داستان اکسیژن-مرتضی صفردوست

سال آخر، دوتا از دوستای خیلی خوبم یه کتاب کوچولو که یه دنیا ارزش واسم داشت٬ بهم هدیه دادن که همین داستانی هست که نقل می کنم. من که خیلی دوستش دارم.  

نام اصلی داستان هست: خدا جون اگه منو نمی آفریدی ...

داستان قشنگی هست و ما شیمیست ها بیشتر می تونیم باهاش ارتباط برقرار می کنیم.  

 

و اما داستان: 

بالاخره چشم به جهان گشود، خوشحال از اینکه به دنیا آمده و متعجب از این همه زیبائی روی زمین شروع کرد به جست و خیز کردن.

روی گل ها می غلتید، از درخت ها بالا می رفت، روی موج دریا دراز می کشید و بالا و پائین می پرید و فریاد می زد:

آهای منم، اکسیژن، آهای آهای ...

ادامه مطلب ...

شعر-خانم رحیمی نژاد

یادمه بچه های اتاق همشون یکی دو تا از شعرایی  که استاد سر کلاس خونده بودن رو به دیوار کنار تختشون زده بودن  

در ضمن منم اسم شاعرهارو نمی دونم اگر کسی نام شاعر را یادش است بگوید 

شعر را در ادامه مطلب بخوانید 

 

 

ادامه مطلب ...

خبری دیگر از ارشد-هادی جلالی

مرتضی شهاب شیمی آلی دانشگاه آزاد واحد دامغان