کلبه قاصدک

آقای محمدرضا قدیر شما اولین غیر شیمیستهایی هستید که قدم به وبلاگ گذاشتید.

امیدواریم بر و بچه های با معرفت فیزیک قدم بر روی چشمان گذاشته و (هر جا) نظر بدهید.

نظرات 102 + ارسال نظر
قاصدک شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ب.ظ

قاصدک




سلام




چند تا لطیفه ی با حال





چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد!

نصف النهار چیست ؟ همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده است!

آخرین دندانی که در دهان دیده می شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی!

چرا لک لک موقع خواب یک پایش را بالا می گیرد ؟ چون اگر هر دو تا رو بالا بگیرد ؛ می افتد!

شباهت دماسنج با ورقه ی امتحان در چیست؟ هر دو وقتی به صفر می رسند آدم می لرزد!

چرا دود از دودکش بالا می رود ؟ چون ظاهرا چاره ی دیگری ندارد!

شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیست ؟ هر دو تاشونو دیر کشیدن بیرون!

فرق یخمک با آتروپات در چیست؟ یخمک خوشمزه تر است!

چه طوری زیر دریایی ... ها رو غرق می کنند؟ یه غواص میره در میزنه !

خط وسط قرص برای چیه ؟ برای این که اگر با آب پایین نرفت با پیچگوشتی بره !

قاصدک شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:45 ب.ظ

قاصدک



سلام





اینم چند تا دیگه






کی مدونه ضد حال یعنی چی؟


ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ....... تومن!
ضدحال یعنی ... اشتراکت تموم بشه !
ضدحال یعنی با.۹.۷۵ افتادن!
ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!
ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰
ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!
ضدحال یعنی ...
ضدحال یعنی نفر ۱۱کنکور شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!
ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا کنه!
ضدحال یعنی یک قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!
ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری!
ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه

میترا شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ

آنگاه که...!!!!



آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید



کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای



خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،



دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ بسوی کدام قبله نماز می



گزاری که دیگران نگزارده اند ؟؟؟؟!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:45 ب.ظ

قاصدک




سلام




اینم ۱ معمای جالب




فرض کنید 5 کار همزمان با هم پیش می آید، کدام یک از این کارها برای شما در

اولویت قرار دارد، به ترتیب اهمیت آن ها را انتخاب کنید.


1. تلفن زنگ می زند.


2. بچه گریه می کند.


3. یک نفر زنگ خانه را می زند و پشت در است.


4. لباس هایی را که شسته اید تقریبا خشک شده اما باران شروع به باریدن گرفته است.


5. شیر آب آشپزخانه باز مانده است.



شما کدام یک ازاعمال بالا را انجام می د هید؟


1. جواب تلفن را می دهید؟


2. بچه را ساکت می کنید؟


3. در خانه را باز می کنید؟


4. لباس ها را زیر باران جمع می کنید؟


5. شیر آب را می بندید؟




جواب شما نشان دهنده میزان اهمیت به موضوعات مختلف در زندگی تان است.


حال جوابهای خودتان را بسنجید تا خودتان را بهتر بشناسید




1. تلفن نماینده کار و شغل شماست، یعنی در درجه اول به کار

اهمیت می دهید.


2. بچه نماینده فامیل وخانواده است. شما در درجه اول به

خانواده می دهید.


3. شخصی که پشت در منزل است معرف دوست شماست،

یعنی شما فردی هستید که به دوستان خیلی اهمیت می

دهید.


4. لباس های روی بند نماینده زندگی و شخصیت شماست.


5. شیر آب بازمانده، نماینده پول و ثروت است. یعنی پول در درجه

اول اولویت زندگی شما قرار دارد.



حال مقایسه کنید که اولویت های زندگی شما چقدر به این

تست نزدیک است


و با خود صادق باشید

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ق.ظ

قاصدک



سلام




این هم ۱ کنکور قشنگ و طنز که ته خنده است

امیدوارم خوشتون بیاد


هنر
-----------------------------------------
هنرپیشه معروف سینما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت


--------------------------------------------------------------------------------


هنرپیشه زن معروف سینما ؟
الف) هدیه تهرانی
ب) کادوی تهرانی
ک) چشم روشنی تهرانی
ش) قابل نداره تهرانی


--------------------------------------------------------------------------------

بازیگر چشم روشن سینما و تلوزیون ؟
الف) پارسا پیروزفر
ب) فارسا فیروزپر
ک) پارسا پیروزپر
ش) فارسا فیروزفر


--------------------------------------------------------------------------------

یکی از آهنگ های منصور ؟
الف) دیوونه
ب) ... خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج!


--------------------------------------------------------------------------------

خشایار اعتمادی چه سبکی می خواند ؟
الف) پاپ
ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد

--------------------------------------------------------------------------------

تربیت بدنی
-----------------------------------------
مربی و بازیکن اسبق پرسپولیس ؟
الف) علی پروین
ب) علی شهین
ک) علی مهین
ش) علی ....


--------------------------------------------------------------------------------

کشتی گیر گردن کلفت ایران ؟
الف) عباس جدیدی
ب) عباس قدیمی
ک) عباس نیو
ش) عباس آپ تو دیت


--------------------------------------------------------------------------------

تیم فوتبال آبادانی ؟
الف) نفت آبادان
ب) بنزین آبادان
ک) گازوئیل آبادان
ش) استقلال اهواز

--------------------------------------------------------------------------------


باشگاه انگلیسی ؟
الف) میدلزبرو
ب) میدلزبیا
ک) میدلزبودی حالا
ش) میدلزپاشو برو روت رو کم کن دیگه


--------------------------------------------------------------------------------

بازیکن بوسنیایی سابق بایرن مونیخ ؟
الف) حسن صالح حمیدزیچ
ب) حمید صالح حسنزیچ
ک) حسن حمید صالحزیچ
ش) بابا چند نفر به یه نفر ؟؟؟

--------------------------------------------------------------------------------


دروازه بان انگلیس در جام جهانی 1998 فرانسه ؟
الف) دیوید سیمن
ب) دیوید سی مثقال
ک) دیوید سی گرم
ش) دیوید سی تن


--------------------------------------------------------------------------------

مهاجم سال های دور منچستر یونایتد ؟
الف) اندی کول
ب) اندی سرشانه
ک) اندی پشت بازو
ش) اندی مرسی هیکل



--------------------------------------------------------------------------------

فیزیک
-----------------------------------------
مساحت دایره چقدر است ؟
الف) 2 متر
ب) 5/2 متر
ک) بیشتره
ش) صبر کن بپرسم

--------------------------------------------------------------------------------

سرعت نور چقدر است ؟
الف) خوب است
ب) بد نیست
ک) شما چطوری ؟
ش) چه خبر ؟



--------------------------------------------------------------------------------

کدام دانشمند جاذبه زمین را کشف کرد ؟
الف) نیوتن
ب) کیلوگرم
ک) متر بر مجذور ثانیه
ش) نیترات مس




--------------------------------------------------------------------------------

یکی از وسایل مربوط به فیزیک که در عینک ، تلسکوپ و میکروسکوپ به کار میرود ؟
الف) عدسی
ب) کاچی
ک) فرنی
ش) سرشیر با دوغ




--------------------------------------------------------------------------------

دانشمندی که بین بار الکتریکی و جرم الکترون ها و سرعت حرکت آنها رابطه ای نوشت ؟
الف) تامسون
ب) واشنگتنی
ک) بمی
ش) شهسواری




--------------------------------------------------------------------------------

یکی از اشکال ماده ؟
الف) گاز
ب) یخچال
ک) بخاری
ش) ماشین ظرف شویی

--------------------------------------------------------------------------------



نام دیگر اسید فرمیک ؟
الف) جوهر مورچه
ب) جوهر مورچه خوار
ک) جوهر پلنگ صورتی
ش) جوهر سلندی پیتی




--------------------------------------------------------------------------------

نام گاز سرد کننده یخچال های قدیمی ؟
الف) فرعون (فرئون)
ب) نمرود
ک) ابرهه
ش) خسرو پرویز




--------------------------------------------------------------------------------

نام دیگر گازهای بی اثر مثل هلیم ، نئون و ... ؟
الف) گازهای نجیب
ب) گازهای سر به زیر
ک) گازهای باوقار
ش) کلا بچه های خوبی هستن




--------------------------------------------------------------------------------

ادبیات
-----------------------------------------
در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته است ؟
"بی وفایی ، بی وفایی ، دل من از غصه داغون شده"
الف) ایهام
ب) صنعت نفت
ک) صنعت پتروشیمی
ش) صنعت میخ راست کنی!




--------------------------------------------------------------------------------

شاعر قرن ده دوازده؟
الف) هاتف اصفهانی
ب) ابی اصفهانی
ک) اندی اصفهانی
ش) سیاوش قمیشی اصفهانی




--------------------------------------------------------------------------------

فعل "خوردن" را صرف کنید ؟
الف) خوردی
ب) صرف شده
ک) میل ندارم
ش) نوش جان




--------------------------------------------------------------------------------

نویسنده "منطق الطیر" کدام شاعر است ؟
الف) عطار نیشابوری
ب) نجار نیشابوری
ک) سمسار نیشابوری
ش) گل فروش نیشابوری


نظر یادتون نره......

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

قاصدک




سلام



این هم نامه ی ۱ بچه ی زرنگ مسیحی به خدا و طلب دوچرخه از او به عنوان کادوی تولد





امیدوارم خوشتون بیاد





طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟

بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.


نامه شماره یک
سلام خدای عزیز

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی



بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.



نامه شماره دو

سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی



اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.



نامه شماره سه

سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی



بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.

بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزدید ) و از کلیسا فرار کرد.

بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.



نامه شماره چهار

سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی




نظر یادتون نره.......

منتظر یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام .جالب و با مزه بود

به نام خدا
قاصدک سلام!
بالاخره یک اهل دلی برات نظر گذاشت!
ناراحت نشو. دنیا همینه!
چون دوستت دارم و می دانم که الان وقتش است و ضمنا تو پوست کلفت تر از اون هستی که ناراحت بشی-بهت می گم که جوک و بذله گویی صرف- انسانها را می خنداند ولی تکان نمی دهد!
و به یاد هم نمی ماند.
اما دنیا نیاز به همه چیز در حد و اندازه دارد.
مخصوصا بذله گویی با اخلاق چون آقای قدیر با قاف!
ممنون
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ب.ظ

قاصدک


سلام استاد



من هم میدونم که همه چیز باید به اندازه باشه

ولی توی این دنیا که همه ی دقدقه ی آدم ها شده حل مشکلات خودشون و دیگران و مراقبت از خودشون تا مشکل تازه ای براشون پیش نیاد >>>> دیگه کسی وقتی برای خندیدن نداره و اگر هم وقت کنه نمی خنده

شادی از بین رفته

من فقط با این لطیفه ها دارم سعی می کنم که شادی از دست رفته ی خودمون رو دوباره به یاد بچه ها میارم

دارم یک جورایی ۱ تلنگر به بچه ها میزنم که شاد تر باشن شاد تر زندگی کنن و دنیای اطرافشون رو قشنگ تر ببینن


شاید بهتر بود به جای اسم قاصدک تخلص

>>>>> تلنگر <<<<<
رو انتخاب می کردم.

آفرین قاصدک
آفرین تلنگر.
استاد

[ بدون نام ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:18 ب.ظ

قاصدک


سلام


بچه ها من تازه چند تا ماشین خریدم


میایین با هم بریم سفر؟



اگه میایین هماهنگ کنیین و به من بگین چند نفر هستین تا من با ماشین مناسب بیام دنبال شما



عکس ماشین های من اون زیره














...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........| |||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)''







...........|""""""""""""""" " """"""""""""""|\|_
...........| |||"|""\___
...........|____________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)*******!(@)''






...........|""""""""""""""" " """"""""""""""""""""|\|_
...........| |||"|""\___
...........|_________________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)************!(@)''






...........|""""""""""""""""""""" " """"""""""""""""""""|\|_
...........| |||"|""\___
...........|_____________________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)****************!(@)''

[ بدون نام ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:56 ب.ظ

قاصدک





سلام



این هم جالبه بخونید




زمانی فرا خواهد رسید که پسر ها بزرگتر از پدرشان خواهند شد!


از پدری پرسیدند آیا درست است که میگویند:



"زمانی فرا خواهد رسید که پسر ها بزرگتر از پدرشان خواهند شد؟"

گفت: اتفاقا این موضوع سخت ذهن مرا به خود مشغول داشته است. البته کاری به استعداد و نبوغشان ندارم منظور من سن و سال آنهاست.

پرسیدند: به چه دلیل؟

گفت: به این دلیل که برایتان شرح خواهم داد:



وقتی 30 ساله بودم فرزندمان متولد شد. یعنی 30 برابر او سن داشتم.

وقتی 2 ساله شد من 32 سال داشتم . یعنی 16 برابر او سن داشتم.

وقتی 3 ساله شد من 33 سال داشتم. یعنی 11 برابر او سن داشتم.

وقتی 5 ساله شد من 35 سال داشتم. یعنی 7 برابر او سن داشتم.

وقتی 10 ساله شد من 40 سال داشتم. یعنی 4 برابر او سن داشتم.

وقتی 15 ساله شد من 45 سال داشتم. یعنی 3 برابر او سن داشتم.

وقتی 30 ساله شد من 60 سال داشتم. یعنی فقط 2 برابر او سن داشتم.



می ترسم اگر به این منوال پیش برود به زودی از من جلو بزند و او بشود پدر من و من بشوم پسر او!!!





سیاست آمریکایی
یکی به پسرش می گه می خواهم برایت زن بگیرم. پسر می گه نه حالا باشه …
میگه : دختر بیل گیتسه ! نمی خواهی ؟ پسر لبخند میزنه و میگه : باشه!
بعد میره پیش بیل گیتس و می گه :دخترتو عروس نمی کنی؟ می گه نه !
میگه : پسر من معاون رییس جمهوره ها ! بیل گیتس لبخند می زنه و میگه :باشه !
بعد میره پیش رییس جمهور میگه : معاون نمی خوای ! میگه نه !
میگه : اگه داماد بیل گیتس باشه چطور ! رییس جمهور لبخند می زنه و میگه :باشه …..







سوال از بوش
جورج بوش در بازدید از یک مدرسه ابتدایی، وارد یک کلاس می شود و به بچه ها می گوید که می توانند هر سووالی دارند از او بپرسند یک پسر بچه دستش را بلند می کند.
جورج بوش می پرسد: اسمت چیه، کوچولو ؟
اسمم بیلی است و سه تا سووال دارم
سووال هایت را بپرس عزیزم .
اول، چرا سلاح کشتار جمعی در عراق پیدا نشد؟
دوم، چرا با وجود اینکه رای ال گوربیشتر بود، شما رئیس جمهور شدید؟
سوم، چرا بن لادن پیدا نشد؟
همان لحظه زنگ تفریح می خورد و جورج بوش می گوید که بعد از زنگ تفریح به سووال و جواب ادامه می دهد. بعد از زنگ تفریح یک پسر بچه دیگر دستش را بلند می کند .
جورج بوش از او می پرسد: اسمت چیه، کوچولو؟
اسمم جانی است و پنج تا سووال دارم .
اول، چرا سلاح کشتار جمعی در عراق پیدا نشد؟
دوم، چرا با وجود اینکه رای ال گوربیشتر بود، شما رئیس جمهور شدید؟
سوم، چرا بن لادن پیدا نشد؟
چهارم، چرا زنگ تفریح بیست دقیقه زودتر خورد؟
پنجم، بیلی کجاست؟









باهوش ترین رئیس جمهور دنیا
هواپیمایی درحال سقوط بود و یک چتر نجات کم بود، بنابر این یک نفر باید فداکاری می کرد.
زین الدین زیدان یک چتر بر داشت و گفت : من بهترین فوتبالیست جهان هستم و باید نجات پیدا کنم این را گفت و پرید .
... ...هم یک چتر دیگر بر داشت و گفت: من محبوب ترین هنرپیشه جهان هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید.
جورج بوش هم یک چتر بر داشت و گفت: من باهوش ترین رئیس جمهور دنیا هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید .
فقط دو نفر در هواپیما مانده بودند. یک پسر بچه نه ساله و پاپ ژان پل دوم…
پاپ گفت: فرزندم ! من عمر خودم را کرده ام و آینده پیش روی تو است. بیا این چتر را بردار و خودت را نجات بده …
پسر بچه گفت: احتیاجی نیست. اون آقاهه که می گفت باهوش ترین رئیس جمهور دنیاست، با کوله پشتی مدرسه من پرید بیرون …









جنگ جهانی سوم
شبی جورج بوش و تونی بلر به بار رفته بودند و سرگرم گفتگو بودند. یک نفر کنارشان نشست و پرسید که دارند راجع به چه موضوعی حرف می زنند
جورج بوش گفت: ما داریم جنگ جهانی سوم را طراحی می کنیم و قصد داریم پانزده میلیون مسلمان و یک دندانپزشک را بکشیم
مرد پرسید: برای چی می خواهید یک دندانپزشک را بکشید؟
جورج بوش روی شانه بلر زد و گفت: دیدی گفتم هیچکس راجع به کشتن پانزده میلیون مسلمان سووال نخواهد کرد .








ورود به بهشت
انیشتین، پیکاسو و جورج بوش با وجود چند دهه اختلاف در سالروز مرگ شان به دروازه بهشت رسیدند .
انیشتین زودتر از بقیه بالا رفت و به سن پیر گفت:من انیشتین هستم . سن پیر گفت: ثابت کن .
انیشتین هم از او خواست یک تخته سیاه و یک قطعه گچ به او بدهد. گچ و تخته سیاه فورا حاضر شد و انیشتین فرمول نسبیت را روی تخته سیاه نوشت و سن پیر گفت: آقای انیشتین! به بهشت خوش آمدید .
بعد از انیشتین، پیکاسو بالا رفت و به سن پیر گفت که کیست و سن پیر از او خواست که ثابت کند پیکاسو است. پیکاسو هم نقاشی معروفش گوئرنیکا را روی تخته سیاه کشید و به بهشت رفت.
نوبت به جورج بوش رسید. به سن پیر گفت: من جورج بوش هستم.سن پیر گفت: ثابت کن جرج بوش هستی، همانطور که انیشتین و پیکاسو همین کار را کردند
جورج بوش پرسید: انیشتین و پیکاسو چه کسانی هستند؟
سن پیر در بهشت را باز کرد و گفت: به بهشت خوش آمدی، جورج !





رویای بوش
یک روز صدام به بوش زنگ می زند و می گوید: جورج دیشب یک رویای زیبا دیدم. خواب دیدم که برج های دوقلو دوباره ساخته شده و نیویورک از همیشه زیبا تر است و روی هر ساختمان بلند یک پرچم بود .
روی پرچم چی نوشته بود؟
نوشته بود: الله اکبر
اتفاقا من هم دیشب خواب بغداد را دیدم که تمام ساختمان ها دوباره ساخته شده بود و بغداد حتی از زمان قبل از جنگ هم زیباتر شده بود. و روی همه ساختمان ها یک پرچم بود .
روی پرچم ها چی نوشته شده بود؟
نمی دانم. آخه بلد نیستم عربی بخوانم …




نظر یادتون نره

به نام خدا
عالی بود!
خود سانسوری به کجا رسیده که آنجلینا جولی دندانپزشک می شود!
ممنون
استاد

[ بدون نام ] دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ

قاصدک




سلام




چند تا جک قشنگ






غضنفر رو میخواستن رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. بهش یه سری اسرار مملکتی میگن ببینن چقدر میتونه بروز نده. تهدیدش میکنن نمیگه. میزننش نمیگه. بی خوابی بهش میدن نمیگه. زن و بچه اش رو شکنجه میکنن نمیگه. آخر سر که میبینن خیلی کارش درسته واسه اطمینان بیشتر میندازنش یه ماه انفرادی و رفتارشو زیر نظر میگیرن ببینن اگه بازم دووم اورد رییس حفاظت اطلاعاتش کنن. تو انفرادی میبینن که هی میزنه تو سر خودش و میگه: اه یادم بیا دیگه.



غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟ میگه ببرش باغ وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟غضنفر می گه : آره . تازه امشب هم می خوام ببرمش سینما( ممنون از برگ بید)




غضنفر خواب می بینه داره پلی استیشن بازی می کنه زنشو می کشه میره مرحله ی بعد - از خواب می پره می بینه زنش نشسته جلوش می گه اه سیو (save) نکردم.




غضنفر یه جسد رو میبره پزشک قانونی جواز دفن بگیره میگن چی شد مرد میگه سم خورده میگن چرا صورتش زخمیه میگه آخه نمی خورد.




غضنفر با نامزدش میره کافی شاپ ، گارسون میاد میگه : چی میل دارید براتون بیارم؟ دختره میگه : دوتا کافه گلاسه لطفاً . غضنفر با عجله میگه : دوتا هم واسه من بیارین




غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می بنده می گه پدرسوخته خودتی. راننده می گه من که چیزی نگفتم .غضنفر می گه بعدا که می گی





غضنفرشون سفینه میسازن برن خورشید . بهشون میگن ذوب میشه میگن فکر اونجاش رو هم کردیم . شب میرسیم به خورشید.




تست کنکوره اونجا:سرعت نور چقدر است؟1-بد نیست. 2-خوب است. 3-شما چطوریین؟ 4 -چه خبرا؟




میدونین کره ایها اسم بچشون رو چجوری انتخاب میکنن؟ از بلندی یه ظرف میندازن پایین صدای همونو میذارن اسم بچشون مثل: دنگ دینگ دونگ یا دونگ دینگ دانگ




غضنفر میخواسته بچش رو نصیحت کنه! میگه چند سالته؟ میگه 16 سال میگه : خاک بر سرت الان هم سن سالات 30 سالشونه




بچه:مامان نهار چی داریم؟ مادر با عصابنیت:زهر مار بچه:اخ جون از شر املت راحت شدیم




نظر یادتون نره واااا....

[ بدون نام ] دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ

قاصدک


سلام



نه...نه...نه...نه...نهههه...نننننننهههه...نههههههههههههههه
.
.
.
.
.
.
.
اینجوری نمیشه...
.
.
.
.
.
.
اصلا از این به بعد اگه نظر ننویسین من هم جک نمینویسم.
.
.
.
.
آخه این نامردیه...
.
.
.
.
استاد به من گفت که بازدید از این قسمت زیاده ولی کسی نظر نمینویسه...
.
.
من هم بهشون گفتم تا کسی نظر ننویسه من هم جک و لطیفه وطنز نمینویسم.
.
.
.
.
حالا خود دانی.
میخوواهی نظر بده نمیخواهی نده.
من حرفم رو زدم.

به نام خدا
قهر نکن قاصدک.
در ره منزل لیلی که خطرهاست درآن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.
استاد

مرتضی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ

سلام قاصدک

ببخش که نظر ندادم
اینجا زیاد سر می زنم
با خانواده میایم
کلی هم می خندیم

سیاست آمریکائیت طرفدار زیادی پیدا کرده

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ق.ظ

قاصدک



سلام



ممنمونم که نظر دادی

من میخواستم ببینم واقعا کسی هست که از این جک ها خوشش بیاد یا نه که جوابم رو گرفتم



حالا چند تا جک جدید یخ




یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر
سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام مدیره میگه کار نیست اسبه همینطور اصرار
میکنه مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟
اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!




غضنفر آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!




میخه میفته تو آب زنگ می زنه در میره!




غضنفر با ماشینش تو برفا گیر می کنه زنجیر نداشته سینه می زنه!



غضنفر زمین میخوره، برای اینکه تابلو نشه تا خونه سینه خیز میره!



به غضنفر می گن چرا قرصات رو سر وقت نمی خوری ؟
میگه : می خوام میکروبا رو غافل گیر کنم.



۱ معما خیلی قشنگ:



سقراط می گه یونانیها دروغ گو اند . خود سقراط یونانیه پس سقراط دروغ می گه که یونانیا دروغ گو اند . بنابراین یونانیها راست گو اند پس سقراط راست می گه که یونانیا دروغ می گن حالا شما بگین یونانیا راست گویند یا دروغ گو



ماجرای طنز



روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!







صندوقچه‌ای بهر دلت خواهم بود
دریا بشوی تو، ساحلت خواهم بود
ای یار! تو گر قایق عشقم باشی
من هم ملوان زبلت خواهم بود!


نظر یادتون نره وا...

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ

قاصدک


سلام



تا حالا به ضربالمثل های فارسی دقت کردید

بخونید....


ضرب المثل ماست مالی کردن یعنی امر موجب نزاع را لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تاویل قرار دادن ، سر و ته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن است.


اما قصه ی این قضیه :

قضیه ماست مالی کردن از حوادثی است که در عصر پهلوی اتفاق افتاد :

هنگام عروسی " محمد رضا شاه پهلوی " و " فوزیه " چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس با راه آهن جنوب وارد تهران شوند ، از طرف دربار و شهربانی دستور صادر شده بود که دیوارهای تمام روستاهای طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از روستاها چون گچ در دسترس نبود ، بخشدار دستور داد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود ، دیوارها را به طور موقت سفید کنند و به این منظور یک هزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیه دیوارها را ماست مالی کردند.

به طوری که گفته شد قدمت ریشه تاریخی این اصطلاح از هفتاد سال نمی گذرد ، زیرا این عروسی در سال 1317 برگزار شد و مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود و در عصر حاضر نیز در برخی موارد رایج است.

آری ، ماست مالی کردن یعنی قضیه را به ظاهر خاتمه دادن و از آن موقع ، این ضرب المثل وارد زبان فارسی شد.

قاصدک چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:35 ب.ظ

قاصدک



سلام



جک های معتادی رسید:




معتاده میره دستشویی ، میزنه آفتابه رو لتو پار می کنه !
بهش می گن : چرا آفتابه رو این جوری کردی ؟ می گه : برام ژست گرفته بود!!!


جوایز قرعه کشی بانک معتادان جوان :
????دستگاه پیک نیک
???کمک هزینه خرید منقل و بافور
??هزینه سفر به زاهدان
و هزاران جایزه یک مثقالی




یه روز از یک معتاد سوال میکن که ....... کی هست میگه بابا من اژ کجا بدونم
بهش میگن همون که شمشیر داشت خوب میجنگید ..
معتاده میگه ژوروهست؟؟؟؟؟؟



یه معتاده هی داد میزد تاکشی تاکشی، بالاخره یک تاکسی ده متر جلوتر وای میسه، معتاده میگه: لا مششب، اونجا که مقصدم بود!




به معتادی گفتند با ۴۵ و ۴۶ و ۴۷ و ۴۸ جمله بساز. گفت : چلا پنجه می کشی؟ چلا شیشه می شکنی؟ چلا هف نمی زنی ؟ چلا هشتی ناراحت؟




معتاده ...متلک میگه: ...



به معتاده می گن فرق تو با یه ورزشکار چیه؟
میگه هیچی اونا تکنیکی کار می کنن ما پیکنیکی




معتادی که در حال کشیدن سیگار بود، می‌گوید: یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!



ووووووووووووو

چند تا متفرقه



ازیکی می پرسن دوست داری چه جوری بمیری؟
می گه مثل پدربزرگم در خواب و آرامش. نه مثل مسافرهای اتوبوسش در ترس و وحشت!!!



هش چیست؟
جد بزرگ ترمز است
که خر را بدون هیچ خط ترمزی نگه می دارد !




دعای بعدازنمازغضنفر:خدایا ماراتانمرده ایم از دنیا مبر.




توصیه ای از یک داغ دیده:
هر گز به رنگ قرمز و آبی شیر دستشویی
اعتماد نکن



یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند
یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد
یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که
زنش خرج می کند
یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند


اینو خانوما نخونن:


میگم نخونن


ای بابا


میدونی فرق حادثه و فاجعه چیه؟
وقتی مادر زن تو دریا غرق بشه این یه حادثه اس
اما وقتی یکی اون رو نجات بده این یه فاجعه اس





بابا جونم می دونی فرق مسلسل با تفنگ چیه؟؟
آره پسرم تفنگ مثل حرف زدن من می مونه
اما مسلسل مثل حرف زدن مامانت اینا است که یه ریز حرف می زنه.




تک زنگ چیست؟


با خبر شدن دو گدا از هم!




مرد عاشق تا وقتی ازدواج نکرده نا تمام است
و وقتی که ازدواج کرد کارش تمام است!




آمازون با تمام درختاش…
آسمون با تمام ستاره هاش…
دنیا با تمام آدمهاش…
بارون با تمام قطراتش
خلاصه اگر همه رو با هم جمع کنی، خیلی می شه









می دونی بهترین دوست تو کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی که اولین اشک تو را ببینه
دومیش را پاک کنه
سومیش را تبدیل به خنده کند


*

پس اگر خندیدی نظر بدی وااااا.....

مرتضی چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ

اولا سلام
دوما قول میدم هر وقت اومدم یه نظری بدم
سوما بچه هاشما هم نظر بدین
چهارما موندم چهار سالی که سمنان بودم قاصدک عزیز تو کجا بودی؟ مطمئنا دوستای خوبی می شدیم.
پنجما اگه کسی انقدر خندوندت که اشکت درومد اونوقت بهش چی میگن؟

[ بدون نام ] شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ق.ظ

قاصدک


سلام به همه و به ویژه به آقا مرتضی

راستش من خیلی خوشحالم که تونستم توی سابت بچه های
شیمی جا باز کنم و با اونا ارتباط خوبی بر قرار کنم .

راستش منم خیلی دوست داشتم که شما ها رو از نزدیک میدیدم ولی...( کم سعادتم دیگه )

عیب نداره عوضش همینجوری می تونیم با هم ارتباط بر قرار کنیم ( جای شکرش باقیه ... خدا رو شکر...)

منتظر جک های جدید و دسته اول باشید که تا مدت کوتاه دیگه اینجا میاد.

البته با فیلتر معروف استاد...

امیدوارم خوشتون بیاد و حسابی بخندید.

ووووووووووووووو...........

نظر هم براشون بدید......


فعلا بای بای......

قاصدک شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:09 ب.ظ

قاصدک


سلام


اینم اون جدیدایی که قول داده بودم...



اصغرآقا اواخر عمرش ...

غضنفر رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟ مغازه دار گفت بله داریم. غضنفر گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید!



پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"



غضنفر ماه رمضان زولوبیا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. یه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبیاها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا فی الدنیا الحسنه ... کسی به زولوبیا دست نزنه!



مردی بدهی و قرض زیاد داشت رفت ماشین مدل بالا خرید! زنش پرسید : آخه مرد با این وضعی که ما داریم چه وقت ماشین مدل بالا خریدن بود؟ مرد گفت : ماشینو خریدم تا سریع تر بتونم از دست طلبکارها فرار کنم!!!


یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!




ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.



یه نفر میره جوراب فروشی میگه آقا جوراب میخوام فروشنده میگه:مردونه ؟یارو دست میده میگه: مردونه




از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم..... پیاده خیلی راهه
..............................................................................................................................................
استاد این جک پای خودتون خواستین. بذارین. نخواستین. نذارین
.....................................................................

پسره ...



به ... میگن: چرا قبض آب و برقو دوست داری، میگه: چون روش نوشته: مش ... گرامی



اخیرا کشف کردند که حرف مورد علاقه ی دختر های ایرانی در زبان فارسی ( پ ) و ( خ ) می باشد، مثلا : دوست دارند که ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام ) کنند. ( پراید ) ( خرد ) کنند. ( پاسپورت ) بگیرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ... ادامه دارد


بر اساس جدیدترین تحقیقات ، تنها 20% از مردها عقل دارند! ... مابقی همگی زن دارند (البته غیر از شما)



این هم یه شعر واسه بعضی دخترهای امروزی :

آخر یه روز تیک میگیری ، لباسهای شیک میگیری ، بابات را میکنی کچل ، تا بینی رو کنی عمل ، با همراهت زنگ میزنی ، عینک رنگ رنگ میزنی ، این دل و اون دل میزنی ، هی به موهات ژل میزنی ، جنس لباسات تریکو ، موزیک فقط از انریکو ، جوراب های فسقلکی ، روسری های الکی ، با اشوه های شُتری ، میشینی پشت موتوری ، تو خیالت خیلی تکی ، فکر میکنی با نمکی ، خوشی با این تیپ خفن ، حالا قشنگی مثلا ؟


..............................................................................................................................................



دختره میره تعلیم رانندگی ... ازش میپرسند چطور بود ؟ میگه : بد نبود ! اما معلمش خیلی مذهبی بود. میگن : واسه چی؟ میگه : والا من هر کاری میکردم هر جایی میپیچیدم میگفت : یا اباالفضل ...یا حضرت عباس...یا امام حسین



تست فیزیک کنکور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نیست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبی؟



یه نفر یه سگ فلج داشته، هر وقت دزد میومده، سگه رو می گذاشته توی فرغون و دنبال دزده می‌دویده


تست هوش : به 750 گرم میگن چی؟؟؟ ........... میگن نیم کیلو و نیم




یه نکته جدی : ترجیح می دم روی موتورسیکلتم باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا باشم و به موتورسیکلتم فکر کنم - مارلون براندو




شرمنده ، بی ادبیه ولی ..... از فردا طرح قهوه ای ایرانسل در سراسر کشور : فقط با پرداخت صد هزار تومان ...

آیا میدانستید که بزبزه قندی اولین بز دیابتی تاریخ است !



یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب




چند نفر اکیپی میرن کوه نوردی شب خواب بودن دیدن یکی داد می زنه جرج جرج... میگن: ما اینجا جرج نداریم که! خلاصه می خوابن صبح پا می شن میبینن .... رو گرگ خورده


یه روز یه پسره رو میبرن کلانتری ، میگه چرا منو آوردین اینجا ؟؟ میگن واسه عرق خوری .. میگه پس چرا نمیارین بخوریم؟




پسر خوب چگونه پسری است ؟ پسری که اولا دوست دختر نداشته باشه - دوما دوست دختر نداشته باشه - سوما دوست دختر نداشته باشه - چهارما دوست دختر نداشته باشه..... چون دوست دختر بنای اولیه منحرف شدن این گل پاک و معصوم است


پشت کنکوریه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا


این خیلی با حاله ............


پسره تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی خوشگل میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی ، پول دادی ، قیافه دادی ، خانواده خوب دادی... فقط ازت یه چیز دیگه میخوام... اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم میرم!



طرف عروسی میکنه، هفته بعد دست خانوم رو میگیره میبره دکتر ، میگه: اقای دکتر ما بچه دار نمیشیم!! دکتره میپرسه: چند وقته ازدواج کردین؟ طرف میگه: یک هفته است!! دکتره شاکی میشه، میگه: داداش من، این زنه ، مایکرووِیو که نیست





غضنفرداشته نوار روضه گوش میداده میزنه آخر نوار ببینه شام میدن یا نه


غضنفر میره رستوران، گارسون میخواد بزارتش سر کار میگه: غذای امروز «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! غضنفر میگه : «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی



پسره ، دختر محلشون را نشون میکنه ، رفیقاش میان با سنگ میزنن




به دختره می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم




دو تا دانمارکی با هم همسایه بودن ... هر سی ثانیه برق یکیشون می رفت ... تحقیق می کنن می بینن از چراغ راهنمایی برق میدزدیدن




به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!




پیروزی افتخار آمیز دانشمندان ایرانی در عرصه انرژی هسته ای و دستیابی آن عزیزان به اورانیوم غنی شده رو ولش کن "خودت چه طوری؟


یک گاو ...



یه برره ای میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن


سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب ..... از جیب و جان که بر آید ...... کز عهده خرجش به در آید



یه دفعه یه پسره داشته راه میرفته میخوره زمین هواااااااااا میره نمیدونی تا کجاااااااا میره


یارو زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین



یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم ...


یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ، سینه میزنه




از یه نفر میپرسن اولین حیوونی که رفت مکه حاجی شد کی بود میگه حاج زنبور عسل


آقا ماشا ا... میره تو بانک وام بگیره ، ضامن نداشته منفجر میشه



یه دفعه یه آفتاب پرست میره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " میکنه


به آقا غضنفر میگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. میگه شکرالله ، حمدلله ، سیندرلاه


دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی
پسره با خوشحالی گفت : آخ جون فوری میرم زن میگیرم
دکتره نوشت : و همچنین ضعف عقلانی



مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها
پسر : نه مامان جون من خودم فندک دارم



از خشایار پرسیدند : گاو بهتره یا گوسفند
خشایاره میگه : گاو بهتره
می پرسند چرا
میگه : گاو وقتی میخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه میکنه بعد سمت چپ رو ، بعد میره ، ولی گوسفند عین گاو سرشو میندازه پایین رد میشه




بهروز خالی بند یه زن حامله رادر اتوبوس میبینه و به او میگه : خانم این چیه
خانومه میگه : معلومه بچه ام است دیگه
بهروزه میگه : دوستش داری
خانومه : آره خوب، خیلی
میگه : پس چرا قورتش دادی



آقا غلام تو اتوبوس کنار یه خانم چاقی نشسته بود یه نیگاه به خانومه کرد و گفت : راستی خانم اسم شما چیه
خانمه گفت : غنچه
آقا غلام گفت : شما وا بشین دیگه چی چی میشید


بهترین مدرک دروغ بودن قصه ها چیه؟
- شاهزاده افسانه ای همیشه خوش تیپ و باهوش و پولدار و مجرده!



فالگیر: فردا شوهرتون میمیره!
زن: اینو که خودم میدونم. بهم بگو گیر پلیس میفتم یا نه!




- وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیکزاک تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟
- هیچی, باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده!





وقتی خدا حضرت آدم رو آفرید چی گفت؟
- کار نیکو کردن از پر کردن است!



به خشایار میگن با شمشیر جمله بساز ، میگه فولاد فدات شم شیر بخور




بهروز خالی بند رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. بهروز خالی بند یوخده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟!


از خشایار میپرسن: میدونی USA مخفف چیه؟ میگه: یوم‌الله سیزده آبان


آقا غضنفر دست میزنه به برق فیوز می پره ، فیوز رو میزنن غضنفره می پره



از ...

بعد از عمری داریوش میاد ایران، اجرا زنده میگذاره تو استادیوم آزادی. خلاصه دیگه ملت داشتن خودشون رو خفه میکردن، داریوش هم میاد خیلی حال بده، از ملت میپرسه: چی میخواین براتون بخونم؟ غضنفر ازون پشت داد میزنه: اِبـــی بـخـــون.. اِبـــی بـخـون







حرف آخر



یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم ، پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ، گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم ، یادمان باشد سر سجاده عشق ، جز برای دل محبوب دعایی نکنیم ، یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ، طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

[ بدون نام ] شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:40 ب.ظ

قاصدک



سلام



می خوام ۱ شعر از خودم براتون بنویسم.

فکر نکنید که ما فقط به فکر خنده هستیم و اصلا عاطفه

سرمون نمیشه.

امیدوارم خوشتون بیاد........




(استاد اگه میشه این رو توی صفحه بذارید......... ممنون)










عاشق


به مه رویان عالم خیره بودم
که ناگه شعر عاشق را سرودم
همه سر زنده و شاداب و مسرور
همه آکنده از اسرار مستور
گروهی روشن از نور سعادت
گروهی در پی وصف هدایت
قلیلی نزد معشوقان نشستند
بدون ساغر و می مست مستند
دل من کنج عزلت بر گزیده
زمان وصل عشقش سر رسیده
همینک راز خود را می گشاید
تمام خاطراتش مینماید
نشسته گوشه ای اسرار خود را
بگوید با نسیم و دشت و صحرا
صدا را در گلوی خود شکسته
به سوی رد پاهایش نشسته
به سر دارد تمام مهر یارش
به یاد آرد تمام خاطراتش
به سر دارد هوای یار خود باز
دل من سوی یارش کرده پرواز
در این جولنگه سوزان و بی آب
نیامد بر دو چشم او کمی خواب
به ناگه بال و پر هایش شکسته
به پر های خودش او دل نبسته
همی از جای خود برخاست بی جان
نظر کرده به ره حیران حیران
به سوی رد پاهایش دویده
ولی رخسار یارش را ندیده
گهی می دیده از یارش سرابی
چه کس دارد مثال دل عذابی
به ناگه چهره ای افتاده بر خاک
تنی زخمی و خونین و دو صد چاک
دلک خسته دلک ازرده از نیش
دلک آشفته و پرپر به صد ریش
چو معشوقش بدید اندر کف خاک
بگفتا عشق من صورت بکن پاک
ز جا برخیز و همراهم روان شو
به نزد دیدگان من عیان شو
در آنگه چون نسیمی عاشقانه
فرود آمد چکاوک عارفانه
دمی نغمه به سر داد و خزان شد
پس از آن روح معشوقش جوان شد
به سان عشق بازان والا
برفتند در کنار هم به بالا


هر کی خوند نظر بده ...

ممنون....

به نام خدا
ان شاالله به زودی
استاد

مرتضی چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام قاصدک عزیز
این هم یه داستان طنز پیش سانسوووور شده


رییس یک کارخانه بزرگ معاون خود را احضار و به او می گوید:
"روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالی دیده خواهد شد. نظر به اینکه چنین پدیده ای هر 78 سال یکبار تکرار می شود، به همه کارگران ابلاغ کنید که قبل از ساعت 7، با بسر داشتن کلاه ایمنی، در حیاط کارخانه حضور یابند تا توضیحات لازم داده شود. در صورت بارندگی مشاهده هالی با چشم عریان (غیر مسلح) ممکن نیست وبهمین خاطرکارگران را به سالن نهارخوری هدایت کنید تا از طریق نمایش فیلم با این پدیده شگفت آشنا شوند"

معاون خطاب به مدیر تولید:
"بنا بدستور جناب آقای رییس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالای کارخانه طلوع خواهد کرد. در صورت ریزش باران، کلیه کارگران را با کلاه ایمنی به سالن نهار خوری ببرید تا فیلم مستندی را درباره این نمایش عجیب که هر 78 سال یکبار در برابر چشمان عریان اتفاق می افتد، تماشا کنند"

مدیر تولید خطاب به ناظر:
"بنا بدرخواست آقای معاون، قرار است یک آدم 78 ساله هالو با کلاه ایمنی و بدن عریان در نهارخوری کارخانه فیلم مستندی درباره امنیت در روزهای بارانی نمایش دهد"

ناظر خطاب به سرکارگر:
"همه کارگران بایستی روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عریان در حیاط کارخانه جمع شوند و به آهنگ بارون بارونه گوش کنن"

سرکارگر خطاب به کارگران:
"آقای رییس روز دوشنبه 78 سالش می شود و قرار است در حیاط کارخانه و سالن نهار خوری بزن و بکوب راه بیفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا کنه. هرکس مایل بود میتونه برهنه بیاد ولی کلاه ایمنی باید همراهش باشه

قاصدک چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام


مرتضی ازت ممنونم که این داستان طنز رو نوشتی

بازم اگه داشتی بنویسی

و حالا بشنوید از قاصدک:




کفن دزدی که عاقبت بخیر شد


آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت: ای پدر امرت چیست؟ پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهء مرگ را نزدیک حس می کنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی می کند. از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.

‫پسر گفت ای پدر چنان کنم که می خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.

‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و .................................. و از آن پس خلایق می گفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط می دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی داشت !






برو به جهنم

در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.
صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.
مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.
گفت : پس به شیراز برو.
او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.
گفت : پس به تبریز برو.
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.




زنهای وحشی آمازون

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!





کلاغ و روباه


کلاغ آن بالا نشسته بود و داشت پنیرش را سق می زد. روباه خزید زیر درخت و ساکت نشست. کلاغ هی رفت و آمد. هی بال هایش را باز و بسته کرد. هی فیگور گرفت. روباه هیچی نگفت. کلاغ نشست روی شاخه پر و پاچه را بالا زد. روباه انگار خفه شده بود. کلاغ عاصی شد. قالب پنیر را زد تو سر روباه . غار زد یه چیزی بگو خفه خون گرفته.






۲۰ سال پیش ...!


زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ...
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟!
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه...
شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما .......
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: ..............
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...!
مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم !








خیلی جالبههههههههههههههههههههههه

حتما بخونید..............



هیزم شکن


هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید:
چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت:
تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:
"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد:
"نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید:
آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد:
"نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید:
آیا این تبر توست؟
جواب داد:
آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده




نظر یادتون نره وا...................

هیزم شکن معرکه بود!

قاصدک شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ق.ظ

قاصدک



سلام



بازم من



و چند تا داستان جدید




این اسمی هست که من برای این قسمت گذاشتم

امیدوارم خوشتون بیاد





دنیای امروز با داستان های دیروز


گاو ما ما می کرد...
گوسفند بع بع می کرد...
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بودحسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد......................












استاد من نهایت سعی خودم رو کردو که اینو تا اونجایی که مزش نره سانسوووووووووووووووور کنم

خواهش میکنم شما زحمت سسسسااااااااانننسسووووووووووووووووووووووووورررررررر
به خودتون ندید


ممنون




یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود .
سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ...... مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ...... سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه پروانه بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . پروانه تبدیل شد به یه پسر خوش تیپ شد(مثل همه ما) ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........ سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این پسره بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه پسره ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!! شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد . زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره . همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ... سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند






خداییش نامردیه با این همه جک و داستان قشنگ شما ها نظررررررررررررررررررر ندید


نظرررررررررررررررررررررررررر فراموش نشه

قاصدک شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

قاصدک



سلام




یک مدت نبودم نتونستم جک تازه بنویسم

حالا چند تا داستان جالب و طنز رو گوش کنید





فوت کن

داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، .....صدام کرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای ...



حال گیری جدید

لورا پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:
...





این هم جالب و خنده داره بخونید




روزی روزگاری گرگی بود لاغر و استخونی و به قول خودمون مردنی، آخه بیچاره تو جنگلی زندگی می کرد که پر از سگ های شکاری بود . سگهایی که خیلی خوب از اموال صاحباشون حفاظت میکردند، حتی خیلی خوب از اموالی که مال صاحباشون هم نبود حفاظت میکردند. اینجوری بود که هیچ غذایی گیر گرگ بیچاره و بدبخت نمی اومد، نه پرنده ای، نه چرنده ای، نه خزنده ای، نه رونده ای، نه ...



یه روز که گرگه توی جنگل نشسته بود و از فرط بیکاری به صدای قار و قور شکمش گوش میداد و احتمالا به این دور و زمونه ناسازگار (توی دلش البته) فحش و ناسزا میگفت، وسط جنگل یه سگ چاق و تپل مپل رو دید. یه لحظه پیش خودش فکر کرد: خوبه برم رمز موفقیتش رو بپرسم.



آروم آروم به طرف سگه حرکت کرد و سر حرف رو باهاش باز کرد (...)



خلاصه گرگه یه جوری سر حرف رو با سگه باز کرد. احتمالا اولش یه کم در مورد وضع هوا صحبت کردند و بعد هم از مشکلات سیاسی و اقتصادی جامعه و خلاصه بحث رو به اونجایی رسوند که بتونه ازش بپرسه: تو چطوری اینقدر تپل شدی ولی من از لاغری پوست شکمم داره به کمرم میچسبه؟



سگه بادی به غب غب انداخت و گفت: خوب تو هم میتونی مثل من باشی، کاری نداره، بیا با من بریم مزرعه ما، خودم پارتیت میشم تا صاحبم استخدامت کنه، اونوقت سیل غذاست که برات سرازیر میشه.



گرگه هم تا اسم استخدام و اشتغال تمام وقت و حق خوراک و مسکن و عائله مندی و بیمه رو شنید آب از لک و لوچش راه افتاد و به دنبال سگه به راه افتاد. سگه از جلو و گرگه از عقب. همینطور که میرفتن یه دفعه چشم گرگه افتاد به پشت کله سگه، دید که یه کم از مو های گردن سگه ریخته.



گفت: دادا پس کلت چی شده، نکنه کچلی گرفته باشی ما هم وا بگیریم ( وا چقدر گرگه زود پسر خاله شد.) سگه گفت: درست صحبت کن، درست صحبت کن، مواظب درست صحبت کردنت باش، هیچی نشده به تو هم هیچ ربطی نداره. حالا از گرگه اصرار و از سگه انکار. آخرش سگه به حرف اومد و گفت این اثر قلاده است. گرگه گفت قلاده دیگه چه صیغه ایه ؟



گفت: روزها اون رو دور گردنمون میبندند ولی شبها بازش میکنن و ما می میتونیم هرجا خواستیم بریم.

گرگه گفت: یعنی شما آزاد نیستید که هر جایی که دوست دارین برین؟

سگه گفت: چرا ............ هان.......... یه جورایی نه.



گرگه هم از همونجا مسیرش رو 180 درجه تغییر داد و برگشت طرف جنگل و گفت اون شکم سیر و تپل ارزونی خودتون، من که نخواستم و بعد هم دمش رو گذاشت رو کولش و برگشت توی جنگل.



خوب حالا نتیجه های اخلاقی این قصه:



1-کسانی که آزاد زندگی کردند هرگز زیر بار ظلم و بند نمیرن.



2- گاهی به دست آوردن رفاه بیشتر اونقدر ارزش نداره که باعث بشه آزادیهات رو از دست بدی.



3- خیلی ها هستند که برای اینکه شکمشون رو پر کنن آزادیشون رو میفروشن.



4- آخه از کی تا حالا گرگ به خودش جرئت داده که بیاد راست راست با سگ حرف بزنه؟



5- اصلا سگه اون وقت روز توی جنگل چی کار میکرده؟



6- به نظر شما اگر گرگه حرفهای سگه رو گوش میداد و باهاش به مزرعه میرفت، صاحب سگه تا چشمش به گرگه می افتاد، تفنگ رو بر نمیداشت و دخل گرگه رو نمی آورد؟











مدیر و مهندس ها ( هیف ما علوم پایه ها نباشه ... )



مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید:

"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ? متری در طول جغرافیایی "?8'??ْ ?? و عرض جغرافیایی "??'??ْ ?? هستید.

مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید.

مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟"

مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.

مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"

مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند









خیلی باحاله.....

بازگانی با گربه




روزی یک تاجر وارد شهری دور افتاده می شود. این تاجر اعلام می کند که هر گربه را به قیمت 200 تومان می خرد.در آن شهر انقدر گربه زیاد بوده که مردم از دست آنها کلافه شده بودند. مردم شهر هم که تا به حال 1000 تومان پول را یک جا ندیده بودند، به جنب و جوش می افتند و شروع می کنند به شکار گربه ها. در عرض مدت کمی هزاران گربه را به تاجر می فروشند تا کم کم گربه در شهرشان نایاب می شود.در نتیجه قیمت گربه خیلی بالا می رود و تاجر اعلام می کند که حاضر است هر گربه را تا 500 تومان هم بخرد. ولی دیگر گربه ای در شهر وجود نداشت که مردم به تاجر بفروشند. خلاصه ... یک روز تاجر اعلام می کند که برای مدت کوتاهی می رود مسافرت و وقتی برگردد از این شهر خواهد رفت و گربه ها را هم خواهد برد. انبار گربه ها را هم می سپارد به شاگردش که تا برمیگردد مواظب گربه ها باشد. شاگرد تاجر می رود سراغ مردم شهر و می گوید از آنجا که شما انسانهای شریفی هستید من حاضرم هر گربه را 250 تومان به شما بفروشم تا هر وقت تاجر برگشت شما گربه ها را به قیمت 500 تومان به تاجر بفروشن و مردم هم قبول می کنند. و همه گربه ها را از شاگرد می خرند. فردای آن روز دیگر از شاگرد هم خبری نبود و بازرگان هم هیچوقت به شهر برنگشت.




نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظرررررررررررررررررر

یادتون نرهههههههههههههههههههههههههههههههههههه

قاصدک یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:01 ق.ظ

قاصدک


سلام


یعنی شما که میایید اینا رو می خونید نباید نظر بدید


بابا دمتون گرم


خیلی باحالید


میخونید خوب نظر بدید دیگه


ممنون

قاصدک یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:27 ب.ظ

قاصدک


سلام


یک گله دارم از همتون

چرا وقتی جک ها رو می خوننین می خندین ولی بعدش یادتون میره نظر بدین؟


این رسمش نیستاااا


برای خودتون میگم


خوبیت نداره ها

از ما گفتن بود.

ممنون

قاصدک یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

قاصدک


سلام


باشه شما که نظر نمیدید ولی من معرفت دارم و جک هارو مینویسم


جدیده وااااااااااااا

نظر یادتون نره وااااا واااا واا وا ا ( اکو داشت )



مبانی کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که می‌توان با چکش خرد کرد، سخت‌افزار و آن قسمت را که فقط می‌توان به آن فحش داد، نرم‌افزار می‌گویند!




۷٪

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و
می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"
خداوند جواب داد: "ساده است! فقط
احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"
(تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر "7%" ارسال کنید!
من جزء آن 7% بودم)

شما هم جز ۷٪ نظر دهندگان باشید.


فارغ شدن ۵ ترمه:

داستان ما داستان یک دانشجو است که توانست در 5 ترم فارغ شود، امیدواریم داستان هیچ کدام از شما به مانند این داستان نباشد؛




ترم اول: خوشحالی- شادی- قبول شدم- «تبریک»- کیف سامسونت- کلاس گذاشتن- خودبزرگ بینی- اعتماد به نفس کاذب- بحث سیاسی، فرهنگی- آدم حسابی- فرهیختگان جامعه- نخبگان مملکت- آینده سازان کشور- روزنامه- جزوه- کتاب- درس- نت برداری- حضور، غیاب- صندلی ردیف اول- سرچ تحقیق در سایت گوگل- امید به آینده- تلفن به مامان:"مامان! دانشگاه خیلی خوبه!"

ترم دوم: سلام- خوبی؟- دختر،پسر- اکبری- صالحی- احمدی- این خوبه- اون بهتره- انتخاب اصلح- فردا قشنگه- حضور،غیاب- آیینه- آب شونه- عطر- ادکلن- آینه- گرفتن جزوه- صندلی ردیف وسط- بازم سلام- چت- اوه آخر ترمه!- شب امتحان- معدل 12- تلفن به مامان:"مامان! دانشگاه بد نیست!"

ترم سوم: تریپ پروانه ای- ...- ضدحال- رفت(به همین راحتی!)- غصه- دلتنگی- افسردگی- دوست بد- سیگار- کلاس دودره- واسه من هم حاضر بزن- شب امتحان- جزوه ندارم- تقلب- ده- مشروط- تلفن به مامان:" میگذره!"

ترم چهارم: مخ زدن- .....- ردیفه!- خونه[ ]- سیگار- دود- بنگ- حوصله ندارم- بی خیالی- غیبت- غیبت- غیبت- صحبت با استاد- تقلب- ده- اتاق استاد- مشروط- مامان زنگ می زنه:"پسرم خوبی؟!"

ترم پنجم: خواب- بیداری- خونه- سیگار- بی حوصلگی- زغال خوب- شیشه- تبدیل شدن به یک رفیق ناباب برای بقیه- خواب- بیداری- خونه- شیشه- بی حوصلگی- ذغال خوب- خواب ... خواب ... خواب ... خواب ... – نه انگار بیدار بشو نیست، مرده!!- از مرده شور خونه تلفن به مامان:"بیاین،بچه تون رو ببرین!"
و اینگونه بود که این دانشجو در پنج ترم توانست فارغ شود ... البته از زندگی!!

(البته شما اینجوری نیستینا)






این خیلی جالبههههههههههههههههههههه

بخونید و نظررررررررررررر بدید


متن دو طرفه دو طرفه دو طرفه دو طرفه دو طرفه



قبل از ازدواج


مرد: آره، دیگه نمی‌‌تونم بیش از این منتظر بمونم
زن: می‌‌خواهى من از پیشت برم؟
مرد: نه! فکرش را هم نکن
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته!
زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی؟
مرد: نه! چرا چنین سوالى می‌‌کنی؟
زن: منو مسافرت می‌‌بری؟
مرد: مرتب!
زن: آیا منو می‌‌زنی؟
مرد: به هیچوجه! من از این آدما نیستم !
زن: می‌‌تونم بهت اعتماد کنم؟
.

.

.

.

بعد از ازدواج


متن را این دفعه از پائین به بالا بخوانید !!!











حالا چند تا کوچولو


زنه از شوهرش میپرسه از چیه من بیشتر خوشت میاد از صورت زیبا یا از اندام متناسبم؟مرده یه نگاهی به سر تا پای زنش میندازه و میگه : از اعتماد به نفست
**********
به یارو میگن چرا خودتو به سپر ماشین میمالی مگه می خوام اوقات فراغتم سپری بشه
**********
یارو در مغازش را بازه میکنه میگه بسم الله الرحمن الرحیم ، میبینه همه چیز را دزد برده، میگه صدق الله و علی عظیم
**********
به یارو میگند کامپیوتر بلدی؟ مگه: تا حدی میگن: بیا روشنش کن مگه: نه دیگه تا این حد.................................




خوب ببینم معرفت دارین نظر بدین یا.......معرفت دارین و نظر نمیدین

مرتضی سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ق.ظ

سلام قاصدک
حالا دیگه من شدم بی معرفت
باشه دیگه!!!
چشم نظر می دم ولی هر از گاهی هم پا تو کفشت کنم
مثل الان


اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬ چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات ذیل می گذراند:


- کجا داری میری؟

- با کی؟

- واسه چی؟

- چطوری دارین می رین؟

- کشف چی؟

- چرا فقط تو؟

- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

- می تونم منم باهات بیام؟!

- کِی برمی گردی؟

- برای شام خونه ای دیگه؟!

- واسم چی میاری؟

- تو عمدا این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

- جواب منو بده؟

- من می خوام برم خونه مامانم!

- من می خوام تو منو اونجا برسونی!

- دیگه هیچوقت به این خونه برنمی گردم!

- منظورت چیه "اوکی"؟!

- چرا جلوم رو نمی گیری؟!

- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چی هست؟

- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

- آخرین بار هم همین کار رو کردی!

- می بینم این روزها داری یه کارهایی می کنی!

- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

ظاهرا در مورد این یک موضوع٬ تمام فرهنگها به طرز وحشتناکی با هم وجه مشترک دارند. در ضمن٬ خوب شد کریستوفر کلمبوس مجرد بود!

مرتضی سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ

قاصدک عزیز برو بگو مرتضی نامرده نظر نمی ده

درحالیکه واسه آشنایی دوستان پشت کنکور گواهینامه با آیین نامه راهنمایی و رانندگی یه چند تا از سوالات رو کش رفتم که در اینجا واسشون میزارم تا حالشو ببرند.

فقط سر امتحان ضایع بازی در نیارید ها...
منو یه وقت لو ندید ها.....
دیگه سفارش نکنم


1 . در پشت سر یه دوچرخه سوار در حال رانندگی هستید ،قصد گردش به راست دارید ، چکار میکنید ؟
الف) سرمون رو از شیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یره مگه کوری برو اونور دیگه .
ب) به موازات دوچرخه سوار حرکت میکنیم و یه هو میپیچیم جلوش تا حالش گرفته شه.
ج) پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد میشید طوری که مخش بپاشه بیرون
د) با ماشین میکوبیم بهش تا بیفته زمین و بعد از رو مخش رد میشیم .


2 . از یه خیابان فرعی میخواهید وارد خیابان اصلی شوید. چرا باید بیش از همه مواظب موتور سیکلت سوارها باشید ؟
الف) چون همینجوری سرشون رو میندازن پایین میان تو تقاطع .
ب) چون سهمیه بنزینشون کمتره و گناه دارن .
ج) چون خیلی کوچیک هستند و ما ریز میبینیمشون .
د) ممکنه موتور پلیس باشه ، بعد آب بیار و حوض خالی کن.


3 . در کدام محل است که نباید پارک کنید ؟
الف) پارکینگ طبقاتی رایگان الماس شهر .
ب) پارکینگ عمومی پارک ملت .
ج) دم در خونه مادر زن.
د )دم در خونه مادر شوهر.


4 . خط ممتد دوگانه به چه معناست؟
الف) برای تاکید اینکه دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسن.
ب) به معنی اینکه باید این دو خط رو بگیری همینجوری بری .
ج )یعنی اینکه دور زدن ممنوع ولی... یه دفعه میتونید دور بزنید که حال همه گرفته بشه .
د) یعنی موش تو سوراخ نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت.


5 . وقتی چراغ زرد رو دیدید باید چه کار کنید؟
الف) اگر حتی 1 ثانیه هم مونده تا چراغ قرمز بشه گازشو بگیرید و برید.
ب )اول یواش برید بعد که دیدید کسی حواسش نیست بازم گازش رو بگیرید و برید.
ج) یعنی چیزی دیگه به اتمام کارت سوختت نمونده..براتون متاسفم
د) هیچ خطری شما رو تهدید نمیکنه پس با خیال راحت گازتون رو تا ته بگیرید و برید.


6 . این تابلو به معناست ؟
الف) یعنی جاده خودشو لوس کرده و دو رگه اس.
ب) یعنی جاده مار دارد.....مار هم موش تو سولاخ نمیرفت.
ج) یعنی همچین ترمز کنید که خط لاستیکاتون بیفته
د) یعنی هر چه قدر عشقته لایی بکش!


7 . این تابلو به چه معناست ؟
الف) یعنی...اووووه ...بیخیال !
ب) یعنی....اَ اَ اَ اَ اَ ....ایول بابا !
ج )یعنی....ها ا ا ا ا .....!
د) یعنی .....چ......ی ؟! جون من راس میگی!


8 . این تابلو به چه معناست ؟
الف) ابومسلم سرور پرسپولیسه
ب) پرسپولیس سرور ابومسلمه
ج )فقط تیم ملی
د) هیچ کدوم...فقط کریم باقری!


9 . به هنگام ترکیدن لاستیک کدام مورد را باید انجام بدید ؟
الف) مثل زنها جیغ میکشید و از پنجره میپرید بیرون....
ب) خونسردیتون رو حفظ میکنید و بوسیله یه ستون ماشین رو متوقف میکنید( یعنی خودتونو میکوبید به ستون)
ج) فرمون رو بچسبید و ول نکنید تا ماشین مثل بچه آدم خودش وایسته.
د) چشماتون رو میبندید و به خدا توکل میکنید!


10 . در حال نزدیک شدن به خط کشی عابر پیاده هستید . عابرین منتظرند تا عبور کنند.چه مواردی را باید انجام دهید ؟
الف) بیخیال عابر بابا....عابر کیلو چنده .بزن برو..
ب )با همون سرعت یه دفعه از بغلشون رد میشید تا بترسند و شما حالشو ببرید.
ج) اگه دیدید خیلی پرروین، میاید پایین و بعد از چند تا ناسزا بارشون کردن ، تا جایی که میخورن میزنینشون.
د) از کنارشون با سرعت رد میشید و بهشون میگید : ..{....}...!

قاصدک شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ

قاصدک


سلام


سلام مخصوص به با معرفت این وبلاگ آقا مرتضی


ممنون که این جک هارو نوشتی


چند تا جدید آوردم

بخونید و حال کنید و نظرررررررررررر بدید




اینم ۱ شعر داشجویی

امیدوارم خوشتون بیاد

اهل دانشگاهم روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم خرده عقلی سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف * می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست * که در آن زندانیست * دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی میدانم * گپ زدن بیهوده است
خوب میدانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید * چقدر نمره ز من می خواهی
من از او پرسیدم * دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم * قبله ام آموزش
جانمازم جزوه * مشق از پنجره ها میگیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم * که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست * مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم * نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت * همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بودو معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز * مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا * بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه * به محیط خشن آموزش
و به دانشکده علوم سرایت کردم * رفتم از پله کامپیوتر بالا
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم * در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم * از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
شاعری دیدم * هنگام خطابه * به خرچنگ می گفت ستاره
و اسید نیتریک را جای می می نوشید
همه جا پیدا بود * همه جا را دیدم
بارش اشک از نمره تک * جنگ آموزش با دانشجو
حذف یک درس به فرماندهی کامپیوتر
فتح یک ترم به دست ترمیم * قتل یک لبخند در آخر ترم
همه را من دیدم * من در این دانشگاه در به در و ویرانم
من به یک نمره نا قابل ده خشنودم * من به لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه * در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد * کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست * سایت و رایانه آن مال من است
تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد * همگی می میریم
و اگر حذف نباشد * همگی مشروطیم
نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطا ها برویم







خدای با حال بود نظررررررررررر یادتون نره واااااااااا

ممنون

عالی بود قاصدک. عالی.
شاعر؟

قاصدک یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ق.ظ

قاصدک


سلام


با عرض معذرت از حضور شما استاد گرامی

دفعه ی بعدی که شعری اینجا گذاشتم حتما اسم شاعرش رو هم مینویسم


خوب بچه ها بریم سراغ اصل مطلب

یعنی جک جک جک جک جک



استاد اینا سانسوووور شده هست یعنی که یعنی





طرز تهیه زن:
1 مقداری اکسید اسکناس
2نیترات اتومبیل لوکس
3_کیلو طلای 24عیار
4گاز عشوه
5سولفور ناز
6کاتلیزور چرب زبانی
طرز تهیه مرد:
1مقداری اسید درغگویی
2سولفات مکاری
3سولفور کلک
4کلرید غرور
5نیترات وقاحت و شرارت6کربنات هیزی
کلرات خساست









ضد حال های موجود در اینترنت!


1- می ری تو یه وبلاگی میبینی موزیک قالبش آهنگ شماعی زاده هست!

2-یه فایل زیپ دانلود می کنی به جز آنفلوانزای مرغی تمام ویروسها توشن

3-تو جستجو گر گوگل تایپ می کنی کرگدن.عکس خودتو پیدا می کنه

4-بعد از کلی کار و خستگی می ری اینترنت می بینی یاهو و گوگل هم فیلتر شدن

5-داری واسه استادت ایمیل(التماس و پاچه خواری واسه نمره) میزنی.یهو کارتت تموم میشه

6-سایت رو با هزار بدبختی تو گوگل سرچ میکنی موقع جستجو می افته صفحه 400!

7-3 ساعت یه فایل و دانلود می کنی (بدو ن DAP)به 99 در صد که می رسی یهو reset می شی.

8-رو لینک بالای 18 سال کلیک می کنی یهو می ری تو سایت عمو پورنگ!












این خیلی جالبه بخونید و بعد تصمیم کبری رو بگیرید




ایام هفته و زندگی زناشویی


شنبه
مرد : امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری با هم بریم «فال قهوه روسی یخ زده» بگیریم . میگیند خیلی جالبه ، همه چی رو درست میگه . به خواهر شوهر زری گفته « شوهرت برات یه انگشتر بزرگ میخره » خیلی جالبه نه ؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا

یکشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاسهای «روش خوداتکایی بر اعتماد به نفس» ثبت نام کنیم . هم خیلی جالبه ، هم اثرات خوبی در زندگی زناشوئی داره . تا برگردم دیر شده . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا

دوشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم «شو»ی «ظروف عتیقه» . میگن خیلی جالبه، ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار

سه شنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم برای لباس مامانم که برای عروسی خواهر زری میخواد بدوزه دگمه انتخاب کنیم . تو که می دونی فامیل مامانم اینا (!) چه قدر روی دگمه لباس حساس هستند . ممکنه طول بکشه . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا

چهارشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاس «بدنسازی» و «آموزش ترومپت» ثبت نام کنیم . همسایه زری رفته ، میگه خیلی جالبه . ترمپت هم میگند خیلی کلاس داره ، مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار

پنجشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم با هم خونه همسایه خاله زری که تازه از کانادا اومده . میخوایم شرایط اقامت را ازش بپرسیم ، من واقعا'' از این زندگی خسته شدم . چیه همه ش مثل کلفتها کنج خونه ! به هر حال چون ممکنه طول بکشه ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا

جمعه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببینم ، تو واقعا'' خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم ، واقعا'' نمی دونم به شما مردهای ایرانی چی باید گفت؟ نه واقعا'' این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بار شوهرم من رو برای ناهار ببره بیرون ؟





نظر نظر نظر نظر

ممنون

مرتضی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام قاصدک عزیز
چند روزیه که نیستی

بیسته بیستی

این هم یه داستان واقعی جالب

"زیرکى"

یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری به مبلغ 5000 دلار داره. کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آن هم فقط برای دو هفته کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین را به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد. خلاصه مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86دلار کارمزد وام را پرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت: "از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم. " و گفت ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام بگیرید؟ ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: "تو فقط به من بگو کجای نیویورک می تونم ماشین 250.000 دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر و فقط 15.86 دلار پارک کنم !!!

این داستان یه اپسیلون از زرنگی ما ایرانی ها رو می رسونه


به نام خدا
که بعضی مواقع آفت ماست.
دشمن طاووس آمد پر او
ای بسا شه را که کشته فر او!
استاد

قاصدک دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ

قاصدک


سلام


سلام ویژه به آقا مرتضی پای همیشگیه این قسمت و سلام مخصوصی خدمت جناب استاد

ببخشید که یک مدت نتونستم به این پست سر بزنم

حالا اومدم که بزنم

سرمو میگم





خوب جدیدا رو داشته باشین






به غضنفر میگن کی آدم میشی؟ میگه هی من اهل این قرتی بازِِِِِِیها نیستم


غضنفر داشته پشت بوم خونش رو آسفالت میکرده آسفالت زیاد میاره* سرعت گیر میذاره



به پشه میگن: چرا زمستون پیداتون نیست؟؟؟ میگه: نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه




غضنفر میره دستشوئی زنونه میگیرنش میگن : مگه کوری نمیبینی زنونست؟ میگه : من چکار کنم اینجا نوشته: زنا، نه! اونطرف هم نوشته: مردا، نه




می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه؟
روز مادر طلا فروشی ها شلوغه، روز پدر جوراب فروشی ها!
ولی شباهتشون اینه که پول هردو از جیب بابا می ره!



هر وقت کسی رو دیدی احساس کردی میخواد بغلت کنه و فقط تو می بینیش... زبونت بند اومده... صدایی نمی شنوی... زمان نمی گذره...
مطمئن باش عزرائیله





می دونی فرق من با توپ چیه؟ توپ رو باید شوت کرد تا گل بشه، اما من خودم گلم!
حالا می دونی فرق تو با توپ چیه؟ توپ رو باید شوت کرد اما تو خودت شوووتی!!!(البته دور از جون شما دوستان عزیز)


معتاده پیغام گیر می خره رو پیغامگیره می ذاره: هشتم........ولی خشتم !




به غضنفر میگن خیلی اقایی میگه ما بیشتر




به غضنفر می گویند نظرت درباره ی نوشابه چیست؟
میگه آب داره ، گازم داره اگر برق و تلفن و فاضلاب هم داشت خوب بود



غضنفر میره بالا درخت چنار . میپرسن چیکار میکنی؟ میگه دارم توت میخورم! میگن الاغ اون درخت چناره. میگه الاغ خودتی، توت تو جیبمه.




(اینم آخر عاقبت ازدواج های اینترتی)

عروس خانم دوشیزه ************* آیا وکیلم شما را به مهر : گوگل عدد سکه بهار آزادی / یک وب کم / سند یک سایت اینترنت اختصاصی دات کام / یک مودم idsl / اینترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح! / lcd و شمعدان / یک هدست بی سیم / چهارده روم اختصاصی به نیت چهارده ... / پنج گیگا بایت میل اینباکس اختصاصی به نیت پنج ... به عقد دائم آقای در بیاورم ؟ جمعیت : عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!! حاج آقا : برای بار دوم آیا وکیلم ؟ جمعیت : عروس رفته ویروس کش آپدیت کنه





خروسه به مرغه میگه یه نوک بده مرغه میگه برو گمشو عوضی خروسه میگه نده با خودکار مینویسم





از غضنفر می پرسن : شما به موتور سیکلت چی می گید ؟ می گه دوچرخه ی عصبانی ؟!؟!؟!




به غضنفر میگن میدونی محرم چه مناسبتیه؟ میگه فکر کنم هفته جهانی قیمه پلو .





به یک نفر میگن با ((کیبورد)) جمله بساز :میگه : کیف من را کی برد




اینم به عنوان خاتمه ی این قسمت:



یه قورباغه با یه اردک ازدواج میکنه اگه گفتی بچّه شون چی میشه ؟
.
..
.
بچّه دار نمیشن ، واسشون دعا کن ، زندگیشون داره از هم می پاشه



خدایی هر کسی خوند و خوشش اومد

نظر نظر نظر نظر نظر نظر

بدههههههههههههههههه
ممنون

عالی بود قاصدک. عالی.
چه بازگشت باشکوهی.
ولی کاش نوکه را همسانسور می کردی.
ممنون

قاصدک دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ

قاصدک


سلام


اینم ۱ داستان آموزنده



شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ی حیوانات دیگر دریده شود. از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت. با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد. و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت




در ضمن به وبلاگ ما هم سر بزنید و حتما حتما حتما نظر بدید


چه اینجا و چه اونجا


www.phy412.blogfa.com

فعلا بای بای ت بعد

قاصدک چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ

قاصدک


سلام


و سلامی دوباره به استاد گرامی

خوب می خوام چند تا جک بامزه بگم

خوب گوش کنید

البته آخرش فرار نکنید و نظرررررررر بدید

ممنون




یک روز راننده تاکسی از مسافرش میپرسه:آقا ببخشید شما ژاپنی هستید
اون میگه نه
بار دوم ازش مپرسه شما ژاپنی هستید
بازم میگه نه
بارسوم بازم میپرسه
یاروه از کوره در میره میگه آره
راننده تاکسی میگه
به قیافت نمیاد






یک روز به یک بچه میگن اسم بابات چیه می گه گاو میگن چرا گاو می گه چون به من می گه گوساله





3تا آفریقایی یه چراغ جادو پیدا می کنن غولش میاد بیرون!اولی میگه منو سفید کن.سومی می خنده!دومی میگه منو سفید کن.بازسومی می خنده.نوبت سومی که می شه میگه منو سفید کن این دو تا رو سیاه کن






رمز موفقیت 2 کلمه است: تصمیم درست. رمز گرفتن تصمیم درست 1 کلمه است: تجربه.رمز کسب تجربه 2 کلمه است: تصمیم نادرست




قلب دخترامثل قبر می مونه هرکی بره داخلش دیگه بیرون نمیاد.اماقلب پسرامثل هتل 5ستاره میمونه معلوم نیست کی میره کی میاد









دوره زمونه ی بدی شده وقتی پول داری اگه ... میگن: چی فرمودین؟
اما اگه پول نداری حرف که بزنی میگن؟بازم ...؟




طرف از طبقه 100یه ساختمون می پره پایین به طبقه 50 که می رسه میگه:خب تا اینجاش که به خیر گذشت.




یه روز بجه را برق می گیره مامانش میگه ولش نکن همین باباتو کش






یه نفر میره آمپول بزنه , آمپول زن میپرسه چپ یا راست ؟ طرف میگه آقا توروخدا سیاسی اش نکن ...









یارو میخواسته بچش رو نصیحت کنه! میگه: چند سالته؟

میگه: 16 سال !

میگه : خاک بر سرت الان هم سن سالات 30 سالشونه





روباه به زاغ گفت:به به چه دمی چه سری عجب پایی زاغ گفت :خفه شو اون موقع کلاس دوم بودم الان ...




نصف انهار چیست؟همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده





غضنفر به پسرش میگه: پسرم هیچ می دونی ناپلئون وقتی به سن تو بود، شاگرد اول کلاسش بود؟... پسر به پدر جواب داد: پدر جان هیچ می دونی که ناپلئون وقتی به سن تو
، امپراتور بود؟





یه روز یه نفر به یکی میگه انگار من شما رو تو دبی دیده بودم طرف میگه نه من اصلا دبی نرفتم اون یکی میگه خوب منم نرفتم حتما دو نفر دیگه بودن که همدیگرو دیدن



دیوانه اولی: ببینم، مگه تو کری که جواب سلام منو نمی‌دی؟! دیوانه دومی: نه اون احمد داداشمه که کره، من لالم






SMS عاشقانه از طرف حیف نون:
کاش مغز داشتم و مرگ مغزی می شدم و قلبم را به تو اهداء می کردم…









بنازم هنر شمشیر را که یکی را دو میکند و بنازم هنر عشق را که دو را یکی میکند.




یه روز ..هه هه هه....یه روز یه غضنفره .هه هه هه.... ببخشیدالان خندم میاد بزار بعدا می گم..





خوب دیگه




به پایان آمد این دفتر به پرواز آمد این کفتر

بپاسم جمله واحد ها چو باشد گوش شیطان کر

(از قاصدک)




نظر فراموش نشه واااااااااااااا........

ممنون

سلام
عالی بود مخصوصا رمز موفقیت.
ممنون
استاد

قاصدک چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ

قاصدک


سلام



بعد از ۱ هفته دوبار سر و کلم پیدا شد

چرا می خندی؟

هنوز که چیزی ننوشتم.

میدونم خیلی دلت جک میخواد.

پسسسسسسسسسسس


نظر یادت نره هاااااااااااااااااا






جدید بخون و بخند


دو تا بنده خدا به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر میگیری؟ راننده میگه: شما که 2 نفر هستید ! یکشون میگه: مگه خودت نمیخوای بیای




می دونی اگه غضنفر یه نارنجک انداخت طرفت با ید چی کار کنی؟ . . . باید ضامن شو بکشی پرت کنی طرف خودش




یه روز آشغالی میاد دمه خونه ی غضنفر میگه : آشغال دارین؟ غضنفر داد میزنه: خانوم توی خونه آشغال داریم ؟ زنش میگه: آره داریم. غضنفر میگه: آره داریم، نمی خوایم





غضنفر رادیولوژیست می شه یه مریض میاد جواب عکسشو بگیره بهش می گه یه دنده سمت راست قفسه سینتون شکسته که من تو فتو شاپ واستون درستش کردم






از غضنفر می پرسن: "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار یعنی چی؟" میگه یعنی: این دنیا خوبه حسن، ولی آخرت خیلی خطرناکه حسن ...




به غضنفر میگن : از مسافرت چی آوردی؟ میگه : تشریف !!




بنده خدا رئیس فدراسیون شطرنج جهانی میشه، سه تا تغییر تو بازی شطرنج میده: اسب نمیتونه فیل رو بزنه چون زورش نمی‌رسه، یک مهره به نام داییناسر به بازی اضافه بشه، مهره اییناسور همه مهره‌ها رو میتونه بزنه!





غضنفر مشکی پوشیده بود بهش میگن چی شده میگه بابام مرده میگن چرا پاره پوره پوشیدی ؟میگه خدا بیامرز نمی گذاشت چالش کنیم





غضنفر ماشین میخره .. به زنش میگه اخ از بی ماشینی راحت شدیم .. دیگه مجبور نیستیم هر روز تا ایستگاه اتوبوس اینهمه راه رو پیاده بریم




با پوزش فراوان ولییییی......

زن خوب برای ازدواج باید 2 خصلت داشته باشه : 1 - نجیب باشه یعنی با جیب آدم کاری نداشته باشه ....... 2 - خانه دار باشه یعنی از خودش خونه داشته باشه



غضنفر به شنگول میگه : تو کجا به دنیا اومدی ؟ شنگول : تو بیِمارستان !! غضنفر : آخی مریض بودی ؟





غضنفر پتروس رو با دهقان فداکار قاطی می کنه ... می ره انگشت می کنه تو چشم راننده قطار





غضنفر می رسه به یه نفر می پرسه:آقا ساعت چنده؟
یارو می گه:۵/۵
غضنفر می گه:عجب دنیایی شده به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد!
یارومیگه:چرا؟ مگه چی شده؟
غضنفر جواب می ده:از صبح تا حالا از هر کی پرسیدم یه جواب دیگه داده!





معلم :قویترین اسید کدام است؟

شاگرد:آقا...آقا اجازه...نوک زبونمونه ها..

معلم:زود باش تف کن اون اسید سولفوریکه زبونو سوراخ می کنه!!!!!









رهگذر:چرا گدایی می کنی؟

گدا:چون محتاج خلق نشم!!!








چاق:من هر وقت تورو می بینم یاد گرسنگان آفریقا می افتم.

لاغر:منم هر وقت تورو می بینم یاد علت اون گرسنگی می افتم.







حرف آخر:



الهی شمع بشی، پروانه شم، دورت بگردم ... بعدش فوتت کنم، خاموش بشی، هرهر بخندم!







اگر روزی به یادت گریه کردم ... بدان آن روز پیازی رنده کردم


نظر که یادت نمیره.

آفرین

قاصدک یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

قاصدک



سلام



بازم اومدم و دیدم هیچکی نظر نداده

گفتم برم

ولیییییی......


چه کنم که خیلی باحالم

باشه


جدیداش رو بخونید








به غضنفر میگن درد عشق بدتره یادرد دندون میگه: هنوزتو اتوبوس دستشووییت نگرفته



غضنفر توی جبهه بیسیم چی بوده زنگ میزنه میگه : آقا ۵ تا عراقی دستگیر کردم بیاید ببرید میگن خودت بیار …. میگه نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام



دولت برای پنجاه هزارمین بار به هم وطنان عزیز غضنفر اعلام کرد: که نمی توان با کارت سوخت ، تلفن زد.




غضنفر میاد تهران می‌بینه همه آستین کوتاه پوشیدن، میگه: عجب، پس اینا دماغشونو با چی پاک میکنن؟




یه روزیه غضنفر به تهران میره وبعد از گشت و گذار در خیابان یه بچه ای جلوشو می گیره می گه:ببخشید آقا بی ادبی شما غضنفرید؟ غضنفر گفت:آره از کجا فهمیدی. پسر بچه گفت:ازاینکه کتتون داخل شلوارتونه





یه بار یه غضنفره میره توی بیابان وپتو میندازه روی خودش و میخوابه بعد یه نفر میزنه بهش میگه ببخشید شما غضنفرید. غضنفر میگه وای از زیر پتو هم میفهمن آدم غضنفره





یک غضنفر بعد از ۱۰ دقیقه از باجه تلفن بیرون میاد یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت





غضنفر میره دستشوئی عمومی طول اش میده وقتی بیرون میآید بهش میگن خسته نباشی غضنفر میگه شیرین کام باشی





غضنفر تو غضنفر آباد میمیره اعلامیه اش رو میزنن به دیوار … تو انتخابات رای میاره






ماشین پیکانی با شماره پلاک تهران ص از چراغ قرمز ردمی شه , پلیس که غضنفر بوده آژیر کشان دنبالش می افته و پشت سرهم داد می زد : تهران صلی الله علیه و آله بزن کنار





غضنفر داشته رادیو پیام گوش میداده،‌ گزارشگره میگفته: راه بهارستان به امام حسین بسته‌است، راه انقلاب هم به امام حسین بسته‌است… ‌غضنفر میگه:‌ باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی قسم میخوری









انجیر رو به غضنفر نشون می دن ، می گن این چیه ؟ می گه آلو بوده چلوندن ، تو زعفرون خوابوندن ، بهش کنجد مالوندن ، یه چوب بهش چپوندن ، تازه شده گلابی





غضنفر از جوب می پره ازش فیلم می گیرن . دور آهسته میزارن میفته تو جوب. دور تند می زارن می خوره به دیوار




از غضنفر می پرسن دانشگاه می ری؟ میگه: اگه بار بخوره همه جا می ریم… دانشگاه، انقلاب، میدون آزادی…






غضنفر یه آینه رو زمین پیدا می کنه. برش می داره، عکسش می افته توش، میگه: ببخشید نمی دونستم مال شماست




پسر غضنفر تو پارک با یه دختره قرار گذاشته بوده ، بعد همین که داشتن حرف میزدن یهو دختره میگه : وای بابام از دور داره میاد غضنفر : بابات تا حالا منو دیده ؟ دختره : نه غضنفر: اینکه ترس نداره ، بهش بگو من داداشتم





پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین






غضنفر روی ریل راه اهن میخوابه بهش میگن چرا اینجا خوابیدی ؟ میگه میخواهم خود کشی کنم. میگن بس ان نان بربری چیه دستت؟ میگه بر فرض قطار نیامد من اینجا از گشنگی بمیرم





قاصدک دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ

قاصدک


سلام


بیا

ما ۱ بازدید کننده با حال داشتیم که اون هر وقتی نظر می داد

اونم فرار کرد

یعنی اینقدر جک هام ترسناکه



باشه



چند تا جدید


غضنفر از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!




پسره ، دختر محلشون را نشون میکنه ، رفیقاش میان با سنگ میزنن





خشایار به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟! خشایار میگه: بابا من که راضیم، ننه ام هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش!




.......................................................................

استاد این بخش با نظارت و تایید مستقیم شما اجازه انتشار دارد.

امیدوارم اجازه داده شود


خیلی جالب

تازه نژاد پرستانه هم نیست



«چگونه در 24 ساعت آنجلینا جولی شویم؟»



«زیبایی یک امر نسبی است.» این اولین نکته ای است که باید در این کارگاه به خاطر بسپارید. این جمله به این معناست که زیباترین موجود روی زمین برای یک شامپانزه­ی آفریقایی بینی درازِ مادر همانا دخترش است یعنی همان شامپانزه­ی آفریقایی بینی دراز دختر. به همین سادگی می توان نسبی بودن زیبایی را اثبات کرد پس وقتی در مقابل آینه قرار گرفتید و در آینه یکی از همان موجودات را دیدید اصلا نترسید و نگران نباشید، حتما کسی هست که شما را زیباترین دختر روی زمین بداند.


ملزومات مهم برای زیبا شدن:

1- یک دختر با اعتماد به نفس کامل (هر چند که همه بگویند او چهره غیر قابل تحملی دارد)
2- انواع و اقسام لوازم آرایشی (مدلش رابطه مستقیمی با جیب جنابعالی دارد)
3- یک پسر با دید مثبت که همیشه نیمه پر لیوان را می بیند.
4- کمی تا قسمتی پول.


فاز اول(فاز تلقینی):

در این فاز ما به شما آموزش می دهیم که چگونه خودتان را باور کنید تا دیگران شما را باور داشته باشند. پنجاه درصد زیبایی به اعتماد به نفس آدم بستگی دارد. پس شروع می کنیم:

1- شما زیباترین دختر روی زمین هستید فقط باید دنبال کسی باشید که این را تایید کند حتی شده یک نفر هم باشد خوب است مثلا مادرتان، شوهرتان و یا حتی شده همان پسری که نیمه پر لیوان را می بیند.

2- این حرف هایی را که می گویند مهم سیرت است نه صورت را کلا بیرون بریزید. به دختر همسایه تان نگاه کنید که دیگر با ترشی لیته نمی توان تمایزش داد.

3- اگر فکر می کنید تحصیلات می تواند شما را در زیبا شدن کمک کند، درست فکر کرده اید. ولی رشته هایی را که انتخاب می کنید از این قسم باشند: جراح پلاستیک، متخصص پوست، مربی ایروبیک، معلم حرکات موزون از هر فرهنگی لری، کردی، ترکی، عربی، فارسی و .... دیگر رشته ها هیچ کمکی به زیبایی شما نخواهند کرد الکی وقتتان را تلف نکنید. دختر همسایه یادتان باشد.

4- زیبا شدن یک مسابقه است. هر جایی که وارد این مسابقه شوید ضرر نخواهید کرد. فقط سزیع تر بجنبید.

5- اگر فکر می کنید مادرتان زیباتر از شماست، کمی به پدرتان قُر بزنید. همه تقصیرها به گردن اوست که ژن خود را بی خود و بی جهت قاطی شما کرده است. البته مادرتان هم بی تقصیر نیست که از ترس به همان خواستگار اول بله گفته است.

6- میزان زیبایی شما در ازدواج شما قطعا نقش دارد. درست است که عشق آدم را کور می کند ولی قطعا هیچ پسری را دیوانه نمی کند، که بخواهد شما را بگیرد.

7- همیشه دنبال شوهری باشید که چشم و گوشش بسته باشد و شما را زیباترین دختر روی زمین بداند. بعد از ازدواج او را در خانه حبس کنید. نگذارید فیلم ببیند، مخصوصا این دی وی دی های قاچاقی را. ماهواره را کلا جمع کرده و به نیروی انتظامی هم کمک کنید. از دسترسی شوهرتان به اینترنت شدیدا جلوگیری کنید. اگر نشد فقط بگویید به سایت های خبری مجاز می تواند سری بزند.



فاز دوم(فاز عملی):

اکنون شما از هر جهت آمادگی روحی و ذهنی و حتی پیشگیرانه ای را برای زیبا شدن و زیبا دیده شدن دارید. حال وارد فاز عملی می شویم. اکنون شما بصورت فیزیکی هم زیباتر خواهید شد.

1- باید در ابتدای کار برای خودتان الگویی را که به نظرتان زیباست انتخاب کنید. ما بازیگران هالیوودی را پیشنهاد می کنیم و یا مدل های اروپایی را. البته بهتر است قبلا با یک پسر هوشیار مشورت کنید تا نکند یک بازیگر سیاه پوست مرد را به اشتباه انتخاب کنید.

2- با عکس الگویی که انتخاب کرده اید به نزدیک ترین و مطمئن ترین جراح بینی مراجعه کنید. یادتان باشد حاضرید هر چقدر که شد خرج کنید تا دیگر بینی تان در افق دیدتان نباشد.

3- برای تقلیل وزن ورزش بهترین راه حل است. ورزشی که با روحیه خانم ها بخورد. خواهش می کنیم ورزش هایی مانند کشتی کج، جودو، بوکس، وزنه برداری، راگبی را از ذهنتان بیرون کنید. مطمئن باشید ورزش هایی مانند شطرنج، بیلیارد، بولینگ، تیراندازی با سلاح بادی هیچ تاثیری بر کاهش وزنتان نخواهد داشت.

4- اگر حس ورزش را ندارید، رژیم بگیرید. صبحانه اندازه یک بن انگشت نان بخورید. ناهار هوا بخورید و شام یک پر کاهو. مطمئن باشید بعد از سه ماه اگر تنگ سینه بهشت زهرا نبودید حتما یک گام دیگر به الگویتان نزدیک تر شده اید.

5- اگر حال و حوصله رژیم را هم ندارید، هیچ اشکالی ندارد، مگر دکترها مرده اند؟ پس دستگاه لیپوساکشن برای چه اختراع شده است؟ می توانید بدهید تمام آن صد کیلو اضافه وزن را پمپ کنند. فقط مواظب باشید دل و روده تان را هم نریزند بیرون، بالاخره شاید معده و اینها لازمتان شد. تازه می توانید از چربی هایتان برای واکس کفش هایتان استفاده کنید. به این می گویند خودکفایی.

6- نقاط مورد توجه خانم ها برای آقایان نقاطی مانند بینی، ابروان، چشم ها، اینجا، اونجا، اون یکی جا و غیره است. همه را به تیغ جراحان بسپارید.



فاز سوم(فاز نتیجه گیری):

اگر بعد از این مراحل به خانه رفتید و به جای اینکه نامتان را صدا کنند به شما بگویند جنیفر یا آنجلیا و یا کاترین تعجب نکنید و الا که پیشنهاد می کنیم دنبال یک شوهر نابینایی بگردید که حتی آن نصفه دیگر لیوان را هم نبیند و اگر باز نشد بهتر است به دختر همسایه تان ملحق شوید




تمام شد

.......................................................................


نظر فراموش نشه

به نام خدا
من از همه عذرخواهی می کنم.
قاصدک است دیگر-شما به بزرگی خود ببخشید.
استاد

قاصدک دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

قاصدک


سلام



اینم نمونه خود باوری


پند هایی برای افزایش خود باور



یک حقوقی وجود دارد که آدمیزاد باید نسبت به آنها پایبند باشد که یکی از این حقوق، حق برادری و خواهری است که از اهم واجبات است برای ادامه حیات در خانواده. که به چند تا از این نکات باید توجه بفرمایید:


1- کوچک تر ها را هم آدم حساب کنید. به گفته اغلب فلاسفه موجود دوپایی که حرف بزند و بخندد و فکر کند و به شما هم بگوید داداش یا آبجی هم آدم است و هم با شما نسبت نزدیک خانوادگی دارد. از نوع درجه یک.
2- به بزرگتر ها احترام بگذارید. حداقل به حرمت همان یکی دوباری که شما را در کودکی خلا برده و تمیزتان کرده است.
3- وقتی برادر یا خواهر دبستانی تان از شما می خواهد که مساحت دایره را حساب کنید، لطفا از راه انتگرال بسته گرفتن از تابع دایره در مختصات دکارتی برایش مسئله را حل نکنید و خیلی ساده بگویید .ΠR2
4- از یک فاجعه زیست محیطی جلوگیری کنید و اینگونه جامعه جهانی از شما ممنون خواهد بود اگر نگذارید خواهر بزرگترتان تا 30 سالگی شوهر نکرده در خانه بترشد.
5- به خواهر کوچکتر از خود رحم کنید. شاید شما دلتان نخواهد تا نود سالگی شوهر کنید یا زن بگیرید. او چرا باید به پای شما بسوزد.
6- چطور زنبیل 53 کیلیویی دختر 23 ساله همسایه تان از بازار تا خانه شان حمل می کنید و او جای خواهرتان است ولی 20 کیلو بار از سر کوچه تا خانه را سوار خواهرتان می کنید.
7- سعی کنید وقتی دم در مدرسه خواهرتان می روید تا او را به خانه بیاورید، فقط به خاطر او رفته باشید8- دیکته گفتن به برادر کوچکتر مثل دمیدن جان تازه ای بر بدن یک مرده است. خود را از این ثواب محروم نکنید.
9- سعی کنید برادر یا خواهرتان را به شکل یک سهم از ارث ابوی گرامی تان نبینید. الحمدالله هم ابوی محترم در قید حیات هستند و هم برادر و خواهرتان از قوم تاتار نیستند.
10- حق خواهر شوهری به جای خود محفوظ است. هرگز از عروس نگذرید. شما نیتتان خیر است. برادر به این دسته گلی را داده اید به ددمنش ترین و ایکبیری ترین دختر دنیا.
11- با یک بسته مداد رنگی را کامل به خواهر کوچکتان بدهید و یا از خیرش بگذرید. گرفتن یکی از مدادها به عنوان سوغاتی بعد از سفر کمی دیوانه کننده است. خواهرتان را روانی نکنید.
12- اگر نمی توانید الگوی خوبی برای برادرتان باشید حداقل دستش سیگار ندهید. او هنوز ده سالش است.
13- قطعا صدای شما چندین مگاهرتز بلندتر از خواهر کوچکتان است. سعی کنید نکات مهم را با آرامش به او متذکر شوید.
14- وقتی برادر نوزادتان رمان 534 صفحه ای محبوبتان را سه هزار تکه کرد خونسردیتان را حفظ کنید. اصلا می خواهید چه بکنید؟ پوشکش را پاره کنید؟ گذشت شیرین تر از انتقام است.
15- اگر روزی برادرتان ساتوری را تا دسته در قلبتان فرو کرد، یادتان باشد که 25 سال قبل در چنین روزی وقتی برادر کوچکتان با عشق و هیجان در حال رد کردن غول مرحله 123 بود، شما به عمد پایتان را به سیم آداپتور پلی استیشنش زدید و آن را خاموش کردید.
16- وقتی شما موهایتان را خروسی بزنید مطمئن باشید که برادر کوچکتان جوجه خروسی می زند.
17- بالاخره خواهر کوچکتان روزی خاله فرزندان شما خواهد شد. به او توضیح دهید که در 6 سالگی ابروها را تتو نمی کنند و بند نمی اندازند و مایو برای استخر است نه خیابان. شاید لازم باشد شما خودتان را درست کنید.
18- گوش بچه ها بسیار تیز است و حافظه شان بسیار قوی. پس تعجب نکنید اگر برگشت و به شما گفت: «تو خیلی خواهر [...] ِ {...} ِ (...) و <...> هستی.» همه این ها را از خود شما شنیده است.
19- لطفا وقتی خواهر کوچکتان نقاشی کشید و آمد بهتان نشان داد به او نگویید: «چقدر قشنگه. این گاوه اینجا چی کار می کنه؟» چون او به شما خاطر نشان خواهد کرد که او باباست. پس بر روی بچه 4 ساله به اندازه رامبرانت حساب باز نکنید.
20- واقعا برای ادامه تحصیل تا مقاطع بالاتر بیشتر فکر کنید. پوززنی خواهر بزرگتر دلیل خوبی نیست. شاید او خواست خودش را از یک آسمان خراش 200 طبقه ای پایین بیاندازد.


نکته مهم: از اینکه در هنگام خرحمالی همه شما را مرد خانه بدانند و در مواقع حساس تصمیم گیری یک بچه سفیه خام نفهم چندان ناراحت نشوید. رسم روزگار و جبر زمانه است. خواهر و برادرهایتان هم نیم توانند کمکتان کنند


نظر نظر نظر نظر نظر فراموش نشه

به نام خدا
من از همه عذرخواهی می کنم.
قاصدک است دیگر-شما به بزرگی خود ببخشید.
استاد

قاصدک چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ

قاصدک

سلام


استاد من که گفتم اینا با نظر مستقیم شما حق انتشار داره
اگه شما تایید کنید لابد مشکلی نداشته یا اگه داشته کم داشته

خلاصه..


گر گنه کردم به درگاه خدا
او ببخشد من نباشم زو جدا


( از قاصدک )

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام قاصدک
خدا قوت، یک هفته ای خبری ازت نبود تاراحت شدم، گفتم نکنه که دوستمون دلسرد شده باشه، تحقق آرزوها و اهداف راهی بس طولانی و سخت است که نیاز به امیدواری و پرهیز از یاس دارد، هرگز به سختی راه فکر نکن، بلکه به آن روزی فکر کن که پس از طی یک مسیر طولانی و سخت، گنجینه ای از خودت به جا
گذاشته ای،
اگر هدف تحقق و نهادینه کردن خوی و خصلت های پسندیده در جامعه باشد که صبر بسیار می طلبه،
در پناه حق
یا علی

قاصدک یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ

قاصدک


سلام


و سلام مخصوص به دوست عزیزم سلمان

من نه دلسرد شدم نه ناراحت

فقط ۱ خرده امتحاناتم فشرده شده و مجبورم کمتر به اینترنت سر بزنم

از استادام ناراحتم که چرا امتحان ها رو اینقدر پشت سر هم گذاشتن

خووووب موافقین با هم چند تا جدید بخونیم


حتمان بخونید که از دستتون می پره




شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده
•دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … او تکامل خواهد یافت
•دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا
اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است
•دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش
اعلامیه بدهکار بفرست
•دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، طبق قانون ۲=۱+۱ عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن
•دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی
•دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن… نگران نباش بر می گردد
•دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن
•دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، از او بپرس ” چرا ” ؟
•دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد
•دانشجوی رشته صنایع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، اینکار را مرتب تکرار کن
•دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر
نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است


سهراب دانشجو

اهل دانشگاهم رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشگاهم
قبله‌ام استاد است جانمازم نمره!
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید))
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
و به آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم

•۱ دانشجوی پسر +۱ دانشجوی پسر = انتظار برای رسیدن ۲ دانشجوی دیگر جهت بازی حکم
۱ دانشجوی دختر + ۱ دانشجوی پسر = عشق
۱ دانشجوی دختر + ۱ دانشجوی دختر = غیبت از یه دانشجوی پسر






فرهنگ لغت دانشجویی (به مناسبت شروع ترم بهمن و خیرمقدم به ترم جدیدیها

دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان
دانشجویان پرسر و صدا = گروه لیان شان پو
دانشجوی پزشکی : به خاطر یک مشت دلار
خانواده دانشجویان : بینوایان
دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
اولین امتحان : جدال با سرنوشت
مراقبین امتحان : سایه عقاب
تقلب : عملیات سری
روز دریافت کارنامه : روز واقعه
اعتراض دانشجو : بایکوت
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
آینده تحصیل کرده : دست فروش
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
استاد راهنما : گمشده
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ
کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان
ژتون فروشی : آژانس شیشه ای
علت نیافتن بعضی از دانشجویان : رابطه پنهان
التماس برای نمره : اشک کوسه
سوار شدن به اتوبوس : یورش
ترم آخر : بوی خوش زندگی
تسویه حساب : خط پایان
عمر دانشجو : بر باد رفته
مسئول خوابگاه : کاراگاه گجت
ادامه تحصیل تا دکترا : دیدار در استانبول

مرتضی یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ

سلام قاصدک عزیز
هم ممنون که هر از گاهی یادی از من می کنی و هم که با حضور پررنگت (گرچه بین کمرنگی و پررنگی در رزونانس هستی) شادمون می کنی
همیشه موفق باشی
به کلبه ی من هر سری بزن
یه دونه ای

قاصدک دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ

قاصدک

سلام

وسلام مخصوص و مبسوط خدمت مرتضی عزیز

خوشحام که بعد از این مدت دوباره قلم رنجه فرمودی و ۱ پیغام اینجا گذاشتی
حتما اونورا میام و نظر میدم

جک جدید مخصوص تمام اونایی که میان و نظر داده یا نداده جک ها رو می خونن




یک یارو پلیس مخفی می شه الان سه ساله ازش خبری نیست



به یک پاندا میگن بزرگترین آرزویی که داری چیه میگه عکس رنگی

بگیرم.!!!



روز قیامت همه ی حیوانات می رن به بهشت



به یک اسکلته می گن یک دروغ بگو
می گه تپلویم تپلو صورتم مثل هلو !!!





: غضنفر می ره ماشینش رو بیمه کنه، آقاهه بهش میگه: خدا کنه هیچ وقت از این بیمه استفاده نکنی. غضنفر میگه: الهی تو هم از این پول خیر نبینی



: غضنفر زنگ میزنه رادیو، میگه الان صدام داره پخش میشه؟ میگن آره، میگه حتی تو نونوایی؟ میگن آره، میگه اصغر نون نخر ننت خریده




غضنفر هی نگاه به گوشیش میکرده و میخندیده ، بهش میگن اس ام اس اومده ؟ میگه آره ، میگن چیه ؟ میگه یکی هی اس ام اس میده Low Battery !!!



تعریف مادر زن: مادر زن اسلحه ای است انفرادی که با عیال حمل میشود وبا مهمات دروغ همسایگان مسلح شده وبا زخمی کردن داماد بیچاره خنک میشود. این اسلحه بدون عقب نشینی بوده وشرایط جوی به هیچ وجه در او اثر ندارد مادر زن گاهی تک تیر وگاهی رگبار شلیک می کند تعداد تیر در هر ثانیه یک میلیون فحش وناسزا بوده وبرد موثر ان انتقال داماد به بیمارستان وبرد نهایی ان انتقال داماد به گورستان میباشد






حیف نون رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز می شه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر. حیف نون می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو می زنه چتر باز نمی شه، می گه: "اگه شانس ماست، حالا وقتی برسیم پایین جیپه هم رفته!"






یه روز غضنفر میره با بچه ها بازی ازش میپرسن چرا با بچه ها بازی میکنی میگه اخه اخه اخه هم سالای من به من میگن تو بچه ای


باز نظر فراموش نشه
هر دفعه باید بگم
دیگه بزرگ شدید
دانشجو شدید
۱ حرف رو چند بار بزنم
بنظرید = نظر بدید

سلمان رحمانی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام قاصدک عزیز
خدا قوتت دهد
خیلی جالب بودند،
خوشحال شدم، ان شاالله که همیشه موفق و موید در پناه حق باشی،
البته من جوابت رو داده بودم، نمی دونم چی شده که چاپ نشده، شاید که من درست نفرستادم
یا علی

قاصدک چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ

قاصدک


سلام


ایام محرم و شهادت امام حسین (ع) به استاد و تمام کسانی که به این پست سر می زنن تسلیت می گم


به دلیل این ماه عزیز تا ۱ مدت منتظر نوشتن جک در این قسمت نباشید

با تشکر

قاصدک دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ

قاصدک


سلام


اره بازوم من

دوباره اومدم


میدونم دیر اومدم ولیی...



دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه

منم مثل بعضی از شما ها کمی از نتیجه امتحان ها ناراحتم ولی چه میشه کرد ...

بگذریم



به جدید ها تجه کنید و فارغ از هرگونه ناراحتی و نگرانی و اضطراب به جکها جدید توج کنید

امیدوارم خوشتون بیاد





شوخی با دانشجو

دفترریاست دانشگاه : منطقه ممنوعه
معون ریاست دانشگاه : دیکتاتور بزرگ
مسؤول دبیر خانه : توی که نمی شناختمت
غیبت « عدم حضور » استاد : روزهای خوب زندگی
سرویس دانشگاه : قطار ارواح
آمدن به دانشگاه : طولانی ترین سفر دنیا
امور مالی : توهم بزرگ
اطلاعات دانشگاه : خانه خلوت
مسؤول روابط عمومی :مرد سوم
دیدن نمره پایان ترم : آخرین خنده
دانشجویان جدید دالورود : بینوایان
فارغ التحصیلان : نجات یافتگان
دوران دانشجویی : فرصت کوتاه
هلال احمر : ارتش سری
شورای آموزش : آژانس شیشه ای
کمیته انضباطی : مزاحم
نگهبانی دانشگاه : برج مینو
انتشارات : فراموش شدگان
کتابخانه: موج مرده
سلف سرویس : شام آخر
حیاط دانشگاه : رفاقت
بوفه : نون گلدون
سالن امتحانات : هراس
سالن اجتماعات : بایکوت
اداره امتحانات : کمکم کن
همکلاسی : همسر دلخواه من
دانشجوی مشروطی : بازمانده
دانشجوی اخراجی : مهاجر
انتخواب واحد : حماسه پهلوانان
کلاس درس : بازداشگاه جهنمی
خوابگاه : اجاره نشین ها ، شب نشینی در جهنم

باور کن ...




حالا ب نظر چند تن از بزرگان دنیا در مورد امتحان دقت کنید


فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان بهم میزند --- آلبرت انیشتین





امتحان مسخره ترین کار دنیاست ---- جرج برنارد شاو





امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است ---- کی اس الیت





امتحان بخشی از زندگی است ،نه زندگی امتحانست --- پائولو کویئلو





امتحان در صورت عدم حذف پزشکی ، اولین گام در جهت شروع چاپلوسی پیش استاد برای نمره ی ده گرفتن است ---- کامی نیک صالحی





چی گفتید امتحان؟ اصلا معنی اش را نمی دانم ---- جرج اورول





امتحان فقط یه بازیه ... یه بازیه مسخره ---- از دیالوگهای فیلم نیش





هر کس را میخواهی از خودت متنفر کنی ،امتحانش کن ---- یک ضرب المثل برمه ای





توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم درست جواب میدادم ، بعدا می فهمیدم که کاملاغلط بوده این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت . هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام ،دیدم یک جای کار اشتباه بود ----- ارنست همینگوی









خوب برای این دفعه بسه

منتظر بقیش باشید

نظر یادتون نره

بای بای

به نام حدا
سلام قاصدک عزیز
دلمان تنگ شده بود.
ممنون که آمدی.
پسرم مطلب اگه پسرا نبودن را حواند و علی رغم این که آدم با جنبه ای است بهش برخورد و جوابیه اگه دخترا نبودن را نوشت.
ان شاا... بعدا آپ می‌کنم.
ممنون
استاد

قاصدک سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ق.ظ

قاصدک


سلام استاد

استاد ما نمیدونستیم شما با خانواده از این نظرات دیدن میکنید

از پسرتون ممنونم که به این مطلب ها توجه کرد و جواب اون رو داد

تا باشه از این پسرای فعال

بازم ممنون

ممنون
ان شاا... به زودی مطلبشو آپ می کنم.

قاصدک چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

قاصدک

سلام


جدید و داغ


خیلی باحاله
نخونی از کفت رفته







دختر زیبا در مهمانی و روش های بازاریابی




دختر زیبا در مهمانی و روش های بازاریابی

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن"



به این میگن بازاریابی مستقیم



* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و



ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،



به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن"



به این می گن تبلیغات



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین



و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن"



به این میگن بازاریابی تلفنی



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک



نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ،



در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین



و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟"



به این میگن روابط عمومی



*شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه :



"شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟"



به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ،






به این میگن پس زدگی توسط مشتری



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن"







به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه :



"من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن"



به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا



* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،



ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن"







به این میگن منع ورود به بازار



* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.










به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.



* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید:



«من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه،



چون شدیداً استقلالیه.



به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.



* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛



همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید



سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه



به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.



*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛



همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید



به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.



*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛










* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛



اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون



به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید



برای رهایی آسمون ریسمون ببافید



به این میگن بدبیاری یا خطای بازار



* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛



به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره.



به این می گن بازاریابی سنتی.



* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد.



جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛



اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و



شما با هردوی اونا ازدواج می کنید.







javad دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ب.ظ

ایول خیلی باحال بود

ممنون از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد