چند تا جمله از دکتر شریعتی به انتخاب تی ان تی



وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

ادامه مطلب ...

غرور (از سلمان رحمانی-کلبه درویشان)

غرور
تعریف در فرهنگ لغت:
نام مؤنث. غرور از واژه‌ی لاتین Superbia به معنای تکبر،‌ خودبینی، نخوت، گستاخی می‌آید.

تعریف کلیسای کاتولیک:  

 

...

ادامه مطلب ...

شکرگزاری 3 (به همراه درخواست نظر برای صحت خبر)

سلام به همه 

دیروز شنیدم که یکی از دانشجویان ارشد شیمی با مینی بوس تصادف کرده است که خدا را شکر به خیر گذشته است (البته دنده هایش شکسته است؟). 

تلاش هایم برای کسب اطلاعات بیشتر تا کنون بی نتیجه بوده است. 

کسانی که خبری دارند لطفا بگویند. 

راستی یادتان هست گفتم خدا سومی را نیز به خیر کند؟ 

صدقه بدهید. 

ممنون 

استاد

خبر ۲ - مسافری به کرمان

آقای میثم قاسمی که چندی پیش به لقب زیبای آش خور مفتخر گشته بود٬ پس از پشت سر گذاشتن مرحله آموزشی با کله ای نیمه تراشیده و پوتین های واکس زده برای مدت نامعلومی رهسپار دیار عشق (کرمان خودمون) جهت انجام مناسک پرفیض سربازی شد.

 

ما هم واسه بدرقه اش رفتیم راه آهن 

طفلی چقدر ذوق زده شد 

اگه می دونستیم انقدر ذوق می کنه روز اول دانشگاه هم می رفتیم بدرقه اش

  

چهار تا عکس گذاشتم که دیدنشون ضرری نداره:  

 

http://ample.se/image-E393_4AF16858.jpg


http://ample.se/image-A068_4AF16858.jpg


http://ample.se/image-09A1_4AF16858.jpg


http://ample.se/image-D438_4AF16858.jpg

 

 

راستی بچه ها اگه نرفتین همین الان یه سر به خبر ۱ تو همین وبلاگ بزنید
 

نویسنده: مرتضی صفردوست
عکاس: محمد منسوبی فرد

۸۸/۸/۸

قصیده حرم سروده عباس سودایی -----------------------------------------

در کشور ایران که دلتنگی فراوان است
کنجی برای گریه، ای مردم! خراسان است

کنجی که جذاب است مثل خال کنج لب
کنجی که در واقع تمام خاک ایران است

در نقشه سمت چپ، کمی بالا، تپش دارد
این نقشه انسان است و مشهد قلب انسان است

در دلنشینی این عروس از رامسر بهتر
او باعث شیرینی قند فریمان است

مشهد شهادت می‌دهد در خاک من گنجی‌ست
در آسمان فوج کبوترها نگهبان است

ای حس امشب! بادبان‌ها را بکش پایین!
بادی که امشب می‌وزد در شعر، توفان است

آقا! کمی هم درد دل دارم اجازه هست؟
با آن که پیش از گفتنش شاعر پشیمان است

همسایه ما سال‌ها حرف از حرم می‌زد
او مرد و این قصه فرزندش پریشان است

دیروز می‌خواندم شما حج فقیرانید
امروز دور از دسترس، حج فقیران است

هر کس که دست و بال او تنگ است، لایق نیست؟
یا هر که پولش یبشتر باشد مسلمان است؟

یک لحظه خوابم برد، گویا در حرم هستم
این جا که حالا ایستادم زیر ایوان است

پشت سرم مردی زیارت‌نامه می‌خواند
از ظاهر او می‌شود فهمید چوپان است

از روستای کوچکی اطراف مشهد یا
از پیرمردان عشایر، از لرستان است

یک چوبدست و سفره نانی خشک پهلویش
انگار در جیب کتش یک جلد قرآن است

دستش به روی شانه‌ام ناگاه...، امری بود؟
می‌خندد و زیر لبش این بیت پایان است:

مشهد مدینه، کربلا را در خودت دریاب
جانان تو هستی، گنبد و گلدسته بی‌جان است