عکس فارغ التحصیلی 83 از مرتضی صفردوست

سلام استاد

سبب خیر شدین، آپلود کردن رو هم یاد گرفتم.  

http://ample.se/image-E32C_4A93AF09.jpg

سلام استاد

سبب خیر شدین، آپلود کردن رو هم یاد گرفتم. واسه شما هم می فرستم، راحته فقط باید طبق دستورالعمل پیش برین

خواهشم این بود و هست که چند روز دیگه این عکس رو وارد وبلاگتون کنید. اینکه الان هم مثل دوران دانشجوییم جلو چشم هستم به خاطر علاقه شخصی من به شما و هدف شماست. یادتونه گفتم صداتون می زدیم عمو علی؟ 

 

سلام به همه بچه های 83ای. دیدین 4 سال با هم بودن چه زود تموم شد؟

عکس وسیله خیلی خوبی واسه تجدید خاطراته. در ادعا میشه گفت یکی از بهترین خاطراتمون جشن فارغ التحصیلیمون بود، این عکس روهم واسه این گذاشتم تا با دیدنش همه خاطرات اون روزا براتون زنده بشه

جا داره اینجا از بچه های 84ای که خیلی بهمون کمک کردن، تشکر کنم

 

http://ample.se/image-E32C_4A93AF09.jpg

 

بچه ها چون حجم این عکس خیلی خیلی زیاد بود مجبور شدم حجمشو کم کنم و واسه همین کیفیت عکس پایین اومده

یا علی

نظرات 9 + ارسال نظر
نحوه آپلود کردن عکس چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:33 ق.ظ


با عرض سلام و خسته نباشید.

/http://ample.se
برای آپلود کردن عکس یه سری به این سایت بزنید ،خودتون متوجه میشوید.
بعد ازاینکه آپلود کردن تموم شد یه صفحه باز میشه که 4 قسمت توش هست که هر کدوم یه سری لینک هستن. قسمت سوم رو توی ورد آفیس کپی کنید. می بینید که 2 تا کروشه داره که اون چیزایی که توی کروشه دوم هست(که در انتهاش پسوند عکس رو نوشته) رو کپی کنید و به عنوان لینک عکس استفاده کنید.
امیدوارم بدردتون بخوره

با تشکر از محسن محقق عزیز

۱۳ چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام
اینکه دانشجوی شما بوده ایم از لطف های خدا به ما بوده است و ایمدوارم که باز هم دانشجوی شما باشیم
از اینکه ربط حکایت اقای صفر دوست رو گفتید خیلی ممونم واقعا عجب نکته ای داشت
استاد میخواستم به دو دلیل از شما یک انتقادی بکنم که شاید باعث بشود که حتی لو برویم وهویت ماهم برای شم معلو بشود ول عیبی نداره به نظر من ارزششو داره .اما دلیل اول اینکه
وظیفه ماست که امربه معروف و نهی از منکر کنیم و دلیل دوم به خاطر علاقه من به شماست فقط امیدوارم اگر اجازه داداین{حتما اجازه میدین استاد مگه نه} تحمل انتقاد رو داشته باشین میدونین چرا اینو مگم باور کنید قصدم بی احترامی نیست برای این مگم که مطمن باشید که فقط این انتفاد من از سر دوستی است نه از سر دشمنی. یک تشکر خیلی جانانه از شما به خاطر راه اندازی صندوقچه و پاسخگویی به سوالات داشتم خیلی ممنون محتاج به دعای شما ۱۳
یا حق

به نام خدا
۱۳ عزیز!
-شما که از اون یکی وبلاگ به این یکی وبلاگ لینک شدی باید بدانی که تحمل انتقاد را دارم. (می توانید به نطرات اون یکی وبلاگ مراجعه کنید)
-همین حالا هم تا حد زیادی شما را می شناسم!
-آن قدر به آزادی بیان معتقدم که در آن یکی وبلاگ (که شخصیت رسمی تری داشت) تا مدتها نظرات بدون تایید ثبت می شد و دلیل ثبت نظرات پس از تایید را در همان جا گفته ام.
-نتیجه این که هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
اما به من هم اجازه بده که فرمایشت را قبول کنم یا نه (با دلیل). یعنی به من هم اجازه بده که خودم باشم نه آن چه که احیانا شما دوست دارید.
ممنون

۱۳ پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ

به نام حضرت دوست
سلام بر شما به امید خداانتقاد رو میگم با اینکه ممکنه تلخ باشه ولی از شما خواهش میکنم اگر ما رو میشناسید اسمو و فامیل ما رو بگید برام خیلی مهمه.راستی استاد راست میگید در وبلاگ قبلی ازادی بیان مشهود بود با تشکر از شما

به نام خدا
خود شما اگه دوست داشتین خودتونو معرفی می کنین.
مرسی.

استاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ب.ظ

دانشجویان عزیز
چون صحبت از اون یکی وبلاگ شد خدمتتان عرض کنم که اون وبلاگ یک وبلاگ تقریبا کاری با یکشخصیت نسبتا رسمی بود-و الان هم هست- بعضیها هم به من در اون خیلی بد و بیراه کفتند و من چون نمی خواستم این شائبه پیش بیاد که هر چی دوست و رفیق و دانشجو دارم خبر کردم-و موردی هم نداشت- بجز معدودی از دانشجویان یک کلاسم علنی نکردم.در هر حال اونجا آقای مهندس هم با من شریکه اما اینجا وبلاگ شخصی منه- شخص حقیقی به نام علی عموزاده.

۱۳ پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ

به نام خدا
میشه لطف کنید و فامیل مهندس رو بگید تا ما هم بدونیم
راستی استاد حتما فکر میکنید که ۱۳ مال همون کلاسی است که در اون اسم وبلاگ رو گفتین.راستی استاد ما باهم رفیقیم نه دشمن.
ممنون

به نام خدا
-نه! ولی نه به اون دلیلی که فکر می کنین.
-نه. از اون جلسه نیستین.
-معلومه که دشمن نیستین.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ب.ظ

آقا یا خانوم 13 چرا مخفی کاری می کنی؟ ما که انتقادی ندیدیم، بگو که مردم از فوضولی؟ (اسمتو میگم)

۱۳ پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:55 ب.ظ

بسم رب شهدا و صدیقین
سلام
استاد این روزها ماه ماه مبارک است باید قدرش رو بشتر بدونیم چونکه ممکن است سال دیگه زنده نباشیم. این شعری که براتون میذارم شعارش رو نمیشناسم ولی شعر قشنگی است دو نکته را لازم میدونم که متذکر بشوم
۱ براای اینکه شعر اثر خودش را بگذارد خود را جای راوی شعر بگذارید
۲ اگر حالی دست داد و باران امد بیابان را فرامش نکنیدو اگر اشکالی در تایپ هست ببخشید


.اسلام علیک یا ابا عبد ا...
خواب دیدم مرده ام.خواب دیدم خسته افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
ترس بود و وحشت تنها شدن پیش درگاه خدا رسوا شدن
هرکه امد پیش حرفی راندو رفت سوره حمدی برایم خواند و رفت
نال میکرد ولیکن بی جواب تشنه بودم در پی یک جرعه اب
امدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست.ان یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر
گفتنم عمر خودت کردیتباه نامه اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم لیک تو را سوی جهنم میبریم
نا امید از هر کجا و دل فکار. می کشید ندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق اغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد
مردی امد از تبار اسمان نور پیشانیش فوق کهکشان
صورتش خورشید و غرق نور جام. چشمانش پر از شرب طهور
گیسوانش شط پر جوش و خروش در رکابش قدسیان حلقه به گوش
لب که نه سرچشمه اب حیات بین دستانش کائنات و ممکنات
بر سرش دسمال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کی به زیبایی او گل میرسید پیش او یوسف خجالت می کشید
در قدوم ان نگار مه جبین از جلال حضرت حق افرین
دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتم این زمزمه امده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت امده گویئا بهر شفاعت امده
سوی من امد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت:ازادش کنید این بنده را خانه ابادش کنید این بنده را
اینکه اینجا اینچنین تنها شده کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشق من زاده است گریه کرده بعد شیرش داده است
اینکه میبینید در شور است و شین ذکر لالئیش بوده یا حسین
خویش را در سوز عشقم اب کرد عکس من را بر دل خود قاب کر
بارها بر من محبت کردهاست سیه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک ال زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است
اینکه در پیش شما گردیده بد جسم و جانش بوی روضه مدهد
با ادب در مجلس ما می نشست او به عشق من سر خود را شکست
پرچم من را به دوشش می کشید پا برهنه در عزایم می دوید
اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر نمازش بوده است
اقتدا بر خواهرم زینب نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود
حرمت من را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن روز تاسوعا شده سقای من
تا که دنیا بوده از من دم زده او غذای روضه را هم می زده
بار ها لعن امیه کرده است خویش را نذر رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرم با خود او را نزد زهرا می برم
هرچه باشد او برایم بنده است او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر و بویش میدهم پیش مردم ابرویش می دهم
باز بالاتر به روز سرنوشت میشود همسایه من در بهشت
اری اری هرکه پا بست من است نامه اعمال او دست من است
التماس دعا




۱۳ پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ

به نام خدا
از اظهار لطف شما متشکرم
استاد عزیز با خودم کمی فکر کردم وگفتم انتقادی که قرار است از شما کنم رو روش بیشتر فکر کنم.
یا حق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ

ایول
بلد نبودی up کنی؟
بابا بیخیاااااااااااااااال
این همه سایت خفن واسه up هست این سایت تخیلی رو از کجا آوردی؟
خوب شد که یه چیزی یاد گرفتییییییییی
با مرتضی بودمااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد