کلبه منتظر

سلام 

این کلبه منتظر است 

انسان دوست داشتنی ای که تا آن جا که من شناختمش (از روی نوشته هایش) 

- یک مسلمان درست است 

- ثابت قدم است 

- متعصب نیست 

- به اندیشه مخاطب خود احترام می گذارد 

 

باقیش به عهده خودش و ... شما

نظرات 126 + ارسال نظر
منتظر چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ

سلام اقای صفردوست

بدون تعارف می گم شعرهایی که نوشتید خیلی زیبا بود مخصوصا اشعاری که در یادداشت اخرتون بود
ممنون از این که به کلبه ی خودتون سر می زنید

یا علی

منتظر چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ق.ظ

دل را پر از طراوت عطر حضور کن
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن
آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه
برگرد و شهر را پر از امواج نور کن
شب های جمعه یاد تو بیداد می کند
آدینه ای زکوچه دنیا عبور کن
آقا چقدر فاصله اندوه انتظار
فکری برای این سفر راه دور کن
زین کن سمند حادثه را تکسوار عشق
جان را پر از شراره غوغا و شور کن
آقا چقدر ضجه زنیم و دعا کنیم
یا بازگرد یا دل ما را صبور کن

اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی

مرتضی چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

به نام خدا
سلام 13 عزیز
جوری از من اسم بردی انگار دشمنت هستم؟ انگار پدر کشتگی باهات دارم؟
نمی دونم چرا دوست نداری با هم بحث کنی؟ در حالی که علم اش رو داری!!!
غیر از اینکه امام صادق (ع) فرمودند: الزکاه العلم النشره

اگه با عقایدم مشکلی داری بحثش جداست
اما اینجوری که من دستگیرم شده در بیشتر موارد هم نظریم؟ فکر نمی کنید این بحث ها بتونه کارگشا باشه؟
من در خودم نقایص زیادی می بینم و به کمک یه دوست آگاه و عالم نیاز دارم.
خیلی چیزهای ساده هست که فراموشش شده اند و در این بحث ها یادآوری می شن

در ضمن نمی دونم چرا دیگران تو بحث ما شرکت نمی کنن؟ (منتظر عزیز منظورم با شماست٬ تو هم علمش رو داری و هم انگیزه اش رو)

به قول استاد بحث کنید اما جدل نکنید
من هم قصد بحث کردن دارم (من باب شوخی: قدرت جدل کردن رو هم دارم)

من به این اعتقاد دارم که اگه خدای بزرگ استعداد یادگیری چیزی رو بهمون می ده و نریم یاد نگیرم باید بازخواست بشیم. اگه هم رفتیم و یاد گرفتیم ولی به کار نبستیم باز هم باید بازخواست بشیم.

ما انسانها همیشه در مقابل کاستی هایمان دنبال بهانه و توجیه می گردیم چون در غیر اینصورت نمی تونیم با وجدانمون کنار بیایم. یه جورایی می خواهیم وجدانمون رو گول بزنیم.

من با دید منفی نظرات تو رو خوندم و با این دید جواب ندادم.

من شما را دوست دارم، اعتقاداتت را دوست دارم، عشقت را (عشق به ائمه) دوست دارم و خوشحالم که با تو بحث می کنم چون اندکی به خودم آمدم.

دیگه وقت، وقته عمل کردنه.

ما وقتی می تونیم خودمون رو یه بنده ی خوب بدونید که همه ی وظایف دینی مون رو در موازات هم داشته باشیم که از همه مهمتر بحث انتظاره!

وظیفه ی منتظر عزیز خیلی سنگینه چون قراره با این کلبه اش ما رو به منتظر واقعی بودن نزدیک تر کنه!

باشد روزی که منجی عالم ظهور کند و به ما مسلمونیه واقعی رو یاد بدهد.


یا علی

به نام خدا
آفرین مرتضی
آفرین

مرتضی چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام منتظر عزیز
شاید از حرفم ناراحت بشی اما نیازی نیست از من تشکر کنی
اولاً من این اشعار رو به نیت شما نیاوردم بلکه شما و کلبه تان فقط بهانه بودین
من مطالبم رو به نیت آقا صاحب زمان (ع) آوردم و بر خلاف گفته ی خانم قاسمی پور هیچ انتظاری هم از آقا ندارم
همین که اجازه بدن نوکریشون رو کنم برایم کافی است
دوما زمانی هنر کردم که خودم بشینم و برای انتظار ظهور آقا امام زمان (ع) دست به قلم بشم.
سوما اشعار زیبا وقتی زیباتر می شن که بهشون عمل بشه و گرنه خیلی زود فراموش می شه
اینکه بگیم به به چه شعر قشنگی و خیلی راحت ازش عبور کنیم چه فایده ای داره؟
یعنی اگه جمعه شد و بی صبرانه منتظر اومدن آقا شدیم
بی اختیار برای آقا اشک ریختیم
اونوقت می تونیم بگیم که یه قدم به منتظر واقعی نزدیک شدیم
اما آیا اینگونه است؟
من که از خودم بدم میاد و اصلا خودم رو شایسته تقدیر و تشکر نمی دونم
حرف آخرم اینه که اگه کاری کردم وظیفه بوده و بس
مگر خودم نگفتی هر منتظر وظایفی داره؟
در ضمن در جوابی که به ناشناس دادی باید بگم که اگه می خوای حق مطلب ادا بشه چیزی رو خلاصه نکن
چون بعضا باعث ایجاد می شه
کسی که مشتاق باشه هر مطلبی رو با هر حجمی که باشه، می خونه

به یاد مرحوم آقاسی:
شاید این جمعه بیاید، شاید !!!

آشنا چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ب.ظ

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست

باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما، سزای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما

وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما

رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند

در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر

فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله تاریخ می رسد

هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست ...............

باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
...
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

ایرادات را پیدا کنید

۱۳ پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ق.ظ

به نام خدا
ببخشید اقا مرتضی قصد من بی احترامی به شما نیست من هم مثل شما در خیلی از موارد فکر میکنم.مشکل من و امثال من این است که راه مسقیم رو بلدیم ولی پا توی اون نمیذاریم نمی دونم ایا کسی به غیر از حضرت صاحب زمان {عج}هست که دست ما رو بگیره یا نه.هدفمون شده دنیا اگر چه دم از اخرت و اخرت گرایی مزنیم. خدای ما رو به حق عزیز زهرا از دست خودمون نجات بده .التماس دعا

۱۳ پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

به نام خدا
چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود

مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود

عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی

لبهای من به خنده دگر وا نمی شود

خواهان حرکتیم ولی غیر ممکن است

پایی که سست گشت توانا نمی شود

با جان و دل قبول نمودیم بار عشق

گفتیم پشتمان که دگر تا نمی شود !

غافل از اینکه عارضه عشق در جهان

تنها غمی بود که مداوا نمی شود

آنگه به اشتباه خود آگه شدم که هیچ

راهی برای فیصله پیدا نمی شود

حالا نه اینکه پشت من از دوریت خمید

طوری خمیده است که بالا نمی شود

یار غریب ، این کلام تو در خاطرم پرید

حق با تو بود ، فاصله معنا نمی شود

شعری دیگر:

ای که هر دم دم ز مولا میزنی

پس چرا وقت عمل جا می زنی

ای که گوئی در پناه مهدی ام

مستحق یک نگاه مهدی ام

نام مهدی جان من بازیچه نیست

عاشق مهدی خدا داند که کیست

ای که اظهار ارادت می کنی

در خفا صد ها جنایت می کنی

عاشق مهدی نمودار وفاست

قلب اوآئینه مهر و صفاست

ذکر یا مهدی ز هر ذکری نکوست

دوستی با او جواز آبروست

ما نه اندر عشقبازی جاهلیم

ما برای عشق حرمت قائلیم

هر کسی چشم انتظار مهدی است

بی تکلف ریزه خوار مهدی است

سرمه افرشتگان خاک رهش

حاتم طائی گدای درگهش

چشم زیبایان عالم سوی اوست

یوسف مصری غلام کوی اوست

دل گلستان است و مهدی یاس اوست

صد میخانه زنده از انفاس اویت

معجزاتی برتر از عیسی کند

بی عصا کار دو صد موسی کند

مهدی موعود یعنی مصطفی

رونوشتی از علی المرتضی

اوست عین احمد احمد عین اوست

مه غباری از کف نعلین اوست

هر که قائل نیست بر امر ظهور

بی شعور است بی شعور است بی شعور

انتظار اوهمه درد است درد

هر که با مهدی بود مرد است مرد

انتظار او همه فیض است فیض

دشمن او نطفه حیض است حیض

اوامیر ملک جن و آدم است

او ولی امر کل عالم است

در زمین و در سماء این صحبت است

مهدی زهرا امام امت است

خط آزادی ز کلک شصت اوست

جمعه ها پرونده ها در دست اوست

اولیا را چون وصی خاتمه است

نقش مهر دست او یا فاطمه است

این همه شور از پی خوش عهدی است

آرزوی ما ظهور مهدی است

«سید خوش» زاد ای دل سوخته

فاطمه دیده به مهدی دوخته

منبع:www.ansaralreza.blogsky.com

منتظر پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ

هوالحی
مولای من تو می آیی وهمه ستاره های آسمان و ماه درخشان به سجده ات می آیند ، تومی آیی وبهار می شود دلهای خزان زده یمان ، تو می آیی وهمه ی نیلوفرهای آبی شکوفه می کنند . تو می آیی وغروب جمعه ها ، دیگر دلهایمان نمی گیرد ، تومی آیی وقمریان صدای شادی سر می دهند وکوه دوباره استواری را می آموزد و دشت صبوری را ، و دلهای عشاق طراوت وسرسبزی را، دوباره دشتها پراز گل نرگس می شود وعطرآن تمامی دنیا را می پوشاند . تو می آیی چشمهایمان اشک را فراموش می کنند ولبهایمان خنده را به یاد می آورند و دستهایمان یاری گری را وقلبهایمان مهرورزی را وجودمان پر می شود از فریاد :
« یا مهـدی ادرکـنی »
دنیا را نور فرا می گیرد و غفلت از دلهایمان پر می کشد و جهل ونادانی می میرد وگلهای دانایی می شکفند رایحه در رایحه وعطر ایمان همه ی جهان را فرامی گیرد ودنیا پر می شود از عطر ذات حق وچه دنیایی باشکوهی خواهیم داشت اگر تو بیایی .
همه جا بروم به بهانه ی تو
که مگر برسم در خانه تو
همه جا دنبال تومی گردم
که تویی درمان همه دردم
« یا ابا صـالح مددی مولا »

اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی

مرتضی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام 13
از بحث کردن کناره گیری کردی؟
امیدوارم از حرفام ناراحت نشی، نیتم خیر است ولا غیر
به نظر من:
مشکل ما این است که فکر می بنیم راه درست و بلدیم !
مشکل ما این است که نمی ریم راه درست رو پیدا کنیم !
مشکل ما این است که می خوایم آقا ظهور کنه تا راه درست رو به ما یاد بده !
مشکل ما این است که وقتی صراه مستقیم را پیدا کردیم، پا در آن وادی نمی گذارین. چون قدری زحمت به خودمان نمی دهیم، قدری تحمل سختی را نداریم !
مشکل ما این است که تا امام عصر غایب هستن شعارهای زیبایی می دهیم اما همین که ظهور کردن و فضا فضای عمل کردن شد، از مهلکه فرار می کنیم و دشمن ایشان می شویم !
مشکل ما این است که وقتی آقا ظهور کردند نمی دانیم چه باید بکنیم !
مشکل ما این است که همیشه خود را از دیگران بالاتر می بینیم !
مشکل ما این است که یادمان رفته برای چه آفریده شدیم ! فراموش کرده ایم برای توحید، ستایش پروردگار، برای دیدن بزرگی های خالق بی همتا و برای خیلی چیزهای دیگر آفریده شدیم !
مشکل ما این است که نمی دانیم برای زندگی کردن آفریده شده ایم، برای زندگی ای که در راه رضای خداست ! برای کمک به همنوع، برای مهربانی کردن و غیره !

باز هم بگم؟

مشکل ما این است که فکر می کنیم با ظهور آقا امام زمان (ع) معجزه می شود همگی بهشتی می شویم درحالیه بودند کسانی که در زمان پیامبر و دیگر امامان جهنمی شدند، ابوسفیان و خاندانش، طلحه و زبیر، شمر ملعون، هارون الرشید و خیلی کسای دیگه !
مشکل ما این است که فرض نمی کنیم الان آقا ظهور کرده اند و همانگونه که باعث خشنودی آقا می شود، زندگی نمی کنیم !
مشکل ما افراط و تفریط های بسیار است. برای رسیدن به آخرت، دنیا را و برای دنیا، آخرت را فراموش می کنیم !
مشکل ما این است که هیچ چیزی رو به موازات هم انجام نمی دهیم !

خلاصه حرفم:
یه بزرگی حرف می گفت تصور کن هم اکنون امام زمان (ع) کنارت نشسته است، چه چیزی از اون بزرگوار می خواهی؟
پول می خوای؟
قدرت می خوای؟
همسر نیک می خوای؟
عاقبت به خیری می خوای؟
چی می خوای؟

تا به حال به این فکر کردین که از آقا چی می خواین؟
تا به حال به این فکر کردین که اگه آقا رو دیدین و به شما گفت برای سعادت دنیا و آخرت بایستی تمام اموالت را بدهی (چون برای تو نیست و تو صاحب این اموال نیستی) چه می کنی؟
سر دشمنی با آقا بر می داری یا اطاعت امر می کنی؟

منتظر واقعی کسی است که فرقی میان زمان غیبت و ظهور آقا قائل بناشه و همانگونه زندگی کنه که گویی در زمان ظهور آقا امام عصر‌ (ع) است.

۱۱۰ پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

بشنیدم که عزم سفر می کنی



مهر حریف و یار دگر می کنی، مکن



تو در جهان غریبی ، غربت چه می کنی



قصد کدام خسته جگر می کنی ، مکن



از ما مَدوزد خویش ، به بیگانگان مرو



دزدیده سوی غیر نظر می کنی ، مکن



ای مه که چرخ ِ زیر و زبَر از برای توست



ما را خراب و زیر و زبَر می کنی ، مکن



کو عهد و کو وثیقه ، که با بنده کرده ای



از عهد و قول و خویش ، عبر می کنی ، مکن



ای برتر از وجود و عدم ،بارگاه تو



از خطه وجو گذر می کنی ، مکن



ای دوزخ و بهشت ، غلامان امر تو



بر ما بهشت را چون سَقَر می کنی ، مکن



اندر شکَرستان از زهر ایمنیم



آن زهر را حریف ِ شکر می کنی ، مکن



جانم چو کوره ای پر آتش ، بَسَت نکرد



روی از من فراق چو زر می کنی ، مکن



ما خوش لب شویم چو تو خشک آوری



چشم مرا به اشک چه تر می کنی مکن



سر در کش ای رفیق، که هنگام گفت نیست



در بی سری ِ عشق چه سر می کنی ، مکن

به نام خدا
۱۱۰ عزیز
سلام
غزل زیبایی است مناسب کلبه های دیگر.
چند غلط نیز دارد.
ممنون

مرتضی جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ

عصر یک جمعه دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست
چرا آب به گلدان نرسیدست
و
هنوز هم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوز هم هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعنان نرسیدست
و
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر وجود تو
کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس
سلامتی امام زمان صلوات
بیا ای ساقی میخانه عشق
مرا پر کن از پیمانه عشق
گل مریم فدای رنگ ورویت
نصیبم کی شود دیدار رویت

مرتضی جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام محمد عزیزم، سلام رفیق شفیقم
فرض بگیریم مطلب انیشتین منبعش کاما موثق و صددرصد حقیقت داشته باشه و شیعه باشه !
آیا من و تو هم به اندازه ی اون به دنبال حقیقت رفته ایم؟ اینکه کدام دین حقیقت کامل است؟

یه سوال: اینکه انیشتین شیعه بوده یا نه چه تاثیری در ما می تونه داشته باشه؟
آیا باعث می شه من و تو هم به اندازه ی او درباره مذهبمون تحقیق کنیم و مثل اون به یقین برسیم که اسلام کامل ترین دین خدا هست؟

انیشتین اسلام رو شناخت، شیعه رو شناخت آیا من و تو که از همون اول مهر تشیع بر پیشونیمون خورده به اندازه ی اون شناختیم و عمل کردیم؟

۱۳ جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:03 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقا مرتضی منم حرف های شما رو قبول دارم و به نظر من هم موفعی کسی منتظر واقعی می شه که ظهور و غیبت امام عصر{ع} برای او فرقی نکند اما من مطمئنم که راه درست رو بلدم اون راه همون راهی است که شاه عالم حضرت علی {ع} در ان بود راه مستقیم همان راه اما مان معصوم است ولی اینکه چقدر در این راه ثابت قدم بودم بحث دیگری است. سوال های دیگر شما هم خیلی ها شو نمی تونم جواب بدم چون هنوز وقت عمل به اونها نرسیده و اگر توفیق درک زمان ظهور رو داشته باشم اون موقع است که عیار من هم سنجیده میشه.خدا کند قدم های ما در راه رضایت خدا برداشته بشود.ودر پایان این جمله زیبا خاتمه این نوشته است:
منتظران مصلح خود باید صالح باشند

۱۱۰ شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ب.ظ


در هوایت بی قرارم روز شب

سر زپایت بر ندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم روز و شب

جان و دل از عاشقان می خواستند

جان و دل را می سپارم روز و شب

تا نیابم آنچه در مغز من است

یک زمانی سر نخارم روز و شب

تا که عشقت مطربی آغاز کرد

گاه چنگم گاه تارم روز و شب

می زنی تو زخمه و بر می رود

تا به گردون زیر و زارم روز شب

ساقی ای کردی بشر را چل صبوح

زان خمیراندر خمار روز و شب

ای مهارعاشقان در دست تو

در میان این قطار روز و شب

می کشم مستانه بارت بی خبر

همچو اشتر زیر بارم روز و شب

تا بنگشایم به قندت روزه ام

تا قیامت روزه دارم روز و شب

چون زخوان فضل روزه بشکنم

عید باشد روزگارم روز وشب

جان روز و جان شب ای جان تو

انتظارم انتظارم روز و شب

تا به سالی نیستم موقوف عید

با مه تو عیدوارم روز و شب

زان شبی که وعده کردی روز وصل

روز و شب را می شمارم روز و شب

بس که کشت ِ مهرجانم تشنه است

زابر دیده اشک بارم روز و شب

بعضی اشعار که ترانه شده اند را باید از روی متن خواند تا حلاوتشان را بیشتر درک کرد
و این یکی از آنهاست.
ممنون
استاد

محمد منسوبی فرد شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام مرتضی جان
در جواب سوالت باید بگم -اگه نگم هممون -اکثرمون اونجوری که شایسته ی دین خدا باشه دنبالش نرفتیم.
واینکه ما مسلمونا -مخصوصا ما که موروثی مسلمون هستیم مثل کسایی هستیم که گنجی رو دم دستشون دارن ولی اصلا بهش توجه ندارن-یا بقول آقای قرائتی روشی که ازمنابع دینیمون (قرآن-نهج البلاغه و...)استفاده میکنیم مثل اینه که با فرش ابریشمی بخوای شیشه رو گردگیری وتمیز کنی....
در مورد انیشتین هم من فقط خواستم باجلوگیری از طرح مطالبی که مرجع مشخصی ندارن-واحتمالا فردا کذب بودنش ثابت بشه بهانه وایرادی دست آدمای بهانه جو وغرض ورز بیفته!!!!
البته ببخشید که انقدر ساده وخودمونی جوابتو دادم.

منتظر شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ب.ظ

رفیق جان منا دوره ی رفاقت نیست
سر گلایه ندارم که جای صحبت نیست
یکی به مفتی شهر از زبان ما گوید
اطاعتی که تو را می کنند طاعت نیست
چگونه نقشه ی آسایش جهان بکشیم
به خانه ای که در آن جای استراحت نیست
همه به سایه ی هم تیر می زنند اینجا
میان سایه و دیوار هیچ الفت نیست
چقدر بی تو در این شام ها دلم خون شد
چقدر بی تو در این روزها صداقت نیست
مجو عدالت از این تاجران بازاری
که در ترازویشان نیم جو مروّت نیست
حرامیان همه دولت شدند و دولتمند
گناه دولتیان و گناه دولت نیست
دل شهید به ابریشم هوس دادید
به چشم مخمل تان هیچ خواب راحت نیست
به دام زلزله افتاده اید در شب مرگ
نماز خواندن تان جز نماز وحشت نیست
میان این همه شب تاب واین همه بی تاب
یکی ز جمع کریمان با کرامت نیست
به جز سکوت و تبسم چه می توانم گفت
به واعظی که گمان می کند قیامت نیست
هوای کعبه به سر دارد و دلش گرم است
که در طریق هوی سختی و جراحت نیست
"کجا روم چه کنم چاره از کجا یابم"
هزار سینه سخن مانده است و رخصت نیست
طریقت تو همین شاعری ست شعر بگو
که شرع بی غزل و شعر بی شریعت نیست
به قدر خنده و اشکی غزل بخوان با من
به قدر خواندن شعری همیشه فرصت نیست

علیرضا قزوه

هیچ وقت تنها به سینما نروید شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ

چه جالب اون استادی که در کلاس هم بیش از یاد دادن درس، شعر میخوند و از خاطراتش می گفت ، تکرار اعمال رو دوست داره، تنها راهی که میشه فهمید شما در دوره لیسانس چیزی از این استاد یاد نگرفته اید(چون چیزی گفته نشده) اینه که 10 بار تست های کنکور آلی را بخوانید تا دفعه 11 بتونید یک تست رو بزنید، اونم اشتباه. همش به خاطر تجربیات خوب شما از دوره طلایی لیسانس از سوی درس شیمی آلی

به نام خدا
سلام
دانشجوی نا شناس عزیز
ممنون که حرف دلت را زدی-با ادب
هر چند من تمام این نکات را در کلاسهایم-و معمولا ابتدا-می گویم باز تکرار می کنم. مرا ببخش که تلگرافی می شود.
۱-من همواره در کلاس می گویم که کلاس من کلاس کنکور نیست. یک تفسیر این سخن این است که در کلاسهای کنکور رویکرد فرق دارد.
۲-من همواره در کلاس می گویم که من در کلاس حداقلهای لازم را درس می دهم و باور کن حداقلهای لازم را درس می دهم و صراحتا بگویم فکر می کنم خیلی خوب هم درس می دهم. چیزهایی که باید تا آخر یادتان بماند با تکیه بر مفهوم آلی.
۳-ادعا نمی کنم همه مشکلات دنیا را حل می کنم-البته به طنز چرا-اما شما و ما به چیزهای دیگر نیز نیاز داریم. من معلمم. در هر حال حق با شماست هر چیزی باید در حدش باشد اما آیا مساله واقعا به همان شوری است که شما گفته ای؟ اگر بین من و شما اختلاف عقیده باشد قضاوت با کیست؟ نظرات دانشجویان (برآیند تمام دانشجویان) خوب است؟ نامه های تک تک و حدا حدای ناشناس و آشنا چطور؟
۴-فراموش نکن که من نمی گویم روشم بهترین روش است اما روش من علمی است-نشان به آن نشان که در کشور خارجی و با دانشجویان با علایق متفرقه نیز جواب داده است.
۵-من با برخی نمی سازم-یا برخی با من نمی سازند-در یکی از پستها می توانی در کامنتهای خانم رحیمی نژاد نمونه ای از توضیحات مرا بیابی-در هر حال اکنون چند سالی است شما آزادید که استاد آلی خود را خود انتخاب کنید یکی از مهمترین عوامل این تصمیم گیری من بودم. من خودم را به هیچ کس تحمیل نمی کنم.
مرا ببخش اگر پاسخ کمی با عجله شد. اگر باز هم نظری یا سوالی داشتی ممنون از طرحش می شوم.
ممنون

هیچ وقت تنها به سینما نروید یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام و معذرت خواهی برای اینکه دفعه پیش سلام نکردم
اینکه در صندوق انتقادات و پیشنهادات شما اکثرا تعریف وجود داره دلیلی بر درست بودن نحوه آموزش شما نیست چون من نیز چون دیگران همیشه تعریف هایم را از شما در صندوق می انداختم یا حداقل انتقاد نمی کردم و بی دلیل هم نبود.اما زیاده روی در هر کار موجب از بین رفتن مزه آن است چه زیبا و چه زشت.
اینکه واقعا این موضوع خیلی شور شده یا نه فقط از حرفهایی که بین دانشجویان می گذره مشخص میشه نه از خنده هایی که سر کلاس دارن یا نظرات آنها در صندوق شما.البته نتیجه آموزش خب پس از یک امتحان مهم مشخص می شود اینکه همه دوست دارن سر کلاس کمتر به درس پرداخته بشه چیز واضحیه چون اکثر بچه های کلاس از دبیرستان وارد دانشگاه شدند و هنوز در همان جو.
شما دقیقا حداقل های لازم را درس می دهید و دقیقا همین مشکل است وتمام سخن نیز همین است
ممنون که پاسخ گو بودید

سلام
با هم موافقیم. استادان دروس تربیتی من می گفتند در دانشگاه حتی برخی مباحث را (و نه تمرینات را و نه رویکردهای کلاس کنکور را-که به طریق اولی جای خود دارند) می توان به عهده دانشجو گذاشت. خوب است که هر دو قبول دازیم که من حداقلها را درس می دهم (و به نظرم با من موافق باشی که خوب هم درس می دهم)
فقط یک مساله که دارد غافل می ماند:
باز هم می گویم برای دادن نمره به یک استاد یا ارزشیابی کار یک استاد پس شما چه پارامتری را قبول داری؟
بالاخره باید به یک چیزی استناد کنی؟
ارزشیابی پایان ترم خوب است؟
ارزشیابی دانشجویان فارغ التحصیل خوب است؟
ارزشیابی شاگرد اولها و رتبه بالاهای کنکور (که از قضا ابتدا برخی تا حدودی نظر شما را-به صورت دیگر-داشتند) خوب است؟
نمی خواهم شعارهای گنده گنده بدهم (ولی برای دفاع از خود اینها را می گویم حتی اگر شائبه شعارزدگی پیش آید) اما (با این که نمی دانم شما چند درس با من گذرانده ای) از شما خواهشی دارم و این که وقتی از این دانشگاه رفتی (حال چه فوق-چه تشکیل خانواده- چه کار-چه خارج و ... یک کپی از این پرسشها و پاسخها داشته باشی و مقایسه کنی و به من بازخورد بدهی. وقتی رفتی سال به سال پرسشها را و پاسخها را بخوان و مقایسه کن و ببین نظر امسالت با پارسالت چه تفاوتی دارد. وقتی با دوستت-وقتی با کارمندت-وقتی با رئیست-وقتی با همسرت- با فرزندت-با همسایه ات و... به مشکل برخوردی ببین آیا روش تربیتی من جواب می دهد؟ قبول دارم و تکرار می کنم این جواب شما نیست این خواهش من و ایضا پیش بینی من است.

وبا اجازه جملاتی از پاسخ قبلی ام:
...
۳-ادعا نمی کنم همه مشکلات دنیا را حل می کنم-البته به طنز چرا-اما شما و ما به چیزهای دیگر نیز نیاز داریم. من معلمم. در هر حال حق با شماست هر چیزی باید در حدش باشد ...
۴-فراموش نکن که من نمی گویم روشم بهترین روش است اما روش من علمی است-نشان به آن نشان که در کشور خارجی و با دانشجویان با علایق متفرقه نیز جواب داده است. (جمله جدید: چون به اصول سنجش و اندازه گیری عمل می کنم و اعتقاد دارم)
۵-من با برخی نمی سازم-یا برخی با من نمی سازند-در یکی از پستها می توانی در کامنتهای خانم رحیمی نژاد نمونه ای از توضیحات مرا بیابی-در هر حال اکنون چند سالی است شما آزادید که استاد آلی خود را خود انتخاب کنید یکی از مهمترین عوامل این تصمیم گیری من بودم. من خودم را به هیچ کس تحمیل نمی کنم.
... اگر باز هم نظری یا سوالی داشتی ممنون از طرحش می شوم.
ممنون

مرتضی دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه
از راه های رسیدن به یک منتظر واقعی و بحث من و 13 در رابطه با نماز الان رسیدیم به بحث (و کمی جدل) آموزش استاد
من هم که همیشه نخود هر آشی هستم، پس با اجازه:
1-بارها تنهایی به سینما رفتم و نه تنها هیچ اتفاقی نیافتاده بلکه از فیلم دیدنم هم لذت بردم.
نکته ی اخلاقی:
هر کس اومد هر نصیحتی کرد به عقلتون مراجعه کنید. اگر با روحیاتتون سازگار بود بپذیرید وگرنه از این گوش بگیرید و از اون گوش در کنید.
2-متنی رو که در ادامه می خونید به هیچ وجه شراکت من و استاد درش دخیل نبوده، پس عینکهاتون رو عوض کنید.
3-سوال مطرح شده این است که روش تدریس استاد خوب است یا نه؟
جواب اما نه، قبلش یه اتفاقی که برای شخص خودم افتاده رو تعریف می کنم:
کمتر از 2 ماه پیش ارائه درس سمینار (بچه های ارشد بهتر می دونن سمینار چی هست) تمام بچه های پیشرانه بود. تنها دختر کلاسمون برای اینکه به همه ثابت کنه چیزی از بقیه کم نداره سمینارشو به زبان انگلیسی ارائه کرد. همین که ارائه اش تموم شد یکی از بچه ها با لحن خیلی تند و پرخاش جویانه به انتقاد برخاست و متاسفانه هم به دانشجو و هم به استاد راهنمای مربوطه جسارت کرد.
من هم معترض بودم اما اینگونه انتقادم رو بیان کردن:
خانم عزیز قبل از اینکه از شما بپرسم چرا انگلیسی ارائه دادین از خودم می پرسم چرا من که به این سن رسیدم هنوز دو تا کلمه ی انگلیسی رو نمی فهمم؟ چرا انقدر در یادگیری زبان که زبان علم می باشد تنبلی و فرار کردم؟ چرا کم کاری خودم رو به حساب شما می ذارم؟ و در ادامه پیشنهاداتم را دادم و ازشون تشکر کردم که باعث شدن یه کمی به خودم بیام (گرچه هنوز هم نیومدم)
حالا که بحثش شد اجازه بدین بگم: انتقادی به جاست که پیشنهادات محکم و سازنده ای پشت آن باشه.
چی؟
این حرفا چه ربطی به استاد و سوال داره؟
به قول استاد راهنمای خودم که بر حسب اتفاق دکترای آلی دارند (دکتر یدالله بیات)
"هر کس که موریسون بوید رو خوب فهمیده باشه باید بهش دکترای آلی داد"
و
"نباید به دانشجوی لیسانس سخت گرفت، باید حداقل ها و کلیات تدریس بشه،دوره ی لیسانس پیش ضمینه ی ارشده"
که خیلی مشابه حرفایی است که استاد در جواب شما گفتن!
هنوز متوجه ربطش نشدین؟
خانم یا آقا چند دفعه کتاب موریسون رو ورق زدی؟ چرا کم کاری خودت و دوستات رو به پای استاد می نویسی؟
من فقط یک نفر رو سراغ دارم که توی لیسانس فقط کتاب می خوند "سلمان دارابی" و این دلیل موفقیتش بود. البته "سلمان رحمانی" واسه خودش اعجوبه ای بود اما این سلمان دارابی بود که سال 87 بهترین رتبه کنکور آورد (البته رحمانی واسه کنکور درس نخوند).
شما می دونید بیشتر سوالات کنکور از کتابهای موریسون و آلی پیشرفته، پروژه های ارشد و دکترای طراحان سواله؟ یه بار کتاب رو ورق بزن! اون سوال که 50% سوالای ما از این کتابها بود...
از نظر من منطقی میاد که اگه سوالی رو 10 بار تست بزنی برای یازدهیمن بار نتونی درستش رو جواب بدی.
راستی ترم چند آلی گرفتید و ترم چند کنکور دادین؟ وقفه ی زمانی بین این دو چند ترم یا ترم ساله؟
4-این بند صرفا جهت جواب به سوال و تعریف از استاد است:
ما 83ای ها انقدر خوب بودیم که استاد برامون کلاس کنکور گذاشتن و اینکه در کلاسهای کنکور رویکرد فرق دارد را به عینه تجربه کردم. این رو هم بگم که استاد هرچه را در کلاس کنکور به ما گفتن سرهر سه کلاس آلی بهشون اشاره کرده بودن. بعضی هارو گذری گفتن و بعضی هارو زیاد وقت گذاشتن.
5-این بند مربوط به من و استاده هیچ ربطی هم به موضوع مورد بحث نداره:
استاد یه قسمت کوچولو از پروژه ام سنتز یک ماده است که باید وارد فرمولاسیون پیشرانه بشه و نیاز به دونستن مکانیسم واکنشش هست. به نظرم مکانیسمی که نوشتم منطقی میاد اما می خواستم نظر شمارو بعنوان خدای مکانیسم هم بدونم. وقت دارین براتون ایمیل کنم؟

به نام خدا
من از همه (خصوصا دانشجوی عزیز مخاطب اصلی) خواهش می کنم حرفهای مرتضی را نه به عنوان جوابیه- و دفاعیه-که کتمان نمی کنم چون آدمم-خوشم آمد-بل که به عنوان راهنما برای آینده در نظر بگیرند.
این جمله دکتر بیات را-که ایشان را نمی شناسم-با آب طلا بنویسید که
"هر کس که موریسون بوید رو خوب فهمیده باشه باید بهش دکترای آلی داد"
میثم هم به این نتیجه رسیده بود. (مدافع سر سخت یک کتاب دیگر و سوال کننده از من که چرا از آن کتاب درس نمی دهی... و آخرش دوستانه به او گفتم که دلم می خواهد!)
باز هم خواهش می کنم این را جوابیه یک شریک در نظر نگیرید بل که راجع به گفته هایش فکر کنید.
........
و اما مرتضی از تو ممنونم
تو خصلتهایی داری که در ایرانی ها و کلا خاورمیانه ایها کم است
و این نقطه قوت توست.
دکتر رییسی از دانشجوی لیسانسی می گفت که در کنفرانس معدنی سیستان و بلوچستان برای استادان بزرگ بدون تپق سخنرانی غرایی کرده بوده (از دیگران شنیده بود) و وقتی گفتم که تو بودی...
مرتضی تو اگر استاد خوبی داشته باشی خیلی پیشرفت می کنی-هر چند هنوز هم شاید با تو دعواکنم(؟!!)-همان گونه که یکی دو باری دعوا کردم-
این طور که مشخص است استاد خوبی داری. امیدوارم تو را در مراحل بالاتر ببینم.
از تعارفاتت هم ممنونم
برای سنتز و مکانیسم هم در خدمتم.
ممنون
استاد

۱۳ سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ

به نام خدا
از اقا مرتضی به خاطر جوابشون تشکر میکنم من به این دلیل به دوستمون جواب ندادم که ممکن بود هویتم فاش بشود ولی خوب دوستان خوبی مثل اقای صفر دوست برای دفاع از استاد همیشه اماده اند
یک تذکر:تذکر من به مربوط به نکته اخلاقی است که اقا مرتضی در بالا اشاره کردن ایشون گفتن که هرکس نصیحتی کرد با عقل خودمون اون رو بسنجیم من این جمله رو فبول ندارم بلکه به نظر این حقیر باید اون را با حق سنجید که یکی از معیار های حق عقل است ولی باید بدونیم که عقل به تنهایی برای حق سنجی کافی نیست{نمیدونم چرا هر کاری میکنم که با اقا مرتضی وارد بحث نشم نمیشه؟}

ممنون ۱۳
اصولا شما اندیکاسیون وارد بحث شدن دارید.
باز هم ممنون

مرتضی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:30 ب.ظ

آقای من گوش کن

ندای درونیم را که چگونه جام حسرت نوشیده است و دلش گواهی آمدنت را می دهد، آمدنی که اگر چه این روزها نشانه هایش را یکی پس از دیگری نوید می دهند، اما آن نشانه اصلی که تو بی صبرانه به انتظارش نشسته ای، همچنان محقق نشده است و چه سخت است که بگوییم روزها برای آمدنت کوتاه، اما عمر دل گنهکار ما بسیار طولانی شده است. گر چه خوب می دانیم که تو برای آمدنت نه روزها که قلب های مان را می نگری و البته سخت است که بگوییم هنوز دل های مان برای آمدنت فرش پهن نکرده اند با اینکه نشانه های آمدنت را با زبان مان خوب می شماریم!
کاش می فهمیدیم که عمر ما روزی تمام می شود و آن وقت هیچ عذری حتی دیدن تو ساعتی را برای زندگی به ما نخواهد بخشید تا روی ماه تو را که این سال ها هر چند به زبان در انتظارش بودیم، ببینیم. آقاجان گرچه دل مان گواه خوبی مان نیست، اما تو همان لب هایی را ببین که چگونه ندای «مهدی بیا» ، «مهدی بیا» سر داده اند، به امید آنکه نگاهت، دل مان را هم «به انتظار آمدنت» نورانی کند.

مرتضی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:32 ب.ظ

به دنیا که آمدم،دیدم!

والدینم:

ایرانی بودند.

مذهبی بودند.

خدا پرست بودند.

مسلمان بودند.

شیعه بودند.


چشمم را باز کردم،دیدم!

خودم:

ایرانی هستم.

مذهبی هستم.

خدا پرست هستم

مسلمان هستم.

شیعه هستم.


به خدا گفتم ببین من چقدر بهت نزدیکم!


کمی با خودم فکر کردم،دیدم!

اگه والدینم:

خارجی بودند.

خدا پرست نبودند.

لائیک بودند.

مسلمان نبودند.

شیعه نبودند.

من چگونه بودم؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!


میخوام اصل مطلب رو بنویسم!
ما به عنوان یک بچه شیعه ی مسلمان چقدر در اعتقادات خود محکم هستیم و به ایمان کامل رسیدیم؟
چقدر شناخت داریم؟
چقدر استواریم؟
چقدر تحقیق کردیم؟
چقدر معرفت الهی داریم؟
چند پله از نردبان وصل الهی را طی کردیم؟
اصلا قدم بر نردبان گذاشتیم؟یا خود را بالا میبینیم؟


همین جاست که با کوچکترین امتحان مردود میشویم.

مرتضی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ب.ظ

شنیده ام که دکتر رییسی انسان وارسته و بزرگی هستن
قسمت نبود باهاشون برخورد داشته باشن
از قول من ازشون تشکر کنید و بگید که خیلی دلم می خواست توی کلاس کوانتومتون شرکت کنم.
و ازشون بپرسید از کدام دیگران شنیده اند؟
من در زاهدان هدفم این بود که اسم دانشگاهم رو بر سر زبان ها بیاندزم که انداختم
یادتونه یه کتاب بهم هدیه دادن "بعنوان مهمان نمونه" ؟؟؟
همه این کار ها برای دانشگاهم بود

انشالله در آینده برای کشورم افتخار آفرین بشم
یعنی هممون افتخار آفرین بشیم

یا علی

۱۳ سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:44 ب.ظ

به نام خدا
از شما ممنونم خدا رو شکر که کسی این حقر رو نیمشناسد وگرنه ممکن بود چه چیزهایی به من نسبت دهند{استد منظورم شما نیستید}

من که حدس می زنم شما را می شناسم.
استاد

منتظر سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

هوالحی
سلام


اغاز ولایت امام زمان رو به استاد و همه ی دوستان عزیز تبریک میگم

یا علی

منتظر سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ

هوالحی
بهاران، از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه در تن خاک مرده پدید می آید؟ و از کجاست که روح شکفتن ناگاه از تنِ چوب خشک چندین برگ های سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی آورد؟
بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستان ها مزارعی هستند که در آنها بذر مردگان افشانده اند و جسم تا نمیرد، کجا رستاخیز پذیرد؟...
با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یحی الارضَ بعد مَوتِها...
شهید اوینی

یا علی

منتظر سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ

آنچه احساس ما را از تهى بودن نجات مى دهد انتظار است. آنچه عشق را معنا مى بخشد و اوج و کشش لحظه هاى زندگى است انتظار است. آنچه صبورى را معنا مى دهد انتظار است و آنچه انتظار را شیرین مى سازد امیدوارى به دستى است که مى آید و زخم ها آدمى را مرهمى مى شود. آن که مى آید دستى مسیحایى و معجزه گر دارد و آنچه او از ما مى خواهد انتظارى عاشقانه است. عاشقى که انتظار معشوق نکشد قدر عشق نداند. آن که مى آید ضربان تک تک قلب ما را مى شناسد و کدام عاشقى است که نترسد از این که رازش برملا شود...
جهان عشق، جهان انتظار است و عشق، انتظار را معنا مى کند و نشانه عاشقى لرزیدن دل و دست است و چه کسى وقتى نام او مى آید دستش، دلش نمى لرزد و با عشق از جا برنمى خیزد؟ ما را از کودکى آموختن به نام او از جا برخیزیم. بر خواستنى نشات گرفته از ترس و احترام. اما وقتى عاشقى آموختیم به احترام عشق که همانا نام اوست از جا برخاستیم. «م»، «ه»، «د»، «ى»(عج) اسم رمز ماست. اسم رمز عاشقى. اسمش را در شبى تیره فریاد مى زنیم. تا راه را بر ما بگشایند تا از سایه ها و تاریکى نهراسیم. معجزه گر بزرگ در راه است. معجزه گرى که دستش را در سبد تهى از نان ما مى برد و سبد لبریز از نان مى شود، نانى آمیخته به عشق و عدالت. خدایا این انتظار عاشقانه را از هیچ آدمى دریغ مکن.

یا علی

سلمان رحمانی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ق.ظ

سلام منتظر

زیبا بود

یا علی

منتظر چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام اقای رحمانی
خوبید؟

من فکر کردم نکنه از حرفام ناراحت شدید که دیگه به ما سر نمی زنید.

خوشحال شدم که دوباره به کلبه ی خودتون سر زدین.

در صحبتهام اگه جایی تند رفتم و بی احترامی کردم ببخشید. چنین قصدی نداشتم.

یا علی

آشنا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ب.ظ


بسیار خوانده ایم

الی متی احار فیک یا مولا...

مولای من تا کی سرگردان تو باشم

((در حسرت دیدار تو آواره ترینم))

و خوانده ایم

هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی...

ای پسر احمد!آیا به سوی تو و دیدار تو راهی هست؟

((دل را به تمنا ز تو دیدار و دگر هیچ!))

۱۳ چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ب.ظ

به نام خدا
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم

آشنا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ب.ظ

نور ساطع

از ابوبصیر نقل شده است:

در خدمت امام محمد باقر (ع) وارد مسجد شدم. جمعیت بسیاری در رفت و آمد بود. امام (ع) به من فرمود: از مردم بپرس آیا امام باقر را می‌بینند؟ از هرکس که پرسیدم اباجعفر را می‌دیدی، می‌گفت: نه با اینکه آن حضرت در کنار من ایستاده بود تا اینکه ابوهارون مکفوف (نابینا) آمده، حضرت باقر (ع) فرمود: از او بپرس. گفتم امام محمد باقر را دیدی؟ گفت: آری، ایشان هم اینجا ایستاده‌اند. گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت: وَکَیفَ لا اَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ ساطِعٌ. سَلِ النّاسَ هَلْ یرُونَنِی. چگونه ندانم در صورتی که آن جناب نوری است درخشان و آفتابی است تابان....

هیچوقت تنها به سینما نروید چون ممکن جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ق.ظ

سلام
من از دوستم … ممنونم که چون همیشه و طبق روال دست به … اما من حمله ای نکردم بل انتقاد بود و در محیط آزاد جایز. اما این که بحث بین من و استاد خودم دکتر عموزاده بود نشان از این دارد که من حاضر نیستم در این مورد نظر شما را بدانم و شما می توانید این سخنان را تنها با آقای عموزاده در میان بگذارید …
و اما حث من با آقای عمو زاده:
شما روش تدریس خوبی ندارید بلکه معمولی است و کمی چاشنی شعر و خنده در آن وجود دارد که این (دوباره می گویم) می تواند دانشجویان را شاد کند اما در دراز مدت فایده ای ندارد و دلیل آن هم نتایج کنکوریست( من خود برای کنکور 4 دور کتاب های موریسون و بوید- جزوه های شما- و یک دور هم کتاب آلی دیگری را خواندم و این بغیر از کتاب های کنکور است، اما باز هم این دلیل نیست که من کنکور را خوب داده باشم اما میتواند دلیلی بر ضعف پایه شیمی آلی من باشد و البته دیگرانی چون من)
ارزشیابی دانشجویان فارغ التحصیل و کنکوری ها خوب است. امتحانات پایان ترم شما در سطحی معمولی است و امکان نمره خوب در آن گرفتن بالا و البته خالی از نکته.
البته این نظر من است و نه راهکاری برای شما چون من در آن حد نیستم که راهکاری برای شما که استاد بنده بودید بدهم.


....آسمان زمستان، آسمان خاموشیست که بسا درباره ی خورشیدش نیز خاموشی می گزیند....



به نام خدا
سلام و عذر خواهی بابت تاخیر-تهران بودم.
قبل از سفرم پاسخ شما را به تفصیل نوشتم که به خاطر عحله پاک شد.
الآن مختصر مفید:
-اگر شما حق انتقاد داری بقیه هم حق دارند حتی آن دانشجویی که مطالب مربوط به او را حذف کردم.
-توضیحات را در جواب کامنت قبلی داده ام که دقت نکرده اید یا نخواستید دقت کنید.
-نظرمیثم یا آقای عابدی یا خسین دهقان یا... منسوبی و .... خوب است؟
-فقط یک نکته در جواب قبلی ام از قلم افتاده بود و آن این که من استاد دانشجویان خیلی درس خوان-که اگر پر مدعا باشند-هم نیستم در حقیقت من راحتترم با ضعفا - با خاکی ها- با بی ادعاها باشم.
-اگر نام شما را می دانستم کاملا جواب تخصصی به شما می دادم.
یک سوال-نخواستید جواب ندهید
آیا شما را احیانا در جلسه ای از کلاس بیرون نکرده ام؟
و کلام آخر که قبلا در چند جای وبلاگ گفته ام
بنده دشمن هم کم ندارم -البته شما ظاهرا دشمن نیستید.
عزت زیاد

منتظر جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ



ازشنبه درون خود تلنبار شدیم/تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم


روز آدینه شد و تشنه ی دیدار توام
سالیانیست که سرگشته بازار توام
بوی پیراهن تو میرسد از راه کنون
یوسفا! دیده به راه تو و بیمار توام!
...
نذر گل نرگس سه صلوات


تمام مشکل بشر این است که خیال می کند:
ظهور یکی از راههای نجاتش است!
.
.
.
.
.
.
.
و حال آنکه:
ظهور "تنها راه نجات" است.

اللهم عجل لولیک الفرج

یا علی

به نام خدا
شرمنده برای تاخیر
تهران بودم

محمد منسوبی فرد شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام استاد
میبخشید یه سوال علمی ازتون داشتم-در مورد کاری که در تمرین وپژوهش لیسانس با آقای باسوتی انجام دادیم-راستش رو بخواید خیلی اتفاقی ونا خواسته پروژه ی ارشد من سنتز کمپلکس آنترانیلیک اسید با فلز سرب شد - تا ازش بعنوان کاتالیست در پیشرانه های جامد استفاده بشه!!!
حالا میخواستم
۱- نقش تری متیل آمین بعنوان باز رو در سنتز این کمپلکس برام توضیح بدین-واینکه میشه از سود یا آمونیاک بجای اون استفاده کنم-

ممنون میشم از راهنماییتون

به نام خدا
محمد عزیز
اولا از تاخیر عذر می خواهم
دو روز تهران بودم با کلی کار تلنبار شده.
مختصر توضیح می دم
پی اچ نقش مهمی در گونه غالب آا دارد
در مخیط اسیدی یک دندانه و در محیط بازی معمولا دودندانه است
آمین نوع سوم اسد را به دام می اندازد تا واکنش پیش رود.
نه نمی شود چون آمونیاک خواه نا خواه با لیگاند رقابت می کند
دانشجویان دیگری به علاوه یکی ازدوستانم (از اساتید)دارند روی کمپلکسها و استاد دیگری روی ستون جامد که ما ساختیم کار می کند.
با علوم پزشکی نیز ان شا... داریم به نتایج دارویی می رسیم.
اطلاعات کمی بیشتر از سلمان
کافی نبود تماس با من
ممنون شیرازی باصفا
استاد

هیچ وقت تنها به سینما نروید شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

سلام
شما هیچ وقت من را از کلاس بیرون نیانداخته اید.
اینکه هر بحثی در حوضه خاص خود میگنجد دلیل بر این می شود که در همان حوضه حرکت کنیم ُزمانی که من از شما انتقاد می کنم پاسخ شما را در این زمینه می خواهم و نه نظر دیگران را و اگر بنده ایمیل شما را داشتم اینها را فقط به شما میل میزدم که از دخالت دیگران جلوگیری کنم.
نظر کلیه دوستان زمانی که به عنوان دوست با آنها هستید مهم است وگرنه یک سوال کلیشه ای آن هم در حضور شماُ که آیا روش تدریس آقای عموزاده خوب است؟ بی درنگ پاسخ بله را می بیند اما در غیر این صورت نظرات متفاوت است و این که من نام خود را ننوشتم نیز به همین دلیل بود.
اما بنده به پاسخ سوالاتم رسیدم و شما نیز خوب به چیزی که میخواستم مرا رساندید یعنی مشخصه هایتان که از پاسخ روشن است: ((((ببخشید که راستگویم))))
(( فقط یک نکته در جواب قبلی ام از قلم افتاده بود و آن این که من استاد دانشجویان خیلی درس خوان-که اگر پر مدعا باشند-هم نیستم در حقیقت من راحتترم با ضعفا - با خاکی ها- با بی ادعاها باشم.))
که اگر تیز بین باشیم این نشان از پر مدعا بودن است.
از هر کس کاری آموختم او استاد من است نه دشمنم و اگر شما بخواهید من دوست شما هستم.

خدا با ماست

به نام خدا
سلام
- بیرون انداحتن چند درجه از بیرون کردن سخت تر است-البته این تعبیر از شما یک بحث مفصل دارد که اگر مایل بودید یک نایب مطمئن بفرستید برایش شفاها توضیح دهم.
-به نظرم حوزه این گونه باشد-لطفا کنترل کنید. کم لطفی می کنید-شاید هم ادعا-اگر ایمیل مرا نداشتید شماره تلفن مرا که عالم و آدم دارند. مضافا در این دنیای اطلاعات دسترسی به ایمیل-آن هم یک استاد-با اسم و رسم مشخص-به راحتی آب خوردن است
- نوشته اید (نظر کلیه دوستان زمانی که به عنوان دوست با آنها هستید مهم است وگرنه یک سوال کلیشه ای آن هم در حضور شماُ که آیا روش تدریس آقای عموزاده خوب است؟ بی درنگ پاسخ بله را می بیند اما در غیر این صورت نظرات متفاوت است و این که من نام خود را ننوشتم نیز به همین دلیل بود.) این جملات از شما- یعنی من حرف خودم را می زنم و حرف حرف خودم است و لا غیر-اما خیلی خوشحالم که بی درنگ-بله بی درنگ- پاسخ مثبت است. خدا را هم شاکرم. دست کم در زبان.خیلی زیاد.
-می‌خواهید بپذیرید می خواهید نپذیرید- با خاکی ها افتاده ام و خاکی اما... اما به پشتوانه خدا و بعد دانشجویان عزیزم در برابر مغروران-مغرورم و حق گو. چه رییسم باشد و چه مرئوسم. چه مدیر کل باشد و چه رفتگر.
-راستگویی صفت حوبی است-اما با هویت نامشخص جنبه ادعایش خیلی بیشتر می چربد- اما هنوز هم از ادب شما ممنونم.
-بله کاملا معتقدم که از خواندن جملات هر فرد می توان پی به خصوصیات او برد و مطمئنم خوانندگان-خصوصا دانشجویان عزیزم پی به خصوصیات رفتاری من و ایضا شما خواهند برد-البته مرا می شناسند.
-تا ادب دارید دشمن نیستید. من به آزادی بیان معتقدم.
-مسلما خدا با ماست او ما را رها نمی کند. لطفش دائم است و شامل است. کارها کند که کس یک از هزارش را نتواند کرد. و دعای مردی بزرگ: خدایا فراوان پیش آید که سفر کردگان به هنگام بازگشت ارمغان غم و اندوه هدیه باز آرند تو آن چنان کن که باز آمدن با غم و اندوه توام نباشد. آن تویی که همه جا راه کنی و با همه کس همراه باشی و همراهی نمایی.
- این هم ایمیل من. می بینید در ایمیل خود نیز شخصیتم آشکار است. من چیز مخفی ندارم. لطفا هر کس خواست به او بدهید.
aliamoozadeh@yahoo.com
عزت مستدام

مرتضی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ق.ظ

به نام خدا
دوست عزیز چند روز پیش برای چندی تغییرات وارد صفحه مدیریت وبلاگ شدم و از روی کنجکاوی کامنتتان را خوندم. (من از استاد عذر می خوام، اینها عوارض شریک داشتنه دیگه!!!)
صبر کردم تا پاسخ استاد بودن و با استناد به پاسخ ایشون جواب شما را بدهم نه آنچه که خود خوانده ام:
1- استاد نیاز به سانسوووور کردن اسم من نبود آخه فقط من یه نفر در این ضمینه نظر داده بودم و خیلی راحت می شه حدس منظور این دوست با من بوده. ای کاش هیچ چیز را سانسوووور نمی کردید. من قبل از اینکه وارد این بحثها بشم قبلش جنبه ام رو بالا بردم.
2- دوست گرامی شما گفتید انتقاد در محیط آزاد جایز است. این چه محیط آزادی است که طاقت شنیدن حرفهای دیگران را ندارد؟ این چه محیطی است که اندکی جنبه و ظرفیت ندارد؟ این چه محیط آزادی است که می خواهد خصوصی بماند؟
3- من اینگونه برداشت کردم که شما در کنکور، آلی را در حد خوانده هاتون نزدید و صبر نکردید جواب اولیه بیاد و مطمئن بشید، برای همین دنبال مقصر گشتید و اولین کسی که به ذهنتان رسید استاد بود و جوابی جز این نمی توانست شما را آرام کند که روش تدریس استاد خوب نیست. که در اینصورت عدالت زیر سوال می رفت. بین اساتیدی که تا به حال داشتید کمی قضاوت کنید و انصاف خود را قاضی کنید ببینید روش درس دادن کی خوب است و کی خوب نیست. (این جمله دلیل بر خوب بودن یا نبودن تدریس استاد نیست،کلی گفتم).
امیدوام که این برداشت من غلط و اشتباه باشد درغیر اینصورت بی تعارف باید بگم که اتقادتان کاملا احساسی بوده نه عقلانی !!!
یادمان باشد عقل و احساس نقطه مقابل هم هستند ...
4- شما می گویید انتقاد کاملا خصوصی با استاد داشتید در حالیکه آنرا در یک مکان عمومی بازگو کردید.
اول قرار بود این وبلاگ واسه فارغ التحصیلان باشه نه دانشجویان اما بعد همه گیر شد (که خوب می باشد).
ما می دانیم که بعضی از مراجعان به این وبلاگ ترم اولی، دومی، سومی و غیره هستند و این انتقاد شما آنها رو از کنکور می ترساند. باید جواب می دادم تا ترسشون بریزه. مخاطب من فقط شما نبودید بلکه همه ی بچه های دانشجو بودن.
بچه ها باز هم می گویم درس هایتان را خوب بفهمید نه اینکه صرفا حفظشون کنید. فکر نکنید اگه نمره ی 20 بگیرید صد درصد کنکور قبولید.
اینجا ارشد 17 نفر هستیم. بالاترین معدل بچه ها تو لیسانس واسه منسوبی فرد با 15.20 و بعدش واسه من 15.02 هست. باور کنید اونیکه معدلش 12.5 (رتبه 26 کنکور) هست علمش از من و امثال من بیشتره!!!
پس کتاب ها رو ورق بزنید، مثالهاش رو بخونید و سعی کنید بفهمید نه اینکه حفظ کنید.
بچه ها به کتاب آلی پیشرفته یه نگاهی هم بندازید. نترسید خیلی سخت نیستن، همون موریسون و بوید هست اما کمی (شاید 20% بلکه کمتر) پیشرفته است. تمام مطالب پارسه رو می تونید تو آلی پیشرفته پیدا کنید.
بچه ها واسه کنکور فقط خودتونید و خدای خودتون. اصلا به گفته های من و جزوات و کلاس اکتفا نکنید. اگه می خواهید موقف باشید خودتون باید تلاش کنید.
یادتون باشه استاد و امثال استاد، من و امثال من تلاش خودمون رو کردیم و هیچ کسی ضامن قبول شدن و نشدن شما نیست.
این جمله را بارها شنیده اید (مرده شور ضامن قیامت نیست)
کمی به حرفای من و مخصوصا این ضرب و المثل زیبا فکر کنید.
5- دوست عزیز اینکه فقط می خواستی جواب استاد را بدانی راه های دیگری هم وجود داشت (مثلا می توانستید ایمیل استاد را همینجا پرسید). نمی خواهم بگویم حضورا هم می تونستی انتقادت رو به استاد بگی چون می دانم اگه استاد بره تو فاز داد زدن همه فرار میکنن. نمونه اش رو بسیار دیدم اما خودم وسط همه ی این دادها، انتقادم رو گفتم و تاثیرگذار بود (حداقل می تونم بگم درباره خودم تاثیرگذار بود)
6- باز هم می گویم انتقادی موثر است که در پی آن پیشنهاد سازنده ای مطرح شود.
7- دوست عزیز خیلی خوشحال می شم جواب این سوال رو بدونم:
آیا در این دانشگاه فقط دکتر عموزاده هست که روش تدریس خوبی نداره؟
آیا فقط درس شیمی آلی بوده که خوب تدریس نشده و در دراز مدت تاثیر خودش رو نشون داده؟
آیا از درس های دیگر ضربه نخورده اید؟
آیا اگه همین اتفاق در درس دیگری می افتاد به استاد مربوطه همینگونه انتقاد می کردین؟
و هزار تا آیای دیگر ....
8- راستی من جزء اون دسته از کسانی بودم که استاد بارها سر کلاس دعوایم کردن و 2بار از کلاس بیرونم کردن.
9- من قصد ناراحت کردن کسی رو نداشتم، سعی کردم با لحن دوستانه و خودمانی نظرم رو بدم.
قضاوت این رو هم می سپرم به کسانی که نظراتم رو خوندن.
اما در هر حال دوست عزیز اگه قضاوتی کردم و سخنی گفتم که باعث ناراحتی شما شد، عذر می خوام.
امیدوارم خبر قبولی خودت رو بیاری.

یا علی

به نام خدا
-مرتضی ناقلا پس گاهی دمی به خمره می زنی! فراموش نکن:
ساقی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشه این کار فراموشش باد

-زمینه را صحیح بنویس.

-تورا از کلاس بیرون نکرده ام. یحتمل فرستاده ام هواخوری؟! (هر چند جز یک بارش یادم نمی آید)

عزت مستدام
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام استاد
چقدر من کم سعادتم. تهرن اومدین و کلبه ی درویشی (ببخشید کلبه ی مجنون) ما رو قابل ندونستین؟
بالاخره دو لقمه نون و پنیر که پیدا می شد !!!

چه خبر از زحمتی من؟ گویا مکانیسمم غلط پلوط زیاد داشته؟؟؟

راستی استاد شاهد باشین هنوز که هنوزه این حسین دهقان (رتبه 4) با اون محسن محقق (که همیشه چند مترش زیر زمینه) شیرینی قبولی ارشدشون رو ندادن !!!

به نام خدا
سلام مرتضای عزیز
اسمت را بنویس با کنترل آی پی ها تو را شناختم.
آری اما در این دو روز دوبار تهران آمدم و برگشتم.
-عمه من اگر بدانی چقدر از من شاکی است که تهران می روم و خانه اش نمی روم-البته به او سر می زنم.
-من کلاهم هم تهران بیفتد نمی آیم مگر برای کار واجب. تو که یحتمل می دانی همان بدو ورودم بعضی ها می خواستند مرا تهرانی کنند.
-ما باید به کسی که ارشد قبول شده شیرینی بدهیم-که نمی دهیم!!!
-راستی چه خوب شد که مخسن شریک نشد! راستی کجاست؟ سلام برسان.
ممنون
استاد

منتظر یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ق.ظ

یادت نرود چه نوبهاری داریم
محبوب تر از بهار ، یاری داریم


هنگام ورود خود به ما گفت بهار
با «سیصد و سیزده» قراری داریم!


یا علی

مرتضی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ

راه مستقیم خدا

بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکى کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزى مى‏دهیم؛ و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روى استحقاق)؛ این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! [۱51]

و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و براى اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! -هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمى‏کنیم- و هنگامى که سخنى مى‏گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى‏کند، تا متذکّر شوید! [152]

این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راه‏هاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از طریق حق، دور مى‏سازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى‏کند، شاید پرهیزگارى پیشه کنید!» [153]

آیات 151 تا 153 سوره انعام - قرآن کریم

ممنون مرتضی

محسن یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام استاد
سلامت باشید.
گلایه ی شما بجاست ولی اگر مثل اون اوایل مطلبی نمی نویسم به این معنی نیست که به وبلاگ سر نمیزنم.
بلکه یکم سرم شلوغ شده و بیشتر وقت میکنم بصورت گذری مطالب رو مطالعه کنم واز طرف دیگه مطالب بچه ها خیلی تخصصی شده و باید با مطالعه و دقت و با اطلاعات جواب داد.
انشالله پررنگ تر میشم.
موفق و موید باشید.
در پناه حق.


به نام خدا
سلام محسن
این یعنی این که هستی
و چقدر خوبه که هستی
ممنون
استاد

امید طاهری یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام محسن
راستشو بگو چرا سرت شلوغ ها ها ...
هر چند تازه دیدم ولی بازم دلمت برات تنگ شده.اگه تونستی به وبلاگ ما هم یه سر بزن باشه ؟
تا بعد خدانگهدار

۱۳ یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ

به نام خدا
خدا خیرت بده اقای صفر دوست این ایات یک دنیا حرف داره
مرسی.

محسن دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 ق.ظ

سلام امید شاهرودی.
حالت خوبه ؟
من آدرس وبلاگت رو ندارم.

[ بدون نام ] دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام
از استاد ممنونم به خاطر پاسخ دهی. و اگر من بحث را در اینجا باز کرده ام دلیلش را گفتم و اگرهم ایمیل یا شماره شما را نداشتم اشتباهی از من رخ نداده اما می پذیرم که کوتاهی از من بوده که به دنبالش نرفته ام.
اینکه ما ایرانی ها (البته اگر لیاقت این نام را داشته باشیم) در انتقاد پذیری کم جنبه ایم (چون خود من) چیزی واضح است و بنده نیز قصد دشمنی ندارم آنچنان که برداشت شد.
از مرتضی جان صفر دوست هم ممنونم به خاطر نظر اما اینکه از محیط آزادی که من گفتم انتقاد دارند دلیلش هم گفته شده که چرا بنده بحث را در اینجا مطرح کردم و اگر شما این بحث را راه میانداختید مطمئن باشید که بنده بدون اجازه شما وارد بحث نمی شدم. و محیط آزاد شما را مختل نمی کردم . و اینکه میگویید درس ارتباطی به معدل ندارد با شما موافقم اما من تنها پاسخی به سوال شما دادم.
شما سوالی پرسیده اید که پاسخ خواسته اید و پاسخ اینگونه است:
بلی- درسی چون ... نیز روش تدریس بدی دارد چون ...اما تصور می کنم ...و ... خوب بوده است حداقل نتایج کنکور (البته اگر ... هم تدریس شود) پاسخگو است.
اما شما باعث شده اید من از بحث خود با استاد دور شوم و فکر می کنم این نیت شما بود اما خواهش می کنم دخالت تمام شود و بگذارید این بحث ادامه یابد هرچند که از این زمان به بعد سعی در فرستادن نامه هایم به استاد را خواهم داشت تا شاید شما نیزبه عنوان دوستدار احساسی استاد( نه عقلانی ایشون) رنجیده خاطر نشوید و به احساس خود ادامه دهید.
نام من اگر دلیل بر راستگویی می شود علیرضا است اما این تفاوتی در نگاه شما نخواهد داشت.
در کل معذرت می خواهم که جو دوستانه را به بحث کشاندم و از احساس خارجتان کرده و به عقلانیت دعوت کردم(آقای صفر دوست!)
از همین جا به امید جان طاهری سلام می کنم ، عاشقانه دوستت دارم.
یک سوال دیگر این آقا محسن نام فامیلشان چیست؟
تنها به آن خدای ایمان دارم که رقص بداند(امیدوارم برداشت بد نشود).

به نام خدا
سلام
برداشت نشد. به نظرم گفته شد دشمن نیستید!
ببحشید که چون از تدریس دروسی بد گفته بودید مجبور به سانسووووور آن شدم. از خوبها نیز چون به بدها می شد رسید فاکتور گرفتم.
جالب است شما انتظار دارید همه فرمایشتان را آن چنان که هست منطقی بدانند و بپذیرند اما شما عرایض دیگران را احساسی تلقی می کنید (و یحتمل نمی پذیرید). و از نیات افراد نیز اطلاع دارید: (اما شما باعث شده اید من از بحث خود با استاد دور شوم و فکر می کنم این نیت شما بود)
و بحث و نظر دیگران را دخالت می پندارید (خواهش می کنم دخالت تمام شود و بگذارید این بحث ادامه یابد)
و جالب است با تکرار ادعا سعی در اثبات ادعا دارید: (در کل معذرت می خواهم که جو دوستانه را به بحث کشاندم و از احساس خارجتان کرده و به عقلانیت دعوت کردم)
و در خط بعد به احساس متوسل می شوید: (از همین جا به امید جان طاهری سلام می کنم ، عاشقانه دوستت دارم)
و اما پاسخ سوالتان: یحتمل محسن محقق را می گویید.
و با جملات احساسی البته زیبا-در بحث منطقی(!)-اکثر نامه هایتان را تمام می کنید!

رویا اسماعیل پور سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ق.ظ

به نام خدا

خوب است شبی ز خواب بیدار شویم

چون دلشدگان طالب دیدار شویم
اشک است بهای جنت دیدن یار

او را به نم اشک خریدار شویم


***

مولای من

دیریست که ما منتظر روی تو هستیم

ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم

پلک دلم امشب به نبودت پر درد است

این فصل کبود از غم هجران تو سرد است

ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت

این ماه فرو مانده ز چشمان سیاهت

دیریست که ما منتظر و خانه به دوشیم

وقتی که قمر نیست همه تارو خموشیم...

در پناه حق.

به نام حدا
سلام
شعر از حودتونه؟
استاد

۱۳ سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ

به نام خدا
سبحان ا... عما ما یصفون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ

به نام خدا

سلام از بندست استاد.
نه.شاعرش رو نمی شناسم.

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام
این محسن محقق رو باید تحریکش کرد تا بیاد
من می دونم چرا سرش شلوغه:
صبح میاد تهران. ۸-۱۲ میره سر کلاس و ظهر برمی گرده سمنان
البته جدیدا کمی بهتر شده
مثلا دیروز تهران موند و رفتیم استخر
اینو هم بگم که تیکه کلامشه
"کار دارم، سرم شلوغه"
در حالیکه نه کار داره و نه سرش شلوغه

محمد منسوبی فرد سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ

با سلام
ممنون از زحمات دیروز وامروزتون!!!
از راهنماییتون متشکرم!!!
امیدوارم کامیاب باشید!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد