مراسم جشن و صندلی داغ

سلام 

سلام به همه 

همان گونه که می دانید مراسمی با شکوه و شایسته تقدیر از سوی برو بچه های انجمن شیمی در روز سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۸۹ برگزار شد.

مراسم صندلی داغ این جانب نیز در روز فوق انجام شد. 

فقط یک نکته را لازم به ذکر می دانم که حق برخی در این میانه پای مال شد و حقیقت (حقایقی که احتمالا یکی از اهداف اصلی برگزاری این مراسم بود)  آن چنان که باید و شاید در همه جهات آشکار نشد. نظر شما چیست؟

لطفا اگر نظری دارید بنویسید. فکر می کنم به یاری خدا بحث جالبی بشود. 

ممنون 

استاد 

 

راستی ضمن سپاس ویژه و مجدد از نفس انجام کار-دلیرترین فرد انجمن را به صندلی داغ دعوت می کنم.

نظرات 125 + ارسال نظر
شهاب الدین خادمی جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ


به نام خدا
هرچی دنبال جملاتی می گردم که بتونم از دوست خوبم جناب اقای لطیفه عذر خواهی کنم پیدا نمی کنم.
همین جا من از شما عذر خواهی می کنم. امید وارم منو ببخشی. و همچنین از استاد عزیزم نیز عذر خواهی می کنم. بابت دادن نشانی های اشتباه

به نام خدا
شهاب عزیز
ممنونم که با قبول آن به این مساله خاتمه دادی
امیدوارم مسیر به سمتی رود که سایر اطلاعات ناصحیح (که بسیار مهمترند) نیز تصحیح شوند.
ولی ببین یک حرف اشتباه می تواند چکار کند...
آقای لطیفه ضمن عذر خواهی دوباره چند سوال
از آقای لطیفه:
۱-به نظرم این گونه که خود اشاره کرده بودید از مضمون آن طومار اطلاعی دارید. آیا ممکن است حواهش کنم مضمون طومار را دقیقا بنویسید. هر چند از نظر قبلی تان می شد یک چیزهایی حدس زد.
(دقت کنید سوال دقیقا (تکرار می کنم دقیقا) این بودکه آیا شما طومار یا نامه ای که به نوعی به من ارتباط داشته باشد را امضا کرده اید؟ که شما بسیار عالی و بدون توهین به شعور من و محاطب پاسخ دادید که باز هم ممنونم)
اما سوال دیگر (مضمون طومار) را به نظر یکبار دیگر پرسیده بوده ام که جواب ندادید.

اما سوالم از آقای خادمی
۱-آیا شما طومار یا نامه ای که به نوعی به من ارتباط داشته باشد را امضا کرده اید؟
۲-آیا از مضمون آن طومار اطلاعی دارید؟


راستی جناب آقای لطیفه آیا شما شخصی را با نام مستعار مجنون می شناسید؟ (فعلا فقط می پرسم می شناسید یا خیر-البته خواهش می کنم یک جواب بلی-خیر-یا نمی خواهم جواب بدهم بدهید) ممنونم

راستی جناب آقای خادمی از شما استدعا دارم برای انجام پاره ای مذاکرات به دفترم بیایید البته مطالب مذاکرات محرمانه نحواهند بود و شما یا من (طبق روال دیرینم) می توانید آنها را قلمی کرده یا از آنها استفاده کنید. ممنونم

باز هم ممنونم
استاد

شهاب الدین خادمی جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

و اما جواب سئوال:
امروز یکی از دانشجویانم از من یک سوال پرسید به این مضمون که آیا دوباره مراسم داریم؟
گفتم چطور مگه؟
گفت در ساختمان کلاسها صندوقی است از طرف گروه کیمیاگر که سه شنبه ساعت ۱۴-۱۷ (بدون تاریخ) تالار دانش منتظر پاسخ سوالاتون باشید.
البته در کاغذی جدا نوشته بود:
سلام حالا وقتشه هر سوالی از اساتید داری بپرس.

می شه یکی یک کم توضیح بده ما هم متوجه بشیم؟

راستش یادمون رفت صندوق برداریم . دو روز بعد مراسم یادمون اومد که بعدا با نگاه کردن به بعضی از سئوالاتی که پرسیده شده بود (سئوالاتی که بعد مراسم پرسیده شده بود ) بدم نیومد که بیشتر بمونه وسئوالات بیشتر جمع اوری بشه.

به نام خدا
سلام شهاب عزیز
۱-یک نظرت به علت قطعی اینترنت کمتر از ۱۲ ساعت طول کشید تا آپ شود و اعتراضت بلند شد. ان سوال را بار اول (به نظرم)درست یک هفته بعد از صندلی داغ (در هفته گرد! آن) یعنی ۲۱/۲ گذاشتم و الان پاسخ می دهی.
۲-در این گونه موارد باید روی کاغذی دقیقا قید شود که به چه خاطر اکنون این صندوق قرار داده شده است تا شائبه ای پیش نیاید. (مثل آن شائبه ای که برای دانشجویی که این خبر را به من داد پیش آمده بود پیش نیاید او سوال کرد آیا الان در تالار دانش صندلی داغ دیگری در جریان است؟ البته یک پیامی نیزدر نگاهش یافتم که معنی آن پیام اندکی بعد برایم روشن شد-یا فکر می کنم که روشن شد.)
۳-امنیت آن صندوق بالا نیست یعنی به نظر دست داحل آن می رفت.
۴-من خوشحالم که داریم در مسیر صحیح شفاف سازی می افتیم و ضمنا متاسفم که چرا این قدر دیر؟ چرا برخی نکاتی که می بایست خیلی زودتر اعلام شوند الان بیان می شوند؟
قبول کن انسان هزار تا فکر می تواند بکند.

یک سوال از شهاب عزیز: (سوال خیلی مهم است منبع انتقال آن گفته حاضر است با شما روبرو شود)

آیا شما دیروز پریروز ها در جمعی گفته ای دکتر عموزاده حرفی برای گفتن نداشته تا در صندلی داغ (مجدد) شرکت کند؟
تکرار می کنم سوال خیلی مهم است
البته فعلا یک سوال دیگر هم دارم که چون نمی خواهم اهمیت این سوال را کم کند بعدا می پرسم.

ممنون
استاد

شهاب الدین خادمی جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ

سلام استاد
جواب سئوالات
1-نه من امضاء نکردم
2-نه من از متن آن خبر ندارم
3-من همچین حرفی رو نگفتم حاضرم با اون شخص روبرو شوم.

من بنا به درخواست دوستان (گروه کیمیاگر) نتونستم جواب سئوالاتون زودتر بدم.

سلام شهاب
ممنون از جواب سریع و صریحت. خیلی متشکرم

-اگر خادمی دیگه ای نداشته باشیم یکی اسم تورو نوشته باید این موضوع روشن شه. ببین صراحت چه خوبه و نمی گذاره حق کسی ضایع بشه
در این صورت خودت هم باید به جد پیگیر باشی (این پیشنهاد بود)

-یادته ۵ شنبه قبل از مراسم (نهم اردیبهشت) روی صندلی سیمانی روبروی کیوسک تکثیر راجع به انتخابات تجلیل سبز که مراسمش یک شنبه سه روز بعدش (یعنی ۱۲/۲/۸۹) برگزار می شد به من چی گفتی؟
آیا اون روز راجع به طومار و مضمون آن با من صحبتی نکردی؟ لطفا بیشتر فکر کن خیلی مهم است.
-ان شاا... این رویارویی نیز به سرعت انجام می شود.
-از دوستان کیمیاگر استدعا دارم کمک کنند زودتر مساله روشن و حل شود.

ممنون
استاد

شهاب الدین خادمی جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام استاد
من از متن آن خبر ندارم ولی شنیدم بعضی از دانشجویان (حدود 40 نفر) به دلیل اینکه اسم دکتر رئیسی و دکتر کلوری در لیست اساتید جهت برگزاری انتخابات نبوده اعتراض داشتند و طوماری آماده کردند و خواستار ابطال انتخابات و یا بر گزاری مجدد آن بودند . من همین قد میدونستم که قبلا به شما عرض کرده بودم و بیشتر از ان نمیدونم .

من تا حالا به نام خادمی برای شما کامنت نگذاشته ام . اگه متن کامنتش یه جوری بوده باشه جهت تخریب حتما پیگیری می کنم.

سلام شهاب
ببین همینو می تونستی در کامنت قبل توضیح بدی.

اسمت در آن طومار بوده پسر اگه خودت ننوشتی کسی نوشته و ارسال کرده لطفا حتما پیگیزی کن و همین جا خبر بده.
ممنون

ضمنا شهاب
می بینی وقتی برای یک حقیقت کوچک بخواهی مطلبی را دنبال کنی چقدر باید پیگیر باشی و بلاها و تهمتها را به جان بخری
حالا ما که خدا را شکر این قدر از ما بر می آد که حقیقت را در حد توان خود دنبال کنیم اما می دونی تا همین جا چه کسانی می خواستند با دادن گرای اشتباه و طرح مسایل حاشیه ای بحث را به بی راهه ببرند؟
از خلط مبحث و طرح موضوع تمام حق خوری ها را دنبال کردن گرفته تا توهین و تهدید به قول برخی زرنگ بازی
اما در یک صندلی داغ کسی نمی تواند با شعور عمومی بازی کند یا خیلی سخت تر می شود
در هر حال من از تو-سید-آقای کمالی-فرزاد-و بقیه مثل خانم شجاعی-خانم دانشمند-خانم رضوانی-خانم چادها وبقیه(اگر کسی از قلمافتاد خواهشا ببخشد- ممنونم که با نام خودتان هستید (باقیش همان گونه که سلمان گفت شعار است)
هرچند هنوز برخی مطالب هستند که باید باز شوند یا برخی مطالب مطروحه بازتر شوند ولی خواهش می کنم تمام دوستانی که ماجرا را دنبال می کنند محصوصا آنهایی که ازبرخی زوایای آن اطلاعی دارند دقیقا کامنتهای این پست را بخوانند ان شاا... که حقایق بر آنها روشن تر شود.
چند گله هم از تو دارم که شاید بعدا در عالم استاد و شاگردی بهت گفتم.
همان طور که قبلا هم گفته ام اگر سوالی برسد در حد کفایت پاسخ می گویم و دعوت من نیز سر جای خودش هست.
وقتی کمی مساله مشمول مرور زمان شد آن وقت اگر کسی هم حضوری مراجعه داشت مسایل را برایش بیشتر خواهم شکافت.

ممنون
استاد

[ بدون نام ] شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ق.ظ

سلام استاد
استاد شمادیگه چرا؟ازآقای ...........

به نام خدا
سلام
پاسخهای شما را داده ام
لطف کنید در همین پست آنها را یافته و بخوانید.

[ بدون نام ] شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ق.ظ

......... جان چطوری با زحمتهای ما؟ببینم ...........

استاد شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ


سلام
ممنونم شهاب که با اصرارهای من و پیگیریهای تو یکی از مسایل روشن شد.
ظاهرا آن امضا امضای تو نبوده است. من از تو عذر می خواهم و خدا را شکر می کنم که این مساله روشن شد.
ان شاا... سایر مسایل نیز روشن شوند.
ممنون
استاد

فرزاد لطیفه یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ

به نام عادل قاضی
سلام استاد

امام صادق (ع) : خداوند نعمتی را که به بنده اش داد پس نمی گیرد مگر اینکه خودش لیاقت آن را از دست دهد
کافی جلد 2 صفحه 274
امام علی (ع) : چه بسیار کلامی که پاسخش سکوت است
غررالحکم صفحه 215
رسول الله : هر که تکبر کند خدا پستش گرداند او در چشم مردم کوچک است و در خیال خودش بزرگ

شرمنده من آخر هفته ها به اینترنت دسترسی ندارم
من مجنون را نمی شناسم
منظرتونو از اینکه در پاسخ نوشتید به نام قاضی عادل درک نکردم امیدوارم به شعور من توهین نشده باشه
من نگفتم آقا حسین نظر نداده بلکه جواب نظرشو دادم همون طور که خودتون در ادامه جواب خودتونو دادید
جواب من مربوط به اون تفکر بود حالا هر کسی می خواد باشه باشه
من به کسی نتوپیدم این برداشت شما بود که به برداشتتون احترام گذاشته می شه
این که صندلی داغ یک بار بود منظور اصلی من نبود شرمندم چون من بد بیان کردم بلکه منظورم این بود که اون صندلی داغ قبلی تموم شد و نباید کشش داد
به نظر من ( تاکید می کنم به نظر من ) در صندلی داغ شما هیچ قلب حقیقتی نشده فکر کنم دل شما از جای دیگه ای پره ( به سایر قسمت های مراسم کاری ندارم )
اصلا چه دلیلی داره دوستان مشکلاتو برای شما لیست کنند شما دنبال چی هستید . زیر سوال بردن ...
این که من آدم خوبی هستم از نظر شما مایه ی افتخار منه ولی اینکه کسی داره از من مایه می ذاره نمی دونم ولی اگر کسی از صداقت من سو استفاده کنه هرگز حلالش نمی کنم هرگز ( هر کسی که هست باشه )
در کامنت هایی که خوندم تا حالا هیچ مغلطه ای نشده بود این نظر منه
همه چیز شفافه من نمی فهمم چه ابهامی هست ( جدا می گم ) شاید کسی با ابهام سازی سعی داره حرف خودشو حق جلوه بده نمی دونم
اگر شما مایل به صندلی داغ هستید و می خواهید کسی رو روی اون بشونید پس چرا هیچ تالاری رزرو نشده چرا تاریخشو معلوم نمی کنید چرا به خوابگاه نمی یاین چرا همش در حال چرخیدن به دور خودمون هستیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در مورد باند بازی حرفم رو پس می گیرم هر چند که هنوز به آن اعتقاد دارم چون برای اثبات حرفم باید سه استاد از گروه رو روبه رو کنم که کاملا نشدنیه پس چون اثباتش خیلی سخته حرفمرو فعلا پس می گیرم تا بعد .
من چون عضو انجمن نیستم مشکلاتشو لیست نمی کنم چون برای جشن زحمتی نکشیدم زیر سوال بردن زحمت دیگران رو دوست ندارم چه بسا که خیلی از انتقادهای ما در عمل جواب داشته باشه نه به صورت تئوری پس چون وارد کار نشدم انتقادهامو کتبی نمی کنم ( هر چند که به نظرم اونقدر انتقادها کم هست که به صفر میل میکنه)
دفعه قبل می خواستم همین جوابو بدم ولی وقتی شهاب خودش کوتا اومد دیگه اصلا به وبلاگ سر هم نزدم
من در حدی نیستم که شما رو نتونم ببخشم
اصلا شما کاری نکردید که من بخوام شمارو ببخشم کارو اون کسی کرده که بی نامو با نام کامنت می ذاره و باسه رد گم کردن اسم منو به شما می ده حالا همون قد که من احتمالا مجنون واقعی هستم احتمال داره خوده اون شخص هم باشه ولی
ولی من وجودشو دارم که اگه حرفی میزنم اسمم بالاش باشه و حتی حاضرم قسم بخورم که تا حالا کامنتی با نام مستعار نذاشتم
به هر صورت می خواید باور کنید می خواید نه چون مجنونه واقعی داره می خنده مطمئن باشید
در ضمن اینجا گروه نیست که شفاف باشه هر وقت تک تک اساتید بی اینکه در برن یا قایم باشک بازی کنن اومدن حرفا زده شد می شه گفت گروه شفاف شده
این جا فقط و فقط وبلاگ دکتر علی عموزادست و شما نماینده ی گروه نیستید همون طور که من فقط مسئول خودم هستم !!!!!!!!!!!
واقعا شرمندم که ناپختگی کردم و چیزا یی رو نوشتم که نشد تایید شه ولی تجربه ی خوبی بود
بازم ممنونم از اینکه ناپختگی های مارو تحمل می کنید و شرمنده اگر بی پروا بودم
سرتونو درد آوردم

به نام خدا (قاضی عادل)
سلام فرزاد

ای کمیل!
آن چه را که اکنون شنوی به خاطر بسپار و بدان که در هر عصر مردم از سه گروه بیرون نیستند.
1-دانشمندانی که به نور علم خویش قوم را هدایت می کنند.
2-دانش آموزانی که پا به پای علما راه و زندگی را به پایان می رسانند و سرانجام به سرمنزل مقصود می رسند.
3-حیرت زدگانی مانند حشرات سست عنصر و بی دست و پا که به هر طرف که امواج نسیم دامن می کشد حمله می کنند و هیچ در زندگی هدف ندارند.
کمیلا! علم از مال بهتر است، زیرا دانش خدمتگزار دانشمند است ولی توانگر ناگزیر است از مال خویش نگهداری و پاسبانی کند. دانشمند هر قدر از دانش خویش ببخشد بر معلومات خود می افزاید.
ای مرد! علم نعمت بزرگی است که در زندگانی تاج افتخار و پس از مرگ یادگاری درخشان خواهد بود.
کمیلا! توانگران هم در زندگی مانند مردگان سرد و بی روح اند ولی دانشمندان به جاودانی دنیا جاوید و پایدار می مانند.
(در این موقع به سینه پر حوصله خویش اشاره نمود و فرمود:)
این جا مخزن اسرار است، ولی حیف که سینه ای لایق و قلبی پاک و وسیع نمی بینم تا جواهر افکار خود را به خزانه ای دیگر بسپارم.
چرا! بعضی اشخاص تند ذهن و زیرک می یابم که می توانند به خوبی مقصودم را دریابند ولی حیف که دینشان آلت دنیای ایشان است، ولی حیف که علم را سرمایه تجارت و شهوترانی می دانند.
کلمه ای چند می آموزند و در میان قوم سرکشی و خیرگی آغاز می کنند.. درمی چند به دست می آورند و آن را دام بدی و خیانت قرار می دهند.
شمشیر بر کمر می بندند و تاج بر سر می گذارند آنگاه همچون راهزنان دیو سیرت و پست فطرت بر این و آن می تازند. مال مردم می برند و خون انسان می نوشند. شهوت تمول و حرص ثروت مانند آتش چنان در کانون قلب پلیدشان زبانه می زند که با خاکستر کردن جهانی باز هم شعله ور و روشن است.
نه! اینها برای حفظ اسرار لایق نیستند. اینها شایسته سروری و سلطنت نخواهند بود. آدمیت ندارند تا آدمیان از آنان اطاعت کنند.
دین ندارند که امانت و مال و گوهر و ناموس بدانها سپرده شود. به این طایفه اگر اسرار حقیقت در میان گذاشته شود به امانت خیانت شده است و فرشته علم در قربانگاهی بس آلوده و پست قربانی گردیده.
اما!
اما گروهی که پاک دل و ستوده سیرتند و در هر عصر هم با کمی عده و قلت عدد در زوایای پیچیده جهان همچون روشنان آسمانی می درخشند. همیشه دلخسته و سر شکسته اند. روحی توانا و استخوانی محکم دارند که پنجه رویین روزگار حریف نیست آن ستونهای کوه طاقت را در هم شکند.
آری آنها همانا طرفداران با وفای حق و حقیقتند. آنها مرد پیکار وحریف نبردند.
آنها با عده کم خود همیشه پیروز و با سر شکسته خویش درمان دل بینوایان و پشتیبان تهیدستان مستمند خواهند بود.
این پرهیزگاران خوش کیش و پاک دین، با دست طاهر خود بر سینه تبهکاران خواهند زد و زمام امور را به کف خواهند گرفت.
از آنچه ستمگران می ترسند آنها نخواهند ترسید و آنچه را که دیگران دشوار می گیرند در نظر آنان بس سهل و آسان جلوه خواهد کرد. روح پاکشان مانند شاهباز آسمان پیما دم به دم به عالم بالا اوج می گیرد اگر چه جسم آنها در زمین به کار و فعالیت مشغول است.
آری همینها ودایع پروردگارند که به گنجور آفرینش سپرده شده اند. وه که چه شیفته دیدار ایشانم! آه که چه آرزومند پیروزی ایشان!
ای کمیل! هر موقع که قصد مراجعت کردی باز گرد با تو کاری ندارم.
سخنان علی (ع) به قلم جواد فاضل، انتشارات علمی، چاپ یازدهم، سال 1350، صفحات 195 تا 198.

اما بعد فرزاد عزیز
-این گونه که مشخص است بسیاری از کامنتها را به دقت نمی خوانی پاسخ بسیاری از سوالات در کامنتها داده شده است.
-راجع به صندلی داغ: پس موافقی. خوب است. برای برگزاری همان طور که گفته ام دوستان باید پیشقدم شوند. من با خودم نمی توانم صندلی داغ اجرا کنم. تمام توان من روشنگری است (آن هم با هزار سلام و صلوات و خود سانسوری که بعدا بدهکار اشخاصی که در فرمایش مولا به آنها اشاره شده نشوم).
دل من از قلب خقیقت پر است نه از جای دیگر! لطفا بپذیر.
-در خواست لیست کردن مشکلات توسط افراد برگزار کننده در ادامه بحث توهین به شعور مخاطب پیش آمد (لطفا سیر حوادث را به خاطر بیاور) و کلید شناخت طرز فکر طرفهای مساله، صداقت در اقرار به اشتباه می باشد و ان شاا... فکر می کنم یکی از کلیدهای مهم روشن شدن مساله نیز یکی از همان موارد نقص باشد که متاسفانه خواسته یا ناخواسته مغفول مانده است. یعنی با تمام تلاش من هنوز به طور اصولی به آن پرداخته نشده است.
-خیلی ممنون که در مورد باند بازی حرف خود را پس می گیرید ولی در ادامه می گویید هنوز به آن معتقدید! من نمی فهمم اگر کسی به چیزی معتقد باشد که نباید حرفش را پس بگیرد (فرزاد عزیز این جا یک فرق من که چند تا پیراهن بیشتر از شما پاره کرده ام با شما مشخص می شود. اگر من بخواهم خیلی از مسایل را در غیر از صندلی داغ بشکافم بدهکار می شوم-البته چندین ماه بعد ان شاا... بخواهید حضورا توضیح می دهم)
-نکته بسیار مهم:هر چند من نمی دانم چه کسانی را می خواهید رو برو کنید ولی شاید شاه کلید مساله همین باشد. در صندلی داغ احتمالی برای همه دعوتنامه فرستاده خواهد شد و مسایل حضورا بحث خواهند شد و اگر کسی نیاید مسوول خودش است و آن وقت حجت تمام است و می توان مدارک را بیان و شهود را احضار کرد. (ممنونم از تو فرزاد)
-در مورد درخواست لیست کردن مشکلات توسط شما از آنجا که به طور فعال و آگاهانه و از روی احساس وظیفه و ناظر بیرونی و مهمتر از همه با نام خودت وارد بحث شدی به خاطر دلیلی که بالاتر گفتم پرسیدم تا به طریقی که گفتم به شاه کلیدها برسیم (ان شاا...). اما نکته دیگری را نیز شما و سایر دانشجویان عزیزم توجه داشته باشند که ممکن است در یک سوال چند سوال نهفته باشد. (خواستی حضورا توضیح می دهم در هر حال می دانم که شما ایشان نیستی. مطمئن باش و لطفا بپذیر)
-در مورد پاسخگویی اساتید هم توضیح دادم و راهش را هم گفتم و تکرار می کنم شاید کلید حل یک قسمت مهم از مساله همین جا باشه ولی لطفا در به کار بردن برخی لغات دقت بیشتری کن.
-درسته من نماینده گروه نیستم اگر نماینده می بودم که آن وقت برخورد مرا همه می دیدند که چگونه می بود!
اما عضو گروه هستم و در همین چارچوب عمل کرده ام.
و در آخر ممنونم بسیار ممنون که باعث روشنگری می شی چون هویتت مشخص است این امکان را به من می دهی و برای حسن ختام
کلام معصومین علیهم السلام به انتخاب خودت:
امام صادق (ع) : خداوند نعمتی را که به بنده اش داد پس نمی گیرد مگر اینکه خودش لیاقت آن را از دست دهد
کافی جلد 2 صفحه 274
امام علی (ع) : چه بسیار کلامی که پاسخش سکوت است
غررالحکم صفحه 215
رسول الله : هر که تکبر کند خدا پستش گرداند او در چشم مردم کوچک است و در خیال خودش بزرگ

ممنون
استاد

مجنون یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:20 ب.ظ

سلام علیکم
شنیدم شدیدا به دنبال من میگردید.یه پیغام هم برای آقای خ و آقای س:گشتم نبود نگرد نیست.
یه نصیحت برای شما:اگربه دنبال مجنون میگردید آنرا دروجدان خودبیابید...

علیکم السلام
نخیر یا اشتباه به عرض رسانده اند یا اشتباه متوجه شده اید.
من شما را و شخصیت شما را به همان قطعیتی که قبلا گفته ام می شناسم. به کامنتهای قبلی مراجعه شود.
ممنونم:دو بیت شعر تاکیدی هم برای شما
چو گویی که وام خرد توختم
همه هر چه بایست آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار

مجنون دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ

به نام حضرت داور
هیچ انتظاری نیست......
ده بار خواندم،کلمه به کلمه اش را،جمله به جمله اش را،جمع وجورش کردم تابه تریج قبای کسی برنخورد.هرجایی اش راکه حدس میزدم کمی تنداست حذف کردم،فقط می خواستم یک انتقاد سازنده باشد؛می خواستم گامی درجهت بهبوداوضاع بردارم.راستش درهنگام نوشتن دستم می لرزید،اگرمتهمم کنندبه خط گیری چه؟اگرسانسورم کنندچه خواهدشد؟
اما خب....باکی نبودچون هرسخن ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند.....
شایدتوهم است اما انگارتمام کسانی که دراین وبلاگ نظرمیدهندوظیفه شان خوب نوشتن است،انگارهمه دانشجویان بایدرعایت نازک دلی استاد رابکنند،اگرخاطراستادمکدرشود،اگردل نازکش به دردآیدوامصیبتها میشود.بایدازاول شروع کنی،بایدثابت کنی که دشمن اونیستی،بایدثابت کنی که استادت را،مرادت را،الگویت را دوست داری واصلاهمین دوست داشتن تورابه نوشتن واداشته است؛باید همه چیزراثابت کنی تاترک دل استادرابگیری؛اما....اما اگرنتوانی آن وقت.....
حق دارد خب؛حق ندارد؟وقتی این وبلاگ به بنگاه تملق تبدیل شده است،استاد هم حق داردسهم خودرابخواهد حق ندارد؟
وقتی درفضای ذهنی جایی برای انتقادوجودنداردوهمه منتقدان دشمن میشوند،خب استادهم حق داردبه دشمنان!!!خوداعتراض کندوآنها راسانسورکند.
حق داردخب؛حق ندارد؟

به نام حضرت دوست
سلام
مجنون عزیز

سیاستهای وبلاگ را توضیح داده ام
اخلاق خودم را هم
ان شاا... که منصف باشید و کم ادعا و حتما متوجه می شوید که چه کسی غلو می کند و چه کسی اهل تملق است و چه کسی دغدغه دارد و ...
بگذریم.
پاسخ تمام سوالهای شما را داده بوده ام
بزرگواری کنید و بخوانید.

امایک نکته را لطفا بپذیرید
روی بار حقوقی و معنایی تک تک کلمات استفاده شده توسط خودم فکر کرده ام (البته مثل برخی ادعا نمی کنم بی خطایم اما شاید خیلی از چیزهایی که شاید برخی فکر کنند کتره ای نوشته شده است این گونه نباشد).

و چون پست پست مراسم جشن و... است باز هم می گویم که سر حرفهای خودم هستم (چون فکر می کنم به حق است).

ممنون
استاد

دانشجو دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام
از جملات بی‌نظیر مولا که در جواب قبلی بود بسیار لذت بردم. سپاسگزار.


...
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
...
(سانسورها از خودم است!)

فرزاد لطیفه دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ

به نام عادل قاضی
سلام
به هر حال صندلی داغه هر چند نوشتاری و شما سانسور می کنیدو ما نمی تونیم حرفای شمارو سانسور . برای همین شما بنوسید قاضی عادل و من می نویسم عادل قاضی البته در صدر اسلام هم مسجدی مشابه ساخته شد که خراب شد .
من همیشه به مولا علی ارادت داشتم از همون روزی که تو خطبه ی یکه نهج البلاغه خوندم کمال توحید ندادن صفت به خداست
به هر حال
از اینکه من رو با اسمه کوچک صدا کردید ممنونم . اینرو به فال نیک می گیرم
من تمام کامنت هارو می خونم البته گاهی با تاخیر و جواب سوالاتمرو تو اونها ندیدم
یک بار گفتم باز هم می گم با صندلی داغی که هدفش کامل کردن صندلی قبلی مخالفم ولی اگه تشکیل شه حاضرم
چون صندلی داغ پیشنهاد شماست پیگیریشم با شماست و مطمئن باشید کسی از دانشجوها پیگیرنمیشه چون اونا یک بار صندلیشونو برگزار کردن
من اشاره ای به اینکه دله شما از کجا پره نکردم ولی گفتم مطمئنم از صندلی داغتون نیست حالا خودتون میگین این طور ما هم می پذیریم
منرو ببخشید اگه ناپخته است کلامم چشم بیشتر دقت می کنم
اما
مجنون اینو بدون حالا که به من شک کردن از امروز برای پیدا کردنت لحظه ای نمی ایستم
شرمنده اگه بی پروا بودم

به نام خدا
فرزاد عزیز
سلام
لطفا تمام کامنتها را بخوان. تمام توضیحات را دادم.
خط سیر این پست مشخص است و کمک به روشن شدن ماجرا.
دوست داشتی حضورا شما را ببینم تا تک تک جوابها را با هم بخوانیم.

ممنون
استاد

محفوظ دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ

بسمه تعالی
سلام استاد
راستش من از اواسط کار تقریباً جریانات را مرور می کردم هنوز که هنوزه آنطور از قضایا سر در نیاوردم ولی اونطور که شنیدم
(امیدوارم ناراحت نشین چون قصدی ندارم فقط روم نشد روبه رو بیام پیشتون و ازتون بپرسم) مثل اینکه گروه و میگن که مخصوصاً شما و دکتر ... از اینکه دکتر ر در لیست برای انتخاب استاد نمونه قرار گرفته اند و انتخاب هم شده اند
گله مندید آیا درست است؟
استاد خواهشاً اگر زحمتی نیست جواب را به ایمیل بنده بزنید چون ایمیلتان را نداشتم اینجا برایتان پیغام گذاشتم واینکه این نظر را تایید نکنید
استاد نکنه تاییدش کنید من خودم از این حرفایی که زدم خجلم چون روی حرف بچه ها و کمی برداشت سختی از مطالب است
ومن الله التوفیق

سلام نام محفوظ عزیز
خواسته بودی همه کامنتت را حذف کنم ولی قسمتهایی را که می خواستی ناشناس باشی حذف کردم از جمله اسمت.

چون به این سوال قبلا جواب داده ام پس ایمیل نمی فرستم و همینجا جواب کوتاه می دهم که خیر
اما خواهش می کنم جواب بلند مرا در کامنتهای قبلی پیدا کنید و بخوانید.
فقط یک بیت تقدیم به تو و استقبال از حضورت:
این قصه اگر عبرت ارباب نظر بود
من تهمت خود خواستم و عبرت مذکور (شهریار)


ممنون
استاد

[ بدون نام ] دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ

ای

می دانم از چه ناراحتید.

عباس جمالی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

Le nom de Dieu
Bonjour Maître
Quelle est la réalité?
Expliquez transparente
S'il vous plaît
Dieu est de concilier

Au Nom de Dieu
Bonjour cher Abbas
Quele progress
Felicitation
Mais concernant de notre post il faut patienter
Ou bien faire la chaise chaude
Merci
Le Prof

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام
خدمت...

مرتضی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ق.ظ

خوبه خیلی هم خوبه
این همه فارسی نوشتین و کلی زور زدیم و خودمون رو بالا پایین کردیم باز گرگیجه گرفتیم
خدا به دادمون برسه حالا که پای فرانسه هم به میون اومد قراره چه بلایی سرمون بیاد
[لبخند]

حداقل ترجمه اش رو هم زیرش می نوشتید

استاد یه سوال:
شما پایان نامه دکتری تون رو به چه زبونی ارائه دادین؟
فرانسه یا انگلیسی؟
سختتون نبود؟

به نام خدا
سلام مرتضی
چیز جدیدی نداره
نگران نباش!

-انگلیسی نوشته ام. (چون زبان علمی دنیا و ایزان انگلیسی است)
فرانسه ارائه داده ام. (چون مخاطبینم بیشتر فرانسه زبان بودند)

ممنون
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ

به نام خدایی که در این نزدیکیست...
...

به نام خدا

علیکم السلام

-ما مسوول تفکرات و حرفهای دیگران نیستیم.

-به دغدغه های شما در کامنتها و پستها جواب داده ام. لطفا بخوانید.

-ان شاا... که همین طور است.

- ان شاا... خداوند ما را از شر خشکسالی و دروغ نجات دهد.

[ بدون نام ] یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 ب.ظ

...

!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ق.ظ

The one without a name

Je sais exactement ce qui se passe

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ

Bonjou

‌Bonjour

[ بدون نام ] جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ب.ظ

مرحبا علیکم

علیکم

ان شاا...

مرتضی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام
فصل امتحانات شروع شد و صندلی داغ هم کنسل شد
این وسط فقط ما هاج و واج موندیم

سلام مرتضی
بدخواهان آزروهای دور و درازی داشتند و دارند.
غافل از این که
و مکرو و مکرا... وا... خیرالماکرین

اگر به سیر کامنتها نظری بیفکنی لب مطلب دستگیرت می شود
در وبلاگ بیش از این نمی توانم توضیح دهم در هر حال این سابقه می ماند تا کسانی نتوانند بعدها آدرس اشتباه بدهند و سلامت یک گروه را به راحتی آمال هواهای خود کنند.
مرتضی خیلی ها خیلی خوابهای طلایی داشتند ولی خدا را شکر جلوی آن گرفته شد.
هر چند برخی که خود را عقل کل می دانند و مغبون شده اند هنوز در تلاشند اما خودشان می دانند بازی برد بردشان به بازی باخت باخت برایشان تبدیل شده است.
در هر حال من همواره آماده مناظره رو در رو با هر شخص و جریانی که شجاعت رویارویی را داشته باشد هستم اما چون هنوز پرچم صلح بالاست (با پیغامهایی که ارسال می شود-شاهد هم موجود است) و نظر به ایام امتحانات برای این که مدعیان بی هنر متشکر از خود نتوانند ار آب گل آلود ماهی بگیرند (سخت عصبانی اند-سخت) لذا دیگر در این پست کامنتی بدون نام مشخص (پس از کنترل و تایید نام) چاپ نمی شود.

هنوز هم می گویم بهترین راه روشن شدن جوانب ماجرا صندلی داغ بود و بس اما هرچند در لفافه و با صرف وقت زیاد این پست نیز کمی کمک می کند. ان شاا...

ممنونم و عزت زیاد

استاد چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ق.ظ

سلام به همه
امروز ۴ شنبه ۱۸ بهمن ۹۱ است
صندوقچه ها را زیر وروکردم! خاطرات گرد و خاک خورده را گرد گیری کردم:
خدایا شکرت! شکرت از پوست کیفت و سوزن تیزی که به من دادی! پوست کلفت تا خیلی اموری که برای دیگران سخت است را تحمل کنم و سوزن تیز تا باد لافزنان متکبر را بخوابانم!
خدایا! نهایت سقوط بشر چقدر است؟ واقعا می توان این قدر پلید بود؟!
خدایا وعده ما با این جماعت دورو در وعده گاه!

استاد شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 07:23 ق.ظ

به نام خدا
سلام
وبلاگ را گردگیری می کردم بادم آمد به حول و قوه خدا چه گرد و خاکی از دروغگویان پرمدعا تکاندم!
راستی کجایند؟
خود را عقل کل دانستن، پزهای عالی، ریا، دیکتاتوری و از همه بدتر ترس از با نام واقعی خود بودن نقطه مشترکشان بود.
هنوز به یاری خدا اول سرازیری تان است!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد