کلبه ۱۱۰ (کیمیاگر)

سلام این کلبه ۱۱۰ عزیز است. 

فرق او با سایر اعداد (!) این است که هویت اورا به طور دقیق می دانم. 

این شما و این ۱۱۰ در کیمیاگر ... 

نظرات 119 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ق.ظ

سلام
برای ... (اگر به این کلبه سر میزند):
جای پای قدمت مانده به صحرای خیال***ای فراسوی خیال دردل ما جا داری

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ق.ظ

... کجایی که ...

مجنون پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ

ابر کرامت، از چشمه نور
اخترفشان گشت، از بام افلاک
جنبید دریا، در جوی زمزم
جوشید کوثر، از دامن خاک

هستی گل آذین، در رهگذارش
گیتی معطر، از خاک کویش
آیینه و آب، تعبیر خلقش
آیات رحمت، تفسیر خویش

پاکی سرشته‌ست، در فطرت او
قرآن گواه است، بر عصمت او
مهر نبوت، ماه ولایت
تابان شب و روز، از طلعت او

ای زن به اخلاص، در راه او باش
گر راه جویی، او رهبر توست
گنجینه لطف، آن آیت حق
فرزند احمد پیغمبر توست!

بنگر که عالم در شور و غوغاست
میلاد زهرا، میلاد زهراست

۱۱۰ شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ

1-انسان تنها مخلوقی استکه نمی خواهد آنچه هست باشد.

2-با صبر برگ توت تبدیل به پیراهن ابریشمی می شود.

3-روباه نباید هنگام محاکمه مرغ قاضی دادگاه باشد!

4-هنر زندگی کرد در این ست که بتوانی صداقت دستهایت را به همگان نشان دهی!

5-وقتی دهان باز است نمی توان دل را مخفی کرد!

6-هیچ وقت نمی توانید با مشت گره کرده دست کسی را به گرمی بفشارید!

7-کار خوب بهتر از حرف خوب است.

8-تفریح در کلبه محقر بهتر از گریه در کاخ مجلل است!

9-تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کنند.

10-هر چه قفس تنگ تر باشد ،آزادی شیرین تر است.

11-زندکی شهد گل است،زنبور زمان می مکدش،آنچه می ماند عسل خاطره هاست.

12-زمان درخت بلوط را به تابوت تبدیل می کند.

13-زندگی بر دو قسم است،آنچه گذشت رویایی بیش نیست و آنچه هنوز نیامدهآرزویی بیش نیست.

14-انسان بهتر است روی پاهایش بمیرد تا اینکه روی زانوانش بمیرد.

15-چشم هر ـنچه را که بخواهد می بیند و گوش هر آنچه را که بخواهد می شنود.

16-راستی ودرستی تنها سکه ای است که در همه جا قیمت دارد.

17-برای هر مشکلی راهی است هر چند کوتاه،و برای هر راهی مشکلی است هر چند کوچک!

18-زندگی برگ بودن در باد نیست.امتحان ریشه هاست ،ریشه هایی که اسیر باد نیست.

19-قسمت فریبی است که با آن اشتباهاتمان را می پوشانیم.

20-دوستی بر جسته ترین مصراع قصیدهی زندگی است.

21-امید بخشیدن به انسان بی هدف مثل آب دادن به گل مصنوعی است.

22-زندگی هنر نقاشی است .با مداد وبدون پاک کن!

23-برای مردن زندگی نکن،برای زندکی کردن بمیر تا همیشه از زندگی سود ببری.همه به فکر ابن هستند که دوست خوبی بیابند ،ولی کمتر کسی به این می اندیشد که دوست خوبی برای دیگران باشد.

24-آن چه گذشت بازنمی آید.فردا را باید یافت که فرصت دیکری نیست.

25-عظمت واقعی در این نیست که هرگز شکست نخوریم بلکه در این است که هر بار شکست خوردیم برخیزیم.

26-تلخی آدمی برای بی تجربه گری است.

27-یک عمر سر پا ایستادن درخت سرو مرهون همت ریشه در دل سیاه خاک است.

28-کسی که نمیتواند احمق شود،نمی تواند عاقل باشد.

29-یار نیک را باید در روز بد شناخت!

30-دوست داشته باش و زندگی کن!زمان برای همیشه از آن تو نیست.

31-لازمه یترک عادتهای بد،داشتن انگیزه های خوب است.

32-کسی که هیچ چیز را تحمل نمی کند،خود نیز تحمل ناپذیر است.

33-راه عشق ورزیدن به هر چیز ،درک این نکته است که بدانیم شاید روزی از دست برود.

34-زندگی را باید از باد آموخت که به هر جا رود ابرها را با خود می برد.

35-خیلی ها با هم میخندند اما کمند کسانی که با هم می گریند.

36-بیایید خلاء اشتباهمان را با تکرار نکردن شان پر کنیم.

37-بیایید قدر چیزهایی را که داریم بدانیم!چرا که برای بدست آوردن آنها ممکن است از خیلی چیز ها گذشته باشیم.

38-گذشت ما نشانه ی قدرت ماست.

39-عشق مانند جنگ است که آغاز کردن آن آسان است و پایان دادن آن خیلی دشوار!

40-شادمانی در خانه ای است که مهر محبت در آن است.

41-فقط کسی اشتباه نمی کند که کاری انجام ندهد.

42-در چهار راه زندگی وقتی قدم گذاشتم چراغ قرمز شد و من هنوز منتظر سبز شدن چراغ و چاره ای هستم.

43-اگر از بد دیدن می ترسی در حق دیگران بدی نکن!

44-آنکه به فکر انتقام است زخم خود را همیشه زنده نگه می دارد.

45-زمانی می رسد که انسان دیگر قادر نیست بگوید جبران می کنم.چقدر خوی است قبل از رسیدن به این زمان تاسف بر انگیز چیزی برای جبران کردن باقی گذاشته باشیم.

46-به گذشته خود هر گز میندیش مگر آنکه بخواهی از آن نتیجه ای بگیری!

47-حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است.

48-یک روز زندگی روشن است و روز دیگر تاریک .باید از روز های روشن آنقدر نور بگیریم که در روز ها ی تاریک روشن یاشیم.

49-به همه عشق بورز ،به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن!

50-زندگی را دوست بدار نه در پشت حصار افسوس گذشته هازندگی را دوست بدار مثل موج دریا،زندگی را دوست بدار مثل لبخندی زیبا!

۱۱۰ شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ

پیوسته باید مواظب سه چیز باشیم .

وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود ،

وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود

و وقتی که در جامعه می باشیم مواظب زبان خود .

۱۱۰ شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

لیلی زیر درخت انار نشست.









درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ ِ سرخ.









گلها انار شد، داغ داغ.









هر اناری هزار دانه داشت.









دانه ها عاشق بودند دانه ها توی انار جا نمی شدند.









انار کوچک بود.









دانه ها ترکیدند.









انار ترک برداشت.









خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.









مجنون به لیلی اش رسید.









آری راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد

۱۱۰ شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ



در خواب ناز بودم شبی

دیدم کسی در میزند

در را گشودم روی او

دیدم غم است در میزند

ای دوستان بی وفا

از غم بیاموزید وفا.....

غم با همه بیگانگی

هر شب به من سر میزند

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:56 ب.ظ

سلام

امین پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ب.ظ

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن !

باز کن پنجره را !

تو اگر باز کنی پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زیبایی را .

بگذر از زیور و آراستگی

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

که در آن شوکت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش،

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد .

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسی عروسکهای

کودک خواهر خویش؛

که در آن مجلس جشن

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس .

صحبت از سادگی و کودکی است .

چهره ای نیست عبوس .

کودک خواهر من،

امپراتوری پر وسعت خود را هر روز،

شوکتی می بخشد .

کودک خواهر من نام تو را می داند

نام تو را میخواند !

- گل قاصد آیا

با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! -

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات،

آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز .

باز کن پنجره را ! -
----------------------------------------------------
گر خون دلی بیهوده خوردم ، خوردم
چندان که شب و روز شمردم ،‌ مردم
آری ، همه باخت بود سر تا سر عمر
دستی که به گیسوی تو بردم ، بردم
-----------------------------------------

- صبح دمید ! .

سید چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ

دل نوشته ای برای......

شب وروزم شده آن لحظه دیدارتوای سبزترین بیشه این خاک دلم،
به نوای دل آن مردم چشم سیهت دل بدهم
که همه مست همین غالیه ایم.
پس در این لحظه نوارابشنوکین همه تار
ازدل بی نقش ونگارم به هوای تو برون آمده،
ای رهزن عقل ودل من.
بنواتاردلم تاکه نگین دل من پربزند ازهمه اعماق دلم
وزهمه زیباترازآن اوج همین نیل ترین راه که می آید ازآن سوی افق برهمه گوش دل بنشیند.
بنوا کین همه تار ازسردردیست که من می گویم.
وان عبید از سرعشق است وتوآن آتش این دل که شده ازهمه بی نقش ونگاروتوهمین تک ماه هستی که همه شب
به دلم می تابی.
پس چراغ شب من،پربزن ازخاک وهمه پر بگشا بامن سرمست وبیاتاهمه آن افق نیل که پروازکنان می آِید؛همه افکارم.
پس چه زیبا شده این لحظه که من در بر پیدا شدن تو زهمه رهگذران ببریدم،
وهمه خاک زمین را بدهم گرهمه ازلولو ومرجان به سراحدهمه قله وکوه وهمه دریا بشود پٌر،
که همه ارزش عمرم شده ای.
چه شود گرکه نگین لب من برلب توچون همه رویابشود،
همچوهمه دریا وشن وساحل عشق ازهمه سر وین همه پیدابشود وان چه که درشعرخودم
برهمه ابروی تو من می گویم.
ای نگار
ازپی تو ما همه شب چون مه تابان نگاهت همه گردان وثناگوی دوچشمت،چو بگردیم
وتوچون این همه زیبایی آن ابر بهاری بروی از سرخورشید وبگیری دل و عقل وبنوازی همه تار دل خود.
پس چه روز آن همه عشقم بنوازم بر این شاه تمام همه شب هایم
توکه چون ماه کنی روشن ومی تابی وازلحظه پیداشدنت شده ام من همه گشته شده عصر اسیری بر تنها همه مردم چشم تو که
تنها نفس آزادی.

نکته:به صورت موزون بخوان.

به نام خدا
سید لطفا ببینمت
نکته: تنها.
ممنون

سید چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ق.ظ

شب فرو می افتد ومن تازه می شوم ازاشتیاق بارش شبنم،
نیلوفرانه به آسمان دهان باز می کنم
ای آفریننده شبنم وابر،
آیاتشنگی مرا پایان می دهی؟تقدیر چیست؟
می خواهم.....می خواهم ازتوسرشارباشم.

سید پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ق.ظ

به نام خدا
نوشته ای ازاعماق دل برای....
باشدکه بردل نشیند.

آن که می گوید دوستت دارم
خنیاگرغمگینی است
که آوازش راازدست داده است
ای کاش عشق را
زبان سخن بود!
هزارکاکلی شاد
درچشمان توست
هزارقناری خاموش
درگلوی من.
عشق را
ای کاش زبان سخن بود
آن که می گویددوستت دارم
دل اندوهگین شبی است
که مهتابش رامی جوید.
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزارآفتاب خندان درخرام توست
هزارستاره گریان
درتمنای من
عشق را
ای کاش زبان سخن بود.


سید جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ق.ظ

مسافرکربلا

وقتی مسافر کربلا را در آغوش می کشی اشک در چشمانت حلقه می زند. می دانی چرا؟ چون باز یاد مظلومیت حسین (ع) می افتی.



این چه سری است که شیر مردی با 72 یار به دل سپاهی بزند و در عین دلاوری جان دهد و باز ما بگوییم مظلوم حسین.



حقیقت اینست که حسین مظهر همه خوبی هاست. اما مظلومیتش سرآمد همه خوبیهاش.



سر بر مُهر تربتش می گذاری،ضریحش را می فشری،محل شهادتش را می بینی ناخودآگاه اشک بر گونه ات جاری می شود.



انگار حسین با مظلومیت عجین شده ! عراق کشوری است که در این سه دهه ی گذشته مصیبت ها پشت سر گذرانده ودر همین



آخریش فقط 50 کشور متحد به خاکش حمله نمودند. فکر می کنید چیزی از خاکش باقی مانده . ذره ذره خاکش ،غبار هوایش



آلوده به بمب است. از هزاران هکتار نخل سبز خرما اندکی مانده،آنهم سوخته و بی حاصل. فقر و بدبختی و بیماری در این کشور



موج می زند. هر جنبنده ای که از کنارت می گذرد خطر انفجار و نا امنی دارد. اما با همه ی این تفاصیل مسافر کربلا به عشق



امام سوم خود پای در خاک نینوا می گذارد و همه را به جان می خرد. آیا این معنایی به جز آقایی آن سالار شهیدان دارد!؟



سوغات کربلا ،مهر تربت حسین است. همین که بر سجاده می نشیند نماز رنگ دیگری به خود می گیرد.



رنگ سبز،رنگ خدایی،رنگ دلپذیر اجابت خواسته ها.



خوش به سعادتت مسافر کربلا که با ریختن اشک هایی در کنار ضریح مبارک حسین تبری جستی و آتش دوزخ فرو نشاندی.



حسین مردانگی است،فداکاری و استقامت است اما مظلومیتش چیز دیگری است همان گونه که مسافر کربلا هم،مسافر دیگری است.
مسافرکربلا ،زیارت قبول

سید شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ

برای کسی که نامش رابعدازمرگ به زبان خواهم آورد

نه کم ،نه زیاد،هزارسال تمام، یعنی تمام عمر،تنهازیرپای خودم راپاییدم و ازروی خودگذشتم،تاامروزبه برکت کلمات به عطر آرام آسمان برکشیده شوم.راه دشواربودودو دست من ازدعوت خودم به یک خواب آسوده خالی تر...
حیرتا!بیدارنشین شب وروزی که من بوده ام،نه جغد به ویرانه ام دیده است ونه واژه در دهان لال.
من مقام خاک را به توتیای نی ازنمازملکوت نوشته ام تابه یاد آورم که ازکجا آمده،چه کرده وچرا آسمان رادر خواب مومنان خسته مرور می کنم.
پا بر خویش نهادن واز خودگذشتن راه بر آمدن به آبی ها بود،راه رسیدن به آرامش.
من پا بر خویش نهادم واز خود گذشتم بی آنکه بر آمدن از آفاق آفتاب را خواسته باشم.آبی ها خود به جانبم آمدند،آسمان ها،عشق،امید،آرامش،خود به جانبم آمدند.
نه کم،نه زیاد،اوکه نظر به دعای دردمندان میهن من دارد پیاله پرده پوش خویش را به تشنگان چشم به راه باران خواهد بخشید.

سید دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ

من ازنهایت شب حرف می زنم/من ازنهایت تاریکی وازنهایت شب حرف می زنم/اگربه خانه من آمدی/برای من ای مهربان جراغ بیاور و یک دریچه /که ازآن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.

۱۱۰ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

محبوب ترین اعمال نزد خدا شادی در دل مومن وارد کردن است . (حضرت محمد(ص))



** اندوه مرگ روح است و شادی زندگی آن (وینه)



** خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگی است . (فرانس)



** اشک های دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست . (بودا)



** افتادید ، بسیار خوب ، چه خواهد شد ، با چهره بشاش برخیزید ، بر افتادن ضرری متصوّر نیست بد بختی در عجز و درماندگی است . (دیل کارنگی)



** لبخند زدن تو بر روی برادرانت برای تو صدقه است . (حضرت محمد (ص))



** هرقدر می توانی شاد زندگی کن و هرگز فکر بیهوده به مغز راه مده چون سلامتی ات تباه می شود . (چارلز دیکنز)



** انسان به وسیله تمایلات خود نمی تواند به نشاط و شادمانی برسد بلکه در صورتی می تواند به آن سرچشمه راه یابد که پای بر سر این تمایلات بگذارد . (اندره ژید)



** جهان آیینه ای است که شما را آنگونه که هستید جلوه می دهد ، اگر بخندید ، شما را خندان نشان می دهد و اگر با چهره ناخوش بدان بنگرید او نیز چهره دژم پیدا می کند. (پوشه)

۱۱۰ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ

در زمانهای گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...

با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت . نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.

ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه درآن یادداشت نوشته بود :







" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد."


۱۱۰ شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

هنگامی که ابوذر غفاری را از مدینه به ربذه تبعید می کردند، امیرالمومنین(ع) خطاب به وی فرمود:

ای ابوذر تو برای خدا به خشم آمدی، پس امیدوار باش به آنکه برای او به خشمگین شدی، این قوم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خود از آنها ترسیدی پس آنچه برای آن از تو می ترسند به دستشان بده و برای آنچه که بر آن می ترسی از ایشان بگریز، چه بسیار نیازمندند به آنچه که تو آنها را منع نمودی، و چه بسیار بی نیازی از آنچه تو را منع نمودند، و زود است که فردا بدانی سود از آن کیست و چه کسی رشک می برد.

و اگر آسمانها و زمینها بر بنده ای بسته شود، پس آن بنده خداترس و پرهیزگار باشد، خداوند برای او راه خلاصی قرار دهد. با تو انس نمی گیرد مگر حق، و از تو نمی گریزد مگر باطل، پس اگر دنیای ایشان را پذیرفتی تو را دوست می داشتند، و اگر از دنیا چیزی برای خود جدا می نمودی، تو را در امان می گذاشتند.

پ.ن. در عجبم از مردمی که در خانه خود نانی نمی یابند و با شمشیر آخته بر مردم نمی شورند! - ابوذر غفاری.

[ بدون نام ] شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ

مردم اغلب بی انصاف ٬بی منطق و خود محورند
.......................................... ولی آنان را ببخش .

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند
.................ولی مهربان باش.

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت
......................ولی موفق باش.

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند
...................................ولی شریف و درستکار باش.

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ............ولی سازنده باش.

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند
...................................ولی شادمان باش.

نیکی های درونت را فراموش می کنند
.............................................................ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد

و در نهایت می بینی

هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است

نه میان تو و مردم.

" دکتر علی شریعتی "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد