کلبه مجنون۳-مرتضی صفردوست

بسم ا... مرتضی. 

استاد

نظرات 110 + ارسال نظر
مرتضی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام منتظر، کجایی؟ منتظرت بودم !!
هوالحی
سلام
می شه بپرسم شما از کجا می دونید اون خانم چی کار کرده که می گین " به نظر من اون خانم کار درست رو انجام دادن " ؟ نکنه اونو می شناسید؟ کل ماجرا رو واستون تعریف کرده؟
یا اینکه شما از کجا می دونید که من کار اشتباهی رو انجام دادم؟ اصلا من چه کار کردم؟
منتظر جوابتون هستم، منتظر !!!
می دونی منتظر مشکل از خودمه، می بینم یکی نیاز به کمکم داره و می رم سمتش و انقدر کمکش می کنم تا کارش راه بیوفته حتی اگه از کار و زندگی خودم عقب بیوفتم. آخرش می دونی جوری جوابمو می دن که شب قبل از خواب هزار بار به خودم بد و بیراه می گم و با خودم عهد می بندم که به هیچ کس دیگه ای کمک نکنم اما وقتی که فردا از خواب پا می شم همه چیزو فراموش کردم !!!
منتظر معلومه عاشقی رو تجربه کردی. چقدر راه و رسم عاشقی رو بلدی؟ چقدر بهشون عمل کردی؟
آیا می پسندی اگه با معشوقت تو خیابون راه می ری برایت حرف در بیارن؟
اگه می پسندی که هیچ اما اگه نه پس تو هم حرف در نیار!
معلم دوم دبیرستانم حرف قشنگی میزد:
به ناموس مردم نگاه نمی کنم تا به ناموسم نگاه نکنن

یا علی

مرتضی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

سلام سعید
ممنون از پاسخت
واقعا حرف حق جواب نداره
واقعا چرا به جرم اینکه دوست داریم عاشق هم بشیم باید زندانی شیم؟
بیایید کمی به این موضوع فکر کنیم
و همینطور به اینکه چرا ما فکر می کنیم وقتی یه دختری که نامزد داره و با یه پسر مجرد داره حرف می زنه قصد خیانت به نامزدش را داره ( همینطور دقیقا برعکس این)‌؟

رحیمی نژاد یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ

سلام آقا مرتضی
از من دلگیر نشید من هم کم نکشیدم از این جور حرف های مردم اگه شما پاک هستید دلیل نمی شود همه این گونه باشند خیلی ها سو استفاده می کنند
من به عنوان یه دختر با شما حرف زدم و نظرم رو گفتم جمله ی چه اصراری دارید با خانم ها حرف بزنید معنی دیگری هم دارد بد بین نباشید یعنی چه اصراری دارید خودتان را به دردسر و زحمت بیندازید من خیلی وقت ها به خاطر دیگران از خودم گذشتم و در جواب جز بر چسب ساده لوحی و نفهمی چیز دیگه ای در یافت نکردم و جمله ی وظیفش بوده!!!!.
شاید ربط زیادی نداشته باشه ولی خاطرات گاهی بی موقع خودشونو وسط می اندازند من عذر خواهی میکنم اگه ناراحتتون کردم.
خوندن مطلب شما این گذشته ی تلخو یادم آورد و این جمله را نوشتم به جمله های بعدی منم کاش دقت می کردید
دلیل این که دختر ها از شما کمک میکیرند و یا با شما راحت هستند این است که نگاه سنگینی ندارید و پاکی قلبتون در ظاهرتون پیدا شده واین یک حسن است
شما پسرید و هیچ وقت در جایگاه دختر ها قرار نخواهید گرفت اگه شما حس میکنید به دختر ها ظلم میشه من دارم با این موضوع زندگی می کنم
به جامعه نگاه کنید ؟!نه بهتر و عمیق تر نگاه کنید
چی میبینید؟؟؟
آیا ترو خشک باهم نمی سوزند؟؟
ما خانم ها مجبوریم بد بین باشیم آقا مرتضی !(خواهشن فردا خانم ها دفاعیه صادر نکنند من نظر خودمو گفتم)
و اما بعد
مشاوره بله تا دیروز برچسب دیوانگی میگرفتیم حالا خدارا شکر نشان با کلاسی و شخصیت شده است
به هر حال در حال حاضر جا افتاده است و مشکلی پیش نمی آورد استاد هم .... تا حدی مجاز است وگرنه کنایه ها بسیار در این باب وجود دارد که خدا نکند کسی هدف این تیر ها قرار بگیرد
وقتی این چنین است توکل باید و بس .من بی احترامییی به این خانم نکردم شما میدونید تهمت شنیدن اون هم از این قبیل چه قدر برای یه دختر سخته ؟؟ خدا راهنمای بهترییه تا بنده ی خدا
و به فرمایش مولا علی انسان خودش را نباید در مقام تهمت قرار دهد.
نمی دانید آقا مرتضی ! تا دختر نباشید نمی دانید .
شما فقط پاره ای از مشکلات خانم ها را حس می کنید فهمیده اید کاش می شد که ...
من نظرم کلی بود به هر حال این جور بحث ها همیشه دلخوری همراهشون هست و تجربه ی من نشون داده که فایده هم ندارد و هر کسی گفته ی خودشو بیشتر قبول داره .
راستی اگه بخوام جبهه گیری کنم کلمه ی احساسی خیلی فرصت خوبیه ولی بهتر اینه که بخوام بگم شما جواب همه ی سوال هاتون رو خودتون با این کلمه دادید فقط سطحی نگاه نکنید این کلمه خیلی حرف توشه خوب دقت کنید و به حاشیه و جملات معروف و پر کاربرد این کلمه نرید.
باز هم شرمنده اگه از حرفام ناراحت شدید من یک بار به استاد گفتم این بار به شما میگم تا میشه جملات منو مثبت معنی کنید.
با تشکر


منتظر یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ق.ظ

هوالحی
سلام استاد عزیز
سلام اقای صفر دوست

شما گفتید از ترس حرف و حدیث ها اون دختر خانم حاضر نشد که با شما صحبت کنه و من به همین خاطر به ایشون حق دادم من خودم رو نمی شناسم چه برسه به اون دختر خانم!
در ضمن من جایی نگفتم که شما کار اشتباهی کردین.
همه یه روزی یه جوری عاشقی رو تجربه میکنن اما این که چقدر به راه و رسمش اگاهم باید بگم که راه و رسمشو تا حدودی می دونم اما یه چیزایی تو وجود ما موجودات زمینی هست که دستو پامون رو می بنده.
منظورتون از ّ تو هم حرف در نیار ّ یه توصیه اخلاقی بود یا . . .
دستتون درد نکنه! نمی دونم از کجای او سه چهار خط در اوردین که من برای دیگران حرف درست میکنم. من همیشه وقتی می خوام پشت سر یکی صحبت کنم پیش خودم می گم این حرف مگه چیه من رو زیاد میکنه جز گناهام ؟ و اگر به نتیجه ای نرسم اون حرف رو نمی زنم- می دونم از خودم تعریف کردم-

۲ تا نکته می خواستم به خانم رحیمی نژاد عرض کنم
سلام خانم رحیمی نژاد
۱. منم مثل شما یه دخترم و خوب می دونم وقتی یه دختر از یه دختر کمک می خواد اون دختر چه جوابی میده؟ من شخصا تو دادن جزوه و کتاب به کسی دریغ نکردم اما از یکی از دوستانم یه قسمتی از یه جزوشو خواستم اسمان و زمین رو به هم دوخت تا من رو بپیچونه اخر هم از یکی از اقایون گرفتم. این در حد جزوه و دانشگاه بود اما فکر می کنم هرچه اهمیت موضوع بالاتر بره این حس هم در بعضی ها تقویت میشه.
۲. فکر نمی کنم تنها با توکل کاری پیش بره. اگر این طور بود که خدا به پیغمبرش نمی گفت اول مشورت بعد تصمیم در اخر توکل. ما نمی تونیم دست رو دست بگذاریم و فقط به خدا توکل کنیم.

می دونم خیلی حرف زدم اما یه مورد دیگری هم می خواستم بگم و اون اینه که: استاد عزیز قبلا با سر زدن به صندوقچه و کلبه هاش ادم انرژی می گرفت اما الان بحث هایی گاها میشه که شاید از این که ایرانی هستیم احساس حقارت می کنیم. منظورم این نیست که نقد نکنیم منظورم اینه که یک نقد زمانی سازنده است که به دنبالش راهکاری ارائه بشه و فرهنگمون اگه در اون زمینه اشتباهه تصحیح بشه همون کاری که الان اقای صفر دوست دارن انجام می دن و بعدش هم تصور نکنیم این مشکلات در کشورهای دیگه نیست مثلااین که فرمودن ایمیل هارو چک میکنن- نمیدونم این حرف درسته یا نه- اما میدونم کاری هست که در کشورهای دیگه ـ همون کشور های متمدن و پیشرفته ـ هم انجام می شه.
وقتی ما خودمون این قدر تو سر خودمون می زنیم نباید توقع داشته باشیم دیگران برای ما پشیزی ارزش قائل بشن.
وضعیت مملکتمون هر طوری هست چه خوب چه بد شاهکار خودمونه وباید از این به بعد هم خودمون بسازیمش و فقط از دیگران توقع نداشته باشیم . زمانهای گذشته بعضی ها از جون و مالشون گذشتن تا ایران بمونه الان هم اگه ما مردیم باید به جای نقد های تخریبی ایرانمون رو اونطوری که شایسته ی زندگی یک ایرانیه مسلمانه بسازیم.
ببخشید زیاد حرف زدم
ببخش اقای صفردوست بحث های دیگری رو در اینجا مطرح کردم.

یا علی

محسن یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ

سلام به همه
مرتضی به نظر من همه چیز اینطور که تو میگی سیاه نیست.همونطور که گفتم بخشی از مشکل بخاطر ما و رفتارهامونه بخشی هم تقصیر دیگرانه.
تو هر جامعه ای آدم خوب وبد هست حالا یه جا کمتر یه جا بیشتر پس طبیعیه تو کشور ما هم اینطور آدم هایی که گفتی باشه ولی امیدوارم کمتر باشه.
همونطور که خودت هم گفتی این آدم هایی که به راحتی به دیگران تهمت می زنن فقط ادعای مسلمونی دارن وگرنه هم من هم خودت دیدیم آدم های معتقدی رو که حتی اگه بهشون بگی که مثلا فلان آقا با فلان خانم ارتباط مشکوکی داره در جواب میگن:انشاالله که اینطور نیست - انشالله که دارن در مسیر درست حرکت می کنن و....
نکته آخر هم اینکه مومن نباید خودش رو در ظن گناه دیگران قرار بده.

آفرین محسن

محسن یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
یه سوال داشتم.نمیدونم اجازه دارم بپرسم یا نه ولی دوست دارم جوابشو بدونم.
منظورتون از نگاه سنگین وسبک چیه؟

معلومه دیگه

بوی فیروزه یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام
ِآقا مرتضی ایول بحثت یه موقعی خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا فهمیدم چن عامل تو این قضیه تاثیر داره. نوع برخورد خانم و آقا و جو کلی حاکم.
اگه جایی فکر کردی کسی احتیاج به کمک داره کمکش کن خدای مهربون اجازه نمیده ظن دیگران(اونایی که عقلشون تو چشمشونه)ذره ای از آبروت کم کنه. من این کارو تا حالا کردم و می فهم که میگی اون لحظه که کسی گرفتاره یادت میره دختره یا پسر.راستی علت محبوبیتت هم از جانب خدا وبه خاطر حس خیرخواهیت بدون.

رحیمی نژاد یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام استاد
استاد من هم منتظره جواب از سوی شما هستم
یادش بخیر یادتون هست می گفتید اگه می شد حاضر بودم براتون با ماشین خودم از شهر آب تصفیه شده ی شهرو براتون بیارم.
چرا نمی شد؟؟؟؟
یا گاهی اوقات تو ذوق بعضی ها می زدید و گاهی بد اخلاقی می کردید.
چرا استاد؟؟؟
شما خوب قضیه را درک کرده اید این احساس من است.
شاید حرف من تلخ باشه ویا اشتباه هم توش باشه ولی حرف شما 1 چون بزرگترید2 چون استاد ما هستید 3 و4و5
بهتر مورد توجه قرار میگیره.
گر چه جواب ندادن هم حکمتی دارد که فکر می کنم بتونم درک کنم.
استاد شما چی می کشید از دست ما!!!!!!!!!!
من شرمنده ام

سلام
گیج شدم
فقط می دانم ماشاا... (سپند دود کنید) از ۳۸ پیغام صبح تا حالا این دهمی که خوندم تا تایید بشه.
ممنون
استاد

زخمی یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ

سلام یه لطفی کنیدیه سری به کلبه خانم رحیمی نژادبزنیدجواب سوالموبدیدمسابقست متولدماه برترموردتشویق قرارمیگیره
ممنون

زخمی یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام اقا مرتضی اصلا خودتوناراحت نکن منم یه جورایی مشکل توروداشتم اماحلش کردم ببین عزیزم زندگیوفرهنگ ادماوشرایطی که توش بزرگ میشن خیلی باهم متفاوته پس سعی کن همیشه واسه خودت زندگی کنی نه واسه دیگران به این فکرکن شاید فردایی نباشدپس امروز جوری باش که عشقت میکشه حرف مردم تمومی نداره مخصوصاواسه دخترهای بیچاره من درصحبت بایک پسرهیچ وقت به این فکرنمیکنم که مقابلم پسره اینجوری حرف مردمم واسم بی اهمیت میشه مهم شادبودن وپاک بودنه موفق باشی

البته بعضی جملات نیاز به شرح دارند.

رویااسماعیل پور یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ

*به نام خدا*

سلام آقای صفردوست
به یاد فیلم "درباره ی الی"افتادم!
از جهت حرفایی که پشت سر یه آدم بی گناه درست شد
دنیاست دیگه! اگه قرار بود همه ی افراد در همه ی موقعیت ها بهترین رفتار و برخورد رو انجام بدن، اگه قرار بود همه چیز خوب پیش بره و هیچ بدی تو دنیا نباشه که دیگه دنیا فانی نبود.کوتاه و بی ارزش نبود.باید اسمش رو می ذاشتن بهشت ابدی.
دنیا همینه،بد و خوب،زشت و زیباو... همه در کنار هم می گذره.
همه ی ما در موقعیت های سخت قرار می گیریم همونطور که در موقعیت های خوب قرار می گیریم،گاهی مورد تعریف و تمجید گاهی هم مورد توهین و تحقیر قرار می گیریم.
گاهی پیروز و پیشتاز گاهی هم شکست خورده و درمونده.
خداوند در قرآن فرموده: و ما بعضی از شما بندگان را سبب آزمایش بعضی دیگر می گردانیم.آیا صبر در طاعت خدا خواهید کرد؟
تا وقتی در این دنیا هستیم نباید از بقیه انتظار بهترین رفتار رو داشته باشیم اگه اینطوری پیش بریم مطمئنا" مدام می خوره تو ذوقمون و بعد از یه مدت سرخورده می شیم.
هر کدوم از ما آدم ها به تنهایی باید فقط به فکر اصلاح خومون باشیم،برای انجام کاری که به درستیش ایمان داریم به نیت پاک و خلوص دلمون ایمان داریم چرا باید پا پس بکشیم؟ به خاطر حرف یه سری افراد از خدا بی خبرو بیکار؟
به زندگی هر کدوم از بزرگان که نگاه کنید حتی پیامبر بزرگوارمون حضرت محمد(ص) در طول زندگیشون مدام مورد تهمت و نا سزا قرار گرفتن آیا باید عقب نشینی می کردن و بعد شکوه و شکایت که چرا یه عده اینقدر کوته فکرن؟!آیا اینطوری کاری درست می شد؟ مشکل حل می شد؟موفق می شدن؟
به نظر من اون خانوم محترم اگر مطمئن بودن که این مشاوره واسشون حیاتیه و از طرفی به صداقت و خلوص نیت خودشون و شما هم ایمان داشتن این میون فقط راضی بودن خانواده می موند که گفتین این مورد هم حل شده بود دیگه دیگران رو باید سپرد به خودشون و خدای خوشون یا تو این آزمایش کوچیک سربلند بیرون میان یا خوارو ذلیل.
اگر قرار باشه به خاطر طرز فکر دیگران و راضی نگه داشتنشون و بستن زبونشون از هر کاری دست بکشیم پس نباید نفسم بکشیم.البته شک دارم اون موقع هم کاملا" دست بکشن.
این ها عقیده ی من بود
موفق باشید

زخمی یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ

ممنون ازجوابتون ممنونم من خودم زخمی نیستم همرو زخمی میکنم

رحیمی نژاد دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام منتظر عزیز
آدم های بد و خوب جنسیت ندارند در هردو گروه هستند چه زن چه مرد
خدا را شکر من دوستان خوبی داشتم یادم هست که تمام جزوه هام در واقع جزوه های خانم صبوری بود
چون زیاد اهل درس خوندن نبودم شب های امتحان خانم بیضایی و صبوری همیشه کل جزوه را برام توضیح می دادن
درس ادبیات رو شب تا صبح با خانم اسماعیل پور با هم خوندیم
جزوه ی تجزیه دستگاهیم رو خانم ... (اسم کسانی که تو وبلاگ نبودن رو نمی نویسم شاید دوست نداشته باشند... افراد مختلفی هستند)می دادند و تازه توضیح هم همراش بود
مسئله های شیمی فیزیک رو خانم ... برام توضیح دادن
نظری گروه رو با خانم... با هم خوندیم
معدنی ۲ پدر خانم ... رو در آوردم
بازم خیلی هست ولی بسه دیگه(ببینید من چه دانشجوی فعالی بودم!!!!!!!!)
پس حق بدید مخالف حرفتون باشم البته استثنا هایی وجود داره که قابل چشم پوشی هستند آقایان جمله ی بعدی رو نخونن
منتظر شک نکن که بین خود آقایون هم از این جور مسائل وجود داره.
در مورد توکل هم من نظر خودم رو بیشتر قبول دارم. هر جایی مشورت کردن شاید راه حل خوبی نباشه تمام جملات معصومین درست است ولی به خیلی از چیز ها باید توجه بشه تا معنی درست اونها درک بشه.
ممنون

رحیمی نژاد دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ

سلام آقا محسن
نه

رحیمی نژاد دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام استاد
اجازه می دید دوستانه جمله ای رو بگم (می دونم استادید ومن شاگرد ونباید ولی ببخشید)

استاد خیلی زرنگید حالا حالا ها تو تله نمی افتید:-) آفرین

انشا الله همیشه پر رونق باشه


من دوست نداشتم و ندارم که تو این جور بحث ها شرکت کنم ولی چون اقا مرتضی تو کلبم یادداشت گذاشتن جواب سوالشونو دادم از تمام دوستان که ناراحتشون کردم عذر خواهی می کنم ولی گاهی یه سخن تند خیلی بهتر مسائل رو روشن می کند
با ز هم ببخشید ولی من نظرم عوض نمی شود من سالها این سوال ها تو ذهنم بود یادمه مامانم ساعت ها به حرفام گوش می داد تا من آروم بشم گاهی اوقات بابا و داداشم رو هم درگیر می کردم تو سمنان با بچه ها کلی صحبت کردیم و در آخر خوب به جامعه نگاه کردم و سبک سنگین کردم شنیده ها و دیده هامو کنار هم گذاشتم حالا به عقیدم ایمان دارم
جاهایی که مطابق خواستمون نیست احادیث قدیمی شدن! و یا در درست بودنشون شک میکنیم ! قران که شکی درش نیست هست؟؟

من دیگه این بحثو ادامه نمی دم
باز هم شرمنده

سلام
ممنون
ولی خوب متوجه نمی شوم.

مرتضی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
جواب مفصلی به حرفاتون داده بودم که از شانسم کامپیوتر هنگ کرد

خلاصه ی حرفام این بود:
۱- من به کمک شما برای رسیدن به همون ایمانی که گفتین نیاز دارم٬ ادامه دادن و ندادن این بحث باخودتون

۲- طرف حساب حرفاتون من بودم و به جز یه جمله حرف ناراحت کننده ی دیگری ندیدم

۳- منظور شما با اینکه مثبت بود اما بار منفی ای داشت و کاسنی که مرا نمی شناسن قضاوت نا به جایی می کردن و باید اونگونه جواب می دادم
اگه تندی ای کردم ببخشید

۴- ما باید این عادت را بکنیم که اگه جنبه ی کاری را نداریم انجامش ندهیم و چون شما جنبه داشتین نظر دادین و با این نگاه من پاسخ تان را دادم

۵- بین ما پسر ها هم از این مسایل است اما به نسبت شما دختر ها خیلی کمتره ( ببخشید که اون حرفتون رو خوندم )

۶- من با خوندن نظر همه تون دارم به نتایج خوبی می رسم اما تا رسیدن به هدفم راه طولانی ای باید طی کنم

۷- هدفم این است که اگه این گونه کارها اشتباه است به راه بیاییم
برایم همین بس است که یک نفر – فقط و فقط یک نفر – به خودش بیاید و تغییر کند چون او هم یک نفر دیگر را تغییر می دهد و به همین شکل کل جامعه تغییر می کند

۸- شما با این همه فعالیتتون باید می یومدین عضو انجمن می شدین٬ راستی چند تا درستون رو خودتون تنهایی پاس شدین؟

مرتضی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام منتظر
از این جمله ی من شما چجور نتیجه گرفتین که اون دختر خانم حاضر نشده با من صحبت کنه؟
" به خاطر پیشگیری از متهم شدن و شنیدن حرف و حدیث های بسیار (( آش نخوره و دهن سوخته )) نتونستم کمکش کنم "

چقدر راه و رسم عاشقی رو بلدی؟
گویا منظور سوالم رو خوب متوجه نشدی
بگذریم، منظورم اونی نبود که شما برداشت کردین

منتظر عزیز من از اینکه دیگران انقدر راحت به هم تهمت می زنن و قضاوت می کنن شاکی ام حالا خودم بیام با دو سه تا جمله و بدون شناخت شخصیتت همچین کاری کنم؟
معلوم است که منظورم یه توصیه اخلاقی بود

کاری را که برای خودت نمی پسندی، برای دیگران هم نپسند !!!
نمی دونم شما چقدر به این جمله اعتقاد دارین ولی من خیلی زیاد، خیلی خیلی زیاد اعتقاد درم

بعضی مواقع تعریف از خود باعث می شه تا دیگران به خودشون بیان و ممنون ام از اینکه از خودتون تعریف کردین
حداقل باعث شد کمی هم به غیبت کردن فکر کنم

منتظر به حاشیه زدی
این بحث ها هیچ ربطی به ایرانی بود ما نداره
من این بحث رو از بعد انسانی بودن مطرح کردم نه ایرانی بودن
و هدفم اصلاح فرهنگه -- حتی برای یک نفر، حتی اگه اون یک نفر خودم باشم --

جانم فدای ایران جانم فدای ایران
( این دیگه یک شعار نیست، اعتقاده )

استاد
این بحث اگه به همین شکل ادامه پیدا کنه شاید هویت 13 هم معلوم بشه
منتظر که دختر از آب درومد
راستی 13 کجایی؟
مگه اندیکاسیون بحث را نداشتی؟
پس چه شد؟

خوب
الحمدل... دارد حواست جمع می شود!

مرتضی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام محسن
حضورا جوابتو دادم
اما حالا با اتاکید مجدد به حرفات می خوام به بقیه بگم که:

انسان معتقدی رو می شناسم که اگه بهش بگی فلان آقا با فلان خانم ارتباط مشکوکی داره در جوابت میگه:
انشاالله که اینطور نیست - انشالله که دارن در مسیر درست حرکت می کنن و ...

ای کاش هممون (( اول از همه خودم مثل اون بودیم )) مثل این آدم باشیم
اگه ریا نمی شد و خودش ناراحت نمی شد اسمش را می گفتم
دعا می کنم که ما هم روزی طرز فکری مشابه با اون را داشته باشیم

مرتضی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ

همه یکی در میون میان می گن
مومن نباید خودش رو در ظن گناه دیگران قرار بده
می شه بگین چجوری؟
چی کار باید بکنیم تا در ظن دیگران قرار نگیریم؟
تو شلوغی باشیم حرف در میارن
در خفا هم باشیم حرف در یارن
کجا باشیم و چکار کنیم تا در ظن گناه دیگران قرار نگیریم

محسن عزیز تو که منو خوب می شناسی
اونجاهایی که رفتارم باعث ظن گناه شده رو بگو تا دیگه تکرارشون نکنم

منو ببخشین کمی عصبانی ام
اما خداییش این حرف خنده دار نیست؟
مومن نباید خودش رو در ظن گناه دیگران قرار بده
ما هر کاری کنیم برامون حرف در میارن
چه فعل حرام انجام دهیم و چه فعل حلال

یاد ضرب المقل پدر و پسر و الاغش افتادم
استاد وارد ترن واسه همین نمی گم

جواب بقیه را در فرصتی دیگر می دم الان خیلی کار دارم باید برم

یا علی

متشکر از بوی فیروزه و زخمی و رویا خانم اسماعیل پور

مرتضی دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

راستی یه سوال دیگه هم دارم که شاید بی ربط با این مباحث نباشه

خانم رحیمی نژاد

چرا از نظر بعضی ها بی چشم و رویی است که من شما را با اعظم خطاب کنم در حالیکه شما خیلی راحت منو مرتضی صدا می زنید؟
اصلاحیه: عکس این قضیه هم صادقه

آیا گفتن اعظم یا مرتضی صمیمیت بیشتر را نشان نمی دهد؟

خانم رحیمی نژاد اگه بخواین هم نمی ذارم به این راحتی ها پاتون رو از کلبه ام بذارید بیرون {لبخند}

رحیمی نژاد دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام استاد
منظورم پیچوندن و جواب سوال ها رو ندادنه
جواب ندادن کار درستی بود چون هر جور جواب می دادید گروهی ناراضی می شدند .

سلام
باید دوتاره بخونم تا متوجه بشم
اما دلیل عدم پاسخ من الزاما خوش آمدن یا نیامدن دوستان نیست.
ممنون
استاد

محسن سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ

حدس می زنم منظورم از اینکه گفتم خودت رو در ظن گناه قرار نده رو نگرفتی. منظورم این نیست که از مسیر زندگیت بخاطر حرف دیگران دور بشی. نه.بلکه باید اول مسیر زندگیت رو بدرستی (واقعا بدرستی نه حتما اون چیزی که ما فکر می کنیم درسته) پیدا کنی و بعد محکم توی اون مسیر حرکت کنی و حرف های دیگران هم نباید تورو از مسیر اصلیت منحرف کنن.
ببین تو فرضا میتونی با اون خانم توی یک جای شلوغ صحبت کنی یا که میتونی بری یه جا مخفیانه باهاش صحبت کنی مطمینا اگه بری جایی که مثلا خودت رو از دید دیگران مخفی کنی حتی با داشتن نیت کاملا صحیح اگه یه نفر حتی آدمی که بطور کل نسبت به دیگران سوء نیت نداره تو رو اونجا ببینه ممکنه یک لحظه به خودش بگه حتما این آقا داره کار اشتباهی میکنه که خودش رو مخفی کرده تا کسی نبیندتش ولی اگه جلوی چشم همه باشی از دید دیگران احتمال کمتری برای بد دونستنت هست البته باید حواست هم باشه که اجازه نداری هر جوری رفتار کنی بلکه باید رفتاری با متانت داشتی باشی که کسی به خودش اجازه تهمت زدن رو نده.
هم تو دانشگاه بودی هم من و آدم های مختلفی رو دیدم خانم ها و آقایونه زیادی رو دیدیم که در حال ارتباط و صحبت کردن با هم هستن ولی فکر اشتباهی در موردشون نکردیم میدونی چرا چونکه رفتاری متناسب با شرایط داشتن که با هر نگاه میشه متوجه شد هیچ نیت بدی وجود ندار اما عکسش هم ..... شاید هدف هر دو گروه یه چیز بوده باشه ولی گروه دوم بیشتر در معرض خطای دیگران قرار میگیرن.
در مورد سوالی که از خانم رحیمی نژادپرسیدی استفاده از لفظ خانم و آقا بیشتر به خاطر احترام به دیگرانه . یه سوال مثلا تو چرا دکتر عموزاده رو با اسم کوچیک صدا نمیکنی ؟ آیا علتش اینه که باهاش صمیمی نیستی ؟ یا برات یه آدمه غریبست؟ نه علتش اینکه حداقل به خاطر اینکه ازت بزرگتره واستادت بوده بخوای محترمانه صداش کنی . در مورد خانم ها هم همینطور. البته موافقم که صدا زدن اسم کوچیک با صمیمیت بیشتری همراهه ولی چهارچوب رو فراموش نکن مطمینن تو با من همونطور رفتار نمیکنی که با دکتر عموزاده رفتار می کنی یا با پدرت رفتار میکنی و....
شاید بگی پس چرا مثلا تو فلان کشور این طور نیست خوب این فرهنگ اوناست وفرهنگ ما هم اینطوریه البته نمیتونی بگی اون فرهنگ بهتره چون راحتتره.
مثلا تو کشور ما عموما دو نفر خانم و آقایی که در حال حرف زدن با هم هستند به هم کاملا زل نمی زنن وگاهی به اطراف نگاه میکنن ولی شنیدم اگه این کار رو تو یک کشور خارجی انجام بدی(حتی اگه بدون هدف واز روی عادت این کارو بکنی) بی احترامی به اون طرف قلمداد میشه.(البته چون این مثال رو زدم این رو هم بگم که دلیلی نداره که هر کار اشتباهی رو انجام بدی که مثلا به فلان کس بی احترامی نشه!!!)

آفرین محسن ماشا...

۱۳ سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
برای من هم جالب بود که جنسیت منتظر معلوم شد و ایشون دختر بودند
راستش چرا هنوز هم اندیکاسیون بحث دارم ولی در حال حاضر قصد ورود به بحث رو ندارم.که یکی از دلایل اون مربوط به تجربه بحث های گذشته میشه.درضمن باید بگم که بعضی عزیزان جواب های خوبی البته نه از همه لحاظ به سوال شما دادن.برای من پایان و نتیجه این بحث جالب شده واگر لحظه ای فکر کنم که حضور من هم میتونه موثر باشه حتما شرکت میکنم
یا حق

رحیمی نژاد سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام آقا مرتضی
ممنون که داشتید جواب مفصلی می دادید
۱- بله حرف تند جواب تند هم دارد من ناراحت نمیشم فقط ناراحتیم از این بود که ناراحتتون کردم (راستش وقتی دیگران ناراحتم می کنن زود از یادم می ره ولی وقتی خودم کسی رو ناراحت می کنم بیشتر غصه می خورم)
۲- تعارف که نداریم من اصلا جنبه ی این جور بحث ها رو ندارم
۳- چرا خوندی ؟؟ همین که هست بسه ولی من فکر نمی کنم کمتر باشه منتها ما دختر ها حساسیم بزرگش می کنیم ولی شما دستاتونو می ذارید تو جیبتون و سوت زنان از کنارش خیلی راحت می گذرید
۴-به این زودی دارید به نتیجه می رسید !!نه آفرین
۵- بله غیبت کردن و تهمت زدن خبرچینی کردن روزی دیگرانو بریدن حرام خوردن نگاه بد کردن و... همه کارهای اشتباهی هستند به همشون کاش دقت کنیم
۶-آقا مرتضی بی انصافی نکنید حتمآدرسی بوده که من خودم تنها پاسش کرده باشم ولی منتها الان یادم نمی آید:-)

زخمی سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ

منم، منی که دیگر هیچ چیزی را دوست نمی دارم

به نشان نا رضایتی از امر تغییر پذیر.

نفرت هم نمی ورزم به هیچ چیز

به نشان نارضایتی تمام عیار از امر تغییر ناپذیر.


((برتولت برشت))

رحیمی نژاد سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام آقا مرتضی (آقای صفر دوست)
۱- خلاصه نفهمیدم اختیار با من است یا این که شما نمی ذارید من رفع زحمت کنم.؟!
یاد یه داستان افتادم یه روز یه شخصی میره خونه ی دوستش دوستش چند روزی پذیرایی میکنه میبینه که آقا قصد رفتن ندارند یه گربه ای داشته از اونجا میگذشته صاحب خانه دستی روی گربه می کشه و میگه:
ای پیچک نو بهار مهمون یه روز دو زوره
مهمان هم که آدم تیزی بوده دست رو گربه میگشه و میگه:
ای پیچک نو بهار مهمون ایسی تا بهار
( پیچک= گربه ایسی= هست)
حالا قضیه ی من و شماست منتها برعکس من می خوام برم شرمو از سرتون کم کنم شما نمی ذارید باشه جواب این سوالتون هم می دم:

شما با عنوان مرتضی نظر میدید من هم با آقا مرتضی جواب می دم (نه با مرتضی دقت کن)
آقای رحمانی با عنوان سلمان رحمانی نظر می دن و شما که هم آقا هستید و هم نزدیک تر به ایشون با سلمان جواب می دید و من هم که دخترم و مثل شما با ایشون دوست نیستم با آقای رحمانی جواب می دم
من با رحیمی نژاد نظر می دم همه هم با رحیمی نژاد جواب می دن یکی دو نفر هم که اعظم می گن از دوستان خیلی نزدیک من هستند

آقا مرتضی فکر می کنید من کنایه ی این که شما رو آقا مرتضی صدا میکنم نشنیدم؟!!
من میتونم شمارو آقا مرتضی صدا کنم ولی خیلی جدی با شما صحبت کنم و می تونم آقای صفر دوست صدا کنم و خیلی خیلی راحت تر باهاتون صحبت کنم .
مثلا من چون اقای رحمانی رو از ترم ۱ (به خاطر معرفی استاد) می شناسم ولی شما رو دیرتر شناختم و در ضمن آقای رحمانی تو جشن در گذشت ۸۴۲ ای ها خیلی زحمت کشیدن با این که ایشون رو آقای رحمانی صدا می کنم ولی با ایشون راحت تر صحبت می کنم تا شما( البته از حالا به بعد با شما هم راحت تر صحبت خواهم کرد ) ولی حق با شماست در نگاه اول عکس این مطلب به ذهن می رسه.

من تو شهر رحیمی نژاد گفتم هر چی را حت تر صدام کنن بیشتر خوشم می آد حالا اگه شما دوست دارید بگید اعظم بگید اشکالی نداره ( گرچه باید منتظر کنایه ها باشم )

راستی من اگه تو دانشگاه شما رو ببینم به شما نمی گم اقا مرتضی می گم آقای صفر دوست
( یه خاطره براتون تعریف کنم ؟: من از سخنرانی های استاد چندتا فیلم گرفته بودم سی دی کردم برای تشکر و یادگاری دادم به استاد ولی با اسم (معذرت می خوام) عموزاده یادم رفت آقا و یا دکتر رو هم به اول اسم اضافه کنم باورتون نمیشه چند بار من این سی دی رو چک کردم که اشتباهی پیش نیاد ولی همین که دادمش به استاد یادم اومد که چنین اشتباهی صورت گرفته ولی اصلا دیگه یادشم نیاوردم ولی کلی شرمنده شدم )

۱۲.۱۵ مامانم می آد یه امروز من اشپزم حا لا مامانم می آد میبینه هیچی آماده نیست باید برم دیگه نمی تونم چک کنم چی نوشتم اگه اصلاحیه ای نیاز داشت بعدآ می نویسم

آفرین خانم رحیمی نژاد

مرتضی سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام به همه
منظورم از همه٬ همه است

جا داره تشکر ویژه ای از محسن عزیز و خانم رحیمی نژاد بکنم
اون سوالی که پرسیدم پیش ضمینه ی ذهنی داشتم
یه دفعه دانشکده هنر رفته بودم و ....
خودتون حدس بزنید
البته سوالم مارو از بحث اصلیمو خارج کرد اما لازم بود

آفرین خانم رحیمی نژاد
به نکته ی ظریفی که اغلب اینگونه موارد فراموش می شه اشاره کردین
غیبت کردن٬ تهمت زدن٬ خبرچینی کردن٬ روزی دیگرانو بریدن٬ حرام خوردن٬ نگاه بد کردن و...
اگه تهمت نزنیم اما به جاش غیبت کنیم یا دروغ بگیم یا ... پذیرش تغییر رو نخواهیم داشت
اما خودم با این حرفم زیاد موافق نیستم
ما باید یکی یکی خودمون رو اصلاح کنیم
اصلا چرا وقتی می تونیم خوب باشیم٬ انقدر بدیم؟

آفرین محسن
اما یه چیزی رو توجه نکردین
من اگه با استاد راحت باشم احتمال اینکه بقیه سوء استفاده کنن خیلی زیاده
اما همونجور که گفتی رعایت ادب می کنم و حتی اگه خیلی خیلی زیاد با خانم رحیمی نژاد و امثال ایشون راحت باشم باز هم احترام خودم رو می گذارم
تا دیگران سوء استفاده نکنن

خانم رحیمی نژاد هم انقدر توضیح دادن که گرگیجه گرفتم
مخصوصا نفهمیدم منظورشون از کنایه چی بود؟ من بودم یا دیگران؟

راستی خانم رحیمی نژاد من با اسم مرتضی نظر می دهم تا همه مرتضی صدا کنن
راستش کلمه مرتضی رو خیلی خیلی دوست دارم
مخصوصا وقتی که استاد سر کلاس مرتضی صدام می زد
شاید که نه حتما به خاطر اینه که اسم بزرگ ترین مرد جهانه

میگم از بحث منحرف نشدیم؟
راستی سوال چی بود؟

الان هم باید برم شام بخورم
کل آشپزی هم می ذاریم

فعلا خدانگهدار

مرتضی سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ

سلام ۱۳
ممنون که اومدی و نظر دادی
حداقل اینو می دونم که هستی!!

سلام زخمی
چه شعر قشنگی
تورو خدا منو زخمی نکنی
به اندازه ی کافی زخمی هستم

سلام خانم اسماعیل پور
سر فرصتی مناسب پاخ همه حرفاتون رو می دم

سلام منتظر
تو که خودم انقدر مارو منتظر اومدنت می کنی چجور انتظار داری آقا به همین راحتی ها ظهور کنه؟؟؟

بوی فیروزه چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

عشقم نثار کسی ا ست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشش عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

البته باید به اعلم مراجعه کرد

بوی فیروزه چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند, از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود
در این زمینه, خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم..

پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم....

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در
مردن است که حیات ابدی می یابیم.

رحیمی نژاد چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام آقا مرتضی
خواهش می کنم
قرار نیست اون یکی به انتخاب شما باشه :-)
ولی موافقم تا میشه خوب بود و خوبی کرد چرا بدی ؟؟!!
گر گیجه یا سر گیجه؟؟ مهم نیست اگه متوجه ی منظورم نشدید.! حالا
خوشحالم که اعتراف کردید:-)
الحمدلله که سوال از یادتون رفت :-)
منم دیگه حرفی برای گفتن ندارم ادامش بدیم تکراری میشه (البته گفته های من)
پس دیگه خداحافظ
موفق باشید

منتظر چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ

هوالحی

سلام استاد
سلام اقای صفردوست
سلام به همه
ببخشید دیر جواب دادم اخه یکی از نزدیکانم در بیمارستان بستری بود و چون دختری نداشت من برای کمک به او می رفتم.
من از این دو بند به این نتیجه رسیدم که اون دختر خانم حاضر نشده با شما صحبت کنه:
" ...برای دختر ((مخصوصا دختری که در شرف ازدواج است)) حرف و حدیث های بسیاری می سازند، این امر میسر نشد که نشد و به خاطر پیشگیری از متهم شدن (( آش نخوره و دهن سوخته )) نتونستم کمکش کنم٬ کمکی که برای آینده زندگی اش بسیار حیاتی بود."

" مادر من با صحبت ما مخالف نیست - داخل پرانتز مادر ایشون هم در جریان همه چیز بودن و این خودش دلیلی بر اشتباه نبودن کارمون هست – اما از نظر بعضی افراد این کارها اشکال داره "

در مورد اون بحث که فرمودید به حاشیه زدم بله میدونم حاشیه است اما منظورم شما نبودید و من این کار شما رو قبول دارم.
اما قبول کنید یه جاهایی خیلی تو سر خودمون می زنیم.

من فکر می کردم تا حالا جنسیتم با توجه به برخی مطالب و موضوعات مشخص شده.

یا علی

سلام
نه دقیقا تا زمانی که خودتان نگفته بودید (یکی از نظرات اخیر) مشخص نشده بود. اتفاقا برعکس تصور می شد.
موفق باشید
استاد

۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ

به نام خدا

اسلام علیک یا صدیقه الشهده


عشق یعنی...


عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی


عشق بر دلها شهامت می دهد
عشق بر تن ها حلاوت می دهد


عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد


عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی انقلاب فاطمه
از کبودی چشم خواب فاطمه


عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان خراب فاطمه


عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر دربند پیش فاطمه


عشق یعنی غسل زیر پیرهن
دست بیرون کردن از زیر کفن


عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم


عشق یعنی قلب چون آئینه ای
جای میخ در به روی سینه ای


عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در


عشق یعنی گریه های حیدری
دختری دنبال نعش مادری...

{راستی منبع این اشعار که رد مورد حضرت زهرا بود وبلاگ زیر است
http://www.ansaralreza.blogsky.com

۱۳ چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

به نام خدا

اسلام علیک یا صدیقه الشهده


عشق یعنی...


عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی


عشق بر دلها شهامت می دهد
عشق بر تن ها حلاوت می دهد


عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد


عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی انقلاب فاطمه
از کبودی چشم خواب فاطمه


عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان خراب فاطمه


عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر دربند پیش فاطمه


عشق یعنی غسل زیر پیرهن
دست بیرون کردن از زیر کفن


عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم


عشق یعنی قلب چون آئینه ای
جای میخ در به روی سینه ای


عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در


عشق یعنی گریه های حیدری
دختری دنبال نعش مادری...

{راستی منبع این اشعار که رد مورد حضرت زهرا بود وبلاگ زیر است
http://www.ansaralreza.blogsky.com

بوی فیروزه جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ

خواص ازدواج برای آقایان


_ قبل از ازدواج خوابیدن تا لنگ ظهر، بعد از ازدواج بیدار شدن زودتر از خورشید.
نتیجه‌گیری اخلاقی: سحرخیز شدن

_ قبل از ازدواج رفتن به سفر بی‌‌اجازه، بعد از ازدواج رفتن به حیاط بااجازه.
نتیجه‌گیری اخلاقی: کسب اعتبار

_ قبل از ازدواج خوردن بهترین غذاها بی‌‌منت، بعد از ازدواج خوردن غذاهای سوخته با منت.
نتیجه‌گیری اخلاقی: تقویت‌ معده : 50:

_ قبل از ازدواج استراحت مطلق بی‌‌جر و بحث، بعد از ازدواج کار کردن در شرایط سخت.
نتیجه‌گیری اخلاقی: ورزیده شدن

_ قبل از ازدواج آموزش گیتار و سنتور و... بعد از ازدواج آموزش بچه‌داری و شستن ظرف.
نتیجه‌گیری اخلاقی: همدردی با خانم‌ها

_ قبل از ازدواج گرفتن پول تو جیبی از پاپا، بعد از ازدواج دادن کل حقوق به خانم.
نتیجه‌گیری اخلاقی: مستقل شدن

زخمی شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

بگو کجاست؟




ای مرغ آفتاب!

زندانی دیار شب جاودانیم

یک روز، از دریچه زندان من بتاب

***

می خواستم به دامن این دشت، چون درخت

بی وحشت از تبر

در دامن نسیم سحر غنچه واکنم

با دست های بر شده تا آسمان پاک

خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم

گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

این دشت خشک غمزده را با صفا کنم

***

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد

دست نسیم با تن من آشنا نشد

گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار

وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار

وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار

***

ای مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد،

آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد،

گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم

تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهای دور

شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم.

من بی قرار و تشنه ی پروازم

تا خود کجا رسم به هر آوازم...

***

اما بگو کجاست؟

آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود

یک دم به کام دل

اشکی توان فشاند

شعری توان سرود؟


حسین دهقان یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://hosein_dehghan_65@yahoo.com

سلام به همگی
بابت غیبتم غذرخواهی میکنم.
امیدوارم همگی بالاخص استاد عزیز صحت و سلامت باشید.
با اینکه این بحث تازه نیست ولی به درخواست مرتضی عزیز منم نظرم رو از دیدگاه خودم میگم.
اما قبلش باید بگم در این جور مواقع تجربه بهترین ابزار برای حل مساله است. حضرت علی (ع): در کارهایتان از تجربه سالمندان و نیروی جوانان بهره گیرید.
به همین خاطر از استاد عزیز تقاضا دارم نظر خودشون رو به ما بگن. البته منظور از سالمند کسیست که سرد و گرم روزگار چشیده باشه.خیلی مشتاقم بدونم تجربه شما چی میگه. چون معمولا نسل شما حتی اجازه طرح این بحث را به ما نمیدهند.اما شما اینطور نیستید و میتوانید کمک بزرگی باشید.
در اینکه جامعه ما دارای مشکلات زیادی است شکی نیست.و اینکه همه ما در آن سهیم هستیم هم شکی؟...نیست!
خداوند به انسان ابزاری داده که با آنها زندگی بهتری داشته باشد.روش استفاده از آنها هم برایمان فرستاد. حالا این دست ماست که از اونها به طور صحیح استفاده کنیم. در غیر این صورت نمیشه با پیچ گوشتی سیب پوست کند و...!
بعضیها معتقدند خدا چیزهای بد را خلق نکرده.اما من میگم چیز بدی وجود نداره که خدا بخواد یا نخواد خلقشون کنه.
حرس و آز و تمع و کبر و بخل و... همشون خوبه اما در جای خود.اینها ابزارهایی هستند که ما در جای اشتباه از اونها استفاده میکنیم.
زن با حسادتش پایه های زندگی را محکم میکنه،مرد با غیرتش. که اگه این دوتا در جای دیگری استفاده بشه ، میشه دردسر برایی فرد و اطرافیانش.به خاطر همینه که خیلی از ماها نمیتونیم خیلی از کارها رو که حتی کاملا درسته رو انجام بدیم.چون دیگران برامون مشکل ایجاد خواهند کرد.
به نظر من اول باید افسوس بخوریم که در چنین جامعه ای چنین مشکلات ریشه ای وجود دارد ، مخصوصا غشر به اصطلاح تحصیل کرده. دوما باید هر کس به صورت فردی خودش رو از این اخلاق زشت دور کنه. سوما تا آنجا که ضرورتی نداره خودمون رو از اتهامات دیگران دور کنیم. چهارما با این تفکر مبارزه کنیم.
معمولا این موضوع برای کسانی مهمه که تجربه تلخش رو داشتند.همونطور که تقریبا همگی گوشه ای از اون رو گفتید. من هم بی نصیب نبودم. به نظر من مشکل ریشه ای تر از این حرفهاست که با گفتن حل بشه.
برای حل هر مسالهای باید ریشه اون رو پیدا کرد .بنابراین قبل از شروع از شما به خاطر زیاده گویی عذر میخوام.
این مشکلات ناشی از دور افتادن جامعه ما از فرهنگ و دین است. گذشته هر ملتی فرهنگی رو با خودش میاره، اینکه بعضی میگن یک زمان امپراطوری کل جهان در اختیار ما بود و فرهنگی غنی داشتیم و این حکومت و فلانی و فلانی ما رو به اینجا رسوندن و اصلا اسلام اخه! به خاطر سطحی نگریست.صرفنظر اینکه در ایران باستان چه مشکلاتی برای مردم وجود داشت ، من هم قبول دارم که در آن زمان خیلی چیزها داشتیم.وقتی فرهنگ آزادی و برابری اسلام وارد ایران شد (صرفنظر از اینکه برخی از سران مسلمان اصلا اسلام رو قبول نداشتن) جامعه ما افول نکرد بلکه تونست در خیلی از جهات از جمله علم پیشرفت کنه.تا زمان صفویان به این شکل بود. اما مشکل ما از جایی شروع شد که حکومتهای دست نشانده آمدند. برای حکومتهای دست نشانه داشتن فرهنگ و علم یعنی مرگ. یک ابزار برای عقب نگه داشتن یک ملت فقر است. معمولا فقر باعث ایجاد فشارهای روحی و جسمی به کل جامعه میشه،این فشارها باعث میشه افراد خیلی چیزها رو فراموش کنن از جمله تعالی روح و فکر و رسیدن به جامعه آرمانی.ولی فعلا مهم اینه که زنده بمونی. در 100 سال اخیر ملت ما با جنگها و قحطی هایی روبرو شد که کمر هر ملتی رو میشکست.
به نظر من انقلاب باعث جدا شدن ما از آن فرهنگ فقیرانه شد.ولی حالا که تقریبا فقر و خیلی از چیزهای دیگه رو نداریم باید برگردیم به هویتمون. چرا که الان ما دچار یه خلاء فرهنگی هستیم واگر الان دست نجنبونیم برای همیشه دیره. و اگه بعد از این چند سال نتونستیم کاری بکنیم به خاطر کم کاری نسلهای گذشته است که به فکر ثروت فرهنگی بچه های خودشون نبودن.شهادت خوبه ولی آیا دروغگو هم شهید میشه؟جامعه ای که دروغ عادتشه رنگ شهادت رو هم نمیبینه.
این هویت چیه؟ یه سوال مهمه. بازگشت به هویت به معنی بازگشت به دوران باستان نیست، عبرت از تجربیات شیرین و تلخ چند هزار ساله ماست. برای داشتن ابوعلی سیناها و... باید ببینیم آنها در چه محیطی رشد کردند.
شاید بگید این بحث رو به حاشیه کشوندم ولی به نظر من برای قطع یک درخت باید ریشه اش رو سوزوند.
هر کس باید خودسازی کنه . تا دیگران رو دوست نداشته باشی نمیتونی بهشون احترام بذاری.آیا ما قلبا همه رو دوست داریم؟
آیا در پشت سر آنها هم به آنها احترام میگذاریم؟ وقتی که به آنها تهمت میزنند؟
به نظر من ما باید فکر کنیم صورت واقعی اعمال ما چه شکلیه، وقتی که پشت سر دوست خود حرف میزنیم.
دوست داشتن رو باید از بهترینها یاد بگیریم. زمانی که در گناه به سر میبریم چگونه خدا چشمش رو میبنده؟ چه کسی بیشتر از او مارو دوست داره؟ ما که میخواهیم بهش برسیم آیا نباید مثل خودش باشیم؟
از اینکه پر حرفی کردم منو ببخشید.
روز معلم رو به همه کسایی که به ماها چیز یاد دادن تبریک میگم. استاد عزیز روزتان مبارک.
محسن جان مبارکه.دست ما رو هم بگیر.
از بوی فیروزه عزیز به خاطر مطلب جالبش تشکر میکنم.

یه بیت هم تقدیم به همه میکنم

رفتی کلاس اول،این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید ، باران نخواهد آمد.....

به نام خدا
آفرین حسین دهقان
موجود رتبه ۴!
بیشتر سر بزن!
ممنون
استاد

مرتضی یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام استاد
می گن امروز روز معلمه
بی اختیار یاد چند سال پیش افتادم
روز معلم بود و واستون یه سر رسید هدیه آوردم
اون موقع مدیر گروه بودین
اگه دقیق یادم باشه ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۸۴ بود
یعنی ۵ سال پیش
چقدر عمرمون زود گذشت
اگه هنوز داریدش دوباره صفحه ی اولش رو باز کنید و بخونید
من هنوز اون یه دونه حبه قندی که بعنوان کادوی تولد بهم دادین نگه داشتم
یادتون هست؟
خلاصه روزتون مبارک باشه
من که شمارو بعنوان معلم زندگی ام قبول دارم
کسی که زندگی کردن رو یادم داد
زبون کم میاره
تبریک دست خالی منو با بزرگی خودتون بپذیرین
امیدوارم پسرات بزرگ بشن و خودم معلمشون بشم و زحمتاتون رو اونجوری جبران کنم

یاعلی

مرتضی مرتضی اشکمو در نیار!

۱۳ سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ق.ظ

به نام خدا

سلام جناب مجنون

یه سر به کلبه ۱۳ بزن

موفق باشی

۱۳ چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
حقیقت اینه که خیلی دوست نداشتم شرکت کنم ولی بنا به دلایلی نظراتم رو میگم(البته با اتشی خاموش)
سوال: آیا این انصاف بود؟
اگر مشورت شما واقعا برای اون دختر خانم حیاتی بود نه انصاف نبود.به نظر من حقیر واقعا اگر برای اون دختر خانوم حیاتی بود نباید به حرف مردم توجه میکردین
سوال:آیا کمک کردن جرم شده که همه دم از قانون و شریعت می زنن؟ کجای این کار غیر قانونی و مغایر شریعت بود؟
به نظر من که کمک کردن جرم نیست اگر از روی ضرورت با هم حرف میزدین مغایر شرع نیست
سوال:مگر ما چه کرده بودیم؟ مگر ما تا کی زنده ایم؟
راستش اینه که ذهنی بعضی از ادم ها مریضه و در مورد خیلی ها بد فکر میکنن وفکر میکنم حدیث(مومن نباید خودش رو در معرض اتهام قرار بده) برای دفع اسیب از طرف این ادم ها است
سوال:چرا باید بترسیم؟ چون پسریم؟ یا اینکه دختریم؟
متاسفانه این به فرهنگ جامع ما بر میگرده.درست یا غلط ما میزان های ازادی دخترها و پسرها رو در بعضی موارد اشتباه فکر میکنیم.راستی اقای صفر دوست یکی از دلایلی که به نظرم باعث شده اینجور نگاه در جامعه ما پیدا بشه میدونی چیه؟ به نظرم دست گلایی که پسر ها و دختر ها از روابطشون با هم به اب دادن است.راست میگی این ظن بد به همه داشتن خیلی بده ولی کمی اون طرف قضیه رو هم نگاه کن ببین از این روابط بعضی ها چه اتفاقاتی افتاده.بعضی ها با این زمینه قبلی به بقیه نگاه میکنن(منظورم اصلا شما نیستید).به هر حال ما باید سعی کنیم تا میتونیم خودمون رو در معرض تهمت قرار ندهیم به این حدیث توجه کنید
امام على علیه السلام :کسى که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسى را که به او گمان بد مى برد سرزنش کند(منبع: میزان الحکمة ج2 ص118 ).البته نیت شما به نظرم خیلی مهم است.این هم یک حدیث برای اونایی که راحت به بقیه تهمت میزنن(امیدوارم که ما جزوشون نباشیم)امام صادق علیه السلام :هرگاه مؤمن به برادر خود تهمت زند ایمان در قلب او آب مى شود همچنان که نمک در آب حل مى شود
سوال:چرا وقتی دم از آزادی زن در جامعه می زنیم ما را متحجر می نامند؟
من با این سوال مشکل دارم.به نظر من در جامعه ما خانوم ها زیادی ازادن برای اینکه این نکته رو خوب درک کنی میتونی یک سری به انتهای نامه ۱ ۳کتاب نهج البلاغه بزنی

سوال:می خوام بدونم اشکال این کار کجا بود؟
اگر واقعا کمک شما حیاتی بوده به نظرم کار شما مشکلی نداشته

سوال:و اینکه آیا کمک من اشتباه بوده یا رفتار شما؟
بابا ما که هنوز کاری نکردیم که قضاوت میکنید(شوخی کردم)
جواب این سوال در قسمت های قبل دادم

سوال:و چرا عاشق می شویم وقتی که راه و رسم عاشقی را بلد نیستیم؟

البته عاشق داریم تا عاشق و به نظرم نیت های افراد عاشق از زمین تا اسمون با هم فرق میکنند نظر شما رو به این نوشته از بارون و اسمون جلب میکنم
عشق مشروط می گوید:
به تو عشق می ورزم چون به تو نیاز دارم .
عشق بی قید و شرط می گوید:
به تو نیازمندم چون به تو عشق می ورزم.
اقای صفر دوست چند سوال دیگه شما بیشتر در مورد راه و رسم عاشقی است که من زیاد ازین موضوع سر در نمی یارم فقط میدونم که عاشق شدن به این راحتی ها نیست و کار خیلی سختیه ولی به جاش خیلی شیرینه البته به شرطی که حیب ما حق باشه.
در ضمن باید یاد اور شوم که سو ظن به بقیه داشتن گناه حساب میشه حدیث در کتب اسلامی به اندازه کافی وجود داره

اقای صفر دوست عزیز به نظرم پاسخ سایر عزیزان از من حقیر کامل تر باشه به نظرم یکبار دیگه این نظرات رو مطالعه کنید.چون شما فرمودیید در این بحث شرکت کردم
راستی ین جواب استاد خیلی جالبه:تو هم باید بترسی پسر شجاع

موفق باشید

به نام خدا
سلام ۱۳ عزیز
آتشت ملایم شده است
که می پزد و گر می می دهد
بدون این که بسوزاند!
ممنون
استاد

رحیمی نژاد چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام ۱۳
سلام آقا مرتضی
آفرین ۱۳ خلاصه یکی حرف دل منو نسبتآ زد ممنون از شما

استاد سلام اگه این یادداشت ۱۳ گرم باشه مال من پس داغون بود!
آقا مرتضی فکر نکنید اومدم ادامه بدما نه حرف ۱۳ منو به وجد اورد
نیستید چیه؟ نکنه شما هم دارید فاز عوض می کنید؟! البته تآخیرتون این قدر نیست که بشه به این نتیجه رسید!

سلام
نه!
نظرات شما بدون استثنا پخته اند.

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد گرامی
اگر شما در نظر این حقیر نکته مثبتی رو مشاهده کردید همه اش به خاطر راهنمایی های خود شما بوده است
از لطف و کمکتون ممنونم

سلام
ممنونم ۱۳ عزیز

۱۳ پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

به نام خدا
از تمامی منتظران و علاقمندان به حضزت ولی عصر(عج) خواستارم حتما به وبلاگ زیر سر بزنید

http://u313.blogfa.com

سلام به همه
لطفا توجه داشته باشید
که البته این بحث ظریفی است که متخصص خودش را طلب می کند.

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام استاد
شما نسبت به من لطف دارید
ممنون

مرتضی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام منتظر
دلایلت واسم قابل قبول نبود. چطور اینقدر قاطعانه می گی که اون دختر خانم حاظر نشد با من صحبت کنه و حق رو بهش می دی؟
من فقط گفتم نشد کمکش کنم چگونگی اش رو که نگفتم.
چرا این احتمال رو ندادی که شاید از جانب من هم بوده باشه؟
جوری حرف زدی انگار کار اشتباهی انجام دادم و اون خانم کار درستی، چرا لحظه ای پیش خودت نگفتی شاید برعکس باشه؟
شاید به نظر شما رفتار درست اون خانم اشتباه بوده باشه و رفتار اشتباه من درست بوده باشه
اینها رو گفتم تا تاکید کنم به همین راحتی ها نمی شه درباره ی رفتار دیگران قضاوت کرد. اون هم انقدر زود و در اولین نظر. مگر اینکه اون خانم رو بشناسید.
منتظر ما همیشه فکر می کنیم کاری رو که انجام می دهیم درست ترین است درحالیکه شاید اینگونه نباشه.
ولی همانگونه که شما گفتید اون خانم به خاطر ترس از بوجود اومدن حرف و حدیث ها نخواست که کمکش کنم. و شما استاد تو حاشیه بحث کردن هستین.
سوال این بود که چرا جامعه باید به گونه ای باشه که اون خانم انقدر بترسه؟ اگه ایراد از خود ماهاست پس خودمون رو اصلاح کنیم.
اگه عاشق شدی و دوست نداشتی کسی پشت سر خودت و معشوقت حرفی بزنه پس تو هم واسه عشاق حرف نساز که این راه و رسم عاشقی است ( این رو به همه می گم)
منتظظر سوال این نبود که چرا اون خانم ترسیده چون جوابش واضحه، به نظر من اون خانم به خدای متعال، به خالق بی همتا، به کسی که اجازه ی نفس کشیدن و زنده بودن همه مخلوقات دست اونه، به کسی که ستارالعیوبه، به کسی که رحمان و رحیمه، به کسی جزر و مد به اذن اوست و ... توکل نداشت و به ائمه اطهار توسل نکرده بود چون همین توکل و توسل هست که انسان رو از خیلی از اتهامات و ظن های دیگران دور نگه می داره.
کسی که این وسط ضرر کرد من نبودم، به خودش هم گفتم.
منتظر عزیز خیلی مواقع ما به شخصی ظنی نداریم اما چون عجولانه درباره اش قضاوت می کنیم نا خودآگاه حرف و حدیث بوجود می یاره !!!
به در گفتم تا دیوار بشنوه و منتظر شما نقش در رو داشتین
خواهشا دوباره جبهه گیری نکنید و ناراحت نشید

یا علی

مرتضی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام 13
ممنون که وقت گذاشتی و جواب سوال هامو دادی
و هیچ وقت ادعای شجاعت نداشتم، من هم می ترسم، یک بار نزدیک بود تو دام شیطان بیافتم که خدای رحمان رحیم به موقع زد پس گردنم.
اگه استاد هم وقت بذارن و جوابی بهم بدن دیگه از این بحث نتیجه گیری می کنم.
راستی سلام استاد، گوشی نو مبارک
خبر دادن که من اولین نفری بودم که به گوشی جدیدتون زنگ زدم، آره؟
تو رو خدا جواب سوالم رو نپیچونید !!!

مرتضی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
به دلایل زیادی حالا حالاها از شر من خلاص نمی شید
1- به استاد روز اول و توی اولین نظرم قول دادم که تا آخر بمانم و سر قولم خواهم موند حتی اگه تغییر فاز بدهم. قابل توجه شما که تا امروز بارها تغییر فاز دادم اما توی بودن یا نبودنم تاثیری نذاشته
2- شریکم و رسم شراکت بودنه، نمی دانم شریک خوبی بودم یا نه اما سعی کردم خوب باشم. اینو باید استاد بگه
3- ارادتی که به استاد دارم
4- این وبلاگ رو دوست دارم چون خیلی چیزها ازش یاد گرفتم، از نظرها از بحث ها و از خیلی چیزهای دیگه.
فکر کنم تو دو مورد آخر هم عقیده باشیم

امین ابراهیمیان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ

نگاه کن ! پس از این گریه چی بجا مانده؟
دو چشم قرمز خسته شبیه گلبولی
که لیز می شود از بوسه های غمگینت
تو در تصّور من شکل فعل مجهولی

امین ابراهیمیان جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ب.ظ

باد بوی همه خاطره ها را آورد
حال این شاعر بی حوصله را جا آورد
و صدای تو در آن خاطره ها می پیچد:
بچه ها جمله بسازید همه با «آورد»
من نوشتم که غم واژه نان را دیشب
جسد بی رمق و خسته ی بابا آورد
شب سردی ست و من توی خودم می لرزم
باد با خود همه ی خاطره ها را آورد
یک نفر جیغ زد و نیمه شب اول مهر
شعر را مثل خودم، مرده به دنیا آورد

امین ابراهیمیان جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت:
چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم
از این پس به جز او خدا کسی را نداریم

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

۳.

مردم ِ شهرِ بارون، کو آبِ دریاهامون

چی شد صدای ِ جنگل، شُر شُر ِ چشمه هامون

رو هَر یِه چشمه باهم، یه قصرِ سنگی ساختیم

بِه چَن تا تیکّه آهن، صد تا پرنده باختیم

چه خوب با خنجرامون، قلبِ گُلُ شکافتیم

با بوقِ ماشینامون، همدیگَه رُ شناختیم

عجب قماری کردیم، راس راسی خیلی سردیم

تو کارِ سنگُ آهن، حقا که خیلی مَردیم

ما آبِ چشمه داشتیم، گندمُ جُو می کاشتیم

هر چی که غصّه داشتیم، تو کوها جا می ذاشتیم

ما توی ِ قصه هامون، اسبِ پرنده داشتیم

جنگلُ کوهُ دشتُ، به زیرِ پا می ذاشتیم

ما تو ترانه هامون، اَتل مَتَل می خوندیم

خیلی شبا به عشق ِ، قصه بیدار می موندیم

حالا چی مونده باقی، اَز اون روزای ِ بی درد

جُز دو سه تا خاطره، تو یِه زمستون ِ سرد

کاشکی می شد یه پُل زد، تا بِه گُذشته ی دور

با ردِّ رنگین کمون، رفتُ رسید کوهِ نور

مردُمِ شهرِ بارون، باید یه راهی باِشه

اَز لای ِ پیرهَن ِخواب، باید یکی به پا شِه

باید تو گوشِ امروز، قصه بگیم دوباره

جنگلُ پیدا کنیم، با اَوّلین شماره

دریا با اُون موجی که، زُلالِ وُ تمیزه

باید تو قلبای ِ ما، یه دریا آب بریزه

شاید دوباره چشمه، آب واسَمون بیاره

دستِ ما جای ِآهن، گندمُ جُو بِکاره

زمین ِزندگی باز، پُر بِشِه از بوی ِ خاک

از آسمون بِباره، یه آسمون شعر ِ پاک...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد