اولین جمله (۱)!

به نام خدا 

سلام

دانشجویان عزیز لطفا اولین جمله ای را که راجع به کلمه زیر به ذهنتان می آید بنویسید. 

 

ترم اولی 

 

ان شاالله پست قشنگی می شود!

 

نظرات 14 + ارسال نظر
استاد جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

مرتضی سلام!
بچه های زیادی سراغت را می گیرند. خبری از خودت به آنها بده.
و اما جواب من به کلمه پیشنهادی:
ترم اولی: آش خور! (با عرض معذرت)

مهیار جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ http://kimiagar.blogsky.com

سلام
خوشحال میشم
اگه سری به وبلاگم بزنی
و انتقادی داری بیان کنی
مرسی

مرتضی شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ

سلام استاد
بچه ها خیلی خیلی به من لطف دارن، خوبیشون رو ثابت کردن.
صبر کردم از سفر برگردین بعد خبر بذارم٬ امیدوارم خوش گذشته باشه .!.!.!
راستی می دونید امروز چی شد؟ نزدیکای پارک ملت بودم یه کار کوچولو داشتم که خانم مصباحی و برادرشون رو دیدم.چقدر دنیا کوچیکه.از صدای تابلوم منو پیدا کردن.الان هم حسابی سر ذوقم. دیدار همکلاسی قدیمی خیلی لذت بخش بود.
آدرس وبلاگ رو بهشون دادم.همین روزاست که یه سری به ما بزنه.

اولین چیزی که به ذهن من می رسه قابل گفتن نیست اما دومیشو می گم:
ترم اولی کسی که می فهمه چقدر بچه ننه است (باعرض پوزش این جمله بیشتر واسه کسانی است که ساکن شهر محل تحصیلشون نیستن)

استاد برادرتون هم سر کلاس آلی۲ به ما گفت "آش خور" ولی ما اون موقع ترم چهارمی بودیم. شما سه ترم عقب ترید...

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام



من نمی دونم میتونم حرف خاصی در این مورد بزنم یا نه
چون تازه از این قفس پرواز کردم
ولی من دو -سه تا کلمه یهو رسید به ذهنم که می نویسم

1) شکوفه
2)میوه ی نرسیده (کال)
3)... ترم(سانسوووور)
4)بچه هست دیگه _چه میشه کرد

حسین یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام
گزینه ۳ مورد توافق همه هست... بلا شک!!!!
حیف که سانسوره
مرتضی مادب شدی؟
دستت اوف شده مخت که سر جاشه.

عمرانی یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:42 ب.ظ http://love30t.com

خوب خیلیییییییییییییی تابلو ان

محسن یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام
فکر کنم اکثرا روی یه کلمه ...اتفاق نظر دارن.
ولی من شخصا به یاد شیمی عمومی۱-فیزیک۱-ریاضی۱وزبان عمومی باتمام خاطراتش افتادم.
چه روزایه خوبی بود ترم اول.

[ بدون نام ] دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:30 ب.ظ

قاصدک

سلام

استاد اسم من رو یادتون رفته اینجا بنویسین

ناسلامتی نظر دادیما


ممنون

متوجه نمی شوم!

x سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

بچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچه

مرتضی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:50 ب.ظ

اولین چیزی که به ذهنم رسیده بود و جانب ادب رو گرفتم همون گزینه سوم سانسووووور شده است.

البته به همگان بگم که حسین در حال حاضر ترم اولی محسوب می شه و مصداق واقعی همین کلمه است.

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ

گل ورودی

بهنام جعفرطاری پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ

با عرض سلام البته بستگی دارد ترم اولی در چه مقطعی باشد
مقطع لیسانس :لحظه ورود به دانشگاه بعد از عبور از سر در دانشگاه:احساس بزرگی وغرور ولی بچه گانه
ورد به دانشکده ومشاهده ترم بالاییها :احساس حقارت و بدبختی
مقطع فوق لیسانس:لحظه ورود به دانشگاه بعد از عبور از سر در دانشگاه:باز هم احساس بزرگی وغرور ولی حساب شده

ورد به دانشکده ومشاهده ترم بالاییها:به وجود آمدن یک حس غریب مثل عقب ماندن از قافله ونا امیدی.

ممنون بهنام.

رویا اسماعیل پور شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

*به نام خدا*

سلام استاد.

خوبید ان شاا...؟تعطیلات خوش گذشت؟

می دونم کمی دیر متوجه این پست شدم اما بدم نشد چون تقریبا" ۴سال پیش در چنین ایامی من ترم اولی محسوب می شدم.
راستش من با دیدن این جمله به یاد خودم افتادم.

ترم اول:همه چیز برام رنگ غربت داشت.رنگ غربت داشت و بوی نو می داد،بوی تازگی.آب و هوا، آدم ها، خوابگاه، دانشگاه و از همه عجیب تر، غریب تر و تازه تر بیابان! تا افق فقط کویر!!!
آخه من همیشه تا افق آبی دریا رو دیده بودم ودر نقطه ی مقابل کوه(که خیلی نزدیک و به افق نمی رسه)
البته تو مسافرت ها کویر دیده بودم اما از پشت پنجره ی ماشین.
اولش برام شک بزرگی بود .خشکی هوا کلافم کرده بود اما کم کم در ترم های بعد بهش عادت کردم و جالب اینجاست که عاشق کویر شدم وحتی شبای کویر رو خیلی بیشتر از ساحل دوست دارم .خیلی شاعرانست.
تو خوابگاه دو تا هم اتاقی داشتم که ترم آخر بودن خیلی خوب و مهربون بودن حسابی هوامو داشتن خیلی جاها بردنم الان هردو ارشد هستن و ازدواج کردن.براشون آرزوی خوشبختی می کنم.
استاد شما هم از بهترین خاطرات ترم اول من هستید.برای شما هم آرزوی سلامتی، عمر با عزت و طولانی می کنم.
شما، هم اتاقی هام و (امام زاده علی ابن جعفر) تنها دلخوشی هایی بودید که غربت و تنهایی و دوری از خانواده، از شهرم رو برام کمرنگ می کرد.
البته این ها همه خواست خدا و ناشی از لطف او بود.

و مسلما"خاطرات شیرین و تلخ، آدم های خوب و بد،دوست و دشمن، شکست و پیروزی همیشه با هم عجین خواهند بود...
اما گذشته ها گذشته.من می خوام یاد بگیرم که از نقطه های منفی فقط درس بگیرم و بعد دیگه به دست فراموشی بسپرمشون.پس لزومی نداره در خاطراتم جایی داشته باشن.
(خدایا ممنونم.تمام لحظه هایی که تو برامون رقم می زنی قطعا" به صلاحمونه و حکمتی در اون نهفته.)

به نام خدا
سلام
ممنون خدا را شکر.
ممنون از لطفتون
و از احساسات بی شائبه تان
و من عامدانه (!) آدم سنگدلی بودم که گاه گاهی توی ذوقتان می زدم
تا با این روحیه لطیفی که دارید پوست کلفت بشوید و در برابر تو ذوق زدنهای روزگار کم نیاورید.
و از جهان بینی شما خوشحالم و تبریک می گویم.
تا این جهان بینی (رضایت به رضای او) را دارید پیروزید.
این رضایت از سر استیصال نیست
که از سر قدرت است و شناخت.
از سر بیچارگی و حقارت نیست
که از سر توانمندی است و بزرگی.
موفق باشید

استاد

رویا اسماعیل پور دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ

*به نام خدا*

سلام استاد.
ممنونم.
امیدوارم اینطور که شما فرمودید باشم
یا بشوم. ان شاا... .
استاد شما سنگدل نبودید، هرگز.
دلایلی هم که فرمودید خود نشانه ی خوش قلب بودن شماست که به آن ایمان دارم.
استاد خوبم، حق با شما بود.

البته شما لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد