیر پتو.
اتاق حتما کاملا تاریک و ساکت باشه.
حالا چشماتونو ببندید و فرض کنید یه موش خوشگل داره روی تنتون راه میره.
خواهش می کنم جیغ نزنید و بدون سر و صدا از وحشت زیاد بمیرید.
مرسی…













تست هوش
دوستان عمرن این سوالات تست هوش رو تا حالا دیده باشین.

سوال اول: یک دختر که تازه رانندگی یاد گرفته ، داخل خیابون یک طرفه میشه ، اما از طرف مخالف ، با این وجود اون هیچ قانونی رو نمیشکنه ! چطور ممکنه؟!

سوال دوم: چطور میتونین یک توپ رو با تمام قدرتتون پرتاب کنین که دوباره به طرف شما برگرده ، در حالیکه به چیزی به خورد نکنه و چیزی به اون تماس پیدا نکنه و هیچ کس دیگری توپ رو نگیره و دوباره به طرف شما پرتاب نکنه؟

سوال سوم: دو تا دانش آموز در دو طرف یک میز نشسته اند. هیچ چیزی در میان آن ها به غیر از میز وجود ندارد ، اما آن ها نمی توانند همدیگر را ببینند ، این چطور ممکنه؟








(جواب ها )



1 دنده عقب وارد خیابون شده
2 توپ به سمت بالا پرتاب میکنه
3 پشت به هم نشستن












بقیه در پست بعد

قاصدک شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ

قاصدک


سلام




راه های معلم ازاری
معلم کشی

راه هایی 100% تضمین شده برای ذله کردن معلم ها. جمع آوری شده توسط کارشناسان خبره در این زمینه

سایه و دوستان

(با یوگی و دوستان فرق داره.)





1)روی اصطلاحات معلم تاکید کنید.

این روش خیلی خوبیه ما 4 تا معلم رو با این روش ناک اوت کردیم. انقدر حا ل میده که نگو.

2)سرکلاس هر 10 دقیقه یکبار بگید کلاس خسته کنندس.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

3)با گلوی خودتان صدا در آورید.

البته این گزینه مهارت بسیار بالایی می خواهد. باید بتونی با گلوت آهنگ بزنی. اگر دو نفر در کلاس این کار را بکنند نتیجه بهتری می ده، اگر یکی از اونا حرف بزنه اون یکی صدا در می آورد.

4)از کوچکترین اشتباه معلم نگذرید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

5)آنقدر ایراد های بنی اسرائیلی بگیرید تا کلافه شود.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

6)با استفاده از خودکار های فشاری صدای تق تق در آورید.

این یکی از بهترین و راحت ترین روش هاست. روی همه ی معلم ها جواب میدهد. تضمین شدس.

7)با پا صدای دویدنه اسب در آورید.

البته این هم کمی سخت است. با پا روی میله ی جلویی نیمکت بکوبید.

دفتر یا کتاب هایتان را دیر در بیاورید.

اگه معلم گفت کتاب یا دفتر ها رو میز تا من ببینم. وقتی معلم به سر میز شما رسید تازه شروع کنید به در آوردن دفتر.

9)انواع تلگراف ها را سر کلاس برای دوستانتان بفرستید.

البته باید مواظب باشید که معلم نتونه ورق ها را پیدا کنه.

10) بازی کی کجا سره کلاس بازی کنید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــرح

11)سره کلاس جاتون را دم به دقیقه عوض کنید.

بدون شرح

12)استفاده از مداد وقتی معلم میگوید از خودکار استفاده کنید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

13)گزینه ی قبلی رو با این عوض کنید:

(استفاده از رنگ های تند برای جواب دادن به سوالات امتحان.)

بـــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــرح

14) مدام از دبیر سال قبلتون در همون درس در مقابل دبیرتان تعریف کنید.

بــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

15)مدام بگویید معلم سال قبل این جوری می گفت.

البته این بیشتر روی معلم های فیزیک و ریاضی جواب میده.

16)سر کلاس مرتب آه بکشید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

17)از روش های معلمتان استفاده نکنید.

این هم بیشتر روی معلم های ریاضی و فیزیک جواب میدهد . اگر مسئله ای دو راه حل دارد راه حلی را که معلم گفته انجام ندهید.

1وقتی معلم داخل کلاس شد نا منظم جلوش بلند شوید.

مثلا 10 نفر بایستند بقیه نشسته باشند اون هایی که ایستادن بشینن و بقیه بلند شوند.

19)وقتی معلم از کلاس خارج شد جیغ و هورا کشید.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شرح

20)سر کلاس نارنگی، خیار و انواع خوراکی های بودار بخورید.

البته باید مواظب باشید که معلم نفهمه که کی داره می خوره و گر نه حسابتون با کرام الکاتبینه.

21) روی صندلی معلم جوهر ریزید تا لباسش جوهری بشه.

البته این روش یه کم ناجوانمردانس.

22)با یک کیسه پلاستیک صدای خش خش تولید کنید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شــــــــــــــــرح

23)سر کلاس شعر (آهنگ) زمزمه کنید.

بـــــــــــــدون شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

24)تخته پاکن کلاس را مفقود الاثر کنید.

سر کلاس موقع احتیاج به تخته پاکن در به در دنبالش بگردید.معلم جوش میاره.

25)بعد از رفتن سر تخته و کار با گچ از معلم بخواهید بگذارد بروید و دستانتون رو بشورید.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شــــــــــــــــــــــــرح

26)سر کلاس مدام نچ نچ کنید

بـــــــــــــــــــــدون شــــــــــــــــــرح

27)موقع پرسیدن درس به طور آشکارا به دوستتان تقلب برسانید.

البته این گزینه هم مهارت بسیاری می خواهدکه این شخص حقیر با تمرین و ریاضت بسیار در آن به کمال رسیدم.شما باید جوری تقلب بدهید که معلم متوجه شود اما نتواند ثابت کند.

2نیمکت ها را با پا به جلو هل دهید و عقب بکشید

در این صورت نیمکت ها هی جلو عقب میرود و معلم حرص می خورد.

29)سر کلاس آدامس بجوید.

اگه آدامس رو بترکونید نتیجه بهتری دارد.

30) توی مدرسه شیشه عطر مشهدی ببرید و کاری کنید که ناگهانی سر کلاس معلم مورد نظر بشکنه.

معلم از بوی زیاد عطر منفجر میشه.

31) سر کلاس بادکنک باد کنید و بترکانید.

معلم با منفجر شدن بادکنک خودش هم منفجر میشه.

32)هر روز یکی از دانش آموزان اعلام کنه که روز تولدشه و کلاس رو بهم بریزه.

ـــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون ـــــــــــــــــــــشرح

33)از معلم سوال های بی جا بکنید.

مثلا سوال درباره ی تعداد بچه هایش، جنسیت آنها، روز تولدش و .....

34)سر کلاس نقاشی بکشید و آخر زنگ از معلم درباره ی آن نظر بخواهید.

اگه نقاشی کمی(بفهمی نفهمی)به معلم شباهت داشته باشه نتیجه بهتری دارد.

35)هر اشتباهی از معلم سر زد بلافاصله به دفتر مدیر رفته و با مدیر در جریان بگذارید.

البته باید برای اثبات اشتباهات معلم شاهد داشته باشید.

36)وقتی معلم شما رو به پای تخته فرا میخواند خرامان خرامان راه برید

یعنی آهسته و آرام

37) وقتی میخواید با معلم صحبت کنید بگید شرمنده در مقابل شما اظهار نظر میکنم.

متوجه تیکه شما میشه. هرچی باشه معلمه و باهوش

3 اداش رو در آورید.

از طریق چاپلوسای کلاس به گوشش میرسه ولی چون نمیخواد جاسوسش لو بره به رو نمیاره.

39)با دستتون روی نیمکت ریتم بگیرید.

ـــــــــــــــــــــــــــــبدون شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

40) هر 10 دقیقه یه بار چه وسط درس دادن چه درس پرسیدن فریاد بزنید: «برای رهایی دانش آموزان از دست ستمگران صلوات»

ـــــــــــــــــــــــــــــبدون شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرح

41)5 دقیقه یه بار از معلم تقاضای وقت استراحت بکنید.

بدون شرح

42)سوال های بی جا بپرسید.

این گزینه برای معلم های دینی است

43)پشت سر معلم وارد کلاس بشید.

البته مواظب باشید تاخیرتون بیش از یه ثانیه نشه که اون وقت باید یه لنگه پا پشت در کلاس بایستید.

44)این جمله رو یک بار که شده سر کلاس به زبا بیاورید:« استاد! زمان شما نمره 20 الکی می دادن؟ چون همه معلما میگن ما همیشه نمره هامون 20 بود»

بدون شرح

45 )جمله بالا رو این گونه ادا کنید:« آیا در دوره ی شما به جز نمره ی 20 نمره ی دیگری نبوده که همه ی معلم ها مدعی هستن هیچ نمره ی دیگری به جز 20 نگرفتن؟»

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شرح

46)اگه معلمتون بهتون مطالب بیش از کتاب داد اعتراض کنید

ـــــــــــــــــــــــبدون شرح

47) اگه معلمتون فقط در حد کتاب با شما کار میکرد اعتراض کنید.

بدون ــــــــــــــــــــــــــــــشرح

4 اصلا فقط اعتراض کنید.

بدون شرح

49) سر کلاس با صدایی که معلم بشنوه نجوا کنید که ای کاش فلانی معلمون بود.

بدون شرح

50)سر کلاس به معلم زیر لب بگویید: گاو

زیاد روی این گزینه تاکید نمیکنم

51) با یک دستخط ناشناس برای معلمتون نامه بنویسید و ازش در خواست کنید که توی مسابقات انتخاب برترین خر سال شرکت کنه.

تاکید میکنم یه دست خط ناشناس چون مدرسه ها دست خط ها رو شناسایی می کنن. برای من اتفاق افتاده.

52) روی معلم ها لقب بزارید

مثلا ما روی یکی از معلم ها لقب بوقلمون گذاشته و به محض ورود او به کلاس صدای بوقلمون در می آوریم.

53)از معلم تقاضا کنید این جلسه فقط درس بدهد و جلسه ی دیگه فقط بپرسد.اما جلسه ی بعد بزنید زیر همه چیز.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شرح

54) به محض ورود معلم به کلاس با لحن کش داری این جمله را تکرار کنید.

((معلم عزیز به کلاس مثلا" سوم پنج مدرسه ی صرام خوش آمدید.))

البته یه کم بچگانه می باشدو پیش نهاد میکنم کمتر از این گزینه استفاده کنید.

55) به صورت ناگهانی و ناخودآگاه موقع صدا کردن معلم برای جواب دادن به درس یکیاز دانش آموزان به دل دردی وحشتناک دچار بشود.

هرچه پیاز داغش بیشتر وقت تلف کردن بیشتر(ضرب المثلی شد برا خودش)

56)برگه های امتحانی رو بدزدید.

شما میتوانید بعد از دادن امتحان سر معلم را گرم کرده و برگه های امتحانی رو از روی میز گلابی کنید. اجی مجی؟ لاترجی

57)برگه برای دادن امتحان درآورید امّا امتحان ندهید. همگی دست به سینه سر کلاس بنشینید

یه حالی میده. معلم دلش میخواد خودشو بکشه.

5سر کلاس بحث احکام باز کنید.

سر کلاس های دینی که درس هم نخوندید یه حالی میده.

59)دربارهی هر کار معلم اظهار نظر کنید.

مثلا بگویید این کار برای سن شما سخت است.

60) سر کلاس جک بگویید.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون شرــــــــــــــــــــــــح

61)سر کلاس معمایی بگویید و از معلم خواهش کنید حل کند. پس از حل کردن به معلم بگویید جواب معما رو خودتان نیز بلد نیستید.

فقط وقت تلف میشه

62)یک نسخه از این مطلب را به معلمتان هدیه کنید.

1_اواخر سال اقدام به این کار کنید.

2_معلم متوجه نشود فرستنده ی این مطلب چه کسی بوده.









با استاد عموزاده از این کارا نکنید ها




چون منو از وبلاگ میندازه بیرون






و




((((((حــــــرف هـــــــای قـــــــــــــــــاصــــــدکـــــــی)))))))






ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم. ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چی رو از دست دادیم







یک روز و در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد. در یک ساعت می شه یک دوست داشت و در یک روز می توان عاشق شد، ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد.










دنبال نگاه ها نرو چون می تونن گولت بزنن. دنبال دارایی نرو چون کم کم افول می کنه، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه. چون با یک لبخند می شه یه روز تیره رو روشن کرد






آرزو می کنم به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی و به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی











و سخن آخر





یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید :
چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست هم حاضران بالا رفت . سخنران گفت : بسیار خوب ، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخوام کاری بکنم .
سپس در برابر نگاه های متعجب دیگران اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید :
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داسته باشد ؟
و باز دستهای همه حاضران همه بالا رفت. این بار مرد اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن
را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید :
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز دست همه بالا رفت . سخنران گفت : با این همه بلاهایی که من بر سر این اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و شما خواهان آن هستید
و ادامه داد : در زندگی واقعی هم همین طور است . ما در بسیاری موارد تصمیماتی که میگیریم و یا با مشکلاتی که رو به رو میشویم ، خم میشیم ، مچاله میشم
و لگد مال میشیم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ، ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمون اومده ، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم
و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند ، آدم پر ارزشی هستیم .




بدرود تا بعد

با استاد عموزاده از این کارا نکنید ها




چون منو از وبلاگ میندازه بیرون


نه قاصدک از وبلاگ بیرونت نمی کنیم
مگر خودت ما را ترک کنی!

ممنون
استاد






و

قاصدک سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ

قاصدک


سلام



با تشکر از مادر بچه ها که باز هم قدم رنجه کردن

و تشکر از سایر دوستان که اومدن و بدون نظر فرار کردن




جدیداش داداش















دیکشنری فارسی سال دو هزار و نه
آدامس : تنها چیزی که توی دهان خانم ها بند می شود
آدم خوار: انسان دوست افراطی
آدم مغرور: کسی که اگر جلاد بخواهد گردنش را بزند بگوید : یه وجب بلند تر بزن
احمق: کسی که ...
ادب : یعنی کمک به یک ...در عبور از خیابان حتی اگر به کمک احتیاج نداشته باشد
ازدواج : قمار زندگی است و در قمار معمولا برد با کسی است که بیشتر تقلب کند
الکل : مایه گرانبهایی که همه چیز را محفوظ نگاه می دارد مگر ...
اوراقچی : تنها موجودی که زنها را بهترین رانندگان دنیا میداند
ایده آل : شوهری که بتواند با زنش بهمان دقت و ملایمتی که در مورد اتومبیل تازه اش دارد رفتار کند
بزبیار : فلک زده ای که زنش زشت و ... بیریخت باشد
...: تصادفی که فقط یک ...
بیست سالگی : ...
چشم : عضویکه ...ارتزاق می کنند
خسیس : کسی که وقتی خانه اش آتش می گیرد برای اینکه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشانی بدود
خوش بین : مردی که تصور کند وقتی ...
دست : عضوی که در ...
دوران تجرد : دورانی که معمولا برای مردها بعد از ...
رفیق : کسی که همیشه به شما مقروض است
... : بهم چسبیدن با اتیکت دو ...
زوج ایده آل : شوهر کر و زن لال
سوءظن : سعی در دانستن چیزیکه بعدا" انسان آرزو می کند ای کاش آنرا نمی دانست
سینما : جایی که پشت سر شما حرف می زنند
عشق : دردسری که برای فراموش کردن آن باید عشق تازه تری پیدا کرد
سرخ پوست : مرد خوشبختی که وقتی زنش اورا می بوسد صورتش ماتیکی نمی شود
سنجاق قفلی : تنها قفلی که بدون کلید باز می شود
ماچ : بوسه ای که هنوز رنگ آرتیستی نگرفته
مرد مجرد : کسی که هنوز عیوبی دارد که خود نمی داند
معجزه : دختر خانمی که زنگ آخر جیم شود و به سینما نرود
موش : خانم هایی که نصفه شب به جیب شوهر هایشان شبیخون می زنند
هالو : شوهری که دستکش ظرفشویی را بجای اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد

















تماس های تلفنی یک دانشجو
ترم اول(ترم جو گیریدگی):
الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن - و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده – تنم مور مور میشه..راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشه! لامسب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!! پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!

ترم 2(ترم عاشق شدگی):
آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با تمام وجود عزیزم.همه پول و سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم...امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم...

ترم 3(ترم افسردگی):
الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان من این زندگی رو نمی خوام.....

ترم 4(ترم زرنگ شدگی):
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم.......
الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم.. پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو....

ترم5 (ترم مشروطه گی):
الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره بم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ....قول میدم جبران کنم....

ترم 6(ترم ولخرجیدگی) :
الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!

ترم7 (ترم پاتوقیده گی):
سلام داش مصی! حاجی دمت گرم امشب بساز ما رو .از اون پنیر شیرازیای ردیف بیار که مهمون دارم. 3 صوت هم آیس بیار می خوایم فضا پیمایی کنیم.نوکرتم.آقایی

ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی):
الو سلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا....












طنز: پنج سوال خانمان برانگیز خانم ها از آقایان
سوالاتی که خانمها از آقایان می پرسند!

>>> ۱- به چی فکر میکنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی میکنم.“ ...
البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه میخواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن ، درباره ش حرف می زدم!“ ...

>>> ۲- دوسم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزیزم!“ ... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتری پیدا میکنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟ ... من؟!

>>> ۳- من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین! ... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاقتر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه ات فکر میکردم!

>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا می تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه ء یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“ ... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگه ای خوشگله!
ب) نمی دونم اینجور موارد رو چطوری می سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر میکردم!

>>> ۵- اگه من بمیرم تو چیکار میکنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثۀ اجتناب ناپذیر فقدان تو ، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“ ...
این سوال ، همونطور که توی گفتگوی زیر می بینین ، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی تر باشه! ...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار میکنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران میکنه!
زن: آیا دوباره ازدواج میکنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمیکنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج میکنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج میکنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی میکنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعاً؟ لابد عکسهای منو هم میکنی و عکسهای اونو به دیوار میزنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالیکه این پا و اون پا میکنه): پس اینطور... حتماً بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!
مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته










حافظ در خواب


نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قـــــــــاصــــــــــدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
! گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی













مناجات خواجه عبدالله رایانه ای (2)


ای خدا HARD دلم FORMAT مکن / FILD من را خالی برکت مکن

OPTION غم را خدایا ON مکن / FILE اشکم را خدایا RUN مکن

DELTREE کن شاخه های غصه را / سردی و افسردگی را هرسه را

JUMPER شادی بیا تا SET کنیم / سیستم اندوه را RESET کنیم

نام تو PASSWORD درهای بهشت / آدرس E-MAIL سایت سرنوشت

ای خدا روز عزل CAD داشتی /MOUSE داشتی تو مگر PAD داشتی؟

که چنین طرح D3 می‌زدی / طرح خود بر روی CD می‌زدی؟

تا نیفتد BUG در اندیشه‌مان / تا که ویروسی نگردد ریشه‌مان

ای خدا از بهر ما ایمن فرست / بهر دلهای پرآتش FAN فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم؟ / HELP می‌خواهم که F1 می‌زنم!














مناجات خواجه عبدالله رایانه ای (1)



ای خدا hard دلم format نما / از فریب ناکسان راحت نما

...
فایل عشقت را کپی کن در دلم / deltree کن شاخه های باطلم

jumper روح خلائق set نما / گام هاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلی scan شود / از شرور دید و دذ ایمن شود

بهر روی زرد سیمین تن فرست / بهر دم‌های پر آستر fan فرست

ای خدا file عذابت run مکن / با ضعیفان هیچ جز احسان مکن

از همان صبحی که اول گل دمید / بی نیاز از cod خدایش آفرید

کارگاه آفرینش cod نداشت / ram نبود و mouse آن همpad نداشت

عشق گل حق در دل بلبل نهاد / بر شقایق داغ چون lable نهاد

system عشقش بری از هرerror / گوهر مهرش در سینه همچو دُر

عشق نرم افزار راه انداز ماست / عشق password و وصال کبریاست

خالی از عشق و محبت دل مباد / بی صفا چون عاصی intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول کنم / زین تن خاکی دَمی dos shell کنم
















نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ(خیلی باحاله)

کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو

به رستم چنین گفت اون جومونگ!

ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:

منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:

تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی

در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:

چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین

بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:

جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!

و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:

و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!

و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان















دیگه شرمنده وقت نبود جداش کنم




امیدوارم خوشتون بیاد

فعلا بای بای

تا بعد

قاصدک جان
سلام
خیلی سانسووووور داشت
رعایت کن لطفا!

ممنون
استاد

مرتضی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام قاصدک

دلم برات تنگ شده واسه همین اومدم یکمی دلت رو بسوزنم

من با اینکه هنوز دانشجو هستم ولی دیگه هیچ امتحان و شب امحتان و تا صبح بیدار باش و غیره ندارم

و بالاتر از اون با خیال راحت جام جهانی رو نگاه می کنم

حالا تو درست رو بخون
خوب هم بخون

به امید اینکه بتونی یه روزی مثل من با خیال راحت فوتبال ببینی

یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد