به نام خدا
دوستداران حضرت در این ایام روحانی به ستون نظرات کلبه ۱۳ مراجعه کنند. غزل استاد شهریار و نکاتی زیبا راجع به حضرت را از ۱۳ بخوانند.
اگر حالی به آنها دست داد ۱۳ را و بقیه بندگان خدا را دعا کنند.
ممنون
علی ، آشکارترین "حقیقت" و مترقی ترین " مکتب" است که در شکل یک موجود انسانی " تجسم یافته " است .......دکتر شریعتی
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را****دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بینبه علی شناختم به خدا قسم خدا را****به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماندچو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را****مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخبه شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را****برو ای گدای مسکین در خانهی علی زنکه نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را****بجز از علی که گوید به پسر که قاتل منچو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا****بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائبکه علم کند به عالم شهدای کربلا را****چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازانچو علی که میتواند که بسر برد وفا را****نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفتمتحیرم چه نامم شه ملک لافتی را****بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمتکه ز کوی او غباری به من آر توتیا را****به امید آن که شاید برسد به خاک پایتچه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را****چو تویی قضای گردان به دعای مستمندانکه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را****چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دمکه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را****«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیبه پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»****ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شبغم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
علی ، آشکارترین "حقیقت" و مترقی ترین " مکتب" است که در شکل یک موجود انسانی " تجسم یافته " است .......
دکتر شریعتی
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
****
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
****
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
****
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
****
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
****
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
****
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
****
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
****
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
****
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
****
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
****
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
****
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
****
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
****
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا