کلبه درویشان۲-سلمان رحمانی

دانشجویان عزیز و مراجعین کرام،

سلام

برخی عزیزان می پرسند چرا دیر به دیر آپ می کنیم. حق دارند ولی باید مطلب باشد که آپ کنیم.

تکرار مکررات نه تنها بی فایده است که اثر معکوس دارد.

اما

اما برخی کلبه ها مطالب جذابی دارد که صاحبانشان زود به زود مطلب می گذارند و مدتها بود می خواستم آنها را دوباره معرفی کنم و چون برخی آنها دیر به دیر بالا می آیند کلبه شماره 2 آنها را تشکیل دهم. این کلبه ها به قرار زیرند: (اگر چیزی از قلم افتاد به دل نگیرید و اطلاع بدهید تا اصلاح کنم.)

کلبه درویشان-سلمان رحمانی-ارشد شیمی کاربردی-مطالب عرفانی

کلبه قاصدک-محمد رضا قدیر-فیزیک-مطالب طنز

کلبه مجنون-مرتضی صفردوست-شریک-ارشد پیشرانه-عاشقانه (نه به اون معنا-به اون یکی معنا!)

کلبه 82 ای ها

کلبه 83 ای ها

کلبه 13

و...

راستی برای وبلاگ تبلیغ کنید.

ممنون

استاد

نظرات 247 + ارسال نظر
سلمان رحمانی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ب.ظ

سلام بر همگی دوستان
خیلی لطف می کنید که به این کلبه سر می زنید و نظر می دهید و در بحث شرکت می کنید.
اول یه عذرخواهی به دلیل اینکه احیاناً دیر پاسخ می دهم اونم به این دلیله که صبح تا عصر دانشگاهم و بعد از شام میرسم که چک کنم.
حال پاسخ دوستان رو با رعایت اولویت میدهم؛ ابتدا 13

سلام 13
خیلی خوشحالم که در بحث شرکت کردی ولی متاسفانه با این وضعیت،
با وجود اینکه بسیار متحجرانه، با تعصب بی جا و با دیدی کمی بسته به مسئله نگاه کردی، ولی من سعی می کنم پاسخ برخی از جواب هایت را بدهم:

تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هی هی و هی های من
.
.
.
.
گفت موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
.
.
.
.

تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی



1- نا گفته پیداست؛

2- متاسفم؛

3- مورد 3 در نوشته هایتان دیده نمی شود و از 2 به 4 رفته اید!!

4- بحث در این زمینه به بیراهه می رود؛

5- شکی نیست؛

6- من اینچنین نمی گویم ولی در حال حاضر بین سخن عالمان دین و عمل آنها تفاوت زیادی است به همین دلیل نمی توان با اطمینان کامل به آنها تکیه کرد. من بحثی در مورد شیعه و ثنی ندارم، معتقد به آزادی در انتخاب دین هستم.

7- متاسفم؛ رجوع شود به پاسخ مرتضی؛

8- جنگ؟؟؟؟ البته که داشتند، کشوری که قانون آزادی اجتماعی را تصویب کرده بود، منشور اخلاقی اش بر روی سر در سازمان ملل است، اولین قانون بازنشستگی جهان در آن زمان بوده است، اصول کشورداری و مردم داری آن زمان، فکر میکنی از کجا نشئت گرفته است. اصلاً بر فرض اینکه کشوری دین اسلام نداشته باشد، آیا این دلیل قانع کننده ای برای جنگ است وقتی به مرزهای کشورت تعارضی نکرده باشد.
می دانی پاسخ شاه ایران در جواب نامه ی پیامبر چه بوده است؟!! یه مطالعه داشته باسی بد نیست. حداقل دینی که داریم با حمله ی ایرانین به کجا از بین می رفت؟؟؟
لابد می خواهی بگویی دینی که داریم از تجاوز اعراب به زنان و دختران ایرانی پس از اشغال ایران است؟؟ یا اینکه از آتش سوزی کتابخانه ها ومعابد است؟؟؟ یا از به سخره گرفتن ایرانین است؟؟ و .... متاسفم!!!

9- مورد 9 نیز در نوشته هایت نیست؛

10- اگر الگو حضرت رسول است چرا به اینجا رسیده ایم؟؟؟ هیچ اندیشیده ای که دلیلش چیست!!!
یکی دلایلش همین نظرات متحجرانه و با تعصب و از روی احساس، نه از روی آکاهی و شناخت کافی از واقعیاتی که در روابط زن و مرد وجود دارد، است.
آیا می توان سطح آگاهی و شعور و نیازهای انسان های کنونی را با عرب های زمان پیامبر مقایسه کرد؟؟ البته منظورم توهین نیست.

11- مهم اتفاقاتی است که افتاده است نه اینکه در چه کسی پادشاه بوده است. ولی فکر می کنم در زمان یزدگرد سوم بود.

در پایان:
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

علی علی

سلمان رحمانی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام مرتضی
سپاس از اینکه آمدی و در بحث شرکت کردی.

1- موافقم؛

2- اصل نیز بر همین است، دلیلی ندارد وقتیکه هدف صحیح است منزوی بودن اتفاق بیافتد،
کسانی هستند در همین جا که بدلیل همین منزوی بودن و ترس از تبعات بعدی اجتماعی بدلیل آگاهی پایین و طرز فکر اشتباه با وجود اینکه تمایل به برقراری ارتباط دارند ولی اقدامی نمی کنند که همین عامل بعدها به عقده های درونی و مشکلات روانی تبدیل می شود.

3- موافقم؛

4- کاملاً صحیح است، تا مسئله ای برای یک شخص اثبات نشود چگونه به آن عمل کند؟؟

5- مولا علی خود در جنگ اعراب علیه ایرانیان شرکت نداشتند.
منم در همین حد خودت بلدم، یه کوچولو بیشتر از جنایات اعراب می دونستم که در نظر قبلی گفتم.

6- کاملاً منطقی است.

علی علی

سلمان رحمانی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام 110
لطف می کنی که میای و نظر میدهی
بازم به ما سر بزن

علی علی

سلمان رحمانی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام 7
آدم خوب توی این وبلاگ و این کلبه کم نیستند، از صاحب وبلاگ گرفته تا کسانی که میان و نظر میدن،
توِ شما خیلی کلیه و به نظر من افراد زیادی رو در بر می گیره، اگه خودت مایل باشی میتونی توی خودت رو واضح تر معرفی کنی.
امیدوارم که تو ... ن....

علی علی

مرتضی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ق.ظ

به نام خدا

اولا به کسانی که تازه اومدن باید بگم که یه میز گردی تشکیل شده که نشستیم دورش و مصالمت آمیز و بدون هیچ گونه دشمنی ای با هم در مورد اسلام امروزی بحث می کنیم تا به یک نتیجه واحد برسیم.
امیدوارم سوء تعبیر بوجود نیاد

دوما به بزرگان دیگران کاری نداشته باشید تا با بزرگان شما کاری نداشته باشن.
چرا ما شیعه ها فکر می کنیم که فقط خودمون زائر ائمه هستیم و خیلی راحت لعن می گیم؟
کاش کربلا نبودم و بعد از لعن کردن یه عده ای توهینهای یه عده دیگه رو نمی شنیدم. کاش مشهد الرضا نبودم و به چشم خودم نمی دیدم.

سوما اگه اجازه هست یه مرخصی کوچولو برم٬ نیاز به کمی مطالعه و تفکر دارم٬
انشالله در پستهای بعدی وارد بحث می شم.

چهارما ْسلمان عزیز به مواردی اشاره کردی که خیلی دوست دارم کاملش رو بدونم. در باره جواب پادشاه ایران به نامه ی پیامبر اکرم٬ منشور اخلاقی کوروش کیبر و جنایاتی که اعراب در جنگ با ایران کردند اطلاعات جامع تری رو اگه امکانش هست تو کلبه ات بذاری

یا علی

۱۱۰ چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ق.ظ

امام علی :

ستایش خداوندى را که به حواس درک نشود و هیچ مکان را گنجاى او نیست و هیچ چشمى نتواندش دید و هیچ پرده‏اى نتواندش پوشید . به حادث بودن آفریدگان خود بر قدیم بودنش راه مى‏نماید و به پدید آوردن آنها بر هستى خویش گواهى دهد .

همانند بودن آفریدگانش به یکدیگر ، دلیل بر بى‏همانندى اوست . خداوندى که در هر وعده که دهد صادق است و فراتر از آن است که بر بندگان خود ستم روا دارد . با آفریدگان خود به عدالت رفتار مى‏کند و هر حکم که مى‏دهد از روى عدالت است .

حادث بودن اشیاء بر ازلیّت او گواه است و موسوم بودنشان به ناتوانى دلیل بر توانایى او ، آنها به فنا محکوم‏اند و این نشانه بر دوام‏بودن اوست . یکى است اما نه به عدد ، جاویدان است ولى نه به مدت .

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ http://www.aliamoozadeh.blogsky.com

من قصد جواب دادن به سوالات شما ندارم چون بالاتر از سطح من است و فقط در مورد قسمت¬های که نظرم رو جلب کرده می-خواهم چند نکته رو بیان کنم.
اول چند نکته در باره زن:
برتریهای را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید!(این تفا وتهای طبیعی و حقوقی،برای حفظ نظام زندگی شماست.ولی با این حال)مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند.وزنان نیز نصیبی؛(و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد)و از فضل (و رحمت و برکت)خدا ،(برای رفع تنگناها)طلب کنید و خدا به هر چیز داناست.(32سوره نساء)
.مردان سرپرست و نگهبان زنانند،به خاطر برتریهای که خداوند(از نظر نظام اجتماع)برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است،و بخاطر انفاقهایی که از اموالشان می¬کنند.و زنان صالح ،زنانی هستند که متواضعند، و ...(33سوره نساء)
از قول نهج¬البلاغه:
در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز،که رای آنان زود سست می¬شود،و تصمیم آنان ناپایدار است.در پرده حجاب نگاهشان دار ،تا نامحرمان را ننگرند،زیرا که سخت گیری در پوشش ،عامل سلامت و استواری آنان است،بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آوری،و اگر بتوانی بگونه¬ای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند،چنین کن!کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار،که زن،گل بهاری است نه پهلوانی سخت کوش.مبادا در گرامی داشتن زن زیاده روی کنی که او را به طمع ورزی کشانده برای دیگران به ناروا شفاعت کند.بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیماری دلی،و پاکدامن را به بدگمانی رساند.(نهج البلاغه ،نامه 31، به امام حسن(ع)ص391 ترجمه محمد دشتی
در نوشته 28 بهمن شما دو سوال را مطرح می¬کنید
1-آیا این احکام آیا از طرف خدا است؟
2-آیا مبلغان دین راست می¬گویند و تفسیر به رای نمی¬کنند یا برای منفعت دنیای خود احکام را تغییر نمی¬دهند؟
جواب سوال اول:
در این سوال منبع احکام را مورد تردید قرار می¬دهید .من دقیقا نمی¬دانم کدام احکام را می¬گویند اگر احکامی دیه زن و مرد و انواع حالت¬های آن باشد که در سوره نساء آیه 11احکام مربوطه ذکر شده است.
یا اگر احکامی که در مورد حد زدن زن و مرد زناکار و انواع آن است تمامی این احکام در سوره نور به خصوص د ر ده آیه اول بیان شده است.
جواب سوال دوم:
باید گفت که احکام دین را مبلغان فقط نقل می¬کنند و حکمی را وضع نمی¬کنند.و فقط از روی رساله عملیه شرح می¬دهند حق فتوای دادن ندارند.دوما احکام را فقیه از قرآن و حدیث و سنت استخراج می¬کند که بسیار از احکام مستقیما در قرآن به صراحت بیان شده¬اند.حال اگر حرف مبلغان را قبول ندارید می¬توانید به قرآن رجوع کنید.
در مورد گفته سرباز مسلمان (البته معنی خط اول را به وضوح متوجه نشدم)
من اگر جای فرمانده سپاه ایران بودم از آن سرباز می¬پرسیدم یعنی شما فرمانده ندارید یعنی شما وقتی که شهرهای را فتح کردید برای ما حاکم نخواهید گمارد،و یا این که حاکم ما و شما، خدا است.یعنی همه شما برابرید همه در یک سطح کسی ،حق ندارد به کسی فرمان بدهد ،یا یعنی این که کسی حق ندارد کسی را مجازات کند یا خود خدا می¬آید وآن را مجازات می¬کند یا نیاز به مجری دارد؟ آن کیست؟ که باید باشد؟.جوابش با خدتون
همه می¬داند که آن سربازها اغفال شده بودند اگر متوجه مطلب بودند باید در مدینه می¬مانندند و مدینه را فتح می¬کردند ولی افسوس که نفهمیدن.
در سطر بعدی می¬گوید «مسلمان واقعی» البته لفظ «واقعی» برای مسلمان زیاد معنا ندارد چون که مسلمان به کسی می¬گویند که شهادتین را گفته باشد،و این شخص مثل خود پیامبر از بیت المال و ... سهم مساوی دارد ولی لفظ واقعی بیشتر برای مومن و شیعه و کاربرد دارد.اما نظر من برخلاف نظر شماست چون از یک مسلمان انتظار ندارم که در برابر شبهات اساسی بتواند جواب قانع کننده¬ای بدهد.
در ادامه شما می¬گوید بهتر است این مباحث را در بین خودمان مطرح نکنیم شاید باعث گمراهی عده¬ای شود اگر شبه¬ای داریم بهتر است به متخصص مجرب مراجعه کنید شما وقتی مریض می¬شوید نمی¬مانید تا اطرافیانتان شما را درمان کند حتما شما به یک متخصص مراجعه می¬کنید،حال اگر ما واقعا تصمیم داریم که به اصل دین برسیم ،و از موتور مولد شبه به موتور پاسخ گوی شبه تبدیل شویم باید حتما با متخصصان ارتباط دائمی داشته باشیم نه آن که از آن¬ها فراری باشیم.
اما در مورد سوالات مطرح شده :
سوال اول :مکتب به جهان بینی و ایدولوژی گفته می¬شود.و سمت و سوی زندگی را معین می¬کند.که در واقع پاسخ گوی نیازهای ایدولوژیکی است.
هیچ جای ندیدم که نهضت با مکتب مقایسه شود یا بررسی شود،اغلب نهضت را در کنار انقلاب بررسی می¬کنند که در واقع انقلاب شکل کامل تر شده نهضت است و معمولا به نهضت¬های که به پیروزی می¬رسند انقلاب می¬گویند.
سوال دوم:در قرآن از مسلمانان به امت واحد تعبیر شده است
سوال سوم:ایدولوژی اسلامی بر اساس اصول دین بنا شده است یعنی نوع درک اصول دین به ایدولوژی مکتب اسلامی به خصوص شیعه شکل می¬هد.
به نظر من داشتن جواب سوالات یاد شده مشکلی را حل نخواهد کرد :چون مشکلات از عدم داشتن شناخت کافی حاصل می¬شود اولین چیزی که برای یک فرد مسلمان شناختن آن مهم است اصول دین است که باید بتواند آنها را قبول کند نه به اجبار بلکه در نهان خانه خود باید آنها را جای دهد و قلبا به آن اعتقاد داشته باشد این اعتقاد رابطه او را با خدا مشخص خواهد کرد.
ریشه تمام مشکلات ما در نشناختن خدا است چون هیچ معرفتی نسبت به خدا نداریم مثل یک بوته کنده شده هستیم که با هر بادی به حرکت در می¬آیم و با باد به هرطرفی می¬دویم بدون این که بدانیم چه کار می¬کنیم.هرچه معرفت و شناخت ما بیشتر شود پا برجاتر و محکم تر می¬شویم پس اگر دقدقه دین خود و آینده خود را داریم بهتر است با معرفتر شویم این معرفت را از اهل آن بگیریم نه از نااهل و این که به هزار و یک دلیل بترسیم و از اهل دین دوری کنیم و به توهم و تخیل برویم و داشته خود را بهتر از دیگران بدانیم (یعنی اینکه برای بررسی عقاید خود به افراد خبره روجوع نکنیم)به هلاکت افتاده¬ایم.و این بی¬نیاز سرآغاز بدبختی ما خواهد شد.
سخن آخر:
تمام بدبختی ما از آنجای شروع می¬شود که شناخت ما ناقص و نادرست باشد این شناخت نادرست باعث می-شود به راهی به جز را حقیقت برویم و در تخیل و توهم حقیقت بمانیم و زمانی متوجه شویم که کار از کار گذاشته باشد.پس هرچه زودتر باید علف¬های هرز را از قلب خودمان بکنیم برای این کار نیاز به شناخت داریم که باید از کارشناس آن بگیریم دوستان عزیز دین داری با تنبلی و بی خیالی به دست نخواهد آمد.دوستان ما اول از هرکاری مسول کار خود هستیم و باید خود را اصلاح کنیم و به خاطر بصیرت دیگران بصیرت خود را کور نکنیم این فلسفه ممنوع بودن تقلیت دراصول دین است. پس نیاز داریم که دین خودمان را با افراد کالیبره شده جک کنیم.اگر این کار را نکنیم هر چقدر که زحمت بکشیم دیتاهایمان هیچ ارزشی نخواهد داشت.و جز پشیمانی چیزی نصیبمان نخواهد شد.
خدیا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار

حرف خصوصی با آقای رحمانی:
آقای رحمانی از نوشته هایتان متوجه شدم که هیچ مطالعه¬ی مفیدی در باره اسلام و دین خدا و خدا ندارید حتی یک با رقرآن را کامل نخوانده¬اید چه رسد به منابع دیگر اگر کسی دم از حضرت علی(ع) می¬زند باید خود علی گونه باشد یا حداقل به فهمد که حضرت علی(ع) که بود برای چه بود و چرا داد سخن سرمی داد
حضرت علی(ع) در نماز از خوف خدا به خود می¬لرزید اگر تیر از پایش می¬کشیدند متوجه نمی¬شود(چون خدا را به خوبی شناخته بود و عاشق بود)
حضرت علی(ع) سگ بچه ها ییتیم می شود(چون عاشق خدا بود)
حضرت علی(ع) در جنگ با مسلمانان اغفال شده و بی خبر (جمل ،صفین و نهروان)از کشته پشته می ساخت چون باز هم عاشق خدا بود من می خواهم این عشق را به فهمید یعنی چه؟
سخن آخر آقای رحمانی:شما نیاز به یک ویروس کشی خیل قوی نیاز دارید و باید به اهل فن رجوع کنید به نظر من در سمنان شما می¬توانید به دکتر خرسندی استاد گروه عربی مراجع کنید و سوالات خود را با ایشان در میان به گذارید وبه کمک ایشان شبهات را از خود دور کنید وشاید بتوانید گره¬ای از مشکلات بی¬چارگانی بگشاید
از خداوند متعال در خواست کمک نه برای شما بلکه تمام جوان این آب و خاک که مایع امید آقا و سرور ما آقا امام زمان(ارواحنالا فداء) هستند دارم.
التماس دعا

به نام خدا
نا شناس عزیز
سلام
ممنون از نظراتتان
پیداست که بر خلاف شکسته نفسی‌تان فرد مطلعی هستید. خوشحال می شوم که یک کلبه در وبلاگ خودمانی ما داشته باشید. اگر افتخار می دهید بسم ا...
...........
سلمان عزیز
من تو را می شناسم
تو مسلمان معتقدی هستی فقط کمی بحث ها را قاطی کردی
از تو خواهش می کنم کمی تندی این کامنت ناشناس را به دل نگیری
اصلا خواهش می کنم اگر می شود حداقل تا مدتی برای آن جوابیه تهیه نکنی.
البته این را فراموش نمی کنیم که تو شناخته شده ای و منتظر و ۱۳ و این دوست عزیز و خیلی های دیگر ناشناسند.
ممنون
استاد

رحیمی نژاد چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام
قرآن خوانده اید؟ در آن تدبر کرده اید؟ چند نفر شما تفسیر قرآن را خوانده است؟ نگویید که آنرا هم کسانی نوشته اند که ما در قبول خود این اشخاص تردید داریم! بخوانید ٫ عقل را بکار گیرید سبک و سنگین کنید تصمیم به قبول و یا رد آن بگیرید.
اسلام و خدا در درون شماست در دیگران آن را جستجو نکنید گذشت خوب است اگر در محیط بیرون آن را نیافتید دلیل بر بد بودن آن نخواهد بود. اگر برخورد های بدی به نام اسلام با شما صورت گرفته است از شدت ناراحتی و خشم تر و خشک را باهم نسوزانید . انسان ها گناه و خطا دارند که اگر نداشتند توبه ای وجود نداشت. پس هیچ گروهی مطلق خوب وهیچ گروهی مطلق بد نیست. به دنبال خوبی ها باشید .
شما عدالت را در احکام خدا میجویید در حالی که در آن شکی نیست اگر مسلمانید ٫باید عدالت را در اجرای احکام بجویید.
این هم گفته ی شماست آقای رحمانی:
این اصل آفرینش و اگه همه طبق اصول اخلاقی رفتار کنند که دیگه اسمش دنیا نیست، دنیای مادی و انسانهاش اینگونه اند، در همین دنیاست که ارزش خیلی از رفتارها مشخص میشه، متاسفانه در این دنیای ما نیازی نیست که خیلی رفتار خوب انجام بدی تا ملت ازت راضی باشند، بلکه تنها کافیست که مقدار کمی از کارهایی که دیگران انجام می دهند را شما انجام ندهی تا محبوب بشی، نه اینکه واقعا" کار و رفتار خوب داشته باشی که این برای یک جامعه بسیار مضر است مخصوصا" که این ملت و این جامعه ادعای دینداری و دینمداری می کنند که متاسفانه در این جامعه تنها حرفی از آن باقی مانده و یکی از مسائل و مشکلات اساسی که در این جامعه وجود داره اینه که شناخت افراد بسیار سخت و ناممکن شده، بخاطر اینکه همه ی ما به نوعی داریم نقش بازی می کنیم و صبح که از خواب بیدار می شیم کیفمان را پر از صورتک هایی می کنیم که در طول روز نیاز به آنها داریم، صورتک استاد، صورتک رئیس، صورتک.....
متاسفانه این شده گذران زندگی ما انسانها، نمی دونم که چطوری می شه این معزل رو حل کرد ولی فکر کنم که بهترین راه اینه که ملت رو از خوابی که رفتن و باعث شده که همه چیز رو زیر پا بگذارن بیدار کنیم، توی این راه همه ی ما مسئولیم و در ابتدای این راه بایستی از خودمون شروع کنیم.
از همین فردا صبح
بسم الله، یا علی

احساس میکنم تکلیف شما ودوستانتان با خودتان روشن نیست
آقای رحمانی من خیلی از کسانی که دم از اسلام میزنن خوشم نمی آید چون فقط جاهایی که به نفعشان باشد مسلمانند.(البته نه همه) من میفهمم که چه می گویید چون خودم سالها با این مسائل در گیر بودم اما تجربه های کوچک گاهی باعث روشن شدن موضوع می شود . شما جوانید اگر دلسوزی شما نه فقط برای خودتان بلکه برای جامعه باشد باید دید آیا چند سال دیگر هم ...

خدایا به خاطر این که هرگز تنهایم نمی گذاری از تو سپاسگزارم .خدایا به خاطر این که هر گاه در جاده زندگی قدم هایم اندکی از راه راست سست می شود تو با تلنگری به راهم می آوری از تو سپاسگزارم.خدایا! ممنونم که هر زمان که تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کرده ام با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساخته ای تا به یاد آورم که در برابر اراده بی انتهایت هیچ چیز تاب ایستادگی ندارد!خدایا! از این که می بینم بزرگی چون تو، همواره مرا زیر نظر دارد و هرگز فراموشم نمی کند سخت به خود می بالم .خدایا! با این که گناه کرده ام، ناسپاسی نموده ام، حتی گاهی از رحمت بی کرانت ناامید شده ام و بنده خوبی برایت نبوده ام اما توی مهربان هر زمان که درمانده از همه چیز و همه کس شده ام باز هم با آغوش باز پذیرایم بوده ای و در نهایت بزرگواری حمایتم کرده ای .به راستی ای پروردگار زیبا و مهربان در برابر این همه لطف و بخشندگی تو چه می توانم بگویم؟ این همه سخاوت و کرم را چگونه پاسخ گو باشم؟خدایا! تعداد دفعاتی که در نهایت ناباوری و بهت همگان از راه های عجیب و خارق العاده ات در سخت ترین و غیرممکن ترین شرایط یاورم بوده ای از حساب بیرون است .خدایا! ممنونم که هر زمان که تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کرده ام با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساخته ای تا به یاد آورم که در برابر اراده بی انتهایت هیچ چیز تاب ایستادگی ندارد!تو خود نیک می دانی که بنده ات جز چیزهایی که تو به او بخشیده ای در چنته چیزی ندارد، پس تمنا دارم در یافتن راه درست زندگی و به دست آوردن شادمانی عشق، آرامش و سعادت حقیقی یاریم کنی چرا که بدون تو هیچ ندارم و با تو از همگان بی نیازم .خدای من می دانم که با این همه تو باز هم مرا دوست داری و همیشه و در هر لحظه مواظبم هستی زیرا این حدیث قدسی ات همواره در ذهنم طنین می افکند.



خداوندا به من توفیقی ده که فقط یک روز بنده مخلص تو باشم که می دانم حتی ساعتی این چنین بودن بس دشوار است.خدایا سینه ام را چنان بگشای که درد های تمام عالم را در آن جای دهم. حتی درد محکوم شدن به گناه های ناکرده ام را.خدایا می دانم که نادانم به ذره ای از علم بیکرانت دانایم کن.بارالها زبانم در ستایش تو قاصر است به من زبانی عطا کن تا گوشه ای اندک از رحمت بیکرانت را سپاس گویم.خدایا قلبم را از تمام کینه ها پاک کن که غیر از تو کسی را بر این کار قادر نیست.خداوندا به من صبری ده که بر سیلی دشمنان بخندم و با خنجرهای دوستان به رقص آیم.خدایا شرکم را به یکتاییت ، ضعفم را به قدرتت، جهلم را به علمت، حماقتم را به حکمتت، گناهانم را به رحمتت، عصیانم را به عزتت، تیرگی دلم را به نورت، بی حرمتی هایم را به قداستت، تنگ دستی و بخلم را به کرمت و ناسپاسی ام را به لطفت ببخش.خدایا به خیر و شر خود آگاه نیستم به علمت و به رحمتت هر آنچه خیر من در آن است بر من فرو فرست و هر آنچه شری برای من در آن است از من دور گردان.خدایا به من یقینی ده که جز تو در هستی هیچ چیز نبینم.خدایا به من دلی ده که جز مهر تو در آن هیچ مهری را راه نباشد.خدایا به من قلبی ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفریده توست.خدایا به من زبانی ده که جز بر حمد تو گویا نگردد.خدایا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خیر من است بر زبانم جاری کن تا از تو تمنایش کنم که خود بسیار نادانم.خدایا خواسته هایم بسیارند ولی هیچ چیز در قبال آنها ندارم. پس تو از مخزن بی انتهای کرمت آنها را به من عطا کن.خداوندا...آرامشی عطا فرما که بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم .شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم خداوندا با تمام آنچه تو به من عطا کردی می خوانمت پس دعایم را ودعای همه بندگانت را اجابت فرما.......

۱۳ چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ب.ظ

به نام خدا
اقای رحمانی سلام
در جواب
به جز از یکی از بند های نوشته هام از هیچ کدام پشیمان نیستم که اون رو در کامنت قبلی اصلح کردم
خیلی جالبه نه؟تند روی های این حقیر میشه تحجر و تند روی های اقا مرتضی منطقی است

۱۳ عزیز
آتشت کمی تند است قبول کن
استاد

منتظر چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام استاد.خوبید؟

استاد این طوری که بوش می اد این بحث به جای مناسبی ختم نخواهد شد البته این نظر بنده ست ونه تنها شبهات بر طرف نمیشه بلکه کسانی هم که شبهه ای نداشتن دچار مشکل می شن
نمی دونم چرا این بحث که با ضایع شدن حقوق زنان شروع میشه و اخرش به نفی عدالت علما میرسه چند وقتیه تو دانشگاه ما زیاد شده چون سر کلاس های عمومی هم مطرح شده
اگه اقای رحمانی به خواهش بنده توجه می کردن و یه تماسی با اون شماره که دادم می گرفتن کاملا مشکلشون بر طرف می شد و می تونستن این بحث رو خاتمه بدن
راستی این شماره به هیچ مقام قضایی و قانونی هم مربوط نمی شه که از عاقبت تماس بهراسید .ایشون هم استاد دانشگاهن.
نمی دونم شما این نظر من رو تا چه حد قبول دارید:‌اگه ما با حرفامون باعث گمراهی یک نفر بشیم اون جهان باید پاسخگو باشیم. نمی دونم خدارو چه دیدی شاید اخر این بحث به این نتیجه برسیم که اون جهانی وجود نداره و همش ...

در کلاس انسان در اسلام ترم قبل یکی از دانشجوها از اول ترم حرفای خاصی می زد که اخرین جلسات بود که معلوم شد طرف ماتریالیسته و اصلا روح رو قبول نداره و ما از اول ترم سر کار بودیم و ایشون اصلا منظور دیگه ای داشت اخر ترم هم سر کلاس همه ی مقدسات مارو زیر سوال برد و ... و الان هم در قید حیات است و در دانشگاه مشغول ادامه تحصیل.
منظورم اینه که با چندتا سوال کاریبا شما ندارن

یه سوالی داشتم از اقای رحمانی :
فرض کنیم(فرض محال چون من به حرفایی که زدم ایمان دارم) که حرفهای شما درست باشه خوب باید ما حالا چی کار کنیم؟ منظورم اینه که شما با این همه شبهه تا حالا چی کار می کردین بگید ما هم همون کار رو انجام بدیم؟ اخه اگه بپذیریم که احکام رو علما با نظر خودشون و با منافع شخصی ارائه دادن دیگه نمیشه زندگی کرد و ادم همش سر در گمه.

بازم میگم باید به متخصص مراجعه بشه یا اگه بشه با اجازه ی استاد یه متخصص رو دعوتش کنیم به این میزگرد مون.

یا علی

به نام خدا
سلام منتظر عزیز
۱-من هم یک جاهاییش ترس برم داشت اما خدا را شکر به نظر سر به روشنایی باشد.
۲-در هر صورت باید به سوالات جوانان و دانشجویان پاسخ داد.
۳-با کتمان چیزی حل نمی شود.
۴- ذات جوان ایرانی خداجو و عدالت طلب است.
۵- راجع به آن دانشجویی که گفتی ماتریالیست بوده است شاید بحث های او-و پاسخ استاد اثر مناسبی در کلاس گذاشته باشد.
۶-یک متخصص ناشناس آمده است که خواهش کردم کلبه ای داشته باشد. ان شاا... بپذیرد. اگر شما کسی را می شناسی بسم ا....
۷-منتظر بدان از تضارب افکار-مخصوصا بین قشر فرهیخته- ان شاا...جز خیر حاصل نخواهد شد.
ممنون
استاد

سلمان رحمانی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:45 ب.ظ

با سلام خدمت همگی دوستان که تشریف آوردند و نظر دادند
سپاس

یه جورایی منم با منتظر موافقم، منم صلاح می دانم که حداقل برای مدتی بحث ادامه پیدا نکند لذا منم سعی میکنم که بجز این کامنت دیگر حرفی در این مورد به میان نیاورم فقط برای احترام به عزیزان شرکت کننده در بحث خیلی مختصر و کوتاه جوابیه هایی به این عزیزان میدهم:

سلام مرتضی
به روی چشم، سعی میکنم از منابع موثق مطالب مفیدی پیدا کنم.

سلام 110
زیبا بود، لطف میکنی که نظر میدهی.

سلام ناشناس
من دم از چیزی نزدم چه برسد به اینکه از شخصیت بزرگ و حقی مانند مولا علی(ع)،
فکر کنم که کمی زود قضاوت کردی، ان شا الله که اینگونه نبوده باشد.
از دعای خیرتان هم سپاس

سلام خانم رحیمی نژاد
به نوشته هایم اعتقاد دارم زیرا با توجه به شرایط آنها را ننوشته ام، بلکه با توجه به واقعیات از دید خودم و اصولی که به آنها معتقد بودم بیان شده اند.
جملاتت بسیار زیبا بودند، بسیار استفاده کردم.

سلام 13
هر جور که خود صلاح می دانی، منم خیلی مختصر پاسخ گفتم و نظر اصلی ام را در مورد مواردی که مطرح کردی را بیان نکردم، آنهم به برای اینکه به جدل کشیده می شد. در مورد نظرات مرتضی قسمت مشخصی رو گفتم که منطقی است، در جوابیه ام هر شماره مرتبط با شماره نظر مربوطه است، پیشنهاد می کنم که یکبار دیگه ارتباط آنها را چک کن. سپاس

سلام منتظر
در مورد گمراه کردن کسی حق با شماست، قصد بنده این نبود، فقط قسمتی از مسائلی را که می دیدم رو از نظر خودم بیان کردم، شاید حق با استاد باشد.
اگر بگویم که چه کار می کردم ومیکنم کمی شعاری میشود لذا از گفتنش صرف نظر می کنم.

علی علی

۱۳ چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ب.ظ

به نام خدا
حرف دل من رو این عزیز ناشناس زد.خدا خیرت بدهد
ناشناس عزیز میشه یک نگاهی به نظرات این حقیر هم داشته باشی و هم مذهب خودت رو نصیحتی بکنی

۱۳ پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ق.ظ

به نام خدا
سلام اقای رحمانی
باور کن نظرات من دقیقا شبیه نظر ناشناس بود شما به احتمال زیاد منظور من رو نفهمیدین که احتملا به خاطر لحن تند نوشته های من بود.به هر حال اقای رحمانی من هم قصد بی احترامی به شما رو نداشتم ولی این رو میدونم که اگر بعضی وقت ها من و اقای صفر دوست به توافقاتی برسیم با شما نقطه نظرات متفاوت تری را خواهیم داشت.انها هم مهم نیست مهم سر بلندی در ان جهان است که برای همه عزیزان از حضرت حق خواستارم.کوچیک شما ۱۳

مرتضی جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ق.ظ

به نام الله

در جایی گفتم "مثل 13 تخریب شخصیت نکنید"
قبول دارم تندروی کردم و همین اول کار از 13 عذر مخوام. قصدم خیر بود. خواستم به دیگران بگم تو بحث ها به شخصیت کسی (مخصوصا سلمان که شناخته شده است) توهینی نکنید و یا زود درباره اش قضاوت نکنید.
به اشتباهم اقرار می کنم. باید لحن ملایم تری رو انتخاب می کردم.
در ضمن بحث ها قاطی پاتی شدن، بحث تو بحث شد، از این شاخه به اون شاخه زیاد پریدیم، یه بار سوال بر اجرای احکام اسلامی بود و بار دیگر بحث در آزادی زن در اجتماع بود.

1) سوال این بود که چرا در کشوری که دین آن اسلام است احکام و قوانین آن به درستی اجرا نمی شود؟ چرا مجریان آن در انجام این احکام سستی می کنند؟
چرا همه فکر می کنن سلمان دچار شبهه شده در حالیکه این سوال خیلی از ماها است!!!
چرا همه فکر می کنن ما هیچ چیزی رو قبول نداریم ؟؟؟
به خدا ما هم مثل خودتون بچه مسلمونیم، روزی یازده بار در نماز های پنجگانه به یگانگی خدا و رسالت پیامبر شهادت می دهیم.
ما دلمان می خواد اسلام واقعی رو تجربه کنیم نه اسلامی که برای منفعت یه عده شکل گرفته ...

2) ۱۳ عزیز در بحث های قبلیم با شما، تا حدودی جواب این سوال رو دادم اما خودم هنوز قانع نشدم، به دلیل و برهان محکمتری نیاز دارم و از علم شما و دیگر دوستان کمک خواستم اما تا اکنون جوابی نگرفتم ...
و همچنان هم می گویم که این سوال رو باید با عقل و منطق خودمون جواب داد.

3) اشتباه جفتمون این بود که فکر می کردیم مرجع مون یکی است (مرجع من آیت الله مکارم شیرازی است). اینو قبول دارم که نظر مراجع در مورد یک حکم متفاوت می باشد. در بعضی از موارد مرجع من سختگیری هایی کردند که دیگر مراجع نکرده اند و بالعکس.
اگه مرجع شما گفتن که رابطه زن و مرد در هر صورتی حرام است و خودتون رو موظف به انجام این می دونید باید خونه بشینید و به قول خودتون فقط در موارد ضروری وارد جامعه شوید. قید دانشگاه رو هم بزنید. به فکر ادامه تحصیل و کار کردن نباشید. به اساتید نامحرم برای رفع اشکال مراجعه نکنید. سر کلاس بهشون نگاه نکنید و هزار و یک کار دیگر ...
و اینجاست که صدای من و سلمان در میاد و آوای آزادی زن در اجتماع را سر می دهیم.
من تمام حرف های تو و ناشناس عزیز رو با تمام وجود قبول دارم اما باز هم بر می گردم به بحث اولم:
اگر حکم خدا اینگونه است که زن در اجتماع باشد پس چرا حاکمان زن را سرکوب می کنند؟
اگر حکم خدا اینگونه است که زن خانه نشین باشد پس چرا در اجتماع هست؟
چرا برخلاف وصیت مولا وزیر زن داریم؟ غیر از اینکه زمانه عوض شده و 1400 از جامعه مولا علی (ع) گذشته؟
آیا امروز ما نباید از امام زمان خودمان در مورد این مسایل دستور بگیریم؟
این حرف رو حاج آقا نصیری که تمام ائمه چون علم لدّنی دارند همان کاری را انجام می داند که امام علی (ع) انجام دادند (25 سال سکوت در برابر حق خلافتش) یا همان کاری را می کردند که امام حسن(ع) در جنگ با معاویه کرد یا همان کاری را می کردند که امام حسین (ع) در ظهر عاشورا کرد و یا همان را کاری می گردند که امروز امام زمان (عج) انجام می دهند.

در ضمن منظور من از رابطه دختر و پسر، رابطه دوست پسری و دوست دختری نیست.
دیروز دو تا از خانوم های آلی ارشد یه سری سوال پیشرانه ای از من پرسیدن، فکر کنم 2 ساعتی طول کشید تا همه اشکالاتشون رو برطرف کردم، آیا کارم گناه بوده؟ آیا چون کمی طنز چاشنی کارم کرده بودم، فعل حرامی انجام دادم؟

4) من کی گفتم قرآن و احادیث رو قبول ندارم؟ در حالیکه سندی محکمتر و قوی تر از آنها سراغ ندارم !!!
من ندیدم شما مثل ناشناس عزیز سند و مدرک محکمه پسند رو کنی. فقط و فقط گفتی در قرآن و احادیث آمده است، حالا اینکه چی آمده است رو نگفتی!
اگه تو همانند ناشناس حرفتو می زدی، من هم اون جوابیه رو نمی دادم. من در مقابل حرفای ناشناس چیزی جز تصدیق مطالب گفته شده برای گفتن ندارم.
13 عزیز خیلی از چیزها برای بشر شناخته شده است. به نظر شما اگه خدا در قرآن می گفتند آب در 100 درجه به جوش می آید دیگر نباید به دنبال دلیلش می رفتیم؟ دیگر نباید کسی به ارتفاعات می رفت و دمای جوش آب رو اندازه می گرفت؟
قرآن کتاب شعر نیست که با خوندش لذت ببریم، قرآن به این علت نازل شده که با خواندنش تفکر کنیم.
غیر از اینکه یک ساعت تفکر بهتر از هزار سال عبادت است؟
غیر از اینکه وقتی پیامبر ما وارد مسجد می شدند و مشاهده می کردند یک گروه در مورد مسایل علمی و گروه دیگر درباره مسایل دینی بحث می کنند به آن گروهی که درباره ی علم بحث می کردند ملحق می شدند؟
من عقل رو با قرآن مقایسه نکردم بلکه گفتم وقتی می تونیم به قرآن عمل کنیم که با تمام وجود درکش کرده باشیم.
لطفا انقدر تک بعدی به قضیه نگاه نکنید.
اگر امام زمان ظهور کند و دستور به انجام کاری بدهند انجام خواهم داد چون می دانم بی دلیل کاری را انجام نمی دهند اما این امکان هم وجود داره که علت کار را ازشون بپرسم و مطمئناً با علم لدّنی ای که دارند مرا قانع می کنند و بر عقل و منطق من چیره می شوند.
در ضمن لازم به یادآوری است که ما کلی حدیث جعلی داریم و بعضی هاشو با مراجعه به عقل خودمان ( چه خودمان و چه بزرگانمان مثل مراجعمان) می توانیم بفهمیم.
ما از کجا بدانیم روایتی که ناشناس گفتند جعلی است یا نه؟ "حضرت علی(ع) در نماز اگر تیر از پایش می کشیدند متوجه نمی شدند"
اینها دقیقا حرف هایی بود که حاج آقا مبشری سر کلاس اندیشه اسلامی به ما گفتند و به ما یاد دادند در همه چیز تفکر کنیم و هر چیزی را به راحتی نپذیریم مگر آنکه برایمان اثبات کنند.
قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجاده همگی شناخته شده و اثبات شده اند.
روایت بالا هنوز برایم اثبات نشده و اگر کسی منبع موثقی دارد خوشحال می شوم کمکم کند.
متاسفانه ما روایات و احادیث زیادی داریم که با تمام وجود بهشون ایمان داریم در حالیکه همگی جعلی هستند.
5) 13 عزیز یه سوال دارم:
کسی که در راز آفرینش، در کلمات قرآن و خیلی چیزهای دیگر تفکر نکنه چجور می تونه به حقانیت و یگانگی خدا پی ببره؟

6) ای کاش خوارج اجازه می دادند در جنگ صفین مالک اشتر به حکمیت می رفت که تایید شده ی مولا بود نه اون ابوموسی اشعری.

7) شاید تو راست می گی و من هنوز حد آزادی زنان رو نشناختم و درک نکردم، چون یک مرد هستم اما اگه ممکن هست این جایگاه رو برام توضیح بده. شاید در آنیده دختر دار شدم و بدونم چگونه تربیتش کنم. ممنون می شم اگه بهم توضیح بدی ...

8) چرا همه فکر می کنن همینکه امام زمان ظهور کند دست به شمشیر میشن و جنگ راه می اندازند؟
لطفا در این طرز فکر تجدید نظر کنید.
اولا امام زمان (ع) رویه پیامبر اکرم(ص) رو در دعوت مردم به اسلام واقعی در پیش می گردند. دوما عدالت علی را گسترده می کردند و سوما کسانی که در آن زمان مال و جانشان به خطر می افتد، سر جنگ با امام زمان (ع) بر می دارند. حتی در حین جنگ ایشان رویه جد غریبش حسین بن علی‌(ع) را که در آخرین ساعات عمرش مردم به سوی خدا دعوت می کردند، در پیش خواهند گرفت.
پس امام زمان برای گسترش اسلام جنگ نمی کنند بلکه کفار برای جلوگیری از گسترش دین ناب محمدی (صلوات) با امام زمان (ع) وارد جنگ می شوند.
من این حرف ها رو از خودم در نمی یارم. خدا قسمت همه برن کربلا. در قدمگاه امام زمان چگونگی ظهور و گسترش اسلام پس از غیبت مو به مو تشریح شده. من اینجا مرجع خاصی سراغ ندارم که بخوام معرفی کنم.
پس نتیجه حرف های این بند:
نه پیامبر اکرم (ص) و نه هیچکدام از ائمه برای تبلیغ دین اسلام اقدام به جنگ نکرده اند. بهتر است تاریخ را بار دیگر ورق بزنید. این دشمنان و کفار بودند که با این بزرگواران به نگ برخاستند.

9) تو بحث مون استاد تا به حال از من طرفداری نکردن (مگر در مواردی که طرف بحثم تو نبودی و خودت هم تصدیقم کردی)، به شما گفته آتیشت تنده (که دال بر طرفداری از من نیست) ولی به هیچ کدوم از کامنتهای من پاسخ آن چنانی ندادند، می تونید همه رو چک کنید و اگه موردی پیدا کردین بگین تا بقیه هم بدونند.
مشابه همین رو هم به سلمان گفتی !!!
موندم چرا این حرفارو زدی؟ امیدوارم که از روی احساسات و عصبانیت این ها را نگفته باشی.

۱۰) در آخر باید بگم خدا همتون رو خیر بده، خیلی چیزها یاد گرفتم، بعضی چیزها رو به یقین رسیدم
قفط تعطیلش نکنید، یکی هست که می خواد ازتوش چیز یاد بگیره!
انشالله وعده هممون سامرا سرداب آقا امام زمان (ع)

یا علی

آفرین مرتضی
این تار می حواهم از تو دفاع کنم!
اکثر مطالبت در این کامنت پخته بود (نه ۱۰۰ دز صد)
استاد

مرتضی جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام به همه
ممنون استاد
تا پختگی راه بسیاری است٬ امیدوارم اول بتونم تو راه درست گام بردارم و دوم از سختی های این راه شانه خالی نکنم و عقب نشینی نکنم.

۱۳ عزیز یادم رفت بگم که سعی کردم حرفهایی رو بزنم که بهشون عمل می کنم و از شعار دادن دوری کنم.
خیلی هم به حرفات فکر کردم. اولین بار که خوندم یه جوری شدم. یک آن حس کردم مسلمون نیستم و فقط دم از مسلمونی می زنم برای همین خیلی ناراحت بودم. اگر همون موقع جواب می دادم از روی احساسات بود.
اول رفتم رساله رو ورق زدم (در باره رابطه دختر و پسر) بعدش سعی کردم نقایصم را برطرف کنم و در آخر وقتی عمل کردم باز گشتم. البته بگم که حرفای ناشناس خیلی تاثیر گذار بود.

۱۳ می شود به نامحرم نگاه کرد و بر شیطان غلبه کرد به شرطی که تقوا پیشه کنیم و از شر شیطان رجیم به خدای قادر و متعال پناه ببریم. به شرطی که به نیت گناه جلو نرویم.
ائمه ما اینگونه بودند. این که بگوییم بطور مطلق با هیچ نامحرمی ارتباط نداشتن اشتباه است. نگاه آنها نگاه خدایی بوده و ما همانطور که دم از عدالت علی (ع) و آزادگی حسین(ع) می زنیمکمی هم زسیره زندگانی آنها درس بگیریم.

این هم یادم رفت بگم که اگر همه ی مردم کره زمین پس از ظهور آقا امام زمان (ع) ظزفیت پذیرش دین اسلام را داشتند مسئله ی شهادت امام زمان (ع) عزیزمون و رجعت امامان دیگر پیش نمی یومد
باور کنید این کفار هستند که بر علیه اسلام جنگ می کنند وگرنه اسلام با خون و خونریزی مخالف است.
قرآن می گوید "لا اکراه فی الدین" و جنگی که در مد نظر شماست مغایر این حرف خداست.
خود خدا می گوید برید به عقلتون مراجعه کنید و در انتخاب دینتون مختارید اما هر دینی را انتخاب کردین به احکامش عمل کنید و خدا را پرستش کنید.

هر از گاهی یاد داستان موسی و چوپان بیافتیم بد نیست.

این سوال هم یادم رفت بپرسم:
اگر شما بخواهید برای یک غیر مسلمان (مثل مسیحی، یهودی،بودایی و غیره) تبلیغ دین اسلام را بکنی از چه راهی وارد می شوی؟
از راه جنگ و خونریزی یا از راه عقل و فطرت؟
می شینید با استفاده از کتب و اعتقادت خوداشون اسلام را ثابت می کنید یا به زور چک و لگد او را مسلمان می کنید؟
آیا فرزندان خودمون رو تشویق به انجام واحبات می کنیم یا با زور اونارو مجبور می کنیم تا مثلا نماز بخونن؟

فعلا سخنی ندارم
ممنون که می آیید و وقت می ذارید و نظر می دین

امیدوارم استاد یه کلبه مخصوص این مباحث درست کنن
یا اینکه اجازه بدن خودم درست کنم

یا علی
یا حق

به نام خدا
هر چند چالشی است ولی بساز
یکی هم برای امید طاهری بساز
ممنون
استاد

رحیمی نژاد جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام


عیب رندان مـکـن ای زاهد پاکیزه سرشـت
کـه گـناه دگران بر تو نـخواهـند نوشـت
مـن اگر نیکـم و گر بد تو برو خود را باش
هر کـسی آن درود عاقبت کار کـه کـشـت
همـه کـس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تـسـلیم مـن و خـشـت در میکده‌ها
مدعی گر نکـند فهم سخن گو سر و خـشـت
ناامیدم مـکـن از سابـقـه لـطـف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نـه مـن از پرده تـقوا بـه درافـتادم و بـس
پدرم نیز بـهـشـت ابد از دسـت بهـشـت
حافـظا روز اجـل گر بـه کـف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت بـه بـهـشـت

سلمان رحمانی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ


تا قلم در دست دارم می نویسم از ریا
حرف من بشنو دو روی چاپلوس بی حیا!
از غریبه تا خودی را نهی منکر می کنی
تا به خلوت می روی آن کار دیگر می کنی
یک طرف در محفل درویش، یاهو می زنی
سوی دیگر تیشه بر اندیشه ی او می زنی

سلمان رحمانی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ب.ظ


در نمازت بی جهت الله اکبر می کشی
وقت می خوردن که شد پیمانه را سر می کشی! گر نمی خواهی که در بند اسارت سر کنی
وقت وجدان درد باید گوش دل را کر کنی
توبه کن! باید لباس شرک از تن برکنی
این غرور کذب حاصل از ریا را بشکنی

رحیمی نژاد یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام آقای رحمانی
گویادلگیرید از من!!!!؟؟؟
دلیلی نمی بینم که برای همه توضیح بدم اگه نیاز به توضیح هست آدرس پست الکترونیکی خودتون رو بدید وگرنه که هیچ.
به قول استاد که هرچی بیشتر می گذره بیشتر به ایشان اعتقاد پیدا می کنم شما هم منو نشناختید . ریا!!!!!!!!!!!!!! عجیبه!!!.
من هم شما رو نشناختم.

به نام خدا
سلام
نه از شما دلگیر نیست. (حس من است البته)
کمی از این همه حمله ای که به او شد دلگیر است. (حس من است البته)
هر چند من هم یک جایی او را ول کردم یعنی مبحث دارد خلط می شود اما درس خوبی بود تا
-او تحمل خود را بسنجد.
-شما بی محابا دوست را دشمن نکنید.
-همه به این نتیجه برسیم که دموکراسی (نه به معنای غربیش) سخت است. باید تمرین کنیم.
ممنون
استاد

رحیمی نژاد یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ب.ظ

سلام استاد
بله درست می فرمایید
ممنون

امید طاهری یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام به سلمان خودم
امیدوارم که حالت خوب باشه. بی خود نیست می گن جونوبی ها خون گرمند. با اینکه تازه سمنان بودم ودیدمت ولی بازم یجورایی دلم هواتو کرده اگه دلت خواست و وقت کردی یه سری هم به ما بزن
تا بعد خدانگهدار

۱۳ یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ

به نام خدا
امیدوارم که از حقیر ترین و بد ترین بنده خدا بی شک{یعنی ۱۳} ناراحت نباشی جناب اقای رحمانی باور کن نیت ما خیر بود ولی اگر کاری کردیم که باعث ناراحتی شد از شما معذرت میخواهم

سلمان رحمانی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
این حرفا چیه؟ البته که من خیلی روی شما شناخت ندارم چون خیلی برخورد نداشتم ولی اینگونه نیست که از یه دوست خیلی سریع دلخور بشم.
در مورد چی میخواهید توضیح بدید، من که مسئله گنگی نمی بینم، واضح بود و اون چیزی که می بایست رو تقریباً برداشت کردم ولی اگر فکر می کنید نیاز دارید می نویسم هر چند که در نظرات قبلی هم نوشته بودم:
salmanrahmany@gmail.com

در ضمن این 2 کامنت آخر در جواب شما یا شخص خاصی نبود، کلی بیان شدند.

وقتی که حرف حق می زنی، دیگر نیازی به طرفداری کسی نبایستی داشته باشی و حتی اگر همه جماعت به تو حمله کنند بایستی استوار به راه صحیح خودت ادامه بدهی، مگر در جایی که نیاز به انتخاب مردم داشته باشی که در آنجا دیگر پافشاری کردن بر حرف حتی به حقت موجب کتار گذاشتنت می شود، در اینجا بهتر است که سخنانت به صورت پیشنهادی مطرح شوند تا اختیار تصمیم گیری را به عهده ی جمع بیاندازی تا خود به یقین برسند.
مشابه کاری که مولا علی(ع) در مقابل خلافت به حق خود انجام دادند.

علی علی

سلمان رحمانی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام مرتضی
سپاس از اینکه آمدی و نظر دادی، همچنین از اینکه پیگیر ماجرا هستی سپاس، با وجود اینکه وظفیه هر مسلمان است ولی خیلی از ماها خود را گول می زنیم و با این سخن که من مدانم و خدای خودم دنبال خیلی از مسائل نمی رویم، اول خودم را می گویم.

علی علی

سلمان رحمانی یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام بر دوستان
یه داستان جالب براتون می نویسم که بی ارتباط به بحث های اخیر نیست،
البته بطور کامل داستان یادم نیست ولی سعی می کنم که نقاط مهم و کلیدی اون رو بطور صحیح منتقل کنم:

درون شهری 2 مغازه ی قصابی و سوپر مارکت وجود داشتند که به افراد نیازمند تا مرز فرضاً 100 تومان در ماه جنس مجانی می دادند، هر خانواده ای که نیازمند بود جهت تامین گوشت و مواد خوراکی خود در یک ماه به این قصابی و سوپر مارکت مراجعه می کرد و گذران زندگی می کردند.
در این شهر نقاش مشهوری زندگی می کرد که شهرتش آوازه ی جهانی داشت و تابلوهای نقاشی که می کشید با قیمت بالا در بازا و نمایشگاهها فروخته می شد، اما با وجود اینهمه شهرت این نقاش دوستی چندانی نداشت تنها یک همسایه که در نزدیکی این نقاش زندگی می کردند با او در ارتباط بودند آنهم نه ارتباط خیلی نزدیک.
روزی برای همسایه مشکلی پیش می آید و نیاز به 100 تومان پیدا می کند. وقتی مشکل خودش را با خانواده خود در میان می گذارد به این نتیجه می رسند بروند و از دوست نقاششان مبلغ مورد نیاز را قرض بگیرند تا در ماه بعدی پول را به او بازگردانند.
وقتی که مرد همسایه نزد دوست نقاشش می رود و از او درخواست کمک می کند در جواب به او می گوید که میتواند برود و از قصابی و سوپر مارکت به اندازه ی 100 تومان مواد خوراکی 1 ماه خود را تامین کنند و از پول پس انداز شده جهت رفع مشکل خود استفاده کند، وقتی که مرد همسایه از این کار سرباز می زند(دلیلش یادم رفته است) مرد نقاش جواب نه به او می دهد و پولی به او قرض نمی دهد. این مسئله موجب ناراحتی مرد همسایه می شود و باعث می شود که دیگر سراغی از نقاش نگیرد و ارتباطش را با او قطع کند.

چند سالی از این قضیه می گذرد تا اینکه روزی خبر می آورند که نقاش مشهور شهر فوت کرده است. با توجه به اوصاف یاد شده، مراسم خیلی ساده و خلوتی برای مرد نقاش برگزار شد.

چند روز بعد از آن که مرد همسایه برای خرید گوشت و مواد غذایی به قصابی و سوپر مارکت مورد نظر برای دریافت اجناس مجانی رجوع می کند در جواب " آن کسی که جنس مجانی به شما می داد از دنیا رفته است " را می شنود.

علی علی

دلیلش این بوده که نمی خواسته زیر بار دین غریبه برود.

رحیمی نژاد دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام
خدا را شکر
اخلاق خوبی دارید
داستان هم جالب بود یه داستان هم در شعر رحیمی نژاد هست یه کم هم مفهوم این داستان شماست دوست داشتید بخونید.

مادر بچه‌ها سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام آقای رحمانی
ببخشید اگر از قافله عقب مانده‌ام و نظرم راجع به موضوع مورد بحث تاریخ گذشته شده!
به قول استاد شما سنگین بحث می‌کنید ما کم میآوریم!اگرچه خوشبختانه یا متا‌سفانه من خیلی بلد نیستم بحث کنم.
غرض از مزاحمت این بود که فقط میخواستم بگویم از این جمله خیلی لذت بردم:
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛




۱۱۰ سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ

ی خوشا قدری طلا از پای تا سر داشتن
اندکی الماس حتی قدر یک مول داشتـن

همچو سدیم از برای عشق ید پرپر شــدن
چو ن کلر در سر هوای هاش مثبت داشتن

سخت ماندن در قبــال مشکلات زندگــــی
نی چو الکانها هوای شعله در سر داشتن

دوستی با دیگران چون عنصر خوب نهـــم
نی چو ارگون منزوی وگوسه گیری داشتن

نیکنامی ونجابت چون گروه هشتمین
همچو اهن درسر فکر مثبت داشتـــن

همچو همپوشانی سیگما که خیلی محکم است
در رسیدن به هدف تصمیــــم راســــــخ داشتـــــن

به نام حدا
آفرین ۱۱۰ آفرین
باز هم بنویس لطفا
شعر از خودت است؟

ممنون
استاد

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ

آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: "بله او خلق کرد."
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست، خدا نیز شیطان است."
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب، افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد می توانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد، سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است، البته که وجود دارد. آیا تاکنون حسش نکرده ای؟"
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: " آقا در واقع ، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبود گرماست. هر موجود یا شی را می توان مطالعه و آزمایش کرد وقتی که انرژی داشته باشد یا آن را انتقال دهد و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آن را دارا باشد. صفر مطلق(F -064) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده می شوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای این که از نبود گرما توصیفی داشته باشد، خلق کرد."
شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد."
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبود نور است. نور چیزی است که می توان آنرا مطالعه و آزمایش کرد، اما تاریکی را نمی توان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن می توان نور را به رنگ های مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد، اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آن را روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد، به کار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همان طور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده می شود. او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد، وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا! یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی می توان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن است که بشر مواقعی عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.

نام آن مرد جوان: آلبرت اینشتن بود.

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟» پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ

چرا شیطان را بد می دانیم؟چرا شیطان را دشمن خدا می دانیم در حالی که آفریده اوست؟
برای بررسی این مسئله از منظر من ابتدا میرویم سراغ داستان خلقت انسان توسط خدا.
خدا بعد از غلقت انسان به فرشتگان خود دستور داد تا در مقابل نماینده خود در زمین تعظیم کنند.همه فرشتگانی سر تعظیم در مقابل قدرت خداوند فرو آورند مگر شیطان .
اینجای داستان لحظاتی تامل می کنیم و به بحث در مورد اتفاقات تا این لحظه می پردازیم.در اینجا چند مسئله هست.ابتدا اینکه دلیل خلقت فرشتگان که شیطان نیز جزء آنهاست چیست؟آیا دلیل فقط سجده کردن خدا و عبادت او بوده است؟اگر اینگونه است که به نظر من کاری بس بیهوده و عبث بوده است.ولی خدواند کریم از هر گونه کار بی جهت و عبثی مبرا هست . پس فلسفه تفاوت قرار دادن بین شیطان و بقیه فرشتگان چیست؟نمی توانیم بگوییم خدا نمی دانسته که شیطان اینچنین با او مخالفت می کند و غافلگیر شده.پس خداوند با قصد قبلی که مخالفت با وجود انسان است شیطان را آفریده.
مسئله دوم ؛ بر فرض اینکه شیطان به خواست خود و از روی نیت پلید خود با انسان و وجود او مخالفت کرده .سوال این است که شیطان این نفس پلید و عصیانگر را از کجا آورده؟بیشتر توضیح می دهم.ببینید وقتی یک انسان عمل گناهی انجام می دهد دلیل می آورد که بر اثر وسوسه شیطان این کار را کرده وشیطان این گناه را برای او زیبا جلوه داده است.یعنی یک نفس پلید او را هدایت می کرده.اما اگر بخواهیم کار شیطان را اگر بشود نام گناه برا آن بگذاریم بررسی کنیم می بینیم او از طرف نیروی برتر پلیدی هدایت نمی شده و تنها نیروی برتر او خداوند کریم و قادر است که هیچگاه نمی تواند نیروی پلید باشد و دعوت به فعل حرام بکند.پس مانند مسئله قبل نتیجه می گیریم که خدا با قصد قبلی این مخالف را در نهاد شیطان قرار داده که دلیل این مخالفت را در میان بحث باز می کنم.
به بقیه داستان می پردازیم؛بعد از سجده کردن فرشتگان و عدم سجده شیطان خداوند آدم و حوا را برای زندگی در بهشت قرار داد .در بهشت اتفاق دیگری میافتد که باز دلیل مخالفت شیطان و گمراه سازی انسان توسط وی را بهتر مشخص می کند. در بهشت خداوند از میان آن همه نعمت فقط خوردن یک میوه را برای آدم و همسرش ممنوع کرد .نام این کار خداوند را می توان نوعی دعوت منفی یا دعوت معکوس نام نهاد.دعوت به خوردن آن میوه و شیطان آمد تا از میان آن همه میوه به آدم خوردن این میوه که شاید آدم آن را اصلا ندیده بود توصیه کند.
من نام این میوه را میوه هستی می نامم.خدا با دعوت معکوس آدم را به خوردن میوه هستی دعوت می کند تا با خوردن آن آدم ماموریت اصلی خود را شروع کند.پس دلیل خوردن این میوه شیرین دعوت شیطان نبوده بلکه خواست اصلی خداوند بوده است.و شیطان را با دلیل محکم مخالف انسان قرار داده است.
اکثر افراد دلیل مخالفت شیطان با انسان را ذات پلید شیطان می دانند .ولی من نظر دیگری دارم.خداوند شیطان را مامور قرار داده برای امتحان کردنه بنده هایش.بیشتر توضیح می دهم.
همانطور که خداوند در قرآن و کتب دینی دیگر آورده است روح خود را در وجود انسان دمیده است .یعنی خداوند قسمتی از روح خود را در وجود میلیاردها انسان قرار داده است تا این روح به ظاهرا چند پاره در زمین به زندگی بپردازد و دوباره یکدست شود و به خداوند باز گردد.یعنی هر انسان بتواند روح خدا را در خود پیدا کند و با پیدا کردن این خدای درون به خدای احد و واحد برسد.و شیطان در این میان نقش یک دشمن را دارد که کار یکدست شدن این روح را به تعویق می اندازد.به چه دلیل:برای فهمیدن روح و چرایی هستی.
یک مثال می زنم:وقتی ما یک هدف مادی یا معنوی را در زندگی دنبال می کنیم اگر بدون هیچ زحمتی به آن هدف برسیم زود از آن هدف خسته می شویم چون به دلیل و فلسفه هدف پی نبردیم.چرا؟چون هدف معمولا با سوال و جواب به آن شناخته می شود که سوال و جواب نیز در سختی و مشکلات مطرح می شود.ولی اگر در حین رسیدن به هدف به مشکلاتی بر خورد کنیم و با گذشت از آنها به هدف برسیم ، هم هدف برای ما شیرینتر می شود و هم مستحکمتر چون در سختیها هدف را بهتر شناخته ایم.هدف الهی نیز همینگونه است و مشکلات میان آن که همانا شیطان است باعث می شود که بتوانیم کامل و با دلیل به خدای خود برسیم و چون توانسته ایم جوهره خودمان را درک کنیم می توانیم طعم خوش زندگی را بچشیم .چن او روح سالم به ما داه است و ما توانسته ایم روح سالمش را به او بازگردانیم و اگر نتوانیم با عذاب او روبرو میشویم.

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ

از منظر اسلام :

روز حساب کتاب آدما میگن که شیطان ما رو فریب داد

شیطان هم که خیلی زرنگه می دونید چی میگه ؟!

میگه : من شما رو فقط دعوت کردم شما اجابت کردید چرا دعوت 124000 پیامبر رو اجابت نکردید ؟!

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ

از منظر اسلام :

روز حساب کتاب آدما میگن که شیطان ما رو فریب داد

شیطان هم که خیلی زرنگه می دونید چی میگه ؟!

میگه : من شما رو فقط دعوت کردم شما اجابت کردید چرا دعوت 124000 پیامبر رو اجابت نکردید ؟!

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه
داشتم کمی تو اینترنت گشت و گذار می کردم که به مطلب بالا برخوردم و بی ربط با بحث خودمون ندیدم.
اما نظر خودم در باره شیطان:

شیطان کلمه ای است که برای بشر مفهوم پیدا کرده
در اصل این ابلیس بوده که در برابر آدم سجده نکرد و رانده شد.
ابلیس جن بود نه فرشته و او نیز همانند آدم از اختیار داشت (در حالیکه شنیده ام فرشته ها اختیار ندارند)
جن از آتش خلق شده و فرشته از نور
و این دو تفاوت های بسیاری با هم دارند

منم چند وقت پیش به این نتیجه که ما هرجا خطایی داریم میگیم شیطون گولم زد !

مرتضی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ب.ظ

سلام استاد
مثل اینکه بچه ها از ادامه بحث کناره گیری کردند
پس فکر می کنم اگه کلبه ای بسازم از اول تا آخر خودم باید بیام و نظر بدم (البته شاید در آینده ساختم)
مگر اینکه ۱۳ سر حرفی که زده باشه (من برای هر بحثی آماده ام).
هنوز جواب سوالات من رو نداده. کجایی ۱۳؟

راستی زحمت ساختن کلبه ی امید طاهری رو هم خودتون بکشید.

به نام خدا
سلام مرتضی خودت بساز لطفا
این قدر سرم شلوغ است که هنوز فرصت پرینت از سوالت و جواب دادن را پیدا نکرده ام
مرا ببخش
ان شاا... هفته بعد
بعد از برگزاری آزمون دکترا
ممنون
استاد

۱۳ سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همگی
امیدوارم این نظر من هم تایید بشه نمیدونم چرا دوتا از نظرات من که در این کلبه نوشته بودم تایید نشد حتما سر استاد شلوغ بوده
به همه عزیزان توصیه میکنم که یک سری به کلبه این حقیر بزنند و بحث اخر که بین من واستاد بود و مضوع اون در مورد تولی و تبری{مخصوصا تبری .چگونگی و حد ان}بود را مطالعه بکنند در اون بحث استاد بود که حرف درست رو میزد و بعد از بحث به حقانیت حرف ایشان رسیدم
اقا مرتضی چند وقتی بود که سرم شلوغ بود ولی در یکی از نظراتی که تایید نشده بود گفتم که برای پاسخگویی نیاز به وقت بیشتر دارم.فکر میکنم عمده اشتباه ما به خاطر این بود که منظور هم دیگر رو درک نکرده بودیم
من همچنان اماده هر بحثی که بتونم در اون شرکت کنم هستم
این بحث ها درس خوبی برای من هم شد.
اما بحث شیطان باید بگم که با یک جاههایی از بحث شما موافقم و با قسمت ههایی از اون مشکل دارم به امید خدا مفصل پاسخ خواهم داد{باز اندیکاسیون بحث کردنم گل رد}

به نام خدا
۱۳ عزیز سلام
تا بحال هیچ نظری از هیچ کس حذف (سانسور)نشده است-
مقداری از آن نقطه چین (سانسووووور) شده است اما حذف نه
و این لطف خدا و ادب و فرهیختگی دانشجویان عزیز مرا می رساند.
-آیا ممکن است اشتباه کرده باشی؟
-مرتضی! از آنجا که تو دمی به خمره زده ای آیا ممکن است تو اشتباه کرده باشی؟
-آیا ممکن است من اشتباهی نظری را حذف کزده باشم؟
-آیا سیستم ممکن است اشتباه به جای فرمان تایید فرمان حذف اجرا کرده باشد؟
نمی دانم.
۱۳ عزیز اگر خاطرت هست یا جایی داری دوباره بفرست. حتما لطفا
از لطفت هم ممنون
استاد

۱۳ سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ب.ظ

به نام خدا
یک مطلب در مورد شیطان:
چرا خداوند شیطان را آفرید، با اینکه می‌دانست سرچشمه وسوسه‌ها و گمراهیها می‌شود؟ مگرخدا انسان را برای تکامل و رسیدن به سعادت، از طریق بندگی خود نیافریده است پس وجود شیطان که یک موجود ویرانگر و ضد تکامل است، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟

برای رسیدن به پاسخ سوال فوق که ذهن هر انسانی را به خود مشغول کرده و هر کسی به نوعی یا جوابگوی سوال بالا بوده و یا در توجیه آن برآمده بر اساس مفاهیم قرآنی و حدیثی چنین است که:
آفرینش، شاهکار خلقت
خدا هر چه را آفریده به بهترین شکل ممکن برای آن موجود، نیکو آفریده است، او شیطان راه شیطان نیافرید؛ چون از ابتدا او را با فطرت پاکی آفرید و او سالها همنشین فرشتگان بود، ولی وی بعدا دچار تکبر شد و نافرمانی خدا نمود. توضیح اینکه حکمت الهی اقتضا دارد به هر چیزی که امکان آفرینش وجود دارد، آن را بوجود آورد تا از ذات بی نیاز الهی کسب فیض کند، شیطان هم یکی از موجودات و مخلوقات خداست که او را پدید آورد تا کسب فیض کند اما او با اختیار خویش تکبر کرد و کافر شد و به جای توبه از گناه، از خدا مهلت گرفت تا افراد زیادی از فرزندان آدم را گمراه کند. غافل از اینکه او وسیله برای قرب، کمال، ترقی و کسب پاداش بیشتر برای ذریه آدم شد چرا که آدمیان با مقاومت در برابر تهاجمات مداوم او به کمال و قرب الهی نایل خواهند شد.
عامل پیشرفت
همچنانکه گفتیم وجود شیطان برای مومنان و پویندگان راه حق نه تنها زیانبخش نیست، بلکه وسیله‌ای برای پیشرفت و تکامل اوست. چون پیشرفت و ترقی و شکوفایی استعدادها همواره در میان تضادها صورت می‌گیرد. و شیطان از بیرون و نفس اماره از درون باعث آبدیده شدن انسان و قدرت روحی او می‌گردند. بر این اساس در صورتی که حقیقت بین بوده باشیم، خواهیم دید که وجود شیطان منشا خیر است.
شیطان، توسعه گر میدان فعالیتی انسان
همچنین اگر شیطان و وسوسه او نبود، میدان مبارزه با نفس پدید نمی‌آمد و انسان از فرشتگان برتر نمی‌گردید چونکه ترک گناهان مستلزم مبارزه با خواهشهای نفسانی است و گمراهیهای وی پیگیر و مداوم است. بنابراین؛ این مبارزه و رسیدن به کمال مطلوب پاداش بیشتری دارد علاوه بر آن انسان تا در مقابل دشمنی سرسخت و نیرومند قرار نگیرد، هرگز نیازی نمی‌بیند تا نیروها و نبوغش را هماهنگ کند چرا که در تاریخ نیز ثابت شده است که نیروهای بسیار قوی و کار آمد و قلعه‌های مستحکم همیشه در مقابل دشمن قوی و سرسخت پدید آمده است به عنوان نمونه فرماندهان و سربازان ورزیده و قوی، کسانی هستند که در جنگهای بزرگ، با دشمنان سرسختی رو در رو بوده‌اند و سیاستمداران با تجربه و ورزیده کسانی هستند که در بحرانهای سخت سیاسی، با دشمنان نیرومندی در گیر بوده‌اند. بنابراین وجود ابلیس توأم با خیر است؛ وجودش، شر محض نیست، بلکه شر آمیخته با خیر است.
نظر دانشمندان امروزی
دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکربهای مزاحم می‌گویند: "اگر آنها نبودند سلولهای بدن انسان در یک سستی و بی حالی فرو می‌رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از هشتاد سانتیمتر تجاوز نمی‌کرد و همگی به صورت آدمهای کوتوله بودند، پس انسانهای کنونی با مبارزه با میکربهای مزاحم، رشد و نمو بیشتری کسب کرده اند."
مَثَل شیطان
مَثَل باغبان است که شاخه‌های تر را پرورش می‌دهد و شاخه‌های خشک را می‌زند، شیطان نیز با ایجاد موانع و انحرافات، فرد مومن را هر چه بیشتر مقاوم و آبدیده می‌کند در مقابل اگر انسان دقت نکند چه بسا همین شیطان باعث بدبختی وی نیز شود.
شیطان اثباتگر اختیار آدمی
ج- وجود ابلیس برای عالم انسانی ضروری است چون انسان موجودی مختار است و همیشه در دنیا بر اساس آیه دهم سوره بلد دو دعوت وجود دارد: "و او را به راه خیر و شرّ هدایت کردیم‏! ." و همچنین طبق آیه هشتم سوره شمس خداوند، پلیدکاری و پرعیزگاری‌ را نیز به انسان آموخته.

در واقع انسان در یک دو راهی قرار دارد که از یک سو دعوت به خیر و صلاح و تمامی پیامبران، کتب آسمانی و عقل و فطرت آدمی صف بسته‌اند و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد و شیاطین و نفس اماره در آن نمایان است و هر دو جبهه، انسان را به سوی خود می‌خوانند و آدمی این توان را دارد که به هر یک از دو طرف گرایش یابد. انسان مختار با اختیارش یکی از دو راه بر می‌گزیند چرا که باید کمال خویش را توسط نیروی اختیارش کسب کند.
لذت بخشی نتایج زحمات
اگر راه بدی در وجود انسان بسته باشد و به تعبیر قرآن فقط میل به تقوا در انسان باشد ، ولی میل به بدی در او نباشد ، آن تقوا، تقوا نیست زیرا تقوا وقتی تقواست که فرد در حالی که میل به زشتی و دعوت به زشتی در او هست، تقوا را انتخاب کند.
بر این اساس اگر شیطان و دعوت به بدی نباشد، عمل صالح نیز ارزش ندارد چون فرد مجبور است، عمل صالح انجام دهد. وقتی فردی با تقوا است که میل و دعوت به فجور نیز در او باشد و فرد با اختیارش راه صلاح و خیر را برگزیند و این ارزشمند و مستحق پاداش است و به قول معروف تا بد نباشد، خوب شناخته نمی‌شود، تا بیماری نباشد، قدر سلامتی مشخص نمی‌گردد و تا بد سیرتان نباشند، نیک سیرتان مشخص نمی‌گردند و تا کج راهه‌ها نباشند، راه مستقیم و راست، باز شناخته نمی‌شود.
جمعبندی
مطالب گفته شده را در چند بند می‌توان دسته‌بندی کرد:

•انسان با رسیدن به کمال برتر از ملائکه شد و ناگفته روشن است که اینها همه در اثر وجود شیطان و فواید وجود اوست و وجود او، همه از روی مصلحت بوده است.
•وجود ابلیس برای امتحان بندگان ضرورت دارد تا افراد خود را بشناسد که اگر بین دو راه خیر و شر قرار گیرند، کدام راه را انتخاب می‌کنند؛ راه مستقیم و خیر یا راه شیطانی و شر؟ در سوره سبا آیه بیست و یکم چنین می‌خوانیم که:"او سلطه بر آنان نداشت جز براى اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شکّ هستند باز شناسیم‏؛ و پروردگار تو، نگاهبان همه چیز است‏!.
طبق این آیه ابلیس، وسیله‌ای برای آزمایش، و این دنیا آزمایشگاه انسانهاست و به حقیقت انسانها در این دنیا آزمایش می‌شوند. چنانکه امام علی علیه السلام فرمودند: " شما را در دنیا آزموده‌اند و برای غیر دنیا آفریده‌اند...."
منبع:http://www.roshd.ir

سلمان رحمانی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
شاید این بار هم در مورد اخلاق من زود قضاوت کرده باشید. از کجا معلوم که من از روی ریا و برای خوب جلوه دادن خودم اینگونه به شما پاسخ نداده باشم.
تازه خیلی ها هم برخلاف نظر شما می گویند که اخلاق خیلی بدی دارم،

قابلی نداشت؛

چشم، سر می زنم و پیدا می کنم.

به هر حال لطف می کنی که میای و نظر میدی.

علی علی

به نام خدا
خانم رحیمی نژاد
این سلمان از آنهاست که اگر در آب افتاد دستش را نباید گرفت!
گفتم که بدانید!!!
ممنون
استاد

سلمان رحمانی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام مادر بچه ها

قافله هنوز هم به همسفر نیاز دارد، میتوانید در این راه سخت و طولانی همراه ما باشید.

و هر روز او متولد می شود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
و هر روز او متولد می شود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
و هر روز او متولد می شود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

سپاس از اینکه آمدی و نظر دادی

علی علی

سلمان رحمانی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام 110
زیبا بود
سپاس

علی علی

سلمان رحمانی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام مرتضی
شرمنده کردی، مطالبت جالب، مفید و آموزنده بودند.
آلبرت انیشتین عالی بود.

در پناه حق

علی علی

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ

زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن
هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش.

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم:
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
با درماندگی گفتم: آره، .... نه، ... نمی دونم !!!

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ....

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد.

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی

امروز روز جهانی آدمهای آشفته است

هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد

۱۳ چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همگی و استاد عزیز
راستش استاد من هم با نظر شما موافقم و احتمال داره که اشتباه از سوی من بوده باشه
در کامنت های مذکور مطلب خاصی نبود و از شما برای ادامه بحث اجازه خواسته بودم و اینکه از اقا مرتضی برای جواب دادن وقت خواسته بودم
مرتضی عزیز من برای هر بحثی که اطلاعاتی داشته باشم اماده ام
از جناب رحمانی هم برای اظهار لطفشان ممنونم

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ب.ظ

سلام استاد
نظر لطف شماست ولی قصد بر چیز دیگری است و آن اینکه ما یاد بگیریم که تا انسانها را کامل نشناخته ایم در موردشان زود قضاوت نکنیم، شاید مطلبم کمی خودخواهانه بوده باشه ولی جهت گفتن یک درس اخلاقی بیان شد تا همیشه در روابط و گفتگوها مراقب باشیم و با چند کلمه ای از طرف مقابل زود خام او نشویم که کجی و انحراف از همین جا شروع می شود.

از تعریف شما هم ممنون


سلام ناشناس
جالب بود، استفاده کردم.

در پناه حق

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ


نامه عمر به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد سوم




یک سند تاریخی-
. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید

نامه عمر به یزدگرد سوم




از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.
شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.
از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.
الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.
با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
الله اکبرخلیفه مسلمینعمربن الخطاب



.







پاسخ پزدگرد به عمر
از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری
به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.
خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.
من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.
من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.
این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.
آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.
یزدگرد سوم ساسانی

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

آتش خاموش


از هر سو که می نگرم

با هرچشم

خواه چشمان میترا باشد هزاران

خواه چشمان سیمرغ تیز

خاکستری را می بینم

که به جای مانده از پس هزاران سال

و اشک بر آن می بارم

و بوسه اش می دهم

ولبانم بر آن

هر چند غمگینند

با بوسه های تلخ



اما گرمای ققنوسی را

حس می کنند

و بشارت می دهند مرا

و بشارت می دهند مرا...

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ


رفتم به خرابات مغان سیر کنان
جمعی دیدم به خوشدلی باده زنان
پیری به سرود خسروانی می خواند
ما را چه به ایمان و به کفر دگران
امیرحسین خنجی


در شهر سرد به که ایمان بیاورم
با که نگو ، به چه ایمان بیاورم
از من گمان مبر که چو نابخردان شهر
باری به وسوسه ایمان بیاورم

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ


کنج نومیدی

در کدامین کنج دریابم چراغ خفته ی خود را
مشعلم را بار دیگر با چه شمعی یا اجاقی برفروزم در شب بیگانه ی رسوا
با چه امیدی به فرزندان سپارم وعده ی خوب و خوش فردا
در کدامین کنج نومیدی امیدی هست ای بیچاره دل ، بشکسته زیر بارش غمها
خدایا این چه بوم شوم فرجام و به نومیدی سرشته در شب تاریک غافل هاست
این چه شمعی در جوار باد و باران نقل و قول جمله محفل هاست
کجایند آن انوش امشاسپندانت بگو تا گوش جان را بسپرم چون کودکی اندر جوار مام
بگو تا کی به سرآید غم ما و برآید کام
بگو ای نور بی پایان، ای اهورا نام

سلمان رحمانی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ب.ظ

رباعی خیام بر سبویی کهن در اسرائیل

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که در گردن او می‌بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است

http://soroodeahura.blogfa.com/

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ق.ظ

دوباره می سازمت وطن

دوباره می سازمت وطن
دوباره از نو آذین می بندمت
دوباره ی به جای غم و عزا و نعره برای تازیان
از کوی و برزنت آوای شادی بیرون می تراود
غم مخور ای مام وطن
من زنده ام
می سازمت
می سازمت نه آنچنان که دوباره دست جفاپیشه ی دهر آزارت دهد

نه آنچنان که بودی

هزار بار بهتر می سازمت ای مادر زنان مهربان ای پدر مردان عاشق

ای درد و هم درمان ای رایحه ی خوش زندگی

غم مخور ای که از جور خزان رویت زرد است

ای بیشه ی شیران کهن

غصه چشمانت را غرق در اشک کرده است

بیش غم مخور

که تنها نمانده ای

بیش جگر مخراش که بی پناه نیستی

بگذار طناب دار گلوی ما را بفشارد

بگذار تا اسکندر و چنگیز و عمر از نو بتازند

رستم نمرده است

آریو برزن اینجاست

من هستم و ما هستیم غم مخور ای مام مهربان

ای در تو پرورده روزگاران شادی

ای مهد آزادی درنگ کن که سرآنجام میترا از نو خواهد درخشید

زرتشت فرمند از نو زاده خواهد شد

کوروش مهربان از راه خواهد رسید

اهورا خواهد خروشید

بیش غصه مخور که یاد روز های شیرین از یاد ما نرفته است

کوروش نمرده است

سلمان
درست است که حب وطن از ایمان است
اما فراموش نکن که حق برتر ازهرامری است
این را کلی می گویم نه برای این مطلبت
احساسات خوب است اما به قدرش و اندازه اش
نباید در دام شعارزدگی بیفتیم
البته قبول دارم که افراط برخی تفریط مخاطب را به دنبال دارد.
استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد